سبب نزول آیات 285 و 286 سوره بقره

از اسلامیکا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سبب نزول آیه 158 سوره بقره

= آیه مربوط به سبب نزول =

«إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» (البقرة، 158) (در حقيقت، صفا و مروه از شعائر خداست [كه يادآور اوست‌]؛ پس هركه خانه [خدا] را حج كند يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن­دو سعى به‌جای آورد و هركه افزون بر فريضه كار نيكى كند، خدا حق‌شناس و داناست.)[۱]

= خلاصه سبب نزول =

مطابق روایات، سبب نزول آیه 158 سوره بقره اکراه مسلمانان از سعی بین صفا و مروه بود. درباره علت اکراه آنان گزارش‌های متفاوتی نقل‌ شده است؛ وجود بت‌های زمان جاهلیت در كوه صفا و مروه، رفت‌وآمد شیاطین به صفا و مروه و اینکه سعی بین صفا و مروه از نشانه­های مردم دوران جاهلی است از علل ذکرشده برای ناخوشایندی آنان است.
سند برخی از این گزارش‌ها به­جهت نقل در کتب صحاح حدیثی، صحیح (سندش متصل و راویانش عادل و ضابطند و روایت فاقد هرگونه عیبی است.) دانسته شده است. با وجود نقل اغلب مفسران، درباره سال نزول آیه 158 سوره بقره و همچنین سازگاری یا ناسازگاری محتوای سبب با آیه اختلاف ‌نظر است.

= بررسی تفصیلی سبب نزول =

سبب نزول (اکراه مسلمانان از سعی در صفا و مروه)(ر.ک. مستند 1)

بر اساس روایات، سبب نزول آیه 158 سوره بقره اکراه (و یا نوعی سختی) مسلمانان از سعی بین صفا و مروه بود که درباره علت اکراه آنان گزارش‌های متفاوتی نقل ‌شده است:
1. مبتنی بر روایتی که از عایشه نقل ‌شده، گروهی از انصار قبل از اسلام بت منات را (بتی در میان راه مکه و مدینه) عبادت می­کردند و اگر کسی نزد این بت تلبیه می­گفت و احرام می­بست، بین صفا و مره سعی نمی­کرد و آن را ممنوع می­شمرد؛ ازاین­رو بعد از ظهور اسلام و ایمان آوردن نيز اکراه داشتند که از بین صفا و مروه عبور کنند و این کار را جایز نمی‌دانستند تا اینکه وقتی همراه پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به حج آمدند موضوع را به ایشان یادآوری کردند. بعد از این ماجرا آیه 158 سوره بقره نازل شد و سعی بین صفا و مروه را از شعائر الهی شمرد.‏[۲]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
2. مطابق با روایتی از ابن عباس، بر كوه صفا پیکره مردی به­نام اساف و بر كوه مروه پیکره زنی به­نام نائله قرار داشت و اهل کتاب معتقد بودند این­دو در کعبه زنا کرده­ و مسخ‌ شده‌اند و پیکرشان را برای عبرت سایرین در صفا و مروه گذاشته­اند؛ اما پس از مدتی مردم جاهلیت این دو پیکر را به‌عنوان خدایان (بت) پرستیدند و علاوه بر طواف دور این دو ، آنها را برای تبرک مسح می‌کردند. پس از ظهور اسلام و شکستن بت‌ها، مسلمانان به­دلیل سابقه وجود این دو بت در صفا و مروه از سعی میان آن دو تپه اکره داشتند تا اینکه آیه 158 سوره بقره نازل شد و خیال آنان را از این ‌جهت آسوده کرد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
3. بر اساس روایتی از سُدی، شیاطین شب‌ها در صفا و مروه به همهمه و طرب و آواز می‌پرداختند و در آنجا بت‌هایی بود تا اینکه پس از ظهور اسلام، مسلمانان به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند، به­جهت شرکمان در زمان جاهلیت سعی بین صفا و مروه بر ما خوشایند نیست. پس از آن آیه 158 سوره بقره نازل شد و به سعی در صفا و مروه فرمان داد.‏[۳]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
4. بنا بر روایتی مشرکان قریش بت‌هایشان را میان دو تپه صفا و مروه گذاشته بودند و هنگام سعی به آنها دست می­کشیدند. وقتی در سال هفتم هجرت موعد عمرة القضاء فرا رسید، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) خطاب به مشرکان فرمود: بت‌هایتان را از میان صفا و مروه بردارید تا سعی را به­جا آورم. آنها بت‌ها را برداشتند و رسول خدا میان صفا تا مروه را سعی کرد؛ اما مردی از مسلمانان ماند که سعی نکرده بود. زمانی که پیامبر اکرم سعی را به پایان رساند، قریش بت‌ها را به میان صفا و مروه بازگرداند و آن که سعی نکرده بود به حضرت گفت، قریش بار دیگر بت‌ها را به میان صفا و مروه بازگرداند و لذا من میان صفا و مروه سعی نکردم. بعد از این ماجرا آیه 158 سوره بقره نازل شد.‏[۴]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
5. مبتنی بر روایتی از انس بن مالک، چون سعی میان صفا و مروه از نشانه­های مردم دوران جاهلیت بود، پس از ظهور اسلام، مسلمانان از سعی در میان آن­دو اکراه داشتند تا اینکه آیه 158 سوره بقره نازل شد و به سعی میان صفا و مروه فرمان داد.‏[۵]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

=== مصادر سبب نزول ===

مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کرده‌اند:

# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛

  1. صحیح بخاری (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
  2. التفسیر (عیاشی) (شیعی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  3. تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  4. بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  5. جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
  6. اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
  7. التبیان (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
  8. الکشف و البیان (سنی قرن 5، تفسیر روایی)؛
  9. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).

بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)

سند گزارش اول و پنجم از این ‌سبب نزول را به­جهت نقل در کتب صحاح صحیح شمرده­اند؛ اما گزارش‌های دوم، سوم و چهارم عمدتاً به­دلیل ارسال (در اصطلاح محدثان، حدیثی است که تابعی بدون ذکر صحابی آن را مستقیم از رسول خدا روایت کند.) و همچنین وجود راویان ضعیف در سند، ضعیف به‌ شمار می‌آیند.‏[۶]
پیرامون محتوای این سبب نزول، ابن عاشور در تبیین مناسبت آن با آیه 158 سوره بقره می‌نویسد: این آیه بعد از آیه تغییر قبله و مجادله اهل کتاب و مشرکان در مسئله قبله نازل‌ شده و مناسبتش با آن چنین است: هرکس از سعی در صفا و مروه سرپیچی کند همانند کسی است که تغییر قبله از بیت ‌المقدس به کعبه را انکار کند.‏[۷] اما به­نظر طباطبایی در المیزان این سبب نزول با آیات قبل ناهماهنگ است؛ چرا که آيات مربوط به قبله در سال دوم هجری و مدينه نازل شد؛ حال آنكه آيات اول سوره بقره در سال اول هجری نازل ‌شده است.‏[۸] از سویی درباره سال نزول آیه 158 سوره بقره اختلاف ‌نظر است. به­عقیده گروهی تاریخ نزولش سال هفتم هجری و در حجة القضاء است و برخی آن را مربوط به سال دهم و حجة الوداع دانسته‌اند که اگر این نظریه درست باشد علت اکراه مسلمانان از سعی در صفا و مروه پیشینه وجود بت‌ها در زمان جاهلیت است؛ زیرا در این سال نه‌تنها در صفا و مروه، بلکه در خود مکه نیز خبری از بت‌ها نبود.‏[۹]
اکثر مفسران، همچون: طبری در جامع البیان،‏[۱۰] طوسی در التبیان،‏[۱۱] طبرسی در مجمع البیان،‏[۱۲] ابن عطیه در المحرر الوجیز،‏[۱۳] شوکانی در فتح القدیر،‏[۱۴] قاسمی در محاسن التأویل،‏[۱۵] ابن عاشور در التحریر و التنویر‏[۱۶] و طباطبایی در المیزان‏[۸] این سبب نزول را با رویکردهای متفاوت و بدون بحث و بررسی سندش نقل کرده‌اند و فقط آلوسی در روح المعانی‏[۱۷] به صحت سند این سبب نزول اشاره کرده است؛ ازهمین­رو در کتاب المحرر فی اسباب نزول این سبب به­جهت صحت سند و نقل اغلب مفسران، با آیه 158 سوره بقره مناسب شمرده شده است؛[۱۸] لذا احتمالاً از میان گزارش­های نقل­شده گزارش مربوط به اکراه مسلمانان از سعی در صفا و مروه به­دلیل وجود بت­هایی در زمان جاهلیت و در میان صفا و مروه قوی­تر است.

مستندات

مستند 1

تفسیر مقاتل، ج 1، ص 152: «و ذلك أن الخمس: و هم قريش و كنانة و خزاعة و عامر بن صعصعة، قالوا: ليست الصفا و المروة من شعائر اللّه و كان على الصفا صنم يقال له نائلة و على المروة صنم يقال له يساف فى الجاهلية. قالوا، إنه حرج علينا فى الطواف بينهما. فكانوا لا يطوفون بينهما فأنزل اللّه- عز و جل- إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ يقول هما من أمر المناسك التي أمر اللّه بها فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما يقول لا حرج عليه أن يطوف بينهما».
تفسیر القمی، ج 1، ص 63: «و قوله إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ- فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما فَإِنَّ قُرَيْشاً كَانَتْ وَضَعَتْ أَصْنَامَهُمْ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ كَانُوا يَتَمَسَّحُونَ بِهَا إِذَا سَعَوْا- فَلَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا كَانَ فِي غَزَاةِ الْحُدَيْبِيَةِ وَ صَدِّهِ عَنِ الْبَيْتِ وَ شَرَطُوا لَهُ أَنْ يُخَلُّوا لَهُ الْبَيْتَ فِي عَامٍ قَابِلٍ- حَتَّى يَقْضِيَ عُمْرَتَهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ثُمَّ يَخْرُجَ عَنْهَا- فَلَمَّا كَانَ عُمْرَةُ الْقَضَاءِ فِي سَنَةِ سَبْعٍ مِنَ الْهِجْرَةِ دَخَلَ مَكَّةَ وَ قَالَ لِقُرَيْشٍ ارْفَعُوا أَصْنَامَكُمْ مِنْ بَيْنِ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ حَتَّى أَسْعَى، فَرَفَعُوهَا فَسَعَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَدْ رُفِعَتِ الْأَصْنَامُ، وَ بَقِيَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمْ يَطُفْ- فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الطَّوَافِ- رَدَّتْ قُرَيْشٌ الْأَصْنَامَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَجَاءَ الرَّجُلُ الَّذِي لَمْ يَسْعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قَدْ رَدَّتْ قُرَيْشٌ الْأَصْنَامَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ لَمْ أَسْعَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ- فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما».
صحیح بخاری، ج 2، ص 158: «حَدَّثَنَا أَبُو اليَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قَالَ عُرْوَةُ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقُلْتُ لَهَا: أَرَأَيْتِ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: {إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا} [البقرة: 158]، فَوَاللَّهِ مَا عَلَى أَحَدٍ جُنَاحٌ أَنْ لاَ يَطُوفَ بِالصَّفَا وَالمَرْوَةِ، قَالَتْ: بِئْسَ مَا قُلْتَ يَا ابْنَ أُخْتِي، إِنَّ هَذِهِ لَوْ كَانَتْ كَمَا أَوَّلْتَهَا عَلَيْهِ، كَانَتْ: لاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ لاَ يَتَطَوَّفَ بِهِمَا، وَلَكِنَّهَا أُنْزِلَتْ فِي الأَنْصَارِ، كَانُوا قَبْلَ أَنْ يُسْلِمُوا يُهِلُّونَ لِمَنَاةَ الطَّاغِيَةِ، الَّتِي كَانُوا يَعْبُدُونَهَا عِنْدَ المُشَلَّلِ، فَكَانَ مَنْ أَهَلَّ يَتَحَرَّجُ أَنْ يَطُوفَ بِالصَّفَا وَالمَرْوَةِ، فَلَمَّا أَسْلَمُوا، سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَلِكَ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا كُنَّا نَتَحَرَّجُ أَنْ نَطُوفَ بَيْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: {إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ} [البقرة: 158]».
صحیح بخاری، ج 6، ص 23: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ، قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ الصَّفَا، وَالمَرْوَةِ فَقَالَ: «كُنَّا نَرَى أَنَّهُمَا مِنْ أَمْرِ الجَاهِلِيَّةِ، فَلَمَّا كَانَ الإِسْلاَمُ أَمْسَكْنَا عَنْهُمَا» فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: {إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ} [البقرة: 158] اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا».
التفسیر (عیاشی)، ج 1، ص 70: «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَرِيضَةٌ هُوَ أَوْ سُنَّةٌ قَالَ: فَرِيضَةٌ، قَالَ: قُلْتُ: أَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ: «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» قَالَ: كَانَ ذَلِكَ فِي عُمْرَةِ الْقَضَاءِ- وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ شَرْطُهُ عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْفَعُوا الْأَصْنَامَ- فَتَشَاغَلَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ حَتَّى أُعِيدَتِ الْأَصْنَامُ- فَجَاءُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلُوهُ وَ قِيلَ لَهُ: إِنَّ فُلَاناً لَمْ يَطُفْ وَ قَدْ أُعِيدَتِ الْأَصْنَامُ، قَالَ: فَأَنْزَلَ اللَّهُ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ- فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» أَيْ وَ الْأَصْنَامُ عَلَيْهِمَا».
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 1، ص 266: «حدثنا أبو عبد اللّه ابن اخي ابن وهب، ثنا عمى يعنى عبد اللّه ابن وهب، أخبرنى يونس عن الزهري عن عروة، أخبره ان عائشة أخبرته ان الأنصار كانوا قبل ان يسلموا هم و غسان، يهلون لمناه، فتحرجوا ان يطوفوا بين الصفا و المروة و كان ذلك سية في آبائهم، من احرم لمناه لم يطف بين الصفا و المروة؛ و انهم سألوا رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم عن ذلك حين اسلموا، فأنزل اللّه عز و جل في ذلك: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه‏»؛ «حدثنا أبو عبيد اللّه بن اخي ابن وهب، ثنا عمى، حدثني إبراهيم ابن سعد، عن ابن شهاب، عن عروة، قال: قلت لعائشة: أ رأيت قول اللّه: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ إلى آخر الآية فو اللّه ما على احد جناح إلا يطوف بهما. قالت: ليس كما قلت يا ابن أختي، انها لو كانت على ما أولتها عليه لكان: لا جناح عليه إلا يطوف و لكنها انما أنزلت، ان هذا الحي من الأنصار، كانوا قبل ان يسلموا يهلون لمناة الطاغية التي كانوا يعبدون عند المشلل و كان من أهل لها يتحرج ان يطوف بين الصفا و المروة فلما اسلموا، سألوا رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم عن ذلك فأنزل اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ إلى آخر الآية، قالت: ثم سن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم الطواف بهما، فليس لاحد أن يدع الطواف بهما».
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 1، ص 267: «حدثنا أبو سعيد بن يحيى بن سعيد القطان، ثنا عمرو بن محمد العنقزي، ثنا أسباط، عن السدى، عن أبي مالك، عن ابن عباس في قوله: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ أنه كان في الجاهلية الشياطين تعزف أو تعزب الليل أجمع بين الصفا و المروة و كانت بينهما لهم أصنام، فلما جاء الإسلام و ظهر، قال المسلمون: يا رسول اللّه، لا نطوف بين الصفا و المروة، فإنه شرك كنا نصنعه في الجاهلية، فأنزل اللّه عزّ و جلّ: فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما».
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 1، ص 267: «حدثنا محمد بن حسان الأزرق، ثنا ابن مهدي يعنى: عبد الرّحمن، ثنا سفيان، عن عاصم الأحول، قال: سألت أنس بن مالك عن الصفا و المروة فقال: كانتا من مشاعر الجاهلية، فلما جاء الإسلام كرهنا أن نطوف بينهما، فأنزل اللّه: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما فالطواف بينهما تطوع».
تفسیر النسائی، ج 1، ص 199: «أنا محمّد بن سلمة و الحارث بن مسكين- قراءة عليه- عن ابن القاسم قال: حدّثني مالك، عن هشام بن عروة، عن أبيه قال: قلت لعائشة زوج النّبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم- و أنا يومئذ حديث السّنّ: أ رأيت قول اللّه عزّ و جلّ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما فما أرى على أحد شيئا ألّا يطّوّف بهما، قالت عائشة: كلّا، لو كانت كما تقول كانت لا جناح عليه ألّا يطّوّف بهما، إنّما أنزلت هذه الآية في الأنصار، كانوا يهلّون بمناة و كانت مناة حذو قديد و كانوا يتحرّجون أن يطوفوا بين الصّفا و المروة، فلمّا جاء الإسلام سألوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم عن ذلك، فأنزل اللّه عزّ و جلّ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما».
بحر العلوم، ج 1، ص 267: «و ذلك أن أهل الجاهلية كان لهم صنمان على الصفا و المروة: أحدهما يقال له (اساف) و الآخر (نائلة) و كان المشركون يطوفون بين الصفا و المروة و يستلمون الصنمين. فلما قدم النبي صلى اللّه عليه و سلم بعمرة القضاء، كان الأنصار لا يسعون فيما بين الصفا و المروة و يقولون: السعي فيما بينهما من أمر المشركين فنزلت هذه الآية»؛ «و يقال: إن النبي صلى اللّه عليه و سلم لما فتح مكة، طاف بالبيت و المسلمون معه، فلما سعى بين الصفا و المروة، رفع المسلمون‏ أزرهم و شمروا قمصهم كيلا يصيب ثيابهم ذينك الصنمين، فنزل قوله تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ».
جامع البیان، ج 2، ص 29: «حدثني الليث، قال: حدثني عقيل، عن ابن شهاب، قال: حدثني عروة بن الزبير، قال: سألت عائشة فقلت لها: أ رأيت قول الله: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما و قلت لعائشة: و الله ما على أحد جناح أن لا يطوف بالصفا و المروة فقالت عائشة: بئس ما قلت يا ابن اختي، إن هذه الآية لو كانت كما أولتها كانت لا جناح عليه أن لا يطوف بهما و لكنها إنما أنزلت في الأَنصار كانوا قبل أن يسلموا يهلون ل مناة الطاغية التي كانوا يعبدون بالمشلل و كان من أهل لها يتحرج أن يطوف بين الصفا و المروة، فلما سألوا رسول الله صلى الله عليه و سلم عن ذلك فقالوا: يا رسول الله إذا كنا نتحرج أن نطوف بين الصفا و المروة؛ أنزل الله تعالى ذكره: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما. قالت عائشة: ثم قد سن رسول الله صلى الله عليه و سلم الطواف بينهما السعي بين الصفا و المروة، فليس لأَحد أن يترك الطواف بينهما»؛ «حدثنا الحسن بن يحيى، قال: أخبرنا عبد الرزاق قال: أخبرنا معمر، عن الزهري، عن عروة، عن عائشة، قالت: كان رجال من الأَنصار ممن يهل لمناة في الجاهلية و مناة صنم بين مكة و المدينة، قالوا: يا نبي الله إنا كنا لا نطوف بين الصفا و المروة تعظيما لمناة، فهل علينا من حرج أن نطوف بهما؟ فأنزل الله تعالى ذكره: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما قال عروة: فقلت لعائشة: ما أبالي أن لا أطوف بين الصفا و المروة السعي بين الصفا و المروة، قال الله: فَلا جُناحَ عَلَيْهِ قالت: يا ابن أختي ألا ترى أنه يقول: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ قال الزهري: فذكرت ذلك لأَبي بكر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام، فقال: هذا العلم قال أبو بكر: و لقد سمعت رجالا من أهل العلم يقولون: لما أنزل الله الطواف بالبيت و لم ينزل الطواف بين الصفا و المروة، قيل للنبي صلى الله عليه و سلم: إنا كنا نطوف في الجاهلية بين الصفا و المروة و إن الله قد ذكر الطواف بالبيت و لم يذكر الطواف بين الصفا و المروة فهل علينا من حرج أن لا نطوف بهما؟ فأنزل الله تعالى ذكره: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الآية كلها. قال أبو بكر: فأسمع أن هذه الآية نزلت في الفريقين كليهما فيمن طاف و فيمن لم يطف».
جامع البیان، ج 2، ص 28: «حدثنا محمد بن عبد الملك بن أبي الشوارب قال: ثنا يزيد بن زريع، قال: ثنا داود، عن الشعبي: أن وثنا كان في الجاهلية على الصفا يسمى إسافا" و وثنا على المروة يسمى نائلة؛ فكان أهل الجاهلية إذا طافوا بالبيت مسحوا الوثنين؛ فلما جاء الإِسلام و كسرت الأَوثان، قال المسلمون: إن الصفا و المروة إنما كان يطاف بهما من أجل الوثنين و ليس الطواف بهما من الشعائر. قال: فانزل الله: إنهما من الشعائر فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما»؛ « حدثنا الحسن بن يحيى، قال: أخبرنا معمر عن قتادة، قال: كان ناس من أهل تهامة لا يطوفون بين الصفا و المروة، فأنزل الله: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ».
جامع البیان، ج 2، ص 28: «قال: زعم أبو مالك عن ابن عباس أنه كان في الجاهلية شياطين تعزف الليل أجمع بين الصفا و المروة و كانت بينهما آلهة، فلما جاء الإِسلام و ظهر قال المسلمون: يا رسول الله لا نطوف بين الصفا و المروة، فإنه شرك كنا نفعله في الجاهلية فأنزل الله: فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما».
تفسیر جامع البیان، ج 2، ص 28: «حدثني يعقوب، قال: ثنا ابن أبي زائدة، قال: أخبرني عاصم الأَحول، قال: قلت لأَنس بن مالك: أ كنتم تكرهون الطواف بين الصفا و المروة حتى نزلت هذه الآية؟ فقال: نعم كنا نكره الطواف بينهما لأَنهما من شعائر الجاهلية حتى نزلت هذه الآية: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ».
اسباب نزول القرآن، ص 48: «أخبرنا سعيد بن محمد بن أحمد الزاهد، أخبرنا أبو علي بن أبي بكر الفقيه، أخبرنا عبد اللَّه بن محمد بن عبد العزيز، حدَّثني مصعب بن عبد اللَّه الزُّبَيْرِي، حدَّثنا مالك، عن هشام، عن أبيه، عن عائشة قالت: أنزلت هذه الآية في الأنصار، كانوا يحجون لِمَنَاةَ و كانت مناة حَذْوَ قُدَيْدٍ و كانوا يتحرَّجون أن يطوفوا بين الصفا و المروة. فلما جاء الإسلام سألوا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، عن ذلك، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية. رواه البخاري عن عبد اللَّه بن يوسف، عن مالك»؛ «و أخبرنا أبو بكر التميمي، أخبرنا أبو الشيخ الحافظ، حدَّثنا أبو يحيى الرازي، حدَّثنا سهل العسكري، حدَّثنا يحيى و عبد الرحمن، عن هشام، عن أبيه عن عائشة، قالت: أنزلت هذه الآية في ناس من الأنصار كانوا إذا أهلوا [أهلوا] لمناة في الجاهلية و لم يحل لهم أن يطوفوا بين الصفا و المروة. فلما قدموا مع رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، في الحج ذكروا ذلك له. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية. رواه مسلم عن أبي بكر بن أبي شيبة، عن أبي أسامة، عن هشام [عن أبيه، عن عائشة]».
اسباب نزول القرآن، ص 49: «قال عمرو بن حُبْشِي: سألت ابن عمر عن هذه الآية فقال: انطلق إلى ابن عباس فسله، فإنه أعلم مَنْ بقي بما أنزل [اللَّه‏] على محمد صلى اللَّه عليه و سلم. فأتيته فسألته فقال: كان على الصفا صنم على صورة رجل يقال له: إسَافٌ و على المروة صنم على صورة امرأة تدعى نائلة، زعم أهل الكتاب أنهما زنيا في الكعبة فمسخهما اللَّه تعالى حجرين، فوضعا على الصفا و المروة ليعتبر بهما. فلما طالت المدة عُبِدَا مِنْ دون اللَّه تعالى. فكان أهل الجاهلية إذا طافوا بينهما مسحوا [على‏] الوثنين. فلما جاء الإسلام و كسرت الأصنام، كره المسلمون الطواف بينهما لأجل الصنمين فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية».
اسباب نزول القرآن، ص 49: «و قال السُّدِّي: كان في الجاهلية تَعْزِفُ الشياطين بالليل بين الصفا و المروة و كانت بينهما آلهة. فلما ظهر الإسلام قال المسلمون: يا رسول اللَّه، لا نطوف بين الصفا و المروة، فإنه شرك كنا نصنعه في الجاهلية. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية».
اسباب نزول القرآن، ص 50: «أخبرنا منصور بن عبد الوهاب البَزّاز، أخبرنا محمد بن أحمد بن سنان، أخبرنا حامد بن محمد بن شعيب، أخبرنا محمد بن بكار، حدَّثنا إسماعيل بن زكريا، عن عاصم، عن أنس بن مالك، قال: كانوا يمسكون عن الطواف بين الصفا و المروة و كانا من شعائر الجاهلية و كنا نتقي الطواف بهما. فأنزل اللَّه تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما الآية. رواه البخاري عن أحمد بن محمد، عن عاصم».
التبیان، ج 2، ص 44: «و إنما قال «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» و هو طاعة، من حيث أنه جواب لمن توهم أن فيه جناحاً، لصنمين كانا عليه: أحدهما إساف و الآخر نائلة، في قول الشعبي و كثير من أهل العلم‏».
التبیان، ج 2، ص 44: «و قال قوم: سبب ذلك أن أهل الجاهلية كانوا يطوفون بينهما، فكره المسلمون ذلك خوفاً أن يكون من أفعال الجاهلية، فانزل اللَّه تعالى الآية؛ و قال قوم عكس ذلك: أن أهل الجاهلية كانوا يكرهون السعي بينهما، فظن قوم أن في الإسلام مثل ذلك، فأنزل اللّه تعالى الآية».
الکشف و البیان، ج 2، ص 27: «و روى الزهري عن عروة بن الزبير قال: قلت لعائشة ما الصفا و المروة؟ قالت: قول الله: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الآية و الله ما على أحد جناح ألّا يطوف بين الصفا و المروة فقالت: عائشة ليس ما قلت يا ابن اختي إن هذه لو كانت على ما أولها ما كان عليه جناح أن لا يطوف بهما و لكنّها إنّما نزلت في الأنصار و ذلك و أنهم كانوا قبل أن يسلموا يصلون لمناة الطاغية و هي صنم من مكّة و المدينة بالمشلل و كان من أهل لها تخرّج أن يطوف بين الصفا و المروة. فلمّا أسلموا سألهم رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم عن ذلك. فقالوا: يا رسول الله إنّا كنا لا نطوف بين الصّفا و المروة لأنّهما صنمان. فهل علينا حرج أن نطوف بهما؟ فأنزل الله تعالى هذه الآية»... «و قال مقاتل بن حيّان: إنّ النّاس كانوا قد تركوا الطّواف بين الصفا و المروة، غير الحمس و هم قريش و كنانة و خزاعة و عامر بن صعصعة سموا حمسا لتشدّدهم في دينهم و الحماسة الشّجاعة و الصّلابة، فسألت الحمس رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم عن السعي بين الصفا و المروة أ من شعائر الله أم لا؟ فإنّه لا يطوف بهما غيرنا فنزلت هذه الآية».
الکشف و البیان، ج 2، ص 26: «و قال عمر بن حبيش: سألت ابن عمر عن هذه الآية فقال: انطلق إلى ابن عبّاس فإنّه أعلم من بقي بما أنزل على محمّد صلّى اللّه عليه و سلّم، فأتيته فسألته فقال ابن عبّاس: كان على الصفا صنم على صورة رجل يقال له أساف و على المروة صنم على صورة امرأة تدعى نائلة و إنّما ذكروا الصفا لتذكير الأساف و ذكروا المروة لتأنيث نائلة؛ و زعم أهل الكتاب إنّهما زنيا في الحرم فمسخهما الله عزّ و جلّ حجرين فوضعهما على الصّفا و المروة ليعتبر بهما فلما طالت المدّة عبدا دون الله، فكان أهل الجاهلية إذا طافوا بينهما مسحوا الوثنين فلمّا جاء الإسلام و كسرت الأصنام كره المسلمون الطواف بينهما لأجل الصنمين فأنزل الله تعالى هذه الآية».
الکشف و البیان، ج 2، ص 26: «و روى السّدي عن أبي مالك عن ابن عبّاس قال: كان في الجاهلية شياطين تعزف بالليل بين الصفا و المروة و كان بينهما آلهة فلمّا ظهر الإسلام قال المسلمون لرسول الله لا تطوفنّ بين الصفا و المروة فإنّه شرك كنّا نصنعه في الجاهلية فأنزل الله تعالى هذه الآية».
الکشف و البیان، ج 2، ص 26: «قال أنس بن مالك: كنّا نكره الطواف بين الصفا و المروة لأنهما كانا من مشاعر قريش في الجاهلية، فتركناه في الإسلام. فأنزل الله هذه الآية»؛ «قتادة: كان ناس من تهامة في الجاهلية يسعون بين الصفا و المروة فلمّا جاء الإسلام تحوّبوا السعي بينهما كما كانوا يتحوّبونه في الجاهلية فأنزل الله تعالى هذه الآية».
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 1، ص 340: «قال الإمام أحمد: حدثنا سليمان بن داود الهاشمي أخبرنا إبراهيم بن سعد عن الزهري عن عروة عن عائشة، قال: قلت أ رأيت قول اللّه تعالى. إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما؟ قلت: فو اللّه ما على أحد جناح أن لا يطّوّف بهما، فقالت عائشة: بئسما قلت يا ابن أختي إنها لو كانت على ما أوّلتها عليه كانت فلا جناح أن عليه لا يطوف بهما و لكنها إنما أنزلت أن الأنصار كانوا قبل أن يسلموا كانوا يهلون لمناة الطاغية التي كانوا يعبدونها عند المشلل و كان من أهل لها يتحرج أن يطوف بالصفا و المروة، فسألوا عن ذلك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فقالوا: يا رسول اللّه، إنا كنا نتحرج أن نطوف بالصفا و المروة في الجاهلية. فأنزل اللّه عز و جل: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما».
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 1، ص 341: «و قال الشعبي: كان إساف على الصفا و كانت نائلة على المروة و كانوا يستلمونها فتحرجوا بعد الإسلام من الطواف بينهما فنزلت هذه الآية».
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 1، ص 341: «و ذكر القرطبي في تفسيره عن ابن عباس قال: كانت الشياطين تفرق بين الصفا و المروة الليل كله و كانت بينهما آلهة، فلما جاء الإسلام سألوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم عن الطواف بينهما، فنزلت هذه الآية».
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 1، ص 341: «قال البخاري: حدثنا محمد بن يوسف حدثنا سفيان عن عاصم بن سليمان قال: سألت أنسا عن الصفا و المروة، قال: كنا نرى أنهما من أمر الجاهلية، فلما جاء الإسلام أمسكنا عنهما فأنزل اللّه عز و جل: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ».
== مستند 2 ==
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 1، ص 85 و 86 و 87: «عن عروة بن الزبير، سألت عائشة -رضي الله عنها، فقلت لها: أرأيت قول الله -تعالى: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا}؛ فوالله ما على أحدٍ جناحٌ أن لا يطوف بالصفا والمروة! قالت: بئس ما قلت يا ابن أختي! إن هذه لو كانت كما أولتها عليه؛ كانت لا جناح عليه أن لا يتطوف بهما، ولكنها أنزلت في الأنصار، كانوا قبل أن يسلموا يُهلُّون لمناةَ الطاغية التي كانوا يعبدونها عند المُشَلَّل، فكان من أهلَّ يتحرج أن يطوف بالصفا والمروة؛ فأنزل الله -تعالى: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ} الآية. قالت عائشة -رضي الله عنه: وقد سنّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - الطواف بينهما؛ فليس لأحدٍ أن يترك الطواف بينهما. ثم أخبرتُ أبا بكر بن عبد الرحمن فقال: إن هذا لعلمٌ ما كنت سمعته، ولقد سمعت رجالاً من أهل العلم يذكرون أن الناس -إلا من ذكرت عائشة ممن كان يُهِلُّ بمناة- كانوا يطوفون كلهم بالصفا والمروة؟ فلما ذكر الله -تعالى- الطواف بالبيت ولم يذكر الصفا والمروة في القرآن؛ قالوا: يا رسول الله! كنا نطوف بالصفا والمروة؛ وإن الله أنزل الطواف بالبيت فلم يذكر الصفا؛ فهل علينا من حرج أن نطوّف بالصفا والمروة؟ فأنزل الله -تعالى: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ} الآية. قال أبو بكر: فأسمع هذه الآية نزلت في الفريقين كليهما: في الذين كانوا يتحرجون أن يطوفوا في الجاهلية بالصفا والمروة، والذين يطوفون ثم تحرجوا أن يطوفوا بهما في الإسلام؛ من أجل أن الله -تعالى- أمر بالطواف بالبيت ولم يذكر الصفا، حتى ذكر ذلك بعدما ذكر الطواف بالبيت. [صحيح]»؛ «عن عاصم الأحول؛ قال: سألت أنس بن مالك -رضي الله عنه- عن الصفا والمروة، فقال: كنّا نرى أنهما من أمر الجاهلية، فلما كان الإِسلام؛ أمسكنا عنهما؛ فأنزل الله -تعالى: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ} -إلى قوله: {أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا}. [صحيح]»؛ «عن الشعبي؛ قال: كان على الصفا وثنٌ يقال له: إِسَاف، وعلى المروة وثن يقال له: نائلة؛ فلما قدم رسول الله - صلى الله عليه وسلم؛ قالوا: يا رسول الله! إن أهل الجاهلية إنما كانوا يطوفون بين الصفا والمروة للوثنيين الذين عليهما، وإنهما ليس من شعائر الله؛ فنزلت: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا}. [ضعيف]، پاورقی: قلنا: رجاله ثقات؛ لكنه مرسل»؛ «عن عبد الله بن عباس -رضي الله عنهما؛ قال: إنه كان في الجاهلية شياطين تعزف الليل أجمع بين الصفا والمروة، وكانت بينهما آلهة، فلما جاء الإِسلام وظهر؛ قال المسلمون: يا رسول الله! لا نطوف بين الصفا والمروة؛ فإنه شرك كنا نفعله في الجاهلية؛ فأنزل الله: {فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا}، پاورقی: قال الحاكم: «حديث صحيح على شرط مسلم»، ووافقه الذهبي»؛ «عن عبد الله بن عباس -رضي الله عنهما؛ قال: قالت الأنصار: إن السعي بين الصفا والمروة من أمر الجاهلية؛ فأنزل الله: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ}. [ضعيف جداً]، پاورقی: قلنا: وهو وهم من الحافظ -رحمه الله؛ فإن الحديث ضعيف جداً؛ فيه علل: الأولى: ضعف رواية سماك بن حرب عن عكرمة؛ ففيها اضطراب. الثانية: حفص بن جميع ضعيف؛ كما تقدم في كلام الهيثمي. الثالثة: عمر بن يحيى الأيلي؛ كان يسرق الحديث»؛ «عن أبي مجلز؛ قال: كان أهل الجاهلية يطوفون بين الصفا والمروة، فقال المسلمون: إنما كان أهل الجاهلية يفعلون ذلك؛ فأنزل الله: {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ} الآية. [ضعيف]، پاورقی: قلنا: وسنده صحيح إلى أبي مجلز؛ لكنه مرسل».
التحریر و التنویر، ج 2، ص 57: «هذا كلام وقع معترضا بين محاجة أهل الكتاب و المشركين في أمر القبلة، نزل هذا بسبب تردد و اضطراب بين المسلمين في أمر السعي بين الصفا و المروة و ذلك عام حجة الوداع، كما جاء في حديث عائشة الآتي، فهذه الآية نزلت بعد الآيات التي قبلها و بعد الآيات التي نقرؤها بعدها، لأن الحج لم يكن قد فرض و هي من الآيات التي أمر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم بإلحاقها ببعض السّور التي نزلت قبل نزولها بمدة؛ و المناسبة بينها و بين ما قبلها هو أن العدول عن السعي بين الصفا و المروة يشبه فعل من عبر عنهم بالسفهاء من القبلة و إنكار العدول عن استقبال بيت المقدس، فموقع هذه الآية بعد إلحاقها بهذا المكان موقع الاعتراض في أثناء الاعتراض، فقد كان السعي بين الصفا و المروة من أعمال الحج من زمن إبراهيم عليه السلام تذكيرا بنعمة اللّه على هاجر و ابنها إسماعيل إذ أنقذه اللّه من العطش‏».
تفسیر نمونه، ج 1، ص 537: «در اين كه آيه شريفه در چه موقع نازل شد، گفتگو است، طبق پاره‏اى از روايات، به هنگام «عمرة القضا» (سال هفتم هجرى) بوده است و يكى از شرائط پيامبر صلى الله عليه و آله با مشركان در اين سفر اين بود كه آن دو بت را از صفا و مروه بردارند، آنها نيز به اين شرط عمل كردند ولى بعد آنها را به جاى خود باز گرداندند! همين عمل، سبب شد كه بعضى از مسلمانان از سعى صفا و مروه خوددارى كنند كه آيه شريفه آنها را نهى كرد؛ و بعضى احتمال داده‏اند: آيه، در «حجة الوداع» (آخرين حج پيامبر در سال دهم هجرى) نازل شده است، اگر اين احتمال را قبول كنيم مسلماً در آن زمان نه تنها در صفا و مروه بتى وجود نداشت، بلكه در محيط «مكّه» نيز از بت اثرى نبود، بنابراين بايد قبول كنيم اين ناراحتى مسلمانان از سعى ميان صفا و مروه به خاطر همان سابقه تاريخى و وضع گذشته آنها بوده كه بت «اساف» و «نائله» بر آنها قرار داشت».
المیزان، ج 1، ص 387: «و مقتضى جميع هذه الروايات أن الآية نزلت في تشريع السعي في سنة حج فيها المسلمون و سورة البقرة أول سورة نزلت بالمدينة و من هنا يستنتج أن الآية غير متحدة السياق مع ما قبلها من آيات القبلة فإنها نزلت في السنة الثانية من الهجرة كما تقدم و مع الآيات التي في مفتتح السورة، فإنها نزلت في السنة الأولى من الهجرة فللآيات سياقات متعددة كثيرة، لا سياق واحد».
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 1، ص 233: «النتيجة: أن الآية نزلت لرفع الحرج عن المطوفين بين الصفا والمروة لأن بعضهم كان قد امتنع عن السعي بينهما تعظيماً لمناة وبعضهم كان سبب امتناعه أنهما من شعائر الجاهلية لوجود الصنمين عليهما، فنزلت الآية إذناً من الله بالسعي بينهما. وإخباراً أنهما من شعائر اللَّه. وذلك لصحة أسانيد الأحاديث الواردة، وتصريحها بالنزول، واحتجاج المفسرين بها واللَّه أعلم».
مجمع البیان، ج 1، ص 440: «قال الصادق (ع) كان المسلمون يرون أن الصفا و المروة مما ابتدع أهل الجاهلية فأنزل الله هذه الآية و إنما قال «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما و هو واجب أو طاعة على الخلاف فيه لأنه كان على الصفا صنم يقال له إساف و على المروة صنم يقال له نائلة و كان المشركون إذا طافوا بهما مسحوهما فتحرج المسلمون عن الطواف بهما لأجل الصنمين فأنزل الله تعالى هذه الآية»؛ «عن أبي عبد الله (ع) أنه كان ذلك في عمرة القضاء و ذلك أن رسول الله ص شرط عليهم أن يرفعوا الأصنام فتشاغل رجل من أصحابه حتى أعيدت الأصنام فجاءوا إلى رسول الله ص فقيل له إن فلانا لم يطف و قد أعيدت الأصنام فنزلت هذه الآية «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» أي و الأصنام عليهما قال فكان الناس يسعون و الأصنام على حالها فلما حج النبي ص رمى بها».
المحرر الوجیز، ج 1، ص 230: «و روي عن عائشة رضي اللّه عنها أن ذلك في الأنصار و ذلك أنهم كانوا يهلون لمناة التي كانت بالمشلل حذو قديد و يعظمونها فكانوا لا يطوفون بين إساف و نائلة إجلالا لتلك، فلما جاء الإسلام تحرجوا فنزلت هذه الآية و روي عن الشعبي أن العرب التي كانت تطوف هنالك كانت تعتقد ذلك السعي إجلالا لإساف و نائلة و كان الساعي يتمسح بإساف فإذا بلغ المروة تمسح بنائلة و كذلك حتى تتم أشواطه، فلما جاء الإسلام كرهوا السعي هنالك إذ كان بسبب الصنمين».
فتح القدیر، ج 1، ص 186: «فما أرى على أحد جناحا أن لا يطوّف بهما؟ فقالت عائشة: بئس ما قلت يا ابن أختي، إنها لو كانت على ما أولتها كانت فلا جناح عليه أن لا يطوّف بهما و لكنها إنما أنزلت أن الأنصار قبل أن يسلموا كانوا يهلون لمناة الطاغية التي كانوا يعبدونها و كان من أهلّ لها يتحرّج أن يطوّف بالصفا و المروة في الجاهلية، فأنزل اللّه: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الآية».
روح المعانی، ج 1، ص 424: «و سبب النزول ما صح عن ابن عباس رضي اللّه تعالى عنه أنه كان على الصفا صنم على صورة رجل يقال له أساف و على المروة صنم على صورة امرأة تدعى نائلة زعم أهل الكتاب أنهما زنيا في الكعبة فمسخهما اللّه تعالى حجرين فوضعا على الصفا و المروة ليعتبر بهما فلما طالت المدة عبدا من دون اللّه تعالى فكان أهل الجاهلية إذا طافوا بينهما مسحوا الوثنين فلما جاء الإسلام و كسرت الأصنام كره المسلمون الطواف بينهما لأجل الصنمين فأنزل اللّه تعالى هذه الآية».
المحاسن التأویل، ج 1، ص 450 و 451: «عن عروة قال: سألت عائشة رضي اللّه عنها فقلت لها: أ رأيت قول اللّه تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما فو اللّه! ما على أحد جناح أن لا يطوف بالصفا و المروة! قالت: بئسما قلت يا ابن أختي! إنّ هذه لو كانت كما أوّلتها عليه، كانت: لا جناح عليه أن لا يتطوف بهما و لكنها أنزلت في الأنصار. كانوا قبل أن يسلموا يهلّون لمناة الطاغية، التي كانوا يعبدونها عند المشلّل. فكان من أهلّ يتحرج أن يطوف بالصفا و المروة. فلمّا أسلموا سألوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم عن ذلك؟ قالوا: يا رسول اللّه! إنّا كنّا نتحرّج أن نطوف بين الصفا و المروة، فأنزل اللّه تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ... الآية»؛ «أخرج مسلم في رواية يونس عن الزهري عن عروة بن الزبير أن عائشة أخبرته أن الأنصار كانوا قبل أن يسلموا، هم و غسّان، يهلّون لمناة. فتحرّجوا أن يطوفوا بين الصفا و المروة و كان ذلك سنّة في آبائهم: من أحرم لمناة لم يطف بين الصفا و المروة؛ و إنهم سألوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم عن ذلك حين أسلموا. فأنزل اللّه عز و جل في ذلك: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ»؛ «و روى الطبراني و ابن أبي حاتم في التفسير بإسناد حسن من حديث ابن عباس قال: قالت الأنصار: إن السعي بين الصفا و المروة من أمر الجاهلية. فأنزل اللّه عزّ و جلّ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ ... الآية»؛ «و روى الفاكهيّ و إسماعيل القاضي في «الأحكام» بإسناد صحيح عن الشعبيّ قال: كان صنم بالصفا يدعى «إساف» و وثن بالمروة يدعى «نائلة»، فكان أهل الجاهلية يسعون بينهما. فلما جاء الإسلام رمى بهما؛ و قالوا: إنما كان ذلك يصنعه أهل الجاهلية من أجل أوثانهم، فأمسكوا عن السعي بينهما، قال: فأنزل اللّه تعالى: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ ... الآية».
التحریر و التنویر، ج 2، ص 59: «في البخاري فيما علّقه عن معمر إلى عائشة قالت «كان رجال من الأنصار ممّن كان يهل لمناة قالوا يا نبي‏ء اللّه كنا لا نطوف بين الصفا و المروة «تعظيما لمناة». فلما فتحت مكة و أزيلت الأصنام و أبيح الطواف بالبيت و حج المسلمون مع أبي بكر وسعت قريش بين الصفا و المروة تحرج الأنصار من السعي بين الصفا و المروة و سأل جمع منهم النبي‏ء صلّى اللّه عليه و سلّم هل علينا من حرج أن نطوف بين الصفا و المروة فأنزل اللّه هذه الآية»؛ «و في البخاري عن أنس كنا نرى أنهما من أمر الجاهلية فلما جاء الإسلام أمسكنا عنهما فأنزل اللّه إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ».
المیزان، ج 1، ص 387: «في تفسير العياشي، عن بعض أصحابنا عن الصادق (ع): سألته: عن السعي‏ بين الصفا و المروة فريضة هي أم سنة؟ قال: فريضة، قلت: أ ليس الله يقول: فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما؟ قال: كان ذلك في عمرة القضاء و ذلك أن رسول الله كان شرط عليهم أن يرفعوا الأصنام- فتشاغل رجل من أصحابه حتى أعيدت الأصنام- قال: فأنزل الله، إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ- فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما، أي و الأصنام عليها»؛ «و في الكافي، أيضا عن الصادق (ع): في حديث حج النبي (ع): بعد ما طاف بالبيت و صلى ركعتيه- قال: (ص) إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ- فابدأ بما بدأ الله عز و جل و إن المسلمين كانوا يظنون- أن السعي بين الصفا و المروة شي‏ء صنعه المشركون- فأنزل الله إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ- فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما»؛ «و في الدر المنثور، عن عامر الشعبي قال : «كان وثن بالصفا يدعى إساف و وثن بالمروة يدعى نائلة- فكان أهل الجاهلية إذا طافوا بالبيت- يسعون بينهما و يمسحون الوثنين- فلما قدم رسول الله (ع) قالوا: يا رسول الله- إن الصفا و المروة إنما كان يطاف بهما من أجل الوثنين و ليس الطواف بهما من الشعائر، فأنزل الله: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ الآية فذكر الصفا من أجل الوثن الذي كان عليه و أثبت المروة من جهة الصنم الذي كان عليه موثبا».

منابع

  1. ‏آلوسی، محمود بن عبدالله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دارالکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  2. ‏ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  3. ‏ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۱۱). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  4. ‏ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دارالکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  5. ‏ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  6. ‏بخاري، محمد بن إسماعيل. (۱۴۲۲). صحيح البخاري. بیروت: دار طوق النجاة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  7. ‏ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  8. ‏‏سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۴). بحرالعلوم (ج ۱–3). بیروت: دارالفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  9. ‏شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  10. ‏طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  11. ‏طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  12. ‏طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دارالمعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  13. ‏طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۴). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  14. ‏عیاشی، محمد بن مسعود. (۱۳۸۰). التفسير (عيّاشي) (ج ۱–2). تهران: مکتبة العلمية الاسلامية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  15. ‏قاسمی، جمال‎الدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دارالکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  16. ‏قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  17. ‏‏مزيني، خالد بن سليمان. (۱۴۲۷). المحرر في أسباب نزول القرآن. دمام: دار ابن الجوزي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  18. مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل بن سلیمان (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬
  19. ‏مکارم شیرازی، ناصر. (۱۳۸۰). ‏تفسیر نمونه (ج ۱–28). تهران: دارالکتب الإسلامیة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  20. ‏نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۰). تفسیر النسائی (ج ۱–2). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  21. ‏واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب نزول القرآن (ج ۱–1). بیروت: دارالکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  22. هلالی، سلیم بن عید، آل‌نصر، محمد. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الأسباب. مکه: دار ابن الجوزي.‬‬‬‬‬‬


منابع

  1. ترجمه محمد­مهدی فولادوند
  2. صحيح البخاري، بخاري، ج 2، ص 157؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 1، ص 266؛ تفسیر النسائی، نسائی، ج 1، ص 199؛ جامع البیان، طبری، ج 2، ص 29؛ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص 48؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 2، ص 27؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 1، ص 340
  3. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 1، ص 267؛ جامع البیان، طبری، ج 2، ص 28؛ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص 49؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 2، ص 62؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 1، ص 341
  4. تفسير القمي، قمی، ج 1، ص 63؛ التفسير، عیاشی، ج 1، ص 70
  5. صحيح البخاري، بخاري، ج 6، ص 23؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 1، ص 267؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 1، ص 106؛ جامع البیان، طبری، ج 2، ص 28؛ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص 50؛ التبيان، طوسی، ج 2، ص 244؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 2، ص 26؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 1، ص 341
  6. الاستیعاب فی بیان الأسباب، هلالی و آل‌ نصر، ج 1، ص 85 و 86 و 87
  7. التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 2، ص 57
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ المیزان، طباطبایی، ج 1، ص 387
  9. ‏تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 1، ص 537
  10. جامع البیان، طبری، ج 2، ص 28 و 29
  11. التبيان، طوسی، ج 2، ص 44
  12. مجمع البيان، طبرسی، ج 1، ص 440
  13. المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 1، ص 230
  14. فتح القدیر، شوکانی، ج 1، ص 186
  15. محاسن التأویل، قاسمی، ج 1، ص 450 و 451
  16. التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 2، ص 59
  17. روح المعاني، آلوسی، ج 1، ص 424
  18. المحرر في أسباب نزول القرآن، مزيني، ج 1، ص 233
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.