سبب نزول آیه 9 سوره حشر
آیه مربوط به سبب نزول
«وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر، 9) (و [نیز] کسانیکه قبل از [مهاجران] در [مدینه] جای گرفته و ایمان آوردهاند، هرکس را که بهسوی آنان کوچ کرده، دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دلهایشان حسدی نمییابند و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم میدارند. و هرکس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیه نهم سوره حشر، سه سبب نزول ذکر کردهاند: 1. یکی از انصار باوجود شدت نیاز و فقر خود، یک شب از شخصی نیازمند پذیرایی کرد و در پی همین امر آیه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر، 9) (و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم میدارند. و هرکس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.) نازل شد؛ 2. ایثار جمعی از صحابه پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نسبت به یکدیگر سبب شد فراز دوم آیه نهم سوره حشر نازل شود؛ 3. از خودگذشتگی انصار برای کمک به مهاجرین باعث نزول آیه شد. درباره سبب نزول سوم به دو گونه گزارش شده است: طبق گزارش اول، پس از ابراز رضایت صحابه از پیشنهاد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) مبنی بر اینکه انصار در محصول بهدستآمده از زمینها برادران مهاجر خود را نیز شریک کنند، بخش دوم آیه نهم سوره حشر نازل شد. بر اساس گزارش دیگر، بعد از غزوه بنی نضیر و هنگام تقسیم غنائم جنگی، پس از آنکه انصار تصمیم گرفتند بدون دریافت هیچ غنیمتی، برادران مهاجر را در اموال و زمینهای خود سهیم و شریک کنند، بخش دوم آیه نازل شد.
از میان اسباب نزول، سبب نزول اول بهدلیل اعتبار سندی و نقل فراوان آن در کتب متعدد روایی و تفسیری، و گزارش دوم سبب نزول سوم، بهدلیل مناسبت با معنای آیه نهم و آیات قبل، و همچنین همخوانی با شواهد و گزارشهای تاریخی، بر سبب نزول دوم ترجیح دارند؛ ولی حصول اطمینان نسبت به سببیت یکی از این دو رخداد برای آیه نیز دشوار به نظر میرسد.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول اول[۲] (ایثار یکی از انصار نسبت به همنوعش)(ر.ک. مستند 1)
ابی هریره نقل میکند، روزی مردی نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) آمد و گفت، به فقر و تنگدستی دچار شدهام. رسول خدا شخصی را به خانه فرستاد تا چنانچه در منزل طعامی برای کمک به شخص نیازمند هست، برایش بیاورند؛ اما خبر رسید که در منزل هیچیک از همسران پیامبر بهجز آب چیزی نیست! سپس ایشان به اصحاب فرمود: آیا کسی نیست که امشب این مرد را میهمان، و از وی پذیرایی کند؟ خداوند او را رحمت کند. یکی از انصار برخاست و درخواست پیامبر را اجابت کرد و مرد نیازمند را به خانهاش برد. هنگامیکه صحابی به منزل رسید، به همسرش خبر داد که قرار است شب از میهمان رسول الله پذیرایی کنند و از او خواست که هر آنچه در منزل دارد برای پذیرایی میهمان بیاورد. همسرش گفت: به خدا قسم امشب جز بهقدر غذای کودکان، چیزی در منزل نداریم. سرانجام صحابی و همسرش تصمیم گرفتند همان مقدار غذا را آماده کنند و بچهها را بدون شام بخوابانند و هنگام صرف شام چراغ را خاموش، و بهگونهای عمل کنند که گویی مشغول تناول غذا هستند. چنین کردند و بدینترتیب خانواده در آنشب گرسنه خوابیدند تا بتوانند از میهمان رسول الله (صلوات الله و سلامه علیه) پذیرایی کنند.
روز بعد هنگامیکه مرد میهمان نزد رسول خدا رفت، پیامبر به او گفت: خداوند از رفتار میزبان تو و همسرش با میهمان خود در شب گذشته بهشگفتآمد! سپس آیه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم میدارند. و هرکس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.) نازل شد.[۳]
انس بن مالک نیز ماجرا را با قدری تفاوت در برخی جزئیات، نقل کرده است.[۴] در شماری از گزارشها آمده است که نام آن مرد انصاری، ابی طلحه بوده است.[۵] در روایت دیگری از ابی المتوکل ناجی، همین داستان با اندکی اختلاف در جزئیات، درباره ثابت بن قیس نقل شده است.[۶]
در تعدادی از نقلها نیز گزارش شده است خانوادهای که از نیازمند پذیرایی کرد، علی بن ابی طالب و فاطمه دختر پیامبر اکرم بودهاند.[۷]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اختلافی اندک بیان کردهاند:# صحیح بخاری (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- صحیح مسلم (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- سنن ترمذی (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- قری الضیف (ابن أبی الدنیا) (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- مناقب علی بن ابی طالب (زیدی، قرن 3، مناقب)؛
- السنن الکبری (نسائی) (سنی، قرن 4، حدیثی)؛
- تفسیر النسائی (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسير السمرقندى (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب نزول القرآن (واحدى) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الكشف و البيان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- الاسماء المبهمه فی الانباء المحکمه (خطیب بغدادی) (سنی، قرن 5، رجال حدیثی)؛
- شواهد التنزیل لقواعد التفصیل (حاکم حسکانی) (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- الأمالی (طوسی) (شیعی، قرن 5، حدیثی)؛
- مناقب آل أبی طالب (ابن شهر آشوب) (شیعی، قرن 6، حدیثی)؛
- الاحتجاج (طبرسی) (شیعی، قرن 6، حدیثی)؛
- غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة (ابن بشکوال) (سنی، قرن 6، رجال حدیثی)؛
- المزار الکبیر (ابن مشهدی) (شیعی، قرن 7، حدیثی)؛
- المطالب العالیه (ابن حجر عسقلانی) (سنی، قرن 9، حدیثی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
با توجه به اینکه روایات این سبب نزول، در مصادر مهم حدیثی، مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده است، محققان رجالی معاصر اشکالی را متوجه اعتبار سند آنها ندانستهاند.[۸] از میان تفاسیر، فتح القدیر، روح المعانی، جامع البیان، و التحریر و التنویر روایت ابی هریره را بهعنوان یکی از روایات مربوط به سبب نزول این آیه، نقل کردهاند؛ ولی درباره آن اظهار نظر خاصی ندارند.[۹] صاحب تفسیر المحرر الوجیز پس از نقل روایت ابی هریره، میافزاید بنا بر نقل ابی المتوکل، ثابت بن قیس و بنا به گفته خود ابی هریره در کتاب مکی، صحابی در این روایت ابی طلحه است.[۱۰] صاحب تفسیر مجمع البیان مدعی است میزبان و همسرش، علی بن ابی طالب و فاطمه دختر رسول اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) بودهاند.[۱۱] صاحب تفسیر المیزان بر این عقیده است که همه ماجراهای نقلشده پیرامون سبب نزول آیه، تطبیق مفاد آیه بر قضایایی است که در خارج اتفاق افتاده و الاّ هیچکدام از این روایات سبب نزول آیه نیست.[۱۲] دو تفسیر التبیان و محاسن التأویل نیز هیچ اشارهای به این سبب نزول نکردهاند.
سبب نزول دوم (ایثار گروهی از صحابه پیامبر)(ر.ک. مستند 3)
عبدالله بن عمر نقل میکند، روزی شخصی سر گوسفندی را به یکی از اصحاب رسول الله (صلوات الله و سلامه علیه) هدیه داد. صحابی گفت: فلانبرادرم و خانوادهاش نیازمندترند. او کلام صحابی را پذیرفت و هدیه را برای صحابی محتاجتر فرستاد. صحابی دوم نیز همین سخن را درباره برادر دیگر خود گفت تا اینکه هدیه، میان هفت تن از اصحاب رسول خدا دستبهدست چرخید و درپایان بار دیگر به نفر اول رسید. در پی این رخداد آیه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم میدارند. و هرکس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.) نازل شد.[۱۳] در برخی از منابع همین داستان با اندکی اختلاف در جزئیات از انس بن مالک نقل شده است.[۱۴]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را بیان کردهاند:# المستدرک علی الصحیحین (حاکم نیشابوری) (سنی، قرن 5، حدیثی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- اسباب نزول القرآن (واحدى) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- شعب الایمان (بیهقی) (سنی، قرن 5، حدیثی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)
درباره سند روایت عبدالله بن عمر دو دیدگاه هست: محققان رجالی معاصر با استناد به تضعیف عبید الله بن الولید بهواسطه ذهبی، سند روایت را نامعتبر میدانند؛ اما حاکم نیشابوری در مستدرک، قائل به صحت سندی این روایت است.[۸] از میان تفاسیر، فتح القدیر و روح المعانی به نقل روایت بسنده کردهاند و اظهار نظری پیرامون آن ندارند.[۱۵] صاحب تفسیر مجمع البیان افزون بر نقل روایت انس بن مالک میگوید، بنا بر نقلی دیگر، آیه نهم سوره حشر درباره هفت نفر از کسانی نازل شد که در جنگ احد تشنه بودند و مقداری آب که تنها برای یکی از آنها کافی بود، آورده شد؛ ولی یکیک از نوشیدن آب خودداری کرده، دیگری را بر خود ترجیح داد تا آنکه همگی از تشنگی به شهادت رسیدند.[۱۶] صاحب تفسیر المیزان معتقد است امثال این قضایا از باب تطبیق معنای آیه بر حوادث خارج است و این موارد سبب نزول آیه نیست.[۱۲] سایر تفاسیر اشارهای به این سبب نزول نکردهاند.
سبب نزول سوم (ایثار انصار هنگام تقسیم اموال)(ر.ک. مستند 5)
یزید بن أصم نقل میکند: انصار به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند: ای رسول خدا، زمینها را میان ما و برادران مهاجرمان تقسیم کن. نیمی از آنرا به ما بده و نیم دیگر را در اختیار آنها بگذار. پیامبر اکرم در جواب آنها فرمود: مهاجرین متکفل زحمت کار شوند و محصولی را که از زمین بهدستمیآید بین خودتان و برادران مهاجرتان تقسیم کنید؛ ولی زمینها برای خودتان بماند. انصار نیز رضایت خود را از این تقسیم ابراز کردند. سپس آیه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم میدارند. و هرکس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.) نازل شد.[۱۷] در روایت دیگری از ابن عباس نقل شده است: پس از غزوه بنی نضیر، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) خطاب به انصار فرمودند: اگر بخواهید میتوانید اموال و خانههایتان را با مهاجرین تقسیم کنید و در استفاده از آنها با یکدیگر سهیم باشید و در مقابل، غنائمی که از جنگ با بنی نضیر بهدست آمده میان همه شما (مهاجرین و انصار) تقسیم میشود و شما نیز در استفاده از غنائم شریک خواهید بود و یا اینکه میتوانید اموال و خانههایتان را برای خودتان نگهدارید و در استفاده از آنها مهاجرین را شریک نکنید؛ ولی در عوض همه غنائم جنگی بین مهاجرین تقسیم شود و شما سهمی در غنائم نخواهید داشت. انصار گفتند، در استفاده از اموال و خانههایمان، با مهاجرین شریک میشویم؛ ولی هیچ سهمی از غنائم جنگ نمیخواهیم و در تقسیم غنائم، مهاجرین را بر خود ترجیح میدهیم. سپس آیه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(و هرچند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم میدارند. و هرکس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.) نازل شد.[۱۸]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را بیان کر دهاند:# الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- اسباب نزول القرآن (واحدى) (سنی، قرن 5، اسباب نزول).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 6)
در هر دو روایت این سبب نزول، راویان ابتدای سلسله سند ذکر نشدهاند (تعلیق)؛[۱۹] بنابراین سند روایت ازجهت رجالی ضعیف است. بر اساس گزارشها در منابع تاریخی، در ابتدای سال چهارم هجری[۲۰] پس از آنکه یهودیان بنی نضیر پیمان خود با پیامبر را زیر پا گذاشتند، غزوه بنی نضیر رویداد. در این غزوه چون یهودیان پس از چند روز محاصره، تسلیم پیامبر شدند و جنگی میان آنها و مسلمانان رخ نداد،[۲۱] به فرمان الهی در آیات شش و هفت سوره حشر اموال برجایمانده از بنی نضیر در حکم سایر غنائم جنگی نبود و همه در اختیار پیامبر قرار گرفت. این گزارشها نشان میدهد که روایت دوم، یعنی نقل ابن عباس با وقایع تاریخی همخوانی و سازگاری دارد. افزونبر اینکه در مصادر تاریخی مضمون خبر ابن عباس پیرامون نحوه تقسیم اموال بنی نضیر، همراه جزئیات بیشتر نیز گزارش شده است.[۲۲] از میان تفاسیر غیر از المیزان، هیچکدام این سبب نزول را ذکر نکردهاند. المیزان نیز همچنانکه پیش از این اشاره شد، این سبب نزول را همانند سایر اسباب نزول نمیپذیرد و آن را صرفاً تطبیق معنای آیه بر وقایع رخداده در آنزمان میداند.[۱۲]
بررسی نهایی سبب نزول آیه 9 سوره حشر (ر.ک. مستند 7)
با صرف نظر از اشکال صاحب تفسیر المیزان که مدعی است همه روایات مطرحشده بهعنوان اسباب نزول آیه نهم سوره حشر صرفاً از باب تطبیق معنای آیه بر وقایع خارجی است، به نظر میرسد بهطور کلی هیچیک از اسباب نزول سهگانهای که برای این آیه ذکر شد، با مفاد آیه و شواهد تاریخی منافات و تعارضی ندارد؛ منتها سبب نزول اول و سوم امتیازاتی دارند که موجب ترجیح آنها بر سبب نزول دوم میشود. افزونبر آنکه هریک از دو سبب نزول اول و سوم نیز از جهاتی بر دیگری اولویت دارد: محققان روایات سبب نزول اول را ازجهت اعتبار سندی تأیید و تصدیق کردهاند؛ زیرا در کتب صحاح حدیثی نقل شده است. علاوه بر اینکه بسیاری از مفسرین نیز آنرا بهعنوان سبب نزول آیه یادشده ذکر کرده اند. حال آنکه روایات سبب نزول دوم و سوم فاقد این دو مزیّتاند. در مقابل، روایت دوم سبب نزول سوم، از چند جهت بر روایات سبب نزول اول و دوم ترجیح دارد: 1. شواهد متعدد تاریخی آن را تأیید میکند؛ 2. با مفاد آیات ابتدایی سوره حشر همخوانی کامل دارد؛ 3. احادیث مربوط به نزول سوره حشر نیز مؤید این سبب نزول است؛ زیرا تعدادی از روایات که برخی از آنها در کتب صحیح حدیثی نقل شده، متذکر این مطلبند که سوره حشر درباره بنی النضیر نازل شده است.[۲۳] با ملاحظه نکات یادشده، به نظر میرسد که حصول اطمینان نسبت به سببیت هریک از وقایع سهگانه برای نزول آیه امر دشواری است.
مستندات
مستند 1
صحیح البخاري، ج 6، ص 153: «حدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ غَزْوَانَ، عَنْ أَبِي حَازِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ- رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ-: أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، فَبَعَثَ إِلَى نِسَائِهِ، فَقُلْنَ: مَا مَعَنَا إِلَّا الْمَاءُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: مَنْ يَضُمُّ، أَوْ يُضِيفُ هَذَا؟ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ الْأَنْصَارِ: أَنَا، فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى امْرَأَتِهِ، فَقَالَ: أَكْرِمِي ضَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ صِبْيَانِي فَقَالَ هَيِّئِي طَعَامَكِ، وَ أَصْبِحِي سِرَاجَكِ، وَ نَوِّمِي صِبْيَانَكِ إِذَا أَرَادُوا عَشَاءً، فَهَيَّأَتْ طَعَامَهَا، وَ أَصْبَحَتْ سِرَاجَهَا، وَ نَوَّمَتْ صِبْيَانَهَا، ثُمَّ قَامَتْ كَأَنَّهَا تُصْلِحُ سِرَاجَهَا فَأَطْفَأَتْهُ، فَجَعَلَا يُرِيَانِهِ أَنَّهُمَايَأْكُلَانِ، فَبَاتَا طَاوِيَيْنِ، فَلَمَّا أَصْبَحَ، غَدَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، فَقَالَ: ضَحِكَ اللَّهُ اللَّيْلَةَ، أَوْ عَجِبَ مِنْ فَعَالِكُمَا، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون.»
صحیح البخاري، ج 8، ص 43: «حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ كَثِيرٍ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا فُضَيْلُ بْنُ غَزْوَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ الْأَشْجَعِيُّ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَصَابَنِي الْجَهْدُ فَأَرْسَلَ إِلَى نِسَائِهِ، فَلَمْ يَجِدْ عِنْدَهُنَّ شَيْئًا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: أَلَا رَجُلٌ يُضَيِّفُ هَذا اللَّيْلَةَ يَرْحَمُهُ اللَّهُ. فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ ضَيْفُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ. لَا تَدَّخِرِيهِ شَيْئًا. قَالَتْ: وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي إِلَّا قُوتُ الصِّبْيَةِ قَالَ: فَإِذَا أَرَادَ الصِّبْيَةُ الْعَشَاءَ فَنَوِّمِيهِمْ وَ تَعَالَيْ فَأَطْفِئِي السِّرَاجَ وَ نَطْوِي بُطُونَنَا اللَّيْلَةَ فَفَعَلَتْ ثُمَّ غَدَا الرَّجُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ: لَقَدْ عَجِبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أوضحك مِنْ فُلَانٍ وَ فُلَانَةَ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ سجَلَ «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».»
صحیح مسلم، ج 3، ص 1625 - 1624: «حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ، مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ حَدَّثَنَا وَكِيعٌ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ غَزْوَانَ، عَنْ أَبِي حَازِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ بَاتَ بِهِ ضَيْفٌ. فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ إِلَّا قُوتُهُ وَ قُوتُ صِبْيَانِهِ. فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أَطْفِئْ السِّرَاجَ وَ قَرِّبِي لِلضَّيْفِ مَا عِنْدَكِ. قَالَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ [59/ الحشر/ 9]. وَ حَدَّثَنَاه أَبُو كُرَيْبٍ. حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي حَازِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ. قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ لِيُضِيفَهُ. فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مَا يُضِيفُهُ. فَقَالَ «أَ لَا رَجُلٌ يُضِيفُ هَذَا، رَحِمَهُ اللَّهُ» فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ أَبُو طَلْحَةَ. فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى رَحْلِهِ. وَ سَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ جَرِيرٍ. وَ ذَكَرَ فِيهِ نُزُولَ الْآيَةِ كَمَا ذَكَرَهُ وَكِيعٌ.»
سنن الترمذی، ج 5، ص 245: «حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ غَزْوَانَ، عَنْ أَبِي حَازِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ الْأَنْصَارِ بَاتَ بِهِ ضَيْفٌ، فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ إِلَّا قُوتُهُ وَ قُوتُ صِبْيَانِهِ، فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: نَوِّمِي الصِّبْيَةَ، وَ أَطْفِئِي السِّرَاجَ، وَ قَرِّبِي لِلضَّيْفِ مَا عِنْدَكِ؛ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةَ وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ [الحشر: 9]. هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.»
السنن الکبری، ج 6، ص 468: «أَخْبَرَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، عَنْ وَكِيعٍ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ غَزْوَانَ، عَنْ أَبِي حَازِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ بَاتَ بِهِ ضَيْفٌ، فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ إِلَّا قُوتُ صِبْيَانِهِ، فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أَطْفِئِي السِّرَاجَ وَ قَرِّبِي لِلضَّيْفِ مَا عِنْدَكِ، فَنَزَلَتْ: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
تفسیر النسائی، ج 2، ص 408: «عن أبى هريرة، أنّ رجلا من الأنصار بات به ضيف، فلم يكن عنده إلّا قوت صبيانه، فقال لامرأته: نوّمي الصّبية و أطفئى السّراج و قرّبي للضّيف ما عندك، فنزلت: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
تفسیر بحر العلوم، ج 3، ص 428: «و روى وكيع، عن فضيل بن عمران، عن أبي هريرة- رضي اللّه عنه- أن رجلا من الأنصار نزل به ضيف، فلم يكن عنده إلا قوته و قوت صبيانه، فقال لامرأته: نومي الصبية و أطفئي السراج، و قربي إلى الضيف ما عندك، فنزل وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 28، ص 29: «حدثنا أبو كريب، قال: ثنا ابن فضيل، عن أبيه، عن أبي حازم، عن أبي هريرة، قال: جاء رجل إلى النبي صلى الله عليه و سلم ليضيفه، فلم يكن عنده ما يضيفه، فقال:" ألا رجل يضيف هذا رحمه الله؟" فقام رجل من الأنصار يقال له أبو طلحة، فانطلق به إلى رحله، فقال لامرأته أبو طلحة: أكرمي ضيف رسول الله صلى الله عليه و سلم نومي الصبية، و أطفئي المصباح و أريه بأنك تأكلين معه، و اتركيه لضيف رسول الله صلى الله عليه و سلم ففعلت فنزلت وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. حدثنا أبو كريب، قال: ثنا وكيع، عن فضيل، عن غزوان، عن أبي حازم، عن أبي هريرة، أن رجلا من الأنصار بات به ضيف، فلم يكن عند إلا قوته و قوت صبيانه، فقال لامرأته رجل من الأنصار: نومي الصبية و أطفئي المصباح، و قربي للضيف ما عندك، قال: فنزلت هذه الآية.»
اسباب النزول (واحدی )، ص 439: «أخبرنا سعيد بن أحمد بن جعفر المؤذن [قال:] أخبرنا أبو علي الفقيه، أخبرنا محمد بن منصور بن أبي الجهم السَّبيعي، حدَّثنا نصر بن علي الجهْضَميّ، حدَّثنا عبد اللَّه بن داود، عن فُضَيْل بن غَزْوان، عن أبي حازم، عن أبي هريرة. أن رسول اللَّه صَلى اللّه عليه و سلم دفع إلى رجل من الأنصار رجلًا من أهل الصفة، فذهب به الأنصاري إلى أهله، فقال للمرأة: هل من شيء؟ قالت: لا، إلا قوت الصِّبْيَة. قال: فَنَوِّميهم، فإذا ناموا فأتيني [به]، فإذا وضعت فأطفئي السراج قال: ففعلت، و جعل الأنصاري يقدم إلى ضيفه ما بين يديه، ثم غدا به إلى رسول اللَّه صَلى اللّه عليه و سلم، فقال: لقد عجب من فعالكما أهل السماء. و نزلت وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. رواه البخاري عن مُسَدَّد، عن عبد اللَّه بن داود، و رواه مسلم عن أبي كُرَيب، عن وكيع، كلاهما عن فُضَيل بن غَزْوان.»
الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 279: «قال: حدّثنا محمّد بن الحسن السيستاني قال: حدّثنا الفضيل بن غزوان عن أبي حازم عن أبي هريرة قال: جاء رجل إلى النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و قد أصابه الجهد فقال: يا رسول الله، إني جائع فأطعمني. فبعث النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم (عليه السلام) إلى أزواجه: «هل عندكنّ شيء؟». فكلّهنّ قلن: و الذي بعثك بالحقّ نبيّا ما عندنا إلّا الماء. فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: «ما عند رسول الله ما يطعمك هذه الليلة».ثم قال: «من يضف هذا هذه الليلة يرحمه الله» فقام رجل من الأنصار قال: أنا يا رسول الله. فأتى به منزله، فقال لأهله: هذا ضيف رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم فأكرميه و لا تدّخري عنه شيئا. فقالت: ما عندنا إلّا قوت الصبية. قال: قومي فعلّليهم عن قوتهم حتى يناموا و لا يطعموا شيئا، ثم أسرجي فأبرزي، فإذا أخذ الضيف ليأكل قومي كأنّك تصلحين السراج فأطفئيه و تعالي نمضغ ألسنتنا لضيف رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم حتى يشبع ضيف رسول الله. قال: فقامت إلى الصبية فعللتهم حتى ناموا عن قوتهم و لم يطعموا شيئا، ثم قامت فأبرزت و أسرجت فلمّا أخذ الضيف ليأكل قامت كأنّها تصلح السراج فأطفأته، و جعلا يمضغان ألسنتهما لضيف رسول الله (عليه السلام) فظنّ الضيف أنّهما يأكلان معه، حتى شبع ضيف رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم، و باتا طاويين. فلمّا أصبحا عدوا إلى رسول الله (عليه السلام)، فلمّا نظر إليهما تبسّم ثم قال: «لقد عجب الله من فلان و فلانة هذه الليلة». فأنزل الله سبحانه: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ الآية.»
قری الضیف، ص 19: «حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ زُهَيْرٍ الضَّبِّيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْأَسَدِيُّ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ عَبْدِ الْوَارِثِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فِي قَوْلِهِ: {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ} [الحشر: 9] قَالَ: نَزَلَتْ فِي رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ أَرْسَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم مَعَهُ ضَيْفًا مِنْ أَضْيَافِهِ، فَأَتَى بِهِ مَنْزِلَهُ، فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذَا ضَيْفٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ مَا أَمْسَى عِنْدَنَا إِلَّا قُرْصٌ، فَذَلِكَ الْقُرْصُ لِي أَوْ لَكَ أَوِ لِلضَّيْفِ، أَوْ لِلْخَادِمِ، قَالَ: أَثْرِدِي هَذَا الْقُرْصَ، وَآدِمِيهِ بِسَمْنٍ ثُمَّ قَرِّبِيهِ، وَأْمُرِي الْخَادِمَ يُطْفِئُ السِّرَاجَ، وَجَعَلَتْ تَتَلَمَّظُ هِيَ وَهُوَ حَتَّى رَأَى الضَّيْفُ. أَنَّهُمَا يَأْكُلَانِ، وَأَصْبَحَ فَصَلَّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَانْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «أَيْنَ صَاحِبُ الضَّيْفِ؟» ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، وَالرَّجُلُ سَاكِتٌ، قَالَ: أَنَا صَاحِبُ الضَّيْفِ، قَالَ: "حَدَّثَنِي جِبْرِيلُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَزَّ وَجَلَّ ضَحِكَ حِينَ قُلْتَ لِخَادِمِكَ: أَطْفِئِ السَّرَّاجَ، وَنَزَلَتْ {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ} [الحشر: 9] إِلَى قَوْلِهِ: {فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} [الأعراف: 8] ".»
غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، ج 1، ص 456: «الرجل الْمَذْكُور صَاحبه هَذِهِ الْمَنْقَبَةِ الشَّرِيفَةِ قِيلَ هُوَ أَبُو طَلْحَة، زيد ابْن سَهْلٌ الْحجَّة فِي ذَلِك مَا سَمِعْتُهُ يَقْرَأُ عَلَى أَبِي بَحْرٍ سُفْيَانَ بْنِ الْعَاصِي الأَسَدِيِّ قَالَ ثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الْعُذْرِيُّ قَالَ ثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ الرَّازِيُّ قَالَ ثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى قَالَ ثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سُفْيَانَ ثَنَا مُسْلِمٌ قَالَ ثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ قَالَ ثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي حَازِمٍ عَنْ أبي هُرَيْرَةَ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِيُضَيِّفَهُ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مَا يُضَيِّفُهُ فَقَالَ أَلا رَجُلٌ يُضَيِّفُهُ هَذِهِ اللَّيْلَةَ يَرْحَمُهُ اللَّهُ فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ أَبُو طَلْحَةَ فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى رَحْلِهِ فَقَالَ لامْرَأَتِهِ هَلْ عِنْدَكِ شَيْءٌ وَذَكَرَ مَعْنَى الْحَدِيثِ الْمُتَقَدِّمِ.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 28، ص 29: «حدثنا أبو كريب، قال: ثنا ابن فضيل، عن أبيه، عن أبي حازم، عن أبي هريرة، قال: جاء رجل إلى النبي صلى الله عليه و سلم ليضيفه، فلم يكن عنده ما يضيفه، فقال:" ألا رجل يضيف هذا رحمه الله؟" فقام رجل من الأنصار يقال له أبو طلحة، فانطلق به إلى رحله، فقال لامرأته أبو طلحة: أكرمي ضيف رسول الله صلى الله عليه و سلم نومي الصبية، و أطفئي المصباح و أريه بأنك تأكلين معه، و اتركيه لضيف رسول الله صلى الله عليه و سلم ففعلت فنزلت وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، ج 1، ص 457 - 456: «وَالشَّاهِد لذَلِك مَا قَرَأْتُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمَعَافِرِيُّ قَالَ قَالَ أَنْبَأَ أَبُو الْفَوَارِسِ الزَّيْنَبِيُّ قَالَ ثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرَانَ قَالَ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ الْجَوْهَرِيُّ قَالَ ثَنَا أَبُو بَكْرٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ قَالَ ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارك قَالَ ثَنَا اسماعيل ابْن مُسْلِمٍ الْعَبْدِيُّ قَالَ ثَنَا أَبُو الْمُتَوَكِّلِ أَنَّ رَجُلا مِنَ الْمُسْلِمِينَ غَبَرَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ صَائِمًا لَا يَجِدُ مَا يُفْطِرُ عَلَيْهِ وَيُصْبِحُ صَائِمًا حَتَّى فَطِنَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ ثَابِتُ بْنُ قَيْسِ بْنِ شَمَّاسٍ فَقَالَ لأَهْلِهِ أَنا أَجِيءُ اللَّيْلَةَ بِضَيْفٍ فَإِذا وضعتم طَعَامكُمْ فَليقمْ أَحَدُكُمْ إِلَى السِّرَاجِ كَأَنَّهُ يُصْلِحُهُ فَلْيُطْفِهِ ثُمَّ اضْرِبُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى الطَّعَامِ كَأَنَّكُمْ تَأْكُلُونَ حَتَّى يَشْبَعَ ضَيْفُنَا فَفَعَلُوا وَإِنَّمَا كَانَ طَعَامُهُمْ ذَلِكَ خُبْزَةً وَهِيَ قُوتُهُمْ فَلَمَّا أَصْبَحَ ثَابِتُ بْنُ قَيْسٍ غَدَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ يَا ثَابِتُ لقد عَجِبَ اللَّهُ الْبَارِحَةَ مِنْكُمْ وَمِنْ صُنْعِكُمْ وَأُنْزِلَتْ فِيهِ الآيَةُ {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ} 9 الْحَشْر وَقَرَأْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ عَنْ أَبِيهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ ثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ السَّلِيمِ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ دُحَيْمٍ ثَنَا إِبْرَاهِيمُ ابْن حَمَّادٍ ثَنَا إِسْمَاعِيلُ الْقَاضِي قَالَ ثَنَا مُسَدّد وَمُحَمّد ابْن أَبِي بَكْرٍ وَاللَّفْظُ لِمُحَمَّدٍ قَالَ ثَنَا يَحْيَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ ثَنَا أَبُو الْمُتَوَّكِلِ بِمِثْلِهِ.»
قری الضیف، ص 21: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَمِيلٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارَكِ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُسْلِمٍ الْعَبْدِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو الْمُتَوَكِّلِ، أَن رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَبَرَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ صَائِمًا لَا يَجِدُ مَا يُفْطِرُ عَلَيْهِ، وَيُصْبِحُ صَائِمًا، حَتَّى فَطِنَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ ثَابِتُ بْنُ قَيْسٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فَقَالَ لِأَهْلِهِ: إِنِّي أَجِيءُ اللَّيْلَةَ بِضَيْفٍ، فَإِذَا وَضَعْتُمْ طَعَامَكُمْ فَلْيَقُمْ بَعْضُكُمْ إِلَى السِّرَاجِ كَأَنَّهُ يُصْلِحُهُ، فَلْيُطْفِئْهُ ثُمَّ اضْرِبُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى الطَّعَامِ كَأَنَّكُمْ تَأْكُلُونَ، وَأَنْتُمْ لَا تَأْكُلُونَ حَتَّى يَشْبَعَ ضَيْفُنَا، فَفَعَلُوا وَإِنَّمَا كَانَ طَعَامُهُمْ ذَلِكَ خُبْزَةً وَهِيَ قُوتُهُمْ، فَلَمَّا أَصْبَحَ ثَابِتُ بْنُ قَيْسٍ غَدَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّىَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «يَا ثَابِتُ، لَقَدْ عَجِبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَارِحَةَ مِنْكُمْ وَمِنْ ضَيْفِكُمْ» وَأُنْزِلَتْ فِيهِ الْآيَةُ {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ} [الحشر: 9].»
المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 15، ص 330: «وَ قَالَ مُسَدَّدٌ: حدثنا يَحْيَى، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا أَبُو الْمُتَوَكِّلِ النَّاجِيُّ. قَالَ: إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَبَرَ صَائِمًا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، يَمْشِي فَلَا يَجِدُ مَا يُفْطِرُ عَلَيْهِ، فَيُصْبِحُ صَائِمًا، حَتَّى فَطِنَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ: ثَابِتُ بْنُ قَيْسٍ رَضِيَ الله عَنْه، فَقَالَ لِأَهْلِهِ: إِنِّي أَجِيءُ اللَّيْلَةَ بِضَيْفٍ لِي، فَإِذَا وَضَعْتُمْ طَعَامَكُمْ فَلْيَقُمْ بَعْضُكُمْ إِلَى السِّرَاجِ كَأَنَّهُ يُصْلِحُهُ فليطفه. . ثُمَّ اضْرِبُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى كَأَنَّكُمْ تَأْكُلُونَ، فَلَا تَأْكُلُوا حَتَّى يَشْبَعَ ضَيْفُنَا. فَلَمَّا أمسى ذهب به، فَوَضَعُوا طَعَامَهُمْ، فَقَامَتِ امْرَأَتُهُ إِلَى السِّرَاجِ كَأَنَّهَا تَصْلِحُهُ فَأَطْفَأَتْهُ. ثُمَّ جَعَلُوا يَضْرِبُونَ بِأَيْدِيهِمْ فِي الطَّعَامِ كَأَنَّهُمْ يَأْكُلُونَ وَلَا يَأْكُلُونَ حَتَّى شَبِعَ ضَيْفُهُمْ، وَإِنَّمَا كَانَ طَعَامُهُمْ ذَلِكَ خُبْزَةً هِيَ قُوتُهُمْ، فَلَمَّا أَصْبَحَ ثَابِتٌ رَضِيَ الله عَنْه غَدَا إِلَى رَسُولِ الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فقال النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: يَا ثَابِتُ، لَقَدْ عجب الله تعالى الْبَارِحَةَ مِنْكُمْ. وَمِنْ صَنِيعِكُمْ. قَالَ: فَنَزَلَتْ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةُ: {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ}.»
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 2، ص 332 - 331: «و من سورة الحشر [أيضا نزل] فيها قوله سبحانه: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الشِّيرَازِيُّ أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ الْجَرْجَرَائِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْبَصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الدَّهَّانُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ كُلَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ [قَالَ] إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَشَكَا إِلَيْهِ الْجُوعَ فَبَعَثَ إِلَى بُيُوتِ أَزْوَاجِهِ- فَقُلْنَ مَا عِنْدَنَا إِلَّا الْمَاءُ!!! فَقَالَ ص: مَنْ لِهَذَا اللَّيْلَةَ فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَأَتَى فَاطِمَةَ فَأَعْلَمَهَا- فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصِّبْيَةِ، وَ لَكِنَّا نُؤْثِرُ بِهِ ضَيْفَنَا!!!! فَقَالَ عَلِيٌّ: نَوِّمِي الصِّبْيَةَ، وَ [أَنَا] أُطْفِئُ السِّرَاجَ لِلضَّيْفِ، فَفَعَلَتْ وَ عَشَّوُا الضَّيْفَ- فَلَمَّا أَصْبَحَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ الْآيَةَ. أَخْبَرَنَا عَقِيلٌ أَخْبَرَنَا عَلِيٌّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْفَسَوِيُّ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ سُفْيَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي آدَمُ بْنُ أَبِي إِيَاسٍ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ قَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهم السلام.»
المناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 74: «تَفْسِيرِ أَبِي يُوسُفَ يَعْقُوبَ بْنِ سُفْيَانَ وَ عَلِيِّ بْنِ حَرْبٍ الطَّائِيِّ وَ مُجَاهِدٍ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ أَبِي هُرَيْرَةَ وَ رَوَى جَمَاعَةٌ عَنْ عَاصِمِ بْنِ كُلَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ وَ اللَّفْظُ لَهُ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَا إِلَيْهِ الْجُوعَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى أَزْوَاجِهِ فَقُلْنَ مَا عِنْدَنَا إِلَّا الْمَاءُ فَقَالَ ص مَنْ لِهَذَا الرَّجُلِ اللَّيْلَةَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَتَى فَاطِمَةَ وَ سَأَلَهَا مَا عِنْدَكَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصِّبْيَةِ لَكِنَّا نُؤْثِرُ بِهِ ضَيْفَنَا فَقَالَ عَلِيٌّ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أَطْفِئِي الْمِصْبَاحَ وَ جَعَلَا يَمْضَغَانِ بِأَلْسِنَتِهِمَا وَ لَمَّا فَرَغَ مِنَ الْأَكْلِ أَتَتْ فَاطِمَةُ بِسِرَاجٍ فَوَجَدَتِ الْجَفْنَةَ مَمْلُوءَةً مِنْ فَضْلِ اللَّهِ فَلَمَّا أَصْبَحَ صَلَّى مَعَ النَّبِيِّ فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِيُّ ص مِنْ صَلَاتِهِ نَظَرَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَكَى بُكَاءً شَدِيداً وَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ عَجِبَ الرَّبُّ مِنْ فِعْلِكُمُ الْبَارِحَةَ اقْرَأْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ أَيْ مَجَاعَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ يَعْنِي عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
المزار الکبير، ص 273: «الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ، عَنْ أَبِيهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ ذَكَرَ أَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ زَارَ بِهَا فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ فِي السَّنَةِ الَّتِي أَشْخَصَهُ الْمُعْتَصِمُ.تَقِفُ عَلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ تَقُولُ: ... السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ، وَ أَوَّلَ الْعَابِدِينَ، وَ أَزْهَدَ الزَّاهِدِينَ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِيَّاتُهُ. أَنْتَ مُطْعِمُ الطَّعَامِ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً لِوَجْهِ اللَّهِ، لَا تُرِيدُ مِنْهُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً، وَ فِيكَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون.»
الإحتجاج [علی أهل اللجاج]، ج 1، ص 144: «قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ نَزَلَتْ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةُ وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ غَيْرِي؟ قَالُوا لا.»
الأمالي، ص 185: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُقْرِي، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَنِ بْنِ سَهْلٍ الْعَطَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الدِّهْقَانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ كُلَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَشَكَا إِلَيْهِ الْجُوعَ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَى بُيُوتِ أَزْوَاجِهِ فَقُلْنَ: مَا عِنْدَنَا إِلَّا الْمَاءُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): مَنْ لِهَذَا الرَّجُلِ اللَّيْلَةَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَنَا لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ أَتَى فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) فَقَالَ: مَا عِنْدَكَ، يَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصِّبْيَةِ لَكِنَّا نُؤْثِرُ ضَيْفَنَا. فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): يَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ، نَوِّمِي الصِّبْيَةَ، وَ أَطْفِئِي الْمِصْبَاحَ، فَلَمَّا أَصْبَحَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) غَدَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ، فَلَمْ يَبْرَحْ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».»
مناقب علي بن أبي طالب (الکوفی)، ج 1، ص 347: «عن أبي هريرة انه جاء رجل الى رسول الله فشكا إليه الجوع فبعث رسول الله الى أزواجه فقلن ما عندنا إلا الماء فقال صلى الله عليه وآله: من لهذا الرجل الليلة ؟ فقال أمير المؤمنين (ع): أنا يا رسول الله، وأتى فاطمة وسألها: ما عندك يا بنت رسول الله ؟ فقالت: ما عندنا إلا قوت الصبية لكنا نؤثر به ضفينا فقال علي: يا بنت محمد نومى الصبية واطفي المصباح وجعلا يمضغان بألسنتهما، فلما فرغ من الاكل أتت فاطمة بسراج فوجدت الجفنة مملوة من فضل الله، فلما اصبح صلى مع النبي فلما سلم النبي من صلاته نظر الى أمير المؤمنين وبكى بكاء شديدا وقال يا أمير المؤمنين لقد عجب الرب من فعلكم البارحة اقرأ (ويؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة) أي مجاعة (ومن يوق شح نفسه) يعني عليا وفاطمة والحسن والحسين فاولئك هم المفلحون.»
مستند 2
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 369: «أخرجه البخاري في "صحيحه" (رقم 3798، 4889)، و مسلم في "صحيحه" (رقم 2054).»
فتح القدیر، ج 5، ص 241: «و أخرج البخاري و مسلم و غير هما عن أبي هريرة قال: أتى رجل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فقال: يا رسول اللّه؟ أصابني الجهد، فأرسل إلى نسائه فلم يجد عندهنّ شيئا فقال: ألا رجل يضيف هذه الليلة رحمه اللّه، فقال رجل من الأنصار، و في رواية فقال أبو طلحة الأنصاري: أنا يا رسول اللّه، فذهب به إلى أهله، فقال لامرأته: أكرمي ضيف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم لا تدّخريه شيئا، قالت: و اللّه ما عندي إلا قوت الصبية، قال: فإذا أراد الصبية العشاء فنوّميهم و تعالي فأطفئي السراج؛ و نطوي بطوننا الليل لضيف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، ففعلت، ثم غدا الضيف على النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم فقال: «لقد عجب اللّه الليلة من فلان و فلانة»، و أنزل فيهما: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، ج 14، ص 246: «أخرج البخاري و مسلم و الترمذي و النسائي و غيرهم عن أبي هريرة قال: أتى رجل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فقال: يا رسول اللّه أصابني الجهد فأرسل إليه نسائه فلم يجد عندهن شيئا فقال عليه الصلاة و السلام: «ألا رجل يضيف هذا الرجل الليلة رحمه اللّه؟ فقال رجل من الأنصار- و في رواية- فقال أبو طلحة: أنا يا رسول اللّه فذهب به إلى أهله فقال لامرأته: أكرمي ضيف رسول اللّه صلّى اللّه تعالى عليه و سلم قالت: و اللّه ما عندي إلا قوت الصبية قال: إذا أراد الصبية العشاء فنوميهم و تعالي فأطفئي السراج و نطوي الليلة لضيف رسول اللّه صلّى اللّه تعالى عليه و سلم ففعلت ثم غدا الضيف على رسول اللّه صلّى اللّه تعالى عليه و سلم فقال: لقد عجب اللّه الليلة من فلان و فلانة و أنزل اللّه تعالى فيهما وَ يُؤْثِرُونَ» إلخ.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 28، ص 29: «و قوله: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ يقول تعالى ذكره: و هو يصف الأنصار الذين تبوءوا الدار و الإيمان من قبل المهاجرين وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ يقول: و يعطون المهاجرين أموالهم إيثارا لهم بها على أنفسهم وَ لَوْ، كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ يقول: و لو كان بهم حاجة و فاقة إلى ما آثروا به من أموالهم على أنفسهم. و الخصاصة مصدر، و هي أيضا اسم، و هو كل ما تخللته ببصرك كالكوة و الفرجة في الحائط، تجمع خصاصات و خصاص، كمال قال الراجز: قد علم المقاتلات هجا .... و الناظرات من خصاص لمجا....لأروينها دلجا أو منجا. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل. ذكر من قال ذلك: حدثنا أبو كريب، قال: ثنا ابن فضيل، عن أبيه، عن أبي حازم، عن أبي هريرة، قال: جاء رجل إلى النبي صلى الله عليه و سلم ليضيفه، فلم يكن عنده ما يضيفه، فقال:" ألا رجل يضيف هذا رحمه الله؟" فقام رجل من الأنصار يقال له أبو طلحة، فانطلق به إلى رحله، فقال لامرأته أبو طلحة: أكرمي ضيف رسول الله صلى الله عليه و سلم نومي الصبية، و أطفئي المصباح و أريه بأنك تأكلين معه، و اتركيه لضيف رسول الله صلى الله عليه و سلم ففعلت فنزلت وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ. حدثنا أبو كريب، قال: ثنا وكيع، عن فضيل، عن غزوان، عن أبي حازم، عن أبي هريرة، أن رجلا من الأنصار بات به ضيف، فلم يكن عند إلا قوته و قوت صبيانه، فقال لامرأته رجل من الأنصار: نومي الصبية و أطفئي المصباح، و قربي للضيف ما عندك، قال: فنزلت هذه الآية وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ. وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ يقول تعالى ذكره: من وقاه الله شح نفسه فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ المخلدون في الجنة.»
تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور، ج 28، ص 84 - 83: «و المعنى: يؤثرون على أنفسهم في ذلك اختيارا منهم و هذا أعلى درجة مما أفاده قوله: وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا فلذلك عقب به و لم يذكر مفعول يُؤْثِرُونَ لدلالة قوله: مِمَّا أُوتُوا عليه. و من إيثارهم المهاجرين ما روي في «الصحيح» أن النبيء صلى اللّه عليه و سلّم دعا الأنصار ليقطع لهم قطائع بنخل البحرين فقالوا: لا إلا أن تقطع لإخواننا من المهاجرين مثلها. و إما إيثار الواحد منهم على غيره منهم فما رواه البخاري عن أبي هريرة قال: «أتى رجل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم فقال: يا رسول اللّه أصابني الجهد. فأرسل في نسائه فلم يجد عندهنّ شيئا فقال النبيء صلى اللّه عليه و سلّم: ألا رجل يضيف هذا الليلة رحمه اللّه، فقام رجل من الأنصار (هو أبو طلحة) فقال: أنا يا رسول اللّه، فذهب إلى أهله فقال لامرأته: هذا ضيف رسول اللّه لا تدّخريه شيئا، فقالت: و اللّه ما عندي إلا قوت الصبية. قال: فإذا أراد الصبية العشاء فنوّميهم و تعالي فأطفئي السراج و نطوي بطوننا الليلة. فإذا دخل الضيف فإذا أهوى ليأكل فقومي إلى السراج تري أنك تصلحينه فأطفئيه و أريه أنّا نأكل. فقعدوا و أكل الضيف. و ذكرت قصص من هذا القبيل في التفاسير، قيل: نزلت هذه الآية في قصة أبي طلحة و قيل غير ذلك.»
المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 5، ص 287: «وَ يُؤْثِرُونَ الآية، صفة للأنصار. و قد روي من غير ما طريق، أنها نزلت بسبب رجل من الأنصار، قال أبو المتوكل: هو ثابت بن قيس، و قال أبي هريرة في كتاب مكي: كنية هذا الرجل أبو طلحة، و خلط المهدوي في ذكر هذا الرجل ندب رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قالت: و اللّه ما عندنا إلا قوت الصبية، فقال: نومي صبيتك و أطفئي السراج و قدمي ما عندك للضيف و نوهمه نحن أنا نأكل، ففعلا ذلك فلما غدا على رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال: عجب اللّه من فعلكما البارحة، و نزلت الآية في ذلك.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 391: «و أما الذي رويناه بإسناد صحيح عن أبي هريرة أن الذي أضافه و نوم الصبية و أطفأ السراج علي (ع) و فاطمة (ع).»
المیزان في تفسیر القرآن، ج 19، ص 209: «أقول: و روي في إيثارهم و نزول الآية فيه قصص أخرى، و الظاهر أن ذلك من قبيل تطبيق الآية على القصة، و قد روي المعاني السابقة في الدر المنثور بطرق كثيرة مختلفة.»
مستند 3
اسباب النزول (واحدی )، ص 440: «عبد اللَّه السليطي حدَّثنا أبو العباس بن عيسى بن محمد المَرْوَزي، حدَّثنا المستجير بن الصَّلْت، حدَّثنا القاسم بن الحكم العُرَني، حدَّثنا عبيد اللَّه بن الوليد، عن مُحَارِب بن دِثَار، عن عبد اللَّه بن عمر، قال: أهدي لرجل من أصحاب رسول اللَّه صَلى اللّه عليه و سلم رأسُ شاة، فقال: إن أخي فلاناً و عياله أحوجُ إلى هذا منا. فبعثَ به إليه، فلم يزل يَبعثُ به واحدٌ إلى آخَرَ حتى تداولها سبعة أهلُ أبيات، حتى رجعتْ إلى الأول، فنزلت: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ إلى آخر الآية.»
المستدرک علي الصحيحين، ج 2، ص 526: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذَ الْعَدْلُ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُغِيرَةِالسُّكَّرِيُّ، بِهَمْدَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَكَمِ الْعُرَنِيُّ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنْ مُحَارِبِ بْنِ دِثَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أُهْدِي لِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأْسُ شَاةٍ، فَقَالَ: «إِنَّ أَخِي فُلَانًا وَعِيَالَهُ أَحْوَجُ إِلَى هَذَا مِنَّا» قَالَ: فَبَعَثَ إِلَيْهِ فَلَمْ يَزَلْ يَبْعَثُ إِلَيْهِ وَاحِدًا إِلَى آخَرَ حَتَّى تَدَاوَلَهَا سَبْعَةُ أَبْيَاتٍ حَتَّى رَجَعَتْ إِلَى الْأَوَّلِ فَنَزَلَتْ {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ} [الحشر: 9] إِلَى آخِرِ الْآيَةِ «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ عبيد الله بن الوليد ضعفوه.»
شعب الإیمان، ج 5، ص 141: «أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ السُّكَّرِيُّ، بِهَمْدَانَ، حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَكَمِ الْعُرَنِيُّ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنْ مُحَارِبِ بْنِ دِثَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: " أُهْدِيَ لِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأْسُ شَاةٍ فَقَالَ: إِنَّ أَخِي فُلَانًا وَعِيَالَهُ أَحْوَجُ إِلَى هَذَا مِنَّا، قَالَ: فَبَعَثَه إِلَيْهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَبْعَثُ بِهِ وَاحِدٌ إِلَى آخَرَ حَتَّى تَدَاوَلَتْهَا سَبْعَةُ أَبْيَاتٍ حَتَّى رَجَعَتْ إِلَى الْأَوَّلِ، وَنَزَلَتْ: {وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ} [الحشر: 9] إِلَى آخِرِ الْآيَةِ ".»
الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 279: «قال أنس بن مالك: أهدي لبعض الصحابة رأس شاة مشوي و كان مجهودا، فوجّهه إلى جار له فتناوله تسعة أنفس ثم عاد إلى الأوّل، فأنزل الله سبحانه: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
مستند 4
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 369: «قلنا: وهذا إسناد ضعيف؛ فيه عبيد الله بن الوليد وهو ضعيف. قال الحاكم: "هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه"؛ وتعقبه الذهبي بقوله: "قلت: عبيد الله ضعفوه".»
فتح القدیر، ج 5، ص 241: «و أخرج الحاكم و صحّحه، و ابن مردويه، و البيهقي في الشعب، عن ابن عمر قال: أهدي إلى رجل من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم رأس شاة فقال: إن أخي فلانا و عياله أحوج إلى هذا منّا، فبعث به إليه، فلم يزل يبعث به واحد إلى آخر حتى تداولها أهل سبعة أبيات حتى رجعت إلى الأوّل، فنزلت فيهم وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، ج 14، ص 246: «و أخرج الحاكم و صححه و ابن مردويه و البيهقي في الشعب عن ابن عمر رضي اللّه تعالى عنهما، قال: أهدي لرجل من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه تعالى عليه و سلم رأس شاة فقال: إن أخي فلانا و عياله أحوج إلى هذا منا فبعث به إليه فلم يزل يبعث به واحد إلى آخر حتى تداوله أهل سبعة أبيات حتى رجع إلى الأول فنزلت وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 391: «و قال أنس بن مالك أهدي لبعض الصحابة رأس مشوي و كان مجهودا فوجه به إلى جار له فتداولته تسعة أنفس ثم عاد إلى الأول فنزل «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» الآية .... و قيل نزلت في سبعة عطشوا في يوم أحد فجيء بماء يكفي لأحدهم فقال واحد منهم ناول فلانا حتى طيف على سبعتهم و ماتوا و لم يشرب أحد منهم فأثنى الله سبحانه عليهم.»
المیزان في تفسیر القرآن، ج 19، ص 209: «أقول: و روي في إيثارهم و نزول الآية فيه قصص أخرى، و الظاهر أن ذلك من قبيل تطبيق الآية على القصة، و قد روي المعاني السابقة في الدر المنثور بطرق كثيرة مختلفة.»
مستند 5
اسباب النزول (واحدی)، ص 439: «روى جعفر بن برقان، عن يزيد بن الأصم: أن الأنصار قالوا: يا رسول اللَّه، اقسم بيننا و بين إخواننا من المهاجرين الأرض نصفين. قال: لا، و لكنهم يَكفونكم المَئُونة، و تقاسمونهم الثمرة، و الأرضُ أرضُكم. قالوا: رضينا. فأنزل اللَّه تعالى: وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ .. الآية.»
الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 280: «قال ابن عباس: قال رسول الله (صلّى اللّه عليه و سلّم) يوم النضير للأنصار: «إن شئتم قسمتم للمهاجرين من أموالكم و دياركم و تشاركونهم في هذه الغنيمة، و إن شئتم كانت لكم دياركم و أموالكم و لم يقسم لكم شيء من الغنيمة» فقالت الأنصار: بل نقسم لهم من أموالنا و ديارنا و نؤثرهم بالقسمة و لا نشاركهم فيها. فأنزل الله سبحانه: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
مستند 6
اسباب النزول (واحدی)، ص 439: «روى جعفر بن برقان، عن يزيد بن الأصم: أن الأنصار قالوا: يا رسول اللَّه، اقسم بيننا و بين إخواننا من المهاجرين الأرض نصفين. قال: لا، و لكنهم يَكفونكم المَئُونة، و تقاسمونهم الثمرة، و الأرضُ أرضُكم. قالوا: رضينا. فأنزل اللَّه تعالى: وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ .. الآية.»
الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 280: «قال ابن عباس: قال رسول الله (صلّى اللّه عليه و سلّم) يوم النضير للأنصار: «إن شئتم قسمتم للمهاجرين من أموالكم و دياركم و تشاركونهم في هذه الغنيمة، و إن شئتم كانت لكم دياركم و أموالكم و لم يقسم لكم شيء من الغنيمة» فقالت الأنصار: بل نقسم لهم من أموالنا و ديارنا و نؤثرهم بالقسمة و لا نشاركهم فيها. فأنزل الله سبحانه: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
المغازي، ج 1، ص 363: «غزوة بنى النّضير فى ربيع الأول، على رأس سبعة و ثلاثين شهرا من مهاجرة النبىّ صلى الله عليه و سلّم.»
الطبقات الکبری، ج 2، ص 43: «ثم غزوة رسول الله ص بني النضير في شهر ربيع الأول سنة أربع على رأس سبعة و ثلاثين شهرا من مهاجره.»
الطبقات الکبری، ج 2، ص 44: «قالوا: خرج رسول الله. ص. يوم السبت فصلى في مسجد قباء و معه نفر من أصحابه من المهاجرين و الأنصار ثم أتى بني النضير فكلمهم أن يعينوه في دية الكلابيين اللذين قتلهما عمرو بن أمية الضمري فقالوا: نفعل يا أبا القاسم ما أحببت. و خلا بعضهم ببعض و هموا بالغدر به. و قال عمرو بن جحاش بن كعب بن بسيل النضري: أنا أظهر على البيت فأطرح عليه صخرة. فقال سلام بن مشكم: لا تفعلوا و الله ليخبرن بما هممتم به و أنه لنقض العهد الذي بيننا و بينه. و جاء رسول الله. ص. الخبر بما هموا فنهض سريعا كأنه يريد حاجة. فتوجه إلى المدينة و لحقه أصحابه فقالوا: أ قمت و لم نشعر؟ قال: همت يهود بالغدر فأخبرني الله بذلك فقمت. و بعث رسول الله. ص. محمد بن مسلمة أن أخرجوا من بلدي فلا تساكنوني بها و قد هممتم بما هممتم به من الغدر و قد أجلتكم عشرا. فمن رئي بعد ذلك ضربت عنقه. فمكثوا على ذلك أياما يتجهزون و أرسلوا إلى ظهر لهم بذي الجدر و تكاروا من ناس من أشجع إبلا. فأرسل إليهم ابن أبي: لا تخرجوا من دياركم و أقيموا في حصنكم فإن معي ألفين من قومي و غيرهم من العرب يدخلون معكم حصنكم فيموتون عن آخرهم و تمدكم قريظة و حلفاؤكم من غطفان. فطمع حيي فيما قال ابن أبي فأرسل إلى رسول الله. ص: أنا لا نخرج من ديارنا فاصنع ما بدا لك. فأظهر رسول الله. ص. التكبير و كبر المسلمون لتكبيره و قال: حاربت يهود. فصار إليهم النبي. ص. في أصحابه فصلى العصر بفضاء بني النضير و علي. رضي الله عنه. يحمل رأيته. و استخلف على المدينة ابن أم مكتوم. فلما رأوا رسول الله. ص. قاموا على حصونهم معهم النبل و الحجارة و اعتزلتهم قريظة فلم تعنهم. و خذلهم ابن أبي و حلفاؤهم من غطفان فأيسوا من نصرهم. فحاصرهم رسول الله. ص. و قطع نخلهم فقالوا: نحن نخرج عن بلادك. فقال: لا أقبله اليوم و لكن اخرجوا منها و لكم دماؤكم و ما حملت الإبل إلا الحلقة. فنزلت يهود على ذلك. و كان حاصرهم خمسة عشر يوما. فكانوا يخربون بيوتهم بأيديهم. ثم أجلاهم عن المدينة و ولى إخراجهم محمد بن مسلمة.»
المغازي، ج 1، ص 379 - 378: «و قالوا إن رسول الله صلّى الله عليه و سلّم لمّا تحول من بنى عمرو بن عوف إلى المدينة تحول أصحابه من المهاجرين، فتنافست فيهم الأنصار أن ينزلوا عليهم حتى اقترعوا فيهم بالسّهمان، فما نزل أحد منهم على أحد إلّا بقرعة سهم. فحدّثنى معمر، عن الزّهرىّ، عن خارجة بن زيد، عن أم العلاء، قالت: صار لنا عثمان بن مظعون فى القرعة، و كان فى منزلنا حتى توفّى و كان المهاجرون فى دورهم و أموالهم، فلمّا غنم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم بنى النّضير دعا ثابت بن قيس بن شمّاس فقال: ادع لى قومك! قال ثابت: الخزرج يا رسول الله؟ قال رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: الأنصار كلّها! فدعا له الأوس و الخزرج، فتكلم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فحمد الله و أثنى عليه بما هو أهله، ثم ذكر الأنصار و ما صنعوا بالمهاجرين، و إنزالهم إياهم فى منازلهم، و أثرتهم على أنفسهم، ثم قال: إن أحببتم قسمت بينكم و بين المهاجرين ممّا أفاء الله علىّ من بنى النّضير، و كان المهاجرون على ما هم عليه من السّكنى فى مساكنكم و أموالكم، و إن أحببتم أعطيتهم و خرجوا من دوركم. فتكلّم سعد بن عبادة و سعد بن معاذ فقالا: يا رسول الله، بل تقسمه للمهاجرين و يكونون فى دورنا كما كانوا. و نادت الأنصار: رضينا و سلّمنا يا رسول الله. قال رسول الله صلّى الله عليه و سلّم: اللّهمّ ارحم الأنصار و أبناء الأنصار! فقسم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم ما أفاء الله عليه، و أعطى المهاجرين و لم يعط أحدا من الأنصار من ذلك الفئ شيئا.»
المیزان في تفسیر القرآن، ج 19، ص 209: «و فيه، عن ابن عباس قال: قال رسول الله ص يوم بني النضير للأنصار: إن شئتم قسمتم للمهاجرين من أموالكم و دياركم- و تشاركونهم في هذه الغنيمة، و إن شئتم كانت لكم دياركم و أموالكم- و لم يقسم لكم شيء من الغنيمة- فقال الأنصار: بل نقسم لهم من ديارنا و أموالنا- و نؤثرهم بالغنيمة و لا نشاركهم فيها- فنزلت: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ» الآية. أقول: و روي في إيثارهم و نزول الآية فيه قصص أخرى، و الظاهر أن ذلك من قبيل تطبيق الآية على القصة، و قد روي المعاني السابقة في الدر المنثور بطرق كثيرة مختلفة.»
مستند 7
صحیح البخاري، ج 6، ص 272: «حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُدْرِكٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِي بِشْرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ: سُورَةُ الْحَشْرِ، قَالَ: قُلْ: سُورَةُ النَّضِيرِ.»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- أبو القاسم خلف بن عبد الملك الأنصاري الأندلسي. (۱۴۰۷). غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة (ج ۱–2). بیروت: عالم الکتب.
- ابن ابی الدنیا. (۱۴۱۸). قری الضیف. (عبد الله بن حمد المنصور، محقق) (ج ۱–1). ریاض: اضواء السلف.
- ابن حجر العسقلاني. (۱۴۱۹). المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية (ج ۱–19). دار العاصمه.
- ابن سعد، محمد بن سعد. (۱۴۱۰). الطبقات الکبری. (محمد عبدالقادر عطا، محقق) (ج 1). بیروت - لبنان: دار الکتب العلميه.
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی. (بیتا). المناقب، ابن شهر آشوب (ج ۱–4). قم: علامه.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۲۰). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن مشهدی، محمد بن جعفر. (۱۳۷۸). المزار الکبير (ج ۱–1). قم: جماعة المدرسين، مؤسسة النشر الإسلامي.
- بخاری، محمد بن اسماعیل. (۱۴۱۰). صحیح البخاري (ج 1). قاهره: جمهوریة مصر العربية. وزارة الاوقاف. لجنة إحياء کتب السنة.
- بیهقی، احمد بن حسین. (۱۴۲۳). شعب الإیمان. (مختار احمد ندوی، محقق) (ج 1). ریاض: مکتبه الرشد ناشرون.
- ترمذی، محمد بن عیسی. (۱۴۱۹). سنن الترمذی (ج 1). - -: [بی نا].
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- حاکم نيشابوري، محمد بن عبدالله. (۱۳۷۹). المستدرک علي الصحيحين. بيروت: دار الکتاب العربي.
- حسکانی، عبید الله بن عبد الله. (بیتا). شواهد التنزيل لقواعد التفضيل (ج ۱–2). تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مؤسسة الطبع و النشر.
- سليم بن عید الهلالي؛ و محمد بن موسی آل صدر. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج 1). دمشق: دار ابن کثیر.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، احمد بن علی. (۱۳۶۱). الإحتجاج [علی أهل اللجاج] (ج ۱–2). مشهد: نشر المرتضی.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج 1). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). الأمالي (ج ۱–1). قم: دار الثقافة.
- کوفی، محمد بن سلیمان. (بیتا). مناقب علي بن أبي طالب (الکوفی). (محمدباقر محمودی، محقق) (ج 1). قم: مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه.
- مسلم بن حجاج. (۱۴۱۹). صحیح مسلم (ج 1). بیروت: دار ابن حزم.
- نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۱). السنن الکبری (ج 1). بیروت: دار الکتب العلميه.
- نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۰). تفسیر النسایی (ج ۱–2). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
- واقدی، محمد بن عمر. (۱۴۰۸). المغازي. (مارزدن جونز، محقق) (ج 1). بيروت: اعلمی.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ صحیح البخاري، بخاری، ج 6، ص 153؛ صحیح البخاري، بخاری، ج 8، ص 43؛ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج 3، ص 1625 - 1624؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج 5، ص 245؛ السنن الکبری، نسائی، ج 6، ص 468؛ تفسیر النسائی، نسائی، ج 2، ص 408؛ تفسیر بحر العلوم، سمرقندی، ج 3، ص 428؛ جامع البیان، طبری، ج 28، ص 29؛ اسباب النزول، واحدی، ص 439؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 279
- ↑ قری الضیف، ابن ابی الدنیا، ص 19
- ↑ غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، أبو القاسم خلف بن عبد الملك بن مسعود بن بشكوال الخزرجي الأنصاري الأندلسي، ج 1، ص 456؛ جامع البیان، طبری، ج 28، ص 29
- ↑ غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، أبو القاسم خلف بن عبد الملك بن مسعود بن بشكوال الخزرجي الأنصاري الأندلسي، ج 1، ص 457 - 456؛ قری الضیف، ابن ابی الدنیا، ص 21؛ المطالب العالية، ابن حجر العسقلاني، ج 15، ص 330
- ↑ شواهد التنزيل، حسکانی، ج 2، ص 332 - 331؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 74؛ المزار الکبير، ابن مشهدی، ص 273؛ الإحتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج 1، ص 144؛ الأمالي، طوسی، ص 185؛ مناقب علي بن أبي طالب، کوفی، ج 1، ص 347
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ الاستيعاب في بيان الأسباب، سليم بن عید الهلالي و محمد بن موسی آل صدر، ج 3، ص 369
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 241؛ روح المعاني، آلوسی، ج 14، ص 246؛ جامع البیان، طبری، ج 28، ص 29؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 28، ص 84 - 83
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 287
- ↑ مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسی، ۱ ج 9، ص 391
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ المیزان، طباطبایی، ج 19، ص 209
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص 440؛ المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 2، ص 526؛ شعب الإیمان، بیهقی، ج 5، ص 141
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 279
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 241؛ روح المعاني، آلوسی، ج 14، ص 246
- ↑ مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسی، ج 9، ص 391
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص 439
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 280
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 280؛ اسباب النزول، واحدی، ص 439
- ↑ المغازي، واقدی، ج 1، ص 363؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 43
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 44
- ↑ المغازي، واقدی، ج 1، ص 379 - 378
- ↑ صحیح البخاري، بخاری، ج 6، ص 272
نظرات