سبب نزول آیات 77 تا 80 سوره مریم
آیات مربوط به سبب نزول
«أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَ قَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا (77) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (78) كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (79) وَ نَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا فَرْدًا (80)» (مریم، 77 -80) (آيا ديدى آنكسى را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت، قطعاً به من مال و فرزند [بسيار] داده خواهد شد؟ (77) آيا بر غيب آگاه شده يا از [خداى] رحمان عهدى گرفته است؟ (78) نهچنين است. بهزودى آنچه را مىگويد، مىنويسيم و عذاب را براى او خواهيم افزود. (79) و آنچه را مىگويد، از او به ارث مىبريم و تنها بهسوى ما خواهد آمد.)[۱]
خلاصه سبب نزول
سبب نزول این آیات، مجادله شخصی بهنام خَباب بن ارت و عاص بن وائل بوده است. خباب برای دریافت طلبش نزد عاص میرود. عاص (طبق برخی گزارشها) انکار نبوت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را شرط میکند و (مطابق با گزارشهای دیگر) از روی تمسخر، پرداخت طلب خباب را به بهشت و هنگام بازگشت به اموال و اولاد خود حواله میدهد. چون کتب صحیح حدیثی این روایت را نقل کردهاند، سندش صحیح است؛ ولی ازنظر محتوایی اشکالاتی دارد که سببیت آنرا برای نزول آیات مردّد میکند. هرچند که اصل رخداد در کتب تاریخی نقلشده است.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول (مجادله خَبّاب بن اَرَتّ با عاص بن وائل و تمسخر عاص)(ر.ک. مستند 1)
برای آیات 77 تا 80 سوره مریم یک سبب نزول بیان کردهاند. بر اساس گزارشها سبب نزول این آیات، مجادله خباب بن ارت، صحابی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و از اولین افرادی که اسلام آورد، و عاص بن وائل، از سران مشرکان و آزاردهندگان رسول خدا، بوده است؛ چنانکه: خباب میگوید من آهنگر بودم و طلبی از عاص داشتم؛ بههمینجهت نزد او رفتم تا آنرا بستانم. عاص در پاسخ گفت: به خدا قسم طلبت را نمیدهم تا منکر (نبوت و دین) محمد شوی. من سوگند یاد کردم و گفتم تا تو بمیری و مجدداً زنده شوی من منکر محمد نخواهم شد. عاص گفت: هرگاه من مردم و زنده شدم و نزد اموال و اولاد خود بازگشتم بیا و طلبت را از من بگیر. در اینجا بود که آیه 77 سوره مریم نازل شد.[۲] مبتنی بر گزارشی از کلبی گفتگو میان خباب و عاص اینگونه نقل شده است: عاص در جواب خباب که پی دریافت طلبش آمده بود، گفت: امروز چیزی ندارم که به تو بدهم. خباب گفت: تا حقم را نگیرم دست از تو برنمیدارم. عاص گفت: خباب تو رفتارت چنین نبود و اینقدر سختگیری نمیکردی. خباب پاسخ داد: ما قبلاً همآیین بودیم؛ ولی من اکنون مسلمان شدهام و آیین تو را ترک گفتهام. عاص گفت: مگر شما نمیگویید که در بهشت طلا و نقره و حریر هست؟ خباب گفت: بلی. عاص گفت: به من مهلت بده تا در بهشت طلبت را بدهم؛ زیرا اگر سخن تو راست باشد سهم من در بهشت بیشتر از تو خواهد بود. اینگونه بود که آیات نازل شد.[۳] در برخی از مصادر تنها به اصل سبب نزول، بدون پرداختن به جزئیات ماجرا اشاره شده و از شخصی بهنام «ولید بن مغیره» نیز بهعنوان کسی که آیات دربارهاش نازل شده، یاد کردهاند.[۴]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کردهاند:# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القمی (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العزیز (سنی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر نسائی (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن ۵، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
چون کتب صحیح حدیثی سند این روایت را نقل کردهاند، سندش صحیح (حدیثی که سندش متصل بوده و راویانش عادل و ضابط باشند و همچنین روایت فاقد هرگونه عیب و ایرادی باشد) است.[۵]
مفسران تقریباً در اصل ماجرا اتفاق دارند[۶] و در کتب تاریخی نیز نقل شده است؛[۷] اما اشکالاتی مطرح کردهاند که سببیت آن برای نزول آیات را مردد میکند؛ ازجمله طباطبایی چهار اشکال نسبت به این سبب نزول مطرح کرده است:
1. با اتفاق نظر مفسران جمله «لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَ وَلَدًا» (قطعاً به من مال و فرزند [بسيار] داده خواهد شد) ازسوی عاص بن وائلِ مشرک صادر شده؛ حال آنکه مشرکان اعتقادی به زندهشدن مردگان و حشر و نشر آنان نداشتهاند؛ افزونبراینکه نسبت به جملهای که عاص گفته دو احتمال هست: الف) از روی تمسخر و استهزا گفته که در اینصورت با آیات بعد ناسازگار است؛ چراکه آیات بعد، ازروی استدلال و برهان این گفتار را پاسخ دادهاند و در مقام پاسخ استهزا برهان و استدلال بهکارنمیبرند. ب) در مقام پاسخگویی و بدون تمسخر این جمله را گفته است که با اینوصف کافی بود بگوید، در بهشت صاحب مال میشوم و طلبت را میدهم و دیگر نیازی نبود از اولاد نیز نام ببرد و بگوید در بهشت که صاحب مال و اولاد شوم طلبت را میدهم. همچنین در این روایت آمده است که عاص به خباب میگوید، شما مسلمانان اعتقاد دارید که در قیامت به اموال و اولاد خود بازمیگردید؛ حال آنکه چنین اعتقادی در میان مسلمانان صدر اسلام نبوده است.
2. اگر بپذیریم که این روایت سبب نزول برای آیات مذکور باشد، لام تأکید بر سر عبارت «لَأُوتَيَنَّ» زائد است؛ زیرا در الزام خباب نیازی به این تأکید نیست.
3. اگر این روایت سبب نزول بود، عاص باید میگفت: بهزودی در آخرت صاحب اموال و اولاد میشوم تا خباب منظور او را بفهمد؛ ولی آیه مطلق آمده است.
4. چنانچه این روایت سبب نزول باشد، باید در پاسخ عاص میفرمود: «كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا» (نهچنين است. بهزودی آنچه را مىگويد، مىنويسيم و عذاب را براى او خواهيم افزود) نهآنکه بگوید: «أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا» (آيا بر غيب آگاه شده يا از [خداى] رحمان عهدى گرفته است؟»؛ چراکه نیت عاص الزام خباب به دریافت طلب در بهشت بوده و این الزام متوقف بر درستی عقیده خباب نیست تا اینکه آیه شریفه بگوید: آیا بر غیب آگاه شدی؟ بلکه با علم به دروغ هم قابل جمع است.[۸]
دَروَزَه نیز در همین راستا مینویسد: با توجه به وحدت این آیات با آیات قبل، روایت سبب نزول برای این آیات نیست. بله، ممکن است قبلاً چنین چیزی رخ داده باشد و در اینجا حکمت تنزیل اقتضا کند که به مناسبت بحث از مشرکان، به این عمل آنها نیز اشاره شود.[۹] اکثر کتب تفسیری، ازجمله: جامع البیان[۱۰]، التبیان[۴]، مجمع البیان[۱۱]، المحرر الوجیز[۱۲]، فتح القدیر[۱۳]، روح المعانی[۱۴]، محاسن التأویل[۱۵]، التحریر و التنویر[۱۶] و المیزان[۱۷] این سبب نزول را بیان کردهاند.
نتیجه اینکه: با وجود اشکالات مطرحشده نسبت به این گزارش، بهجهت صحت سندی و اتفاق نظر مفسران نسبت به این روایت، سببیت آن برای نزول این آیات پذیرفته است؛ لکن سبب نزول آیات منحصر در این روایت نیست؛ همچنانکه طبق گفته آلوسی (که خود سبب نزول بودن روایت مذکور برای این آیات را قبول دارد) بهنقل از ابومسلم، هر شخصی که دارای این اوصاف باشد، حکم مذکور بر او منطبق است.[۱۴]
مستندات
مستند 1
تفسیر مقاتل، ج 2، ص 637: «يعنى أفضل مرجعا من ثواب الكافر النار و مرجعهم إليها. أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا آيات القرآن نزلت فى العاص بن وائل بن هشام بن سعد بن سعيد بن عمرو بن هصيص بن كعب ابن لؤي السهمي و ذلك أن خباب بن الأرت صاغ له شيئا من الحلي. فلما طلب منه الأجر قال لخباب- و هو مسلم حين طلب أجر الصياغة-: ألستم تزعمون أن فى الجنة الحرير و الذهب و الفضة و ولدان مخلدون. قال خباب ابن الأرت: نعم. قال العاص: فميعاد ما بيننا الجنة. وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ فى الجنة يعنى فى الآخرة مالًا وَ وَلَدا».
تفسیر القمی، ج 2، ص 54: «وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: فِي قَوْلِهِ «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً» وَ ذَلِكَ أَنَّ الْعَاص بْنَ وَائِلِ بْنِ هِشَامٍ الْقُرَشِيَّ ثُمَّ السَّهْمِيَّ وَ هُوَ أَحَدُ الْمُسْتَهْزِءِينَ وَ كَانَ لِخَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ عَلَى الْعَاصِ بْنِ وَائِلٍ حَقٌّ فَأَتَاهُ يَتَقَاضَاهُ فَقَالَ لَهُ الْعَاصُ: أَ لَسْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ فِي الْجَنَّةِ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ الْحَرِيرَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَوْعِدُ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ الْجَنَّةُ فَوَ اللَّهِ لَأُوتَيَنَّ فِيهَا خَيْراً مِمَّا أُوتِيتُ فِي الدُّنْيَا «كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا» الضِّدُّ الْقَرِينُ الَّذِي يَقْتَرِنُ بِهِ».
تفسیر القرآن العزیز، ج 2، ص 365: «حدثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: أرنا الثَّوْرِيُّ , عَنِ الْأَعْمَشِ , عَنْ أَبِي الضُّحَى , عَنْ مَسْرُوقٍ , قَالَ: قَالَ خَبَّابُ بْنُ الْأَرَتِّ: «كُنْتُ فَتِيًّا وَكُنْتُ أَعْمَلُ لِلْعَاصِي بْنِ وَائِلٍ , فَاجْتَمَعَتْ عَلَيْهِ دَرَاهِمُ فَجِئْتُ؛ لِأَتَقَاضَاهُ» , فَقَالَ: لَا أَقْضِيكَ حَتَّى تَكْفُرَ بِمُحَمَّدٍ قَالَ: قُلْتُ: «لَا أَكْفُرُ بِمُحَمَّدٍ حَتَّى تَمُوتَ , ثُمَّ تُبْعَثَ» , قَالَ: فَإِذَا بُعِثْتُ كَانَ لِي مَالٌ وَوَلَدٌ , قَالَ: «فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا} [مريم: 77] إِلَى قَوْلِهِ: {وَيَأْتِينَا فَرْدًا} [مريم: 80]».
تفسیر نسائی، ج 2، ص 37: «أنا محمّد بن العلاء، نا أبو معاوية، عن الأعمش، عن مسلم، عن مسروق، عن خبّاب قال: كنت رجلا قينا، و كان لي على العاصى بن وائل دين، فأتيته أتقاضاه، فقال: و اللّه لا أقضيك حتّى تكفر بمحمّد- صلّى اللّه عليه و سلّم- فقلت: لا و اللّه لا أكفر بمحمّد حتّى تموت، ثمّ تبعث، قال: فإنّي إذا متّ ثمّ بعثت جئتني ولي ثمّ مال و ولد، فأعطيك فأنزل اللّه عزّ و جلّ: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا إلى قوله: وَ يَأْتِينا فَرْداً [80]».
تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 385: «روى أسباط عن السدي: أن خباب بن الأرت كان صائغا يعمل للعاص بن وائل حليا، فجاء يسأله أجره، فقال له العاص: أنتم تزعمون أن لنا بعثا و جنة و نارا، فإذا كان يوم القيامة، فإني سأوتى مالا و ولدا، و أعطيك منه، فنزل أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً في الجنة».
تفسیر جامع البیان، ج 16، ص 91: «حدثنا أبو السائب و سعيد بن يحيى، قالا: ثنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن مسلم، عن مسروق، عن خباب، قال: كنت رجلا قينا، و كان لي على العاص بن وائل دين، فأتيته أتقاضاه، فقال: و الله لا أقضيك حتى تكفر بمحمد، فقلت: و الله لا أكفر بمحمد حتى تموت ثم تبعث، قال: فقال: فإذا أنا مت ثم بعثت كما تقول، جئتني ولي مال و ولد، قال: فأنزل الله تعالى: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً إلى قوله: وَ يَأْتِينا فَرْداً حدثني به أبو السائب، و قرأ في الحديث: و ولدا» ؛ «حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس، أن رجالا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم كانوا يطلبون العاص بن وائل السهمي بدين، فأتوه يتقاضونه، فقال: أ لستم تزعمون أن في الجنة فضة و ذهبا و حريرا، و من كل الثمرات؟ قالوا: بلى، قال: فإن موعدكم الآخرة، فو الله لأوتين مالا و ولدا، و لأوتين مثل كتابكم الذي جئتم به، فضرب الله مثله في القران، فقال: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا إلى قوله وَ يَأْتِينا فَرْداً» ؛ «حدثنا القاسم، قال. ثنا الحسين، قال: حدثني حجاج، عن ابن جريج، عن مجاهد، مثله. حدثنا بشر بن معاذ، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة، قوله: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً فذكر لنا أن رجالا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم، أتوا رجلا من المشركين يتقاضونه دينا، فقال: أليس يزعم صاحبكم أن في الجنة حريرا و ذهبا؟ قالوا: بلى، قال فميعادكم الجنة، فو الله لا أو من بكتابكم الذي جئتم به، استهزاء بكتاب الله، و لأوتين مالا و ولدا. يقول الله: أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» ؛ «حدثنا الحسن بن يحيى، قال: أخبرنا عبد الرزاق، قال: أخبرنا الثوري، عن الأعمش، عن أبي الضحى، عن مسروق، قال: قال خباب بن الأرت: كنت قينا بمكة، فكنت أعمل للعاص بن وائل، فاجتمعت لي عليه دراهم، فجئت لأتقاضاه، فقال لي: لا أقضيك حتى تكفر بمحمد، قال: قلت: لا أكفر بمحمد حتى تموت ثم تبعث، قال: فإذا بعثت كان لي مال و ولد، قال: فذكرت ذلك لرسول الله صلى الله عليه و سلم، فأنزل الله تبارك و تعالى: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً إلى وَ يَأْتِينا فَرْداً».
اسباب النزول، ص 309: «أخبرنا أبو إسحاق الثعالبي، قال: أخبرنا عبد اللَّه بن حامد، قال: أخبرنا مكي بن عبدان، قال: حدثنا عبد اللَّه بن هاشم، قال: حدثنا أبو معاوية، عن الأعمش عن أبي الضُّحَى، عن مَسْرُوق، عن خبَّاب بن الأرَت، قال: كان لي دين على العاص بن وائل: فأتيته أتقاضاه، فقال: لا و اللَّه حتى تكفر بمحمد. فقلت: لا و اللَّه، لا أكفر بمحمدٍ حتى تموتَ ثم تبعث. قال: إني إذا مِتُّ ثم بُعثتُ، جئتني و سيكون لي ثمَّ مالٌ و ولدٌ فأعطيك. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية» ؛ « أخبرنا أبو نصر أحمد بن إبراهيم قال: أخبرنا عبد اللَّه بن محمد الزاهد، قال: أخبرنا البَغَوِيّ قال: حدثنا أبو خَيْثَمَة، و علي بن مسلم، قالا: حدثنا وكيع قال: حدثنا الأعمش، عن أبي الضُّحى، عن مسروق، عن خبَّاب، قال: كنت رجلًا قَيْناً، و كان لي على العاص بن وائل دين، فأتيته أتقاضاه، فقال [لي]: لا أقضيك حتى تكفر بمحمد عليه السلام. فقلت: لا أكفر حتى تموتَ و تُبعثَ. فقال: و إني لمبعوث بعد الموت؟ فسوف أقضيك إذا رَجَعْتُ إلى مالي. قال: فنزلت فيه: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً رواه البخاري عن الحُمَيْدِي، عن سُفْيان.و رواه مسلم عن الأشَجِّ، عن وكيع، كلاهما عن الأعمش» ؛ «و قال الكلبي و مقاتل: كان خبَّاب بن الأرَتِّ قيْناً، و كان يعمل للعاص بن وائل السهمي، و كان العاص يُؤخِّرُ حقه، فأتاه يتقاضاه، فقال العاص: ما عندي اليوم ما أقضيك. فقال [خباب]: لست بمفارقك حتى تقضيني، فقال العاص: يا خباب، ما لك؟ ما كنت هكذا! و إن كنت لحسن الطلب. قال خباب: ذاك أني كنت على دينك، فأما اليوم فأنا على الإسلام مفارقٌ لدينك! قال: أو لستم تزعمون أن في الجنة ذهباً و فضة و حريراً؟ قال خباب: بلى، قال: فأخرني حتى أقضيك في الجنة- استهزاء- فو اللَّه لئن كان ما تقول حقاً إني لأفْضَلُ فيها نَصِيباً منك. فأنزل اللَّه تعالى: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا يعني العاص، الآيات».
تفسیر التبیان، ج 7، ص 146: «و قوله «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا، وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً» قيل: نزلت في العاص بن وائل السهمي- في قول ابن عباس، و خباب ابن الأرت، و مجاهد- و قال الحسن: نزلت في الوليد بن المغيرة، فانه قال- استهزاء- لأوتين مالا و ولداً في الجنة، ذكره الكلبي».
تفسیر الکشف و البیان، ج 6، ص 229: «اهْتَدَوْا بالمنسوخ هُدىً بالناسخ وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا عاقبة و مرجعا أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا. أخبرنا عبد الله بن حامد الوزان قال: أخبرنا مكي بن عبدان قال: حدّثنا عبد الله بن هاشم قال: حدّثنا أبو معاوية قال: حدّثنا الأعمش عن مسلم عن مسروق عن خبّاب بن الأرتّ قال: كان لي دين على العاص فأتيته أتقاضاه فقال: لا و الله حتى تكفر بمحمد قلت: لا و الله لا أكفر بمحمد حتى تموت ثم تبعث، قال: فإنّي إذا متّ ثم بعثت جئتني، و سيكون لي ثمّ مال و ولد فأعطيك، فأنزل الله سبحانه هذه الآية» ؛ «و قال الكلبي و مقاتل: كان خبّاب بن الأرتّ قينا و كان يعمل للعاص بن وائل السهمي و كان العاص يؤخّر حقّه الشيء بعد الشيء إلى الموسم، فكان حسن الطلب فصاغ له بعض الحلي فأتاه يتقاضاه الأجرة فقال العاص: ما عندي اليوم ما أقضيك، فقال له الخباب: لست مفارقك حتى تقضي، فقال له العاص: يا خبّاب ما لك؟ ما كنت هكذا و إن كنت حسن الطلب و المخالطة، فقال خبّاب: ذلك أنّي كنت على دينك فأمّا اليوم فأنا على الإسلام مفارق لدينك فلا، قال: أ فلستم تزعمون أنّ في الجنة ذهبا و فضة و حريرا؟ قال الخبّاب: بلى، قال: فأخّرني حتى أقضيك في الجنة- استهزاء- فو الله لئن كان ما تقول حقا فإنىّ لأفضل فيها نصيبا منك، فأنزل الله سبحانه أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا».
تفسیر القرآن العزیز ابن کثیر، ج 5، ص 229: «و قال الإمام أحمد: حدثنا أبو معاوية، حدثنا الأعمش عن مسلم عن مسروق عن خباب بن الأرت قال: كنت رجلا قينا و كان لي على العاص بن وائل دين فأتيته أتقاضاه منه، فقال: لا و اللّه لا أقضيك حتى تكفر بمحمد، فقلت: لا و اللّه لا أكفر بمحمد صلّى اللّه عليه و سلم حتى تموت ثم تبعث. قال: فإني إذا مت ثم بعثت جئتني ولي ثم مال و ولد فأعطيتك، فأنزل اللّه: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً- إلى قوله- وَ يَأْتِينا فَرْداً» ؛ «و قال عبد الرزاق: أخبرنا الثوري عن الأعمش عن أبي الضحى، عن مسروق قال: قال خباب بن الأرت: كنت قينا بمكة فكنت أعمل للعاص بن وائل، فاجتمعت لي عليه دراهم فجئت لأتقاضاه، فقال لي: لا أقضيك حتى تكفر بمحمد، فقلت: لا أكفر بمحمد حتى تموت ثم تبعث، قال: فإذا بعثت كان لي مال و ولد، فذكرت ذلك لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فأنزل اللّه أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا الآيات» ؛ «و قال العوفي عن ابن عباس: إن رجالا من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم كانوا يطالبون العاص بن وائل السهمي بدين، فأتوه يتقاضونه، فقال: ألستم تزعمون أن في الجنة ذهبا و فضة و حريرا و من كل الثمرات؟ قالوا: بلى. قال: فإن موعدكم الآخرة، فو اللّه لأوتين مالا و ولدا، و لأوتين مثل كتابكم الذي جئتم به، فضرب اللّه مثله في القرآن، فقال أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا- إلى قوله- وَ يَأْتِينا فَرْداً و هكذا قال مجاهد و قتادة و غيرهم: آنها نزلت في العاص بن وائل».
مستند 2
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 483: «عن خباب - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - قال: كنت رجلاً قيناً، وكان لي على العاص بن وائل دين، فأتيتُه أتقاضاه، فقال لي: لا أقضيك حتى تكفر بمحمد، قال: قلت: لن أكفر به حتى تموتَ ثم تبعث قال: وإني لمبعوث من بعد الموت، فسوف أقضيك إذا رجعت إلى مالٍ وولد، قال: فنزلت: (أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا (77) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (78) كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (79) وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا (80).[صحیح]».
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 2، ص 693: «أن الحديث الذي معنا هو سبب نزول الآيات الكريمة لصحة سنده وتصريحه بالنزول، وموافقته لسياق القرآن، واتفاق المفسرين عليه. والله أعلم».
الطبقات الکبری، ج 3، ص 164: «أخبرنا عبد الواحد بن زياد عن الاعمش عن إبراهيم عن علقمة أن خبابا يكنى أبا عبدالله قال أخبرنا أبو معاوية الضرير ووكيع بن الجراح عن الاعمش عن أبي الضحى عن مسروق عن خباب قال كنت رجلا قينا وكان لي على العاص بن وائل دين فأتيته أتقاضاه فقال لي لن أقضيك حتى تكفر بمحمد قال فقلت له لن أكفر به حتى تموت ثم تبعث قال إني لمبعوث من بعد الموت فسوف أقضيك إذا رجعت إلى مال وولد قال فنزل فيه أفرأيتم الذي كفر بآياتنا وقال لاوتين مالا وولدا إلى قوله فردا».
تفسیر المیزان، ج 14، ص 106: «و قد تقدم أن الروايات لا تنطبق على سياق الآيات فإن الروايات صريحة في أن الكلمة إنما صدرت عن العاص بن وائل على سبيل الاستهزاء و السخرية على أن النقل القطعي أيضا يؤيد أن المشركين لم يكونوا قائلين بالبعث و النشور. ثم الآيات تأخذ في رد كلمته بالاحتجاج و لو كانت كلمة استهزاء من غير جد لم يكن للاحتجاج عليها معنى إذ الاحتجاج لا يستقيم إلا على قول جدي و إلا كان هزلا فالروايات على صراحتها في كونها كلمة استهزاء لا تنطبق على الآية. و لو حمل على وجه بعيد على أنه إنما قال: «لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً» على وجه الإلزام و التبكيت لخباب من غير أن يعتقده لا على وجه الاستهزاء! لم يكن لذكر الولد مع المال وجه و كفاه أن يقول لأوتين مالا مع أن في بعض هذه الروايات أنه قال لخباب: إنكم تزعمون أنكم ترجعون إلى مال و ولد و لم يعهد من مسلمي صدر الإسلام شيوع القول بأن في الجنة توالدا و تناسلا و لا وقعت في شيء من القرآن إشارة إلى ذلك. هذا أولا. و لم يكن للقسم و التأكيد البالغ في قوله: «لَأُوتَيَنَّ» وجه إذ الإلزام و التبكيت لا حاجة فيه إلى تأكيد. و هذا ثانيا. و لم يكن لإطلاق الإيتاء في قوله «لَأُوتَيَنَّ» من دون أن يقيده بالجنة أو الآخرة دفعا للبس نكتة ظاهرة. و هذا ثالثا. و لم يصلح للرد عليه و إبطاله إلا قوله تعالى: كَلَّا سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ» إلى آخر الآيتين، و أما قوله: «أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» فغير وارد عليه البتة إذ الإلزام و التبكيت لا يتوقف على العلم بصدق ما يلزم به حتى يتوقف عن منشإ علمه بل يجامع غالبا العلم بالكذب و إنما على التزام الخصم الذي يراد إلزامه به أو بما يستلزمه. و هذا رابعا».
التفسیر الحدیث، ج 3، ص 179: «و الذي يتبادر لنا أن الآيات فصل مماثل للفصول السابقة. و استمرار للسياق بسبيل حكاية مواقف الكفار و أقوالهم و التنديد بهم و الرد عليهم. و يجوز أن يكون الحادث المروي قد وقع قبل نزولها فشاءت حكمة التنزيل أن يشار إليه، و قد جاء التنديد قويّا مترافقا بإنذار شديد متناسب مع القول المنسوب إلى الكافر، و جاء بأسلوب مطلق ليكون التنديد و الإنذار مستمري التوجيه إلى كل جاحد متمرد على ما هو المتبادر».
تفسیر روح المعانی، ج 8، ص 445: «و قال ابومسلم: هي عامة في كل من له هذه الصفة».
تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 816: «روي في الصحيح عن خباب بن الأرت قال كنت رجلا غنيا و كان لي على العاص بن وائل دين فأتيته أتقاضاه فقال لي لا أقضيك حتى تكفر بمحمد ص فقلت لن أكفر به حتى تموت و تبعث قال فإني لمبعوث بعد الموت فسوف أقضيك دينك إذا رجعت إلى مال و ولد قال فنزلت الآية «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا».
تفسیر المحرر الوجیز، ج 4، ص 30: «و الَّذِي كَفَرَ يعني به العاصي بن وائل السمهي، قاله جمهور المفسرين، و كان خبره أن خباب بن الأرت كان قينا في الجاهلية فعمل له عملا و اجتمع له عنده دين فجاءه يتقاضاه فقال له العاصي لا أنصفك حتى تكفر بمحمد، فقال خباب: لا أكفر بمحمد حتى يمييتك اللّه ثم يبعثك، قال العاصي: أو مبعوث أنا بعد الموت؟ قال خباب نعم، قال: فإنه إذا كان ذلك فسيكون لي مال و ولد و عند ذلك أقضيك دينك، فنزلت الآية في ذلك، و قال الحسن نزلت الآية في الوليد بن المغيرة المخزومي و قد كانت للوليد أيضا أقوال تشبه هذا الغرض».
تفسیر فتح القدیر، ج 3، ص 412: «و أخرج البخاري و مسلم و غيرهما في قوله: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ من حديث خبّاب بن الأرت قال: كنت رجلا قينا و كان لي على العاص بن وائل دين، فأتيته أتقاضاه فقال: لا و اللّه لا أقضيك حتى تكفر بمحمد، فقلت: و اللّه لا أكفر بمحمد حتى تموت ثم تبعث، قال: فإني إذا متّ ثم بعثت جئتني ولي ثمّ مال و ولد فأعطيك، فأنزل اللّه فيه هذه الآية».
تفسیر روح المعانی، ج 8، ص 445: «أخرج البخاري و مسلم و الترمذي و الطبراني و ابن حبان و غيرهم عن خباب بن الأرت قال: كنت رجلا قينا و كان لي على العاصي بن وائل دين فأتيته أتقاضاه فقال: لا و اللّه لا أقضيك حتى تكفر بمحمد صلّى اللّه عليه و سلّم فقلت: لا و اللّه لا أكفر بمحمد صلّى اللّه عليه و سلّم حتى تموت ثم تبعث قال: فإني إذا مت ثم بعثت جئتني و لي ثم مال و ولد فأعطيك فأنزل اللّه تعالى أَ فَرَأَيْتَ إلخ» ؛ «في رواية أن رجالا من أصحاب النبي صلّى اللّه عليه و سلّم أتوه يتقاضون دينا لهم عليه فقال: ألستم تزعمون أن في الجنة ذهبا و فضة و حريرا و من كل الثمرات؟ قالوا: بلى قال: موعدكم الآخرة و اللّه لأوتين مالا و ولدا و لأوتين مثل كتابكم الذي جئتم به فنزلت».
تفسیر محاسن التأویل، ج 7، ص 112: «و قد روى البخاريّ: عن خباب رضي اللّه عنه، قال: كنت قينا- حدّادا- في الجاهلية بمكة. فعملت للعاص بن وائل سيفا، فجئت أتقاضاه فقال: لا أقضيك حتى تكفر بمحمد. قلت: لن أكفر به حتى تموت ثم تبعث. قال. فذرني حتى أموت، ثم أبعث فسوف أوتى مالا و ولدا فأقضيك. فنزلت الآية».
تفسیر التحریر و التنویر، ج 16، ص 76: «و الآية تشير إلى قصة خبّاب بن الأرتّ مع العاص بن وائل السهمي. ففي «الصحيح»: أن خبّابا كان يصنع السيوف في مكة، فعمل للعاص بن وائل سيفا و كان ثمنه دينا على العاص، و كان خبّاب قد أسلم، فجاء خبّاب يتقاضى دينه من العاص فقال له العاص بن وائل: لا أقضيكه حتى تكفر بمحمّد، فقال خبّاب (و قد غضب): لا أكفر بمحمد حتى يميتك اللّه ثمّ يبعثك. قال العاص: أو مبعوث أنا بعد الموت؟ قال: نعم. قال (العاص متهكما): إذا كان ذلك فسيكون لي مال و ولد و عند ذلك أقضيك دينك». فنزلت هذه الآية في ذلك. فالعاص بن وائل هو المراد بالذي كفر بآياتنا».
تفسیر المیزان، ج 14، ص 105: «في تفسير القمي، في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر (ع): في قوله تعالی: «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا- وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً»- إنه العاص بن وائل بن هشام القرشي ثم السهمي- و كان أحد المستهزءين، و كان لخباب بن الأرت على العاص بن وائل حق- فأتاه يتقاضاه فقال له العاص: أ لستم تزعمون أن في الجنة الذهب و الفضة و الحرير؟ قال: بلى. قال: فموعد ما بيني و بينك الجنة، فو الله لأوتين فيها خيرا مما أوتيت في الدنيا. و في الدر المنثور، أخرج أحمد و البخاري و مسلم و سعيد بن منصور و عبد بن حميد و الترمذي و البيهقي في الدلائل و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن حبان و ابن مردويه عن خباب بن الأرت قال": كنت رجلا قينا و كان لي على العاص بن وائل دين- فأتيته أتقاضاه فقال: لا و الله لا أقضيك- حتى تكفر بمحمد فقلت: لا و الله لا أكفر بمحمد- حتى تموت ثم تبعث. قال: فإني إذا مت- ثم بعثت جئتني و لي ثم مال و ولد فأعطيك- فأنزل الله: «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا- إلى قوله- وَ يَأْتِينا فَرْداً».
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- أبو بكر عبد الرزاق. (۱۴۱۹). تفسیر القران العزیز. بیروت: دار الكتب العلمية.
- ابن سعد، محمد بن سعد. (۱۴۱۰). الطبقات الکبری (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۱۱). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- المزيني، خالد بن سليمان. (۱۴۲۷). المحرر في أسباب نزول القرآن.السعودية: دار ابن الجوزي، الدمام.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- دروزه، محمد عزه. (۱۳۸۳). التفسیر الحدیث : ترتیب السور حسب النزول (ج ۱–10). بیروت: دار الغرب الإسلامي.
- سلیم بن عید الهلالی. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان معرفه الأسباب. مکه: دار ابن الجوزي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۴). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۴). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۰). تفسیر النسایی (ج ۱–2). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ تفسیر القران العزیز، أبو بكر عبد الرزاق، ج 2، ص 365؛ تفسیر النسائی، نسائی، ج 2، ص 37؛ جامع البیان، طبری، ج 16، ص 91؛ اسباب النزول، واحدی، ص 309؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 6، ص 229؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 5، ص 229
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 637؛ تفسير القمي، قمی، ج 2، ص 54؛ تفسیر بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 385؛ جامع البیان، طبری، ج 16، ص 91؛ اسباب النزول، واحدی، ص 309؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 6، ص 229؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 5، ص 229
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 7، ص 146
- ↑ الاستیعاب فی بیان معرفه الأسباب، سلیم بن عید الهلالی، ج 2، ص 483
- ↑ المحرر في أسباب نزول القرآن، المزيني، خالد بن سليمان، ج 2، ص 693
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 3، ص 164
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 14، ص 106
- ↑ التفسیر الحدیث، دروزه، ج 3، ص 179
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 16، ص 91
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 6، ص 816
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 6، ص 30
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 412
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ روح المعاني، آلوسی، ج 8، ص 445
- ↑ محاسن التأویل، قاسمی، ج 7، ص 112
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 16، ص 76
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 14، ص 105
نظرات