سبب نزول آیه 37سوره توبه
آیه مربوط به سبب نزول
«إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَ يُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» (التوبه، 37) (جز اين نيست كه جابهجا كردن [ماههای حرام] فزونى در كفر است كه كافران بهوسیله آن گمراه میشوند. آنرا یکسال حلال میشمارند و یکسال [ديگر] آنرا حرام میدانند تا با شماره ماههایی كه خدا حرام كرده است، موافق سازند و درنتیجه آنچه را خدا حرام كرده [بر خود] حلال گردانند. زشتى اعمالشان برايشان آراسته شده است و خدا گروه كافران را هدايت نمیکند.)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیه 37 سوره توبه دو سبب نزول ذکر شده است: 1. قبل از اسلام سنتی بود که بر اساس آن عرب بنا به دلایلی در ماههای حرام تصرف میکرد. در برخی سالها ماههای حرام را حلال، و در سالهای دیگر آنها را حرام اعلام میکرد. لذا آیه در نکوهش آنها و نادرستی عملشان نازل شد؛ 2. عربها برای اینکه حج در زمانهای معینی باشد، تعداد ماههای سال را کموزیاد میکردند.
احتمال پذیرش سبب نزول اول بهواسطه همخوانی با محتوای آیه و تأییدش توسط روایات دیگر از سبب نزول دوم بیشتر است.
بررسی تفصیلی سبب نزولسبب نزول اول[۲]
جاهلان عرب ماههای حرام را در سالهای مختلف تغییر میدادند.[۳]
برای آیه 37 سوره توبه دو سبب نزول بیان کردهاند. از سالیان قبل از ظهور اسلام طبق سنتی بین اعراب در چهار ماه رجب، ذوالقعده، ذوالحجه و محرم جنگ حرام بود. بنا بر شماری از گزارشها شخصی بهنام جُنادَة بن عوف بن اُمَیة کَنانی بر اساس سنتی ویژه اعراب جاهلی بعضی سالها در موسم حج ماه محرم را ماه حلال، و جنگ را در آن جایز معرفی میکرد، و ماه صفر را ماه حرام اعلام میکرد. سالهای دیگر ماه محرم را حرام و ماه صفر را حلال اعلام میکرد؛ لذا آیه نازل شد و تغییر ماههای حرام را نهی کرد.[۴]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اختلافی اندک سبب نزول را نقل کردهاند:# الگو:Anchor تفسير مقاتل (زیدی، قرن ۲، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القمی (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسير القرآن العظيم (ابن ابى حاتم) (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن۴، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- تفسير السمرقندى (سنی، قرن۴، تفسیر روایی)؛
- التبيان في تفسير القرآن (شیعی، قرن ۵، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن ۵، تفسیر روایی)؛
- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) (سنی، قرن ۸، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
هرچند راویان روایات این سبب نزول از منظر سندی همگی موثقند، بهواسطه اینکه نقل روایت به اصحاب پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) ختم نمیشود، حدیث مرسل (دارای افتادگی در سلسله سند)، و ضعیف است.[۵] محتوای این سبب نزول با محتوای آیه هماهنگی دارد. افزونبراین برخی روایات، محتوای آنرا تأیید میکنند.[۶] و مفسران به هیچ اختلاف تاریخی درباره این سبب نزول اشاره نکردهاند.
عمده مفسران مانند طبری، طوسی، ابن عطیه، طبرسی، شوکانی، آلوسی، ابن عاشور و طباطبایی در بیان سبب نزول آیه 37 سوره توبه این روایت را ذکر کردهاند.[۷] جمالالدین قاسمی ماجرا را نقل کرده؛ اما آنرا سبب نزول آیه معرفی نکرده است.[۸]
درمجموع به نظر میرسد هرچند این سبب نزول از نظر سندی دچار ضعف است، بهدلیل اینکه اکثر مفسران آنرا بهعنوان سبب نزول آیه یادشده نقل کردهاند و همچنین همخوانی آن با محتوای آیه و روایات دیگر در اعتبارش برای سببیت نزول آیه اشکالی نیست.
سبب نزول دوم
تغییر زمان حج در پی تغییر در ماههای سال بهواسطه اعراب جاهل(ر.ک. مستند 3)
بر اساس شماری از نقلها چون ایام حج زمان تجارت عرب نیز بود و در پی چرخش ماههای سال در تقویم قمری زمان حج در فصلهای مختلف سال قرار میگرفت، جاهلان زمان اعمال حج را تغییر میدادند. عدهای گفتهاند که بعضی سالها را سیزده ماه محاسبه میکردند[۹] و برخی گفتهاند هر دو سال یکبار در یک ماه حج بجا میآوردند؛ بهطوریکه وقتی ماه محرم میرسید، آنرا صفر بهشمارمیآوردند و یا صفر را ربیع و همینطور ادامه میدادند. این روش ادامه داشت تا سال هشتم هجری که پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) مردم را به سرپرستی ابوبکر به حج فرستاد، ماه ذیالقعده بود و سال نهم که خودشان حج انجام دادند در ماه ذیالحجه بود. لذا این آیه نازل شد و تغییر در زمان انجام حج را حرام اعلام کرد.
این سبب نزول با اختلاف در جزئیات و اجمال و تفصیل در منابع ذیل ذکر شده است.[۱۰]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را نقل کردهاند:# تفسير القرآن العظيم (ابن ابى حاتم) (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن۴، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- تفسير السمرقندى (سنی، قرن۴، تفسیر روایی)؛
- التبيان في تفسير القرآن (شیعی، قرن ۵، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الكشف و البيان (سني، قرن 5، تفسير روايي)؛
- تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) (سنی، قرن ۸، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)
روایتی که طبق آن، اعراب بعضی سالها را سیزده ماه محاسبه میکردند، بهواسطه حضور سُفیان بن وُکَیع در سلسله راویان آن از منظر سندی ضعیف بهشمارآمده است؛[۱۱] ولی راویان روایاتی که بیانکننده چرخش حج در ماههای سال است، ازجمله مَعمَر بن راشد و ابن ابی نُجَیح و مجاهد، همگی از راویان موثقند.[۱۲]
هرچند روایاتی هست که با محتوای این سبب نزول همخوانی دارد،[۱۳] ازنظر برخی مفسران مانند طباطبایی محتوای آن با محتوای آیه ناسازگار است و اشکالاتی را به محتوایش وارد کردهاند؛ ازجمله: معنای انساء جابجایی حرمت ماههای سال است؛ بنابراین کموزیادکردن ماههای سال که در این سبب نزول ذکر شده، معنای انساء را که در آیه آمده شامل نمیشود و همچنین ماجرا را مخالف روایات و فرهنگ نقلشده از اعراب میداند.[۱۴] برخی مانند ابن کثیر معتقدند که سبب نزول صحیح نیست؛ زیرا امکان ندارد خداوند به انجام حج در ذیالقعده دستور داده و خود نیز آنرا نهی کرده باشد.[۱۵] طباطبایی نیز ضمن نقل این اشکال، آنرا ثابتشده و قابل اعتماد نمیداند.[۱۳]
در میان مفسران، گروهی مانند طبری، طوسی، ابن عطیه، شوکانی، طبرسی و شوکانی تنها به نقل این سبب نزول اکتفا کردند.[۱۶] و ابن عاشور و جمال الدین قاسمی آنرا ذکر نکردهاند. طباطبایی نیز ضمن نقل این سبب نزول آنرا رد کرده است.[۱۳]
بررسی نهایی سبب نزول آیه 37 سوره توبه
با بررسی دو سبب نزولی که برای آیه یادشده ذکر کردهاند، به نظر میرسد سبب نزول آیه تغییر در حرمت ماههای حرام توسط مشرکان باشد که اکثر مفسران آن را بیان کردهاند و احتمال پذیرش روایاتی که سبب نزول این آیه را کموزیاد کردن ماههای سال و تغییر در زمان انجام حج معرفی میکنند، بهدلیل ناهمخوانی با محتوای آیه و همچنین تعارض با روایات دیگر بسیار ضعیف است.
مستندات
مستند 1الگو:Anchor الگو:Anchor
الگو:Anchor تفسیر مقاتل، ج 2، ص 170: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ يعنى به فى المحرم زيادة فِي الْكُفْرِ و ذلك أن أبا ثمامة الكناني: اسمه جبارة بن عوف بن أمية بن فقيم بن الحارث و هو أول من ذبح لغير اللّه الصفرة فى رجب، كان يقف بالموسم ثم ينادى إن آلهتكم قد حرمت صفر العام فيحرمون فيه الدماء و الأموال و يستحلون ذلك فى المحرم، فإذا كان من قابل نادى إن آلهتكم قد حرمت المحرم العام فيحرمون فيه الدماء و الأموال فيأخذ به هوازن، و غطفان، و سليم، و ثقيف، و كنانة، فذلك قوله «إِنَّمَا النَّسِيءُ» يعنى ترك المحرم «زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ» يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً يقول «يستحلون المحرم» عاما فيصيبون فيه الدماء و الأموال «وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً» فلا يصيبون فيه الدماء و الأموال «و لا يستحلونها فيه » لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا فى المحرم ما حَرَّمَ اللَّهُ فيه من الدماء و الأموال زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِين».
الگو:Anchor تفسیر القمی، ج 1، ص 290: «و قال علي بن إبراهيم في قوله إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ إلخ- فإنه كان سبب نزولها- أن رجلا من كنانة كان يقف في الموسم فيقول قد أحللت دماء المحلين- من طي و خثعم في شهر المحرم و أنسأته و حرمت بدله صفر فإذا كان العام المقبل يقول قد أحللت صفر و أنسأته- و حرمت بدله شهر المحرم فأنزل الله إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ إلى قوله زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِم».
تفسیر القرآن العظیم لابن ابی حاتم، ج 6، ص 1793: «حدثنا أبي ثنا أبو صالح كاتب الليث ثنا معاوية بن صالح عن علي بن طلحة عن ابن عباس قال: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: النسيء: إن جنادة بن عوف بن مالك الكناني كان يوافى الموسم كل عام، و كان يكني أبا ثمامة فينادي، إلا أن أبا ثمامة لا يحاب و لا يعاب، ألا و أن عام صفر الأول حلال، فيحله للناس،فيحل صفر عاما و يحرمه عاما و يحرم المحرم عاما، فذلك قول الله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً. حدثنا أبي حدثنا يحيي بن المغيرة أنبأ جرير عن منصور عن أبى وائل إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا إلى قوله: ما حَرَّمَ اللَّهُ قال: كان الناسي رجلا من كنانة، ذا رأي يأخذون من رأيه، رأسا فيهم، فكان عاما يجعل المحرم صفر، فيغيرون فيه و يستحلونه، فيصيبون فيغنمون، قال: و كان عاما يحرمه. حدثنا أبي ثنا مقاتل بن محمد، ثنا وكيع عن سفيان عن أبي وائل في قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ. قال: كان رجل يسمى النسيء من بني كنانة، كان يجعل المحرم صفر يستحل به الغنائم، فنزلت هذه الآية. قوله تعالى: زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ.
حدثنا عبد الله بن سليمان حدثنا الحسين ابن علي مهران حدثنا عامر بن الفرات حدثنا أسباط عن السدى قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ قال: كان رجل من بني مالك بن كنانة يقال له: جنادة بن عوف يكني أبا أمامة ينسئ الشهور، و كانت العرب يشتد عليهم أن يمكثوا ثلاثة أشهر لايغير بعضهم علي بعض، فإذا أراد أن يغير علي أحد قام يوم منى فخطب فقال: «إني قد أحللت المحرم»، و حرمت صفر مكانه فيقاتل الناس في المحرم، فإذا كان صفر غمدوا السيوف و وضعوا الأسنة، ثم يقوم في قابل فيقول: «إني قد أحللت صفر»، و حرمت المحرم.»
الگو:Anchor الگو:Anchor جامع البیان، ج 10، ص 91: «قال أهل التأويل. ذكر من قال ذلك: حدثني المثنى، قال: ثنا عبد الله بن صالح، قال: ثني معاوية، عن علي، عن ابن عباس، قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: النسيء: هو أن جنادة بن عوف بن أمية الكناني كان يوافي الموسم في كل عام، وكان يكنى أبا ثمامة، فينادي: ألا إن أبا ثمامة لا يحاب و لا يعاب، ألا و إن صفر العام الأول حلال فيحله الناس، فيحرم صفر عاما، و يحرم المحرم عاما، فذلك قوله تعالى: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ إلى قوله: الْكافِرِينَ و قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يقول: يتركون المحرم عاما، و عاما يحرمونه. قال أبو جعفر: و هذا التأويل من تأويل ابن عباس ... قال: النسيء: هو أن جنادة بن عوف بن أمية الكناني ... يدل على صحة قراءة من قرأ" النسي" بترك الهمزة وترك المد، و توجيهه معنى الكلام إلى أنه فعل من قول القائل: نسيت الشيء أنساه، و من قول الله: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ بمعنى: تركوا الله فتركهم. حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: فهو المحرم كان يحرم عاما و صفر عاما، و زيد صفر آخر في الأشهر الحرم، و كانوا يحرمون صفر ا مرة و يحلونه مرة، فعاب الله ذلك، و كانت هوازن و غطفان و بنو سليم تفعله. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا جرير، عن منصور، عن أبي وائل: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: كان النسيء رجلا من بني كنانة، وكان ذا رأي فيهم، وكان يجعل سنة المحرم صفر ا، فيغزون فيه فيغتنمون فيه و يصيبون، و يحرمه سنة. حدثنا ابن وكيع قال: ثنا أبي، عن سفيان، عن منصور، عن أبي وائل: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ الآية، وكان رجل من بني كنانة يسمى النسيء، فكان يجعل المحرم صفر و يستحل فيه الغنائم، فنزلت هذه الآية.
حدثنا أبو كريب، قال: ثنا إدريس، قال: سمعت ليثا، عن مجاهد، قال: كان رجل من بني كنانة يأتي كل عام في الموسم على حمار له، فيقول: أيها الناس إني لا أعاب و لا أحاب، و لا مرد لما أقول إنا قد حرمنا المحرم، و أخرنا صفر ثم يجيء العام المقبل بعده، فيقول مثل مقالته، و يقول: إنا قد حرمنا صفر، و أخرنا المحرم فهو قوله: لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ قال: يعني الأربعة، فيحلوا ما حرم الله لتأخير هذا الشهر الحرام. حدثت عن الحسين بن الفرج، قال: سمعت أبا معاذ، قال: أخبرنا عبيد بن سليمان، قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ النسيء: المحرم، وكان يحرم المحرم عاما و يحرم صفر ا عاما، فالزيادة صفر، و كانوا يؤخرون الشهور حتى يجعلون صفر المحرم، فيحلوا ما حرم الله، و كانت هوازن و غطفان و بنو سليم يعظمونه، هم الذين كانوا يفعلون ذلك في الجاهلية.
حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ إلى قوله: الْكافِرِينَ عمد أناس من أهل الضلالة، فزادوا صفر ا في الأشهر الحرم، فكان يقوم قائمهم في الموسم، فيقول: ألا إن آلهتكم قد حرمت العام المحرم فيحرمونه ذلك العام. ثم يقول في العام المقبل فيقول: ألا إن آلهتكم قد حرمت صفر فيحرمونه ذلك العام. وكان يقال لهما: الصفران.
حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الآية. قال: هذا رجل من بني كنانة يقال له القلمس، كان في الجاهلية، و كانوا في الجاهلية لا يغير بعضهم على بعض في الشهر الحرام، يلقى الرجل قاتل أبيه فلا يمد إليه يده. فلما كان هو، قال: أخرجوا بنا قالوا له: هذا المحرم. فقال: ننسئه العام، هما العام صفران، فإذا كان عام قابل قضينا فجعلناهما محرمين قال: ففعل ذلك. فلما كان عام قابل، قال: لا تغزوا في صفر حرموه مع المحرم، هما محرمان؛ المحرم أنسأناه عاما أول و نقضيه؛ ذلك الإنساء. و قال شاعرهم: و منا منسئ الشهر القلمس. و أنزل الله:إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ إلى آخر الآية.»
التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 216: «قال ابو عبيدة فيما روى عن الثوري من قوله: انما النسيء زيادة في الكفر قال: كانوا قد و كلوا قوماً من بني كنانة يقال لهم: بنوا فقيم و كانوا يؤخرون المحرم و ذلك نساء الشهور لا يفعلون ذلك الا في ذي الحجة إذا اجتمعت العرب للموسم، فينادي مناد أن افعلوا ذلك لحاجة او لحرب، و ليس كل سنة يفعلون ذلك، فان أرادوا ان يحلوا المحرم نادوا هذا صفر و ان المحرم الأكبر صفر، و ربما جعلوا صفراً محرماً مع ذي القعدة حتى يذهب الناس الى منازلهم إذا نادى المنادي بذلك، و كانوا يسمون المحرم صفراً و يقدمون صفراً سنة و يؤخرونه.
و قال الفراء: و الذي يتقدم به رجل من بني كنانة يقال له نعيم بن ثعلبة و كان رئيس الموسم، فيقول: أنا الذي لا أعاب و لا أجاب و لا يرد لي قضاء فيقولون: نعم صدقت انسئنا شهراً او أخر عنا حرمة المحرم و اجعلها في صفر و أحل المحرم فيفعل ذلك. و انما دعاهم الى ذلك توالي ثلاثة أشهر حرم لا يغيرون فيها و كان معاشهم في الغارة... .
و قال مجاهد: فكان النسيء المنهي عنه في الآية تأخير الأشهر الحرم عما رتبها اللَّه، و كانوا في الجاهلية يعملون ذلك و كان الحج يقع في غير وقته و اعتقاد حرمة الشهر في غير أوانه، فبين تعالى أن ذلك زيادة في الكفر.»
الکشف والبیان، ج 5، ص 44: «و أما معنى النسيء و بدوّ أمره على ما ذكره العلماء بألفاظ مختلفة و معنى متفق، فهو إن العرب كانت تحرّم الشهور الأربعة و كان ذلك مما تمسّكت به من ملّة إبراهيم الخليل و ابنه إسماعيل، و كان العرب أصحاب حروب و غارات فشق عليهم أن يمكثوا ثلاثة أشهر متوالية لا يغزون فيها، و قالوا: لئن توالت علينا ثلاثة أشهر حرم لا نصيب فيها شيئا لنجوعنّ، و إنما نصيب على ظهر دوابنا فربّما احتاجوا مع ذلك إلى تحليل المحرم أو غيره من الأشهر الحرم لحرب تكون بينهم فيكرهون استحلاله و يستحلون المحرم.
و كانوا يمكثون بذلك زمانا يحرّمون صفر، و هم يريدون به المحرم و يقولون: هو أحد الصفرين، و قد تأوّل بعض الناس قول النبي صلى اللّه عليه و سلّم: و لا صفر، على هذا ثم يحتاجون أيضا إلى تأخير الصفر إلى الشهر الذي بعده كحاجتهم إلى تأخير المحرم، فيؤخّرون تحريمه إلى ربيع، ثم يمكثون بذلك ما شاء الله، ثم يحتاجون إلى مثله، ثم كذلك فكذلك يتدافع شهرا بعد شهر حتى استدار التحريم على السنة كلّها، فقام الإسلام و قد رجع المحرم إلى وضعه الذي وضعه الله عز و جل و ذلك بعد عمر طويل... .
جويبر عن الضحاك عن ابن عباس أن أوّل من نسأ النسيء عمرو بن لحي بن بلتعة بن خندف، و قال عبد الرحمن بن زيد بن أسلم: هو رجل من بني كنانة يقال له القلمّس في الجاهلية، و كان أهل الجاهلية لا يغير بعضهم على بعض في الأشهر الحرم، يلقي الرجل قاتل أبيه و أخيه فلا يتعرض له فيقول قائلهم: اخرجوا بنا فيقال له: هذا المحرم، فيقول القلمّس: إني قد نسأته العام صفران، فإذا كان العام المقبل قضينا فجعلناهما محرمين».
تفسیر سمرقندی، ج 2، ص 57: «و روى أسباط، عن السدي أنه قال: «كان رجل من بني مالك بن كنانة، يقال له: جنادة بن عوف، يكنى أبا أمامة، ينسئ عدد الشهور. و قال في رواية الكلبي: كان اسمه نعيم بن ثعلبة من بني كنانة. و قال في رواية مقاتل: كان اسمه ثمامة الكناني، و كانت العرب يشتد عليهم أن يمكثوا ثلاثة أشهر لا يغير بعضهم على بعض، فإذا أرادوا أن يغيروا، قام الكناني يوم منى و خطب الناس و قال: إني قد أحللت لكم المحرم، و حرمت صفر لكم مكانه، فقاتل الناس في المحرم. فإذا كان صفر، غمدوا السيوف و وضعوا الأسنة، ثم يقوم من قابل و يقول: إني قد أحللت صفر و حرمت المحرم . يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا بتأخير المحرم إلى صفر، فذلك قوله: يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَه».
الگو:Anchor تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر، ج 4، ص 132: «قال علي بن أبي طلحة عن ابن عباس في قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال النسيء أن جنادة بن عوف بن أمية الكناني كان يوافي الموسم في كل عام و كان يكنى أبا ثمامة فينادي ألا إن أبا ثمامة لا يجاب و لا يعاب ألا و إن صفر العام الأول العام حلال فيحله للناس فيحرم صفرا عاما و يحرم المحرم عاما فذلك قول اللّه إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يقول: يتركون المحرم عاما و عاما يحرمونه.
و روى العوفي عن ابن عباس نحوه، و قال ليث بن أبي سليم عن مجاهد كان رجل من بني كنانة يأتي كل عام إلى الموسم على حمار له فيقول: يا أيها الناس: إني لا أعاب و لا أجاب و لا مرد لما أقول، إنا قد حرمنا المحرم و أخرنا صفر. ثم يجيء العام المقبل بعده فيقول مثل مقالته و يقول إنا قد حرمنا صفر و أخرنا المحرم فهو قوله لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ قال يعني الأربعة فيحلوا ما حرم اللّه لتأخير هذا الشهر الحرام و روي عن أبي وائل و الضحاك و قتادة نحو هذا.
و قال عبد الرحمن بن زيد بن أسلم في قوله إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ الآية قال هذا رجل من بني كنانة يقال له القلمس و كان في الجاهلية و كانوا في الجاهلية لا يغير بعضهم على بعض في الشهر الحرام يلقى الرجل قاتل أبيه و لا يمد إليه يده، فلما كان هو قال اخرجوا بنا قالوا له هذا المحرم قال ننسئه العام هما العام صفران، فإذا كان العام القابل قضينا جعلناهما محرمين، قال ففعل ذلك فلما كان عام قابل قال لا تغزوا في صفر حرموه مع المحرم هما محرمان ، فهذه صفة غريبة في النسيء و فيها نظر لأنهم في عام إنما يحرمون على هذا ثلاثة أشهر فقط و في العام الذي يليه يحرمون خمسة أشهر فأين هذا من قوله تعالى: يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ..».
مستند 2
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 276: «عن أبي وائل في قوله - عز وجل -: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ ؛ قال : كان الناسي رجلا من بني كنانة، يقال له: النسي، وكان ذا رأي فيهم، وكان يجعل المحرم سنه (صفر) فيغزو فيه ؛ فيصيب فيه، وسنه يحرمه فلا يغزو فيه، وهو قوله - عز وجل -: يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً (ضعيف)( أخرجه سفيان الثوري في «تفسيره» (ص ۱۲6 رقم ۳۳۸)، وسعيد بن منصور في«سننه» (۵/ ۲5۰ رقم ۱۰۱۵ - تكملة)، والطبري في جامع البيان» (10/92 )، و ابن أبي حاتم في «تفسيره» (6/ ۱۷۹4 رقم ۱۰۰۱6، ۱۰۰۱۷) بسند صحيح عنه . قلنا : لكنه ضعيف؛ لإرساله.)»
تفسیر القرآن العظیم لابن ابی حاتم، ج 6، ص 1794: «حدثنا صالح بن بشير بن سلمة الطبراني ثنا مكي بن إبراهيم ثنا موسى بن عبيدة عن عبد الله بن دينار عن ابن عمر أنه قال: وقف النبي- صلى الله عليه و سلم- بالعقبة، فاجتمع إليه ما شاء الله من المسلمين، فحمد الله و أثنى عليه بما هو أهله، ثم قال: «و إِنَّمَا النَّسِيءُ من الشيطان زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً فكانوا يحرمون المحرم عاما و يستحلون صفر، يحرمون صفر و يستحلون المحرم، و هو النسيء.»
مستند 3
تفسیر القرآن العظیم لابن ابی حاتم، ج 6، ص 1795: «حدثنا حجاج بن حمزة ثنا شبابة ثنا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد قال: كانوا يسقطون المحرم ثم يقولون: صفران، لصفر و شهر ربيع الأول ثم يقولون: شهرا ربيع، لشهر ربيع الآخر و لجمادي الأول ثم يقولون لرمضان: شعبان و يقولون لشوال: رمضان و يقولون لذي القعدة: شوال ثم يقولون لذي الحجة: ذو القعدة ثم يقولون للمحرم: ذو الحجة، فيحجون في المحرم، ثم يأتنفون فيعدون علي ذلك عدة مستقيمة علي وجه ما ابتدوا، فيقولون: المحرم، فيحجون في المحرم و يحجون في كل شهر مرتين، ثم يسقطون شهرا آخر، ثم يعدون علي العدة الأولى يقولون: صفر و شهر ربيع الأول على نحو عددهم في أول ما اسقطوا.»
جامع البیان، ج 10، ص 93: «حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا عمران بن عيينة، عن حصين، عن أبي مالك: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: كانوا يجعلون السنة ثلاثة عشرا شهرا، فيجعلون المحرم صفر ا، فيستحلون فيه الحرمات. فأنزل الله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ.»
جامع البیان، ج 10، ص 92: «حدثنا الحسن بن يحيى قال: أخبرنا عبد الرزاق، قال: أخبرنا معمر، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، في قوله: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: فرض الله الحج في ذي الحجة. قال: وكان المشركون يسمون الأشهر: ذو الحجة، و المحرم، و صفر، و ربيع، و ربيع، و جمادي، و جمادي، و رجب، و شعبان، و رمضان، و شوال، و ذو القعدة، و ذو الحجة، يحجون فيه مرة ثم يسكتون عن المحرم فلا يذكرونه، ثم يعودون فيسمون صفر صفر، ثم يسمون رجب جمادي الآخرة، ثم يسمون شعبان رمضان، ثم يسمون رمضان شوالا، ثم يسمون ذا القعدة شوالا، ثم يسمون ذا الحجة ذا القعدة، ثم يسمون المحرم ذا الحجة فيحجون فيه، و اسمه عندهم ذو الحجة. ثم عادوا بمثل هذه القصة، فكانوا يحجون في كل شهر عامين، حتى وافق حجة أبي بكر رضي الله عنه الآخر من العامين في ذي القعدة. ثم حج النبي صلى الله عليه و سلم حجته التي حج، فوافق ذا الحجة، فذلك حين يقول النبي صلى الله عليه و سلم في خطبته:" إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السماوات و الأرض". حدثنا محمد بن عبد الأعلى، قال: ثنا محمد بن ثور، عن معمر، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ قال: حجوا في ذي الحجة عامين، ثم حجوا في المحرم عامين، ثم حجوا في صفر عامين، فكانوا يحجون في كل سنة في كل شهر عامين، حتى وافقت حجة أبي بكر الآخر من العامين في ذي القعدة قبل حجة النبي صلى الله عليه و سلم بسنة. ثم حج النبي صلى الله عليه و سلم من قابل في ذي الحجة. فذلك حين يقول النبي صلى الله عليه و سلم في خطبته:"إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السماوات و الأرض".»
التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 217: «و قال ابن عباس كانوا يجعلون المحرم صفراً و قال ابو علي: كانوا يؤخرون الحج في كل سنة شهراً و كان الذين ينسئون بنو سليم، و غطفان، و هوازن، و وافق حج المشركين في السنة التي حج فيها ابو بكر في ذي القعدة، فلما حج النبي صلى الله عليه و آله في العام المقبل وافق ذلك في ذي الحجة فلذلك قال: ألا إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق السماوات و الأرض.»
الکشف و البیان، ج 5، ص 44: «و قال مجاهد: كان المشركون يحجّون في كل شهر عامين، فحجّوا في ذي الحجة عامين، ثم حجّوا في المحرم عامين، ثم حجوا في صفر عامين، و كذلك في الشهور التي وافقت حجة أبي بكر التي حجها قبل حجة الوداع السنة الثانية من ذي القعدة، ثم حج النبي صلى اللّه عليه و سلّم في العام القابل حجة الوداع فوافقت ذي الحجة، فذلك حين قال النبي صلى اللّه عليه و سلّم في خطبته: «ألا إن الزمان قد ابتدأ فدعيت يوم خلق السموات و الأرض إن السنة اثْنا عَشَرَ شَهْراً ...، مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ: ثلاث متواليات ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم، و رجب الذي بين جمادى و شعبان». أراد صلى اللّه عليه و سلّم أنّ الأشهر الحرم رجعت إلى مواضعها و عاد الحج إلى ذي الحجة و بطل النسيء.»
تفسیر سمرقندی، ج 2، ص 56: «و روى ابن أبي نجيح، عن مجاهد أنه قال: «كانوا يحجون في ذي الحجة عامين ثم يحجون في المحرم عامين، ثم يحجون في صفر عامين، و كانوا يحجون في كل سنة في كل شهر عامين، حتى وافقت حجة أبي بكر رضي اللّه عنه الآخر من العامين في ذي القعدة قبل حجة النبي صلّى اللّه عليه و سلّم، ثم حج النبي صلّى اللّه عليه و سلّم من قابل في ذي الحجة و قال في خطبته: «ألا إنّ الزّمان قد استدار كهيئته يوم خلق اللّه السّموات و الأرض».»
تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر، ج 4، ص 133: «النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ الآية، قال فرض اللّه عز و جل الحج في ذي الحجة، قال و كان المشركون يسمون ذا الحجة المحرم و صفر و ربيع و ربيع و جمادى و جمادى و رجب و شعبان و رمضان و شوالا و ذا القعدة و ذا الحجة يحجون فيه مرة ثم يسكتون عن المحرم و لا يذكرونه ثم يعودون فيسمون صفرا، ثم يسمون رجب جمادى الآخرة، ثم يسمون شعبان رمضان، ثم يسمون شوالا رمضان، ثم يسمون ذا القعدة شوالا، ثم يسمون ذا الحجة ذا القعدة، ثم يسمون المحرم ذا الحجة فيحجون فيه و اسمه عندهم ذا الحجة. ثم عادوا بمثل هذه الصفة فكانوا يحجون في كل عام شهرين حتى إذا وافق حجة أبي بكر الآخر من العامين في ذي القعدة، ثم حج النبي صلى اللّه عليه و سلم حجته التي حج فوافق ذا الحجة فذلك حين يقول النبي صلى اللّه عليه و سلم في خطبته: «إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق اللّه السموات و الأرض».»
مستند 4
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 277: «عن أبي مالك: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ ؛ قال : كانوا يجعلون السنة ثلاثة عشر شهرا؛ فيجعلون المحرم صفرا فيستحلون فيه الحرمات؛ فأنزل الله إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ(ضعیف) (أخرجه الطبري في «جامع البيان» (۱۰/ ۹۶) بسند ضعيف؛ لإرساله، وشيخ الطبري سفيان بن وكيع ضعيف).»
تهذیب التهذیب، ج 10، ص 244 و 245: «قال معاوية بن صالح عن بن معين ثقة وقال عمرو بن علي كان من أصدق الناس وقال العجلي بصري سكن اليمن ثقة رجل صالح قال ولما دخل صنعاء كرهوا أن يخرج من بين أظهرهم فقال لهم رجل قيدوه فزوجوه وقال أبو حاتم ما حدث معمر بالبصرة فيه أغاليط وهو صالح الحديث وقال يعقوب بن شيبة معمر ثقة وصالح ثبت عن الزهري وقال النسائي ثقة مأمون وقال أحمد بن حنبل عن عبد الرزاق عن بن جريج عليكم بهذا الرجل فإنه لم يبق أحد من أهل زمانه أعلم منه يعني معمرا وذكره بن حبان في الثقات وقال كان فقيها حافظا متقنا ورعا.»
تهذیب التهذیب، ج 6، ص 54: «عبد الله بن أبي نجيح يسار الثقفي أبو يسار المكي مولى الأخنس بن شريق روى عن أبيه وعطاء ومجاهد وعكرمة وطاووس وجماعة وعنه شعبة وأبو إسحاق ومحمد بن مسلم الطائفي والسفيانان وورقاء وإبراهيم بن نافع وشبيل بن عباد وعبد الله بن سعيد و ابن علية وغيرهم وروى عنه عمرو بن شعيب وهو أكبر منه قال وكيع كان سفيان يصحح تفسير بن أبي نجيح وقال أحمد بن أبي نجيح ثقة وكان أبوه من خيار عباد الله وقال ابن معين وأبو زرعة والنسائي ثقة وقال ابن أبي حاتم قلت لأبي بن أبي نجيح عن مجاهد أحب إليك أو خصيف قال ابن أبي نجيح إنما يقال في بن أبي نجيح القدر وهو صالح الحديث قال ابن عيينة مات سنة إحدى وثلاثين ومائة وقال ابن المديني سنة" "قلت وقال ابن سعد قال محمد بن عمر كان ثقة كثير الحديث ويذكرون أنه كان يقول بالقدر وذكره ابن حبان في الثقات وقال قال يحيى بن سعيد لم يسمع بن أبي نجيحالتفسير من مجاهد قال ابن حبان بن أبي نجيح نظير بن جريج في كتاب القاسم بن أبي بزة عن مجاهد في التفسير رويا عن مجاهد من غير سماع وقال الساجي عن ابنمعين كان مشهورا بالقدر وعن أحمد بن حنبل قال أصحاب بن أبي نجيح قدرية.»
تهذیب التهذیب، ج 10، ص 43 و 44: «و قال عبد السلام بن حرب عن مصعب كان أعلمهم بالتفسير مجاهد وبالحج عطاء وقال الفضل بن ميمون سمعت مجاهدا يقول عرضت القرآن على بن عباس ثلاثين مرة وقال أبو نعيم قال يحيى القطان مرسلات مجاهد أحب إلي من مرسلات عطاء وكذا قال الآجري عن أبي داود وقال بن معين وأبو زرعة ثقة وقال الثوري عن سلمة بن كهيل ما رأيت أحدا أراد بهذا العلم وجه الله تعالى إلا عطاء وطاوسا ومجاهدا قال الهيثم بن عدي مات سنة مائة وقال يحيى بن بكير مات سنة إحدى وهو بن ثلاث وثمانين سنة وقال أبو نعيم مات سنة اثنتين وقال سعيد بن عفير وأحمد مات سنة ثلاث وقال بن حبان مات بمكة سنة اثنتين أو ثلاث ومائة وهو ساجد وكان مولده سنة إحدى وعشرين في خلافة عمر وقال يحيى القطان مات سنة أربع ومائة قلت وقال الأعمش عن مجاهد لو كنت قرأت على قراءة بن مسعود لم أحتج أن أسأل بن عباس عن كثير من القرآن وعن مجاهد قال قرأت القرآن على بن عباس ثلاث عرضات أقف عند كل آية أسأله فيم نزلت وكيف كانت وقال إبراهيم بن مهاجر عن مجاهد قال ربما أخذ لابن عمر بالركاب وقال قتادة أعلم من بقي بالتفسير مجاهد وقال أبو بكر بن عياش قلت للأعمش ما لهم يقولون تفسير مجاهد قال كانوا يرون أنه يسأل أهل الكتاب وقال علي بن المديني لا أنكر أن يكون مجاهد يلقى جماعة من الصحابة وقد سمع من عائشة قلت وقع التصريح بسماعه منها عند أبي عبد الله البخاري في صحيحه وقال الدوري قيل لابن معين يروي عن مجاهد أنه قال خرج علينا علي فقال ليس هذا بشيء وقال أبو زرعة مجاهد عن علي مرسل وقال أبو حاتم مجاهد عن سعد ومعاوية وكعب بن عجرة مرسل وقال البرديجي روى مجاهد عن أبي هريرة وعبد الله بن عمرو وقيل لم يسمع منهما ولم يسمع من أبي سعيد ولا من رافع بن خديج وروى عن أبي سعيد من وجه غير صحيح وقال بن سعد كان ثقة فقيها عالما كثير الحديث وقال بن حبان كان فقيها ورعا عابدا متقنا وقال أبو جعفر الطبري كان قارئا عالما قال العجلي مكي تابعي ثقة وفي شرح البخاري للقطب الحلبي أن من الكبائر أن لا يستبرئ من بوله حكاية كلام الترمذي في العلل ما نصه مجاهد معلوم التدليس فعنعنته لا تفيد الوصل ووقوع الواسطة بينه وبين بن عباس انتهى ولم أر من نسبه إلى التدليس نعم إذا ثبت قول بن معين أن قول مجاهد خرج علينا علي ليس على ظاهره فمع عين التدليس إذ معناه اللغوي وهو الإبهام والتغطية وقد قال بن خراش أحاديث مجاهد عن علي مراسيل لم يسمع منها شيئا وقال الذهبي في آخر ترجمته اجمعت الأمة على إمامة مجاهد والاحتجاج به وقال الذهبي قرأ عليه عبد الله بن كثير والله تعالى أعلم.»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 272: «و هذا كله يؤيد ما ذكروه أن العرب كانت تحرم هذه الأشهر الحرم، و كان ذلك مما تمسكت به من ملة إبراهيم و إسماعيل (ع)، و هم كانوا أصحاب غارات و حروب فربما كان يشق عليهم أن يمكثوا ثلاثة أشهر متوالية لا يغزون فيها فكانوا يؤخرون تحريم المحرم إلى صفر فيحرمونه و يستحلون المحرم فيمكثون بذلك زمانا ثم يعود التحريم إلى المحرم، و لا يفعلون ذلك أي إنساء حرمة المحرم إلى صفر إلا في ذي الحجة.
و أما ما ذكره بعضهم أن النسيء هو ما كانوا يؤخرون الحج من شهر إلى شهر فمها لا ينطبق على لفظ الآية البتة، و سيجيء تفصيل الكلام فيه في البحث الروائي الآتي إن شاء الله. و لنرجع إلى ما كنا فيه.»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 276: «كرواية عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال: كانت العرب يحلون عاما شهرا و عاما شهرين، و لا يصيبون الحج إلا في كل ستة و عشرين سنة مرة- و هو النسيء الذي ذكر الله تعالى في كتابه- فلما كان عام الحج الأكبر- ثم حج رسول الله ص من العام المقبل- فاستقبل الناس الأهلة فقال رسول الله ص- إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السماوات و الأرض، و هو في الاضطراب كخبر مجاهد.»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 275: «أقول: و محصله على ما فيه من التشويش و الاضطراب أن العرب كانت قبل الإسلام يحج البيت في ذي الحجة غير أنهم أرادوا أن يحجوا كل عام في شهر فكانوا يدورون بالحج الشهور شهرا بعد شهر و كل شهر وصلت إليه النوبة عامهم ذلك سموه ذا الحجة و سكتوا عن اسمه الأصلي. و لازم ذلك أن يتألف كل سنة فيها حجة من ثلاثة عشر شهرا و أن يتكرر اسم بعض الشهور مرتين أو أزيد كما يشعر به الرواية، و لذا ذكر الطبري أن العرب كانت تجعل السنة ثلاثة عشر شهرا، و في رواية اثني عشر شهرا و خمسة و عشرين يوما.
و لازم ذلك أيضا أن تتغير أسماء الشهور كلها، و أن لا يواطئ اسم الشهر نفس الشهر إلا في كل اثنتي عشرة سنة مرة إن كان التأخير على نظام محفوظ، و ذلك على نحو الدوران. و مثل هذا لا يقال له الإنساء و التأخير فإن أخذ السنة ثلاثة عشر و تسمية آخرها ذا الحجة تغيير لأصل التركيب لا تأخير لبعض الشهور بحسب الحقيقة. على أنه مخالف لسائر الأخبار و الآثار المنقولة و لا مأخذ لذلك»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 276: «على أن الذي ذكره من حجة أبي بكر في ذي القعدة هو الذي ورد من طرق أهل السنة أن النبي ص جعل أبا بكر أميرا للحج عام تسع فحج بالناس، و قد ورد في بعض روايات أخر أيضا أن الحجة عامئذ كانت في ذي القعدة. و هذه الحجة على أي نعت فرضت كانت بأمر من النبي ص و إمضائه، و لا يأمر بشيء و لا يمضي أمرا إلا ما أمر به ربه تعالى، و حاشا أن يأمر الله سبحانه بحجة في شهر نسيء ثم يسميها زيادة في الكفر. فالحق أن النسيء هو ما تقدم أنهم كانوا يتحرجون من توالي شهور ثلاثة محرمة فينسئون حرمة المحرم إلى صفر ثم يعيدونها مكانها في العام المقبل.
و أما حجهم في كل شهر سنة أو في كل شهر سنتين أو في شهر سنة و في شهر سنتين فلم يثبت عن مأخذ واضح يوثق به، و ليس من البعيد أن تكون عرب الجاهلية مختلفين في ذلك لكونهم قبائل شتى و عشائر متفرقة كل متبع لهوى نفسه غير أن الحج كان عبادة ذات موسم لا يتخلفون عنه لحاجتها إلى أمن لنفوسهم و حرمة لدمائهم، و ما كانوا يتمكنون من ذلك لو كان أحل الشهر بعضهم و حرمه آخرون على اختلاف في شاكلة التحريم، و هو ظاهر.»
تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر، ج 4، ص 133: «و هذا الذي قاله مجاهد فيه نظر أيضا و كيف تصح حجة أبي بكر و قد وقعت في ذي القعدة و أنى هذا؟.
و قد قال اللّه تعالى: وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ [التوبة: 3] الآية و إنما نودي به في حجة أبي بكر فلو لم تكن في ذي الحجة لما قال تعالى: يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ و لا يلزم من فعلهم النسيء هذا الذي ذكره من دوران السنة عليهم و حجهم في كل شهر عامين فإن النسيء حاصل بدون هذا فإنهم لما كانوا يحلون شهر المحرم عاما يحرمون عوضه صفرا و بعده ربيع و ربيع إلى آخر السنة بحالها على نظامها وعدتها و أسماء شهورها ثم في السنة الثانية يحرمون المحرم و يتركونه على تحريمه و بعده صفر و ربيع و ربيع إلى آخرها يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ أي في تحريم أربعة أشهر من السنة إلا أنهم تارة يقدمون تحريم الشهر الثالث من الثلاثة المتوالية و هو المحرم و تارة ينسئونه إلى صفر أي يؤخرونه و قد قدمنا الكلام على قوله صلى اللّه عليه و سلم: «إن الزمان قد استدار» الحديث أي إن الأمر في عدة الشهور و تحريم ما هو محرم منها على ما سبق في كتاب اللّه من العدد و التوالي لا كما تعتمده جهلة العرب من فصلهم تحريم بعضها بالنسيء عن بعض و اللّه أعلم و قال ابن أبي حاتم: حدثنا صالح بن بشر بن سلمة الطبراني حدثنا مكي بن إبراهيم حدثنا موسى بن عبيدة عن عبد اللّه بن دينار عن ابن عمر أنه قال: وقف رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم بالعقبة فاجتمع إليه من شاء اللّه من المسلمين فحمد اللّه و أثنى عليه بما هو له أهل ثم قال: «و إنما النسيء من الشيطان زيادة في الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه عاما و يحرمونه عاما» فكانوا يحرمون المحرم عاما و يستحلون صفر و يستحلون المحرم هو النسيء».
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۲۰). تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- العسقلاني، ابن الحجر. (۱۳۲۶). تهذیب التهذیب (ج 12). هند: مطبعة دائرة المعارف النظامية.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۳۹۰). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (بیتا). جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری ) (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (۱۴۱۸). تفسیر القاسمي المسمی محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل بن سلیمان (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- هلالی، سلیم بن عید. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الاسباب. دار ابن الجوزي للنشر والتوزيع، المملكة العربية السعودية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ ر.ک. مستند 1
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 170؛ تفسير القمي، قمی، ج 1، ص 290؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1793؛ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 91؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 216؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 44؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 57؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 132
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی، ج 2، ص 276
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1794
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 91؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 216؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 33؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 45؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 412؛ روح المعاني، آلوسی، ج 5، ص 285؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 10، ص 88؛ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 274
- ↑ محاسن التأویل، قاسمی، ج 5، ص 416
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 93
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1795؛ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 92؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 56؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 44؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 217؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 133
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی، ج 2، ص 277
- ↑ تهذيب التهذيب، العسقلاني، ابن حجر، ج 10، ص 43 و 44 و ص 244 و 245؛ تهذيب التهذيب، العسقلاني، ابن حجر، ج 6، ص 54
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 276
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 272، ص 275
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 133
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 92؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 217؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 33؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 411؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 45؛ روح المعاني، آلوسی، ج 5، ص 285
نظرات