سبب نزول آیه 56 سوره أنفال
آیه مربوط به سبب نزول
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55) الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57) وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْخائِنينَ (58)» (الانفال، 56 - 58) (بىترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كسانىاند كه كفر ورزيدند و ايمان نمىآورند. (55) همانان كه از ايشان پيمان گرفتى؛ ولى هربار پيمان خود را مىشكنند و [از خدا] پروا نمىدارند. (56) پس اگر در جنگ بر آنان دستيافتى با [عقوبتِ] آنان، كسانى را كه در پى ايشانند تارومار كن، باشد كه عبرت گيرند. (57) و اگر از گروهى بيمِ خيانت دارى [پيمانشان را] به سويشان بينداز [تا طرفين] بهطور يكسان [بدانند كه پيمان گسسته است]، زيرا خدا خائنان را دوستنمىدارد.)[۱]
خلاصه سبب نزول
درباره سبب نزول آیات 55 تا 58 سوره أنفال، دو احتمال نزول یکباره و نزول تدریجی هست که این مقاله مبتنی بر دیدگاه اول تقریر شده است. بیشتر روایات، نزول آیات 56 و 58 را مربوط به پیمانشکنی یهود بنی قریظه، و دستهای مربوط به پیمانشکنی بنی قینقاع (طایفه دیگری از یهود مدینه) دانستهاند. اگرچه روایات دسته اول پرتعدادند و مفسران به آن توجه کردهاند، روایات دسته دوم نیز بهدلایلی مانند تناسب زمانی نزول سوره أنفال با ماجرای بنی قینقاع و تناسب معنایی آیه 58 سوره أنفال با ماجرای بنی قینقاع وجیه به نظر میرسند.
جنگ با قبیله بنی قینقاع بعد از پیکار بدر و بهسبب پارهای از عملکردهای یهودیان رخ داده است. شماری از منابع تاریخی سبب این جنگ را بیم رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) از نقض عهد یهودیان قبیله بنی قینقاع دانستهاند که حاصل برخی از اعمال آنان، همچون اظهار جرأت و تهدید نبی مکرم اسلام به جنگ و اهانت به زنی مسلمان بوده است.
اما ماجرای پیمانشکنی قبیله بنی قریظه مربوط به بعد از جنگ أحزاب است. وقتی قریش و همپیمانانش بهسوی مدینه حرکت کردند و حییِّ بن أَخطَب (رئیس قبیله بنی نضیر)، کَعب بن اَسد (رئیس قبیله بنی قریظه) را فریب داد و موجب شد که او پیمانش را با رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) نقض، و علیه ایشان اقدام کند.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول اول[۲] (عهدشکنی یهودیان بَنِیقُریظَه)(ر.ک. مستند 1)
عموم مفسران برآنند که آیات 55 تا 58 سوره انفال درباره یهودیان، و بیان ویژگیها و نحوه برخورد با آنان است. اگرچه بیشترشان تنها به نزول آیه 56 تصریح کردهاند و از ذکر أسباب نزول آیات دیگر و یا ادعای یکسانی سبب نزول این آیات سخنی به میان نیاوردهاند.
طبق گزارشهای موجود سبب نزول آیه 56 سوره أنفال عهدشکنی یهودیان قبیله بنی قریظه عنوان شده است:[۳] زمانیکه نبی مکرم اسلام به مقام نبوت مبعوث شد، اسلام را به یهودیان معرفی کرد؛ اما آنها از پذیرش آن سرباززدند. بههمیندلیل پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) بهمنظور ایجاد امنیت جامعه اسلامی پیماننامهای با یهودیان بنینضیر، بنیقریظه و بنی قینقاع امضا کرد که یکی از مفاد آن اقدامنکردن آنان علیه مسلمانان بود؛ اما یهودیان مدتی بعد نسبت به پیمان بیتوجهی، و آنرا نقض کردند.
بر اساس نقض پیمانها شماری از یهودیان، ازجمله حُیَّی بن أخطَب (رئیس قبیله بنینضیر) به مکه رفتند و اهالی را برای جنگ با مسلمانان تحریک کردند .[۴] در گزارشهای تاریخی همچون روایت واقدی، آنرا مفصل بیان کردهاند:
حیی بن أخطب در مسیر مدینه به أبوسفیان وعده همکاری قبیله بنی قریظه را داد و در پی آن بهدستور أبوسفیان نزد بنی قریظه رفت تا از آنان بخواهد پیمانشان با رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) را نقض کنند. کعب بن أسد (رئیس قبیله بنی قریظه) نخست از ملاقات با حیی خودداری میکرد که از أسباب پرهیز او به دو دلیل اشاره کردهاند: 1. کعب، حیی بن أخطب را در عهدشکنی بنی نضیر مقصر میدانست؛ 2. کعب، از پیمان با رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) راضی بود و نمیخواست آنرا نقض کند. اما حیی بن أخطب با وعدههای متنوع و چربزبانی کعب بن أسد را به نقض عهد راضی کرد.[۵]
درباره سبب نزول سایر آیات هرچند همانند آیه 56 جمعی از مفسران به آن اشاره نکرهاند، طبق گزارشی سبب نزول آیه 58، قبیله بنی قریظه بودهاند.[۶] این ادعا شواهد دیگری نیز دارد.[۷] و در برخی دیگر از گزارشها عهدشکنی بنی قریظه را سبب نزول آیات 57 و 58 عنوان کردهاند[۸]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را بیان کردهاند:# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- السیرة النبویة (سنی، قرن 3، تاریخی)؛
- المغازی (سنی، قرن 3، تاریخی)؛
- أنساب الأشراف (سنی، قرن 3، تاریخی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (إبن أبی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- تفسیر السمرقندی (سنی، قرن 4، تقسیر روایی)؛
- دلائل النبوة (سنی، قرن 5، تاریخی)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعه، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- البدایة و النهایة (سنی، قرن 8، تاریخی).
سبب نزول دوم (پیمانشکنی یهودیان بَنِی قَینُقاع)(ر.ک. مستند 2)
در برخی از گزارشها آمده است که آیه 58 سوره أنفال در ماجرای جنگ با قبیله بنی قینقاع نازل شده است.[۹]
بنی قینقاع یکی از قبایل یهودی در مدینه بودند که نبی مکرم اسلام بعد از پیکار بدر با آنان جنگید. درباره سبب این جنگ دو دیدگاه هست:
1. گروهی از مورخان بر این باورند که عملکرد یهودیان قبیله بنی قینقاع (اهانت به زن مسلمان و اظهار جرأت و تهدید رسول اکرم) سبب پیمانشکنی و درنتیجه حرکت رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) بهسوی آنها شد. بعد از جنگ بدر وقتی رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) به مدینه بازگشت، یهودیان را در بازارشان جمع کرده و به آنها فرمود، ای جماعت یهود اسلام بیاورید قبل از اینکه بلایی که بر سر قریش آمد بر سر شما بیاید؛ چراکه شما میدانید من پیامبر خدا هستم و این را در کتابهایتان دیدهاید. یهودیان در پاسخ سخنان پیامبر خدا (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند: ای محمد جنگ با قریش تو را مغرور نسازد؛ چراکه تو بر قومی پیروز شدی که از جنگ چیزی نمیدانستند. ولی به خدا ما مرد جنگیم و اگر با ما بجنگی خواهی فهمید که قطعاً با مثل مایی نجگیدهای. روزی زنی از زنان عرب به بازار یهودیان قبیله بنی قینقاع رفت و نزد زرگری نشست تا برای او زیوری بسازد. مردان یهود از او خواستند تا چهرهاش را بنماید؛ اما زن مسلمان خودداری کرد. زرگر [یا مرد یهودی دیگری] بهگونهای که زن متوجه نشد لباس او را از پشت گره زد. چون زن برخاست قسمتی از بدنش نمایان شد و یهودیان به او خندیدند. زن فریاد زد و مسلمانی بهسوی زرگر شتافت و او را کشت. یهودیان نیز مسلمان را محاصره کرده، او را کشتند و همین موجب عصبانیت مسلمانان شد.[۱۰]
2. در روایتی آمده است که جبرئیل همراه آیه 58 سوره أنفال بر نبی مکرم اسلام نازل شد؛ پیامبر خدا (صلوات الله و سلامه علیه) بعد از شنیدن آیه فرمودند که من از بنی قینقاع ترس دارم و سپس بهسوی دژهای قبیله بنی قینقاع حرکت و آنها را محاصره کردند.[۱۱]
به نظر میرسد این دو دیدگاه در یک نگاه قابل جمعند؛ بدینگونه که در دیدگاه اول عملکرد یهودیان سبب شد پیامبر خدا (صلوات الله و سلامه علیه) به نقض پیمان آنان بیندیشد.
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را بیان کردهاند:# المغازی (سنی، قرن 3، تاریخی)؛
- أنساب الأشراف (سنی، قرن 3، تاریخی)؛
- تاریخ الطبری (سنی، قرن 4، تاریخی)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعه، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی).
بررسی سبب نزول آیات 55 تا 58 سورة أنفال(ر.ک. مستند 3)
با توجه به اینکه درباره کیفیت نزول آیات 55 تا 58 سورة أنفال دو احتمال هست، انتخاب هریک در روند بحث تأثیرگذار است: احتمال اول، آیات 55 تا 58 سوره أنفال یکباره و بهسبب یک ماجرا نازل شده است. منشأ شکلگیری این احتمال نحوه ارتباط چهار آیه یادشده با یکدیگر و سایر آیات سوره انفال است. برخی از مفسران بر این باورند که آیات 55 تا 58 سورة أنفال با آیات قبل و بعد ارتباط معنایی و موضوعی ندارند؛ اما خودشان از یک موضوع و معنا پیروی کردهاند.[۱۲] طبق این احتمال اگر آیه 56 سوره أنفال مربوط به جنگ بنی قریظه باشد، سایر آیات نیز بههمینسبب نازل شدهاند؛ اما با اثبات اینکه سبب نزول آیه 58 جنگ بنی قینقاع بوده، سبب نزول سایر آیات نیز همان است. برای رجحان هریک از دو احتمال شواهدی هست:
1. شاهد زمانی
بهگفته گروهی از مفسران، سوره أنفال در محدوده زمانی جنگ بدر نازل شده است؛[۱۳] ازاینرو احتمال پیمانشکنی قبیله بنی قینقاع برخلاف قبیله بنی قریظه از هماهنگی زمانی لازم با سوره انفال برخوردار است؛ چراکه طبق نظر مورخان، جنگ با قبیله بنی قریظه در سال پنجم هجری قمری[۱۴] و جنگ با قبیله بنی قینقاع تنها بیست ماه پس از هجرت رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه)[۱۵] رخ داد.
2. تناسب معنایی آیه 58 با جنگ بنی قینقاع
برخی از مفسران بر این باورند که معنای آیه 58 سوره أنفال با جریان پیمانشکنی قبیله بنی قینقاع ارتباط بیشتری دارد؛ چراکه بهموجب این آیه پیامبر حق داشت در صورت ترس از خیانت، عهدش را بشکند و این موضوع درباره بنی قینقاع صدق میکند که نشانه پیمانشکنیشان آشکار شده بود؛ حال آنکه بنی قریظه پیمانشان را آشکارا نقض کردند و در نتیجه ترس از خیانت در خصوص آنان معنا نداشت.[۱۶]
3. روایات
روایت سعید بن جُبَیر بیان میکند: آیه 55 سوره أنفال درباره ششتن از یهودیان نازل شده است که یکی از آنها ابن تابوت است.[۱۷] درباره ابن تابوت اطلاعات دقیقی در دست نیست و تنها احتمالاتی وجود دارد. یکی از احتمالات این است که مراد از ابن تابوت، رِفَاعَة بن زید بن تَابوت، یکی از بزرگان قبیله بنی قینقاع است.[۱۸] بنابراین سببیت پیمانشکنی قبیله بنی قینقاع برای نزول این آیات از سوره انفال، تقویت میشود.
3. آرای مفسران
بیشتر مفسران همچون طبری،[۱۹] طوسی،[۲۰] طبرسی،[۲۱] ابن عطیه،[۲۲] آلوسی،[۲۳] شوکانی،[۲۴] و ابن عاشور[۲۵] به احتمال سببیت جنگ بنی قریظه اشاره کردهاند و در مقابل، معدود مفسرانی همچون طوسی[۸] احتمال نزول آیه 58 سوره انفال بهسبب پیمانشکنی قبیله بنی قینقاع را مطرح کردهاند.
برخی از مفسران چون طبری و ابن عاشور گفتهاند اشاره به قبیله بنیقریظه از باب سبب نزول بودن نیست؛ بلکه از باب تطبیق است.[۲۶]
احتمال دوم: آیات 55 تا 58 سورة أنفال تدریجی و به اسباب مختلفی نازل شدهاند. طبق این احتمال آیه 56 سوره أنفال با توجه به روایتی که از مجاهد و ابن عباس نقل شده است در ماجرای پیمانشکنی بنی قریظة نازل شده است و سبب نزول آیه 58 سوره أنفال بین دو احتمال نزول بهسبب پیمانشکنی قبیله بنی قینقاع و بنی قریظه مردّد است. بنابراین با شواهدی که ذکر شد احتمال اینکه پیمانشکنی قبیله بنی قینقاع سبب نزول آیه 58 باشد، ترجیح دارد.
مستندات
مستند 1
تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 122: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يعنى بتوحيد اللّه فَهُمْ يعنى بأنهم لا يُؤْمِنُونَ- 55- و هم يهود قريظة فمنهم حيى ابن أخطب اليهودي، و إخوته، و مالك بن الضيف، ثم أخبر عنهم فقال: الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ يا محمد ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ و ذلك أن اليهود نقضوا العهد الذي كان بينهم و بين النبي- صلّى اللّه عليه و سلّم- و أعانوا مشركي مكة بالسلاح على قتال النبي- صلّى اللّه عليه و سلّم- و أصحابه ثم يقولون نسينا و أخطأنا، ثم يعاهدهم الثانية فينقضون العهد فذلك قوله: «ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ» يعنى «فِي كُلِ» عام مرة وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، ج 10، ص 18 و 20: «حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، قوله: الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ قال: قريظة مالئوا على محمد يوم الخندق أعداءه. حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج، عن مجاهد، نحوه. القول في تأويل قوله تعالى: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صلى الله عليه و سلم: فإما تلقين في الحرب هؤلاء الذين عاهدتهم فنقضوا عهدك مرة بعد مرة من قريظة فتأسرهم. و ذلك كالذي كان من بني قريظة، إذ أجابوا أبا سفيان و من معه من المشركين إلى مظاهرتهم على رسول الله صلى الله عليه و سلم و محاربتهم معه بعد العهد الذي كانوا عاهدوا رسول الله صلى الله عليه و سلم على المسالمة، و لن يقاتلوا رسول الله صلى الله عليه و سلم. فكانت إجابتهم إياه إلى ذلك موجبا لرسول الله صلى الله عليه و سلم خوف الغدر به و بأصحابه منهم، فكذلك حكم كل قوم أهل موادعة للمؤمنين ظهر لإمام المسلمين منهم من دلائل الغدر مثل الذي ظهر لرسول الله صلى الله عليه و سلم و أصحابه من قريظة منها، فحق على إمام المسلمين أن ينبذ إليهم على سواء و يؤذنهم بالحرب. و معنى قوله: عَلى سَواءٍ أي حتى يستوي علمك و علمهم بأن كل فريق منكم حرب لصاحبه لا سلم. و قيل: نزلت الآية في قريظة. ذكر من قال ذلك: حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد: فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ قال قريظة.»
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 5، ص 1719، ش 9181: «حدثنا حجاج بن حمزة ثنا شبابة ثنا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد قوله: عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ قريظة يوم الخندق مالؤوا علي محمد- صلى الله عليه و سلم- أعداءه.»
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 5، ص 1721، ش 9193: «حدثنا حجاج بن حمزة ثنا شبابة ثنا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد قوله: فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ قال: قريظة.»
تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 27: «قوله تعالى: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ، قال ابن عباس: «نزلت في بني قريظة، كعب بن الأشرف و أصحابه، لأنهم عاهدوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، ثم نقضوا العهد و أعانوا أهل مكة بالسلاح على قتال النبي صلّى اللّه عليه و سلّم، ثم قالوا: نسينا و أخطأنا، فعاهدهم مرة أخرى، فنقضوا العهد»، فذلك قوله تعالى: الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ يعني: في كل حين و في كلّ وقت وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ نقض العهد.»
التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 143: «قال مجاهد: هذه الآية نزلت في بني قريظة، لما نقضت عهد النبي صلى الله عليه و آله في ألا يحاربوه و لا يمالئوا عليه، فقضوا عهده، و مالئوا عليه، و عاونوا قريشاً يوم الخندق، فانتقم اللَّه منهم.»
التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 146: «و الآيتان معاً [57 و 58] نزلنا في بني قريظة، قال الواقدي: نزلت هذه الآية في بني قينقاع، و بهذه الآية سار النبي صلى الله عليه و آله اليهم.»
الکشف و البیان، ج 4، ص 368: «و قيل: عاهدت منهم أي معهم ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ و هم بنو قريظة، نقضوا العهد الذي كان بينهم و بين رسول الله صلى اللّه عليه و سلم، و أعانوا مشركي مكة بالسلاح على قبال النبي صلى اللّه عليه و سلم و أصحابه، ثم قالوا: نسينا و أخطأنا، ثم عاهدهم الثانية فنقضوا العهد و مالوا إلى الكفار على رسول الله يوم الخندق، و كتب كعب بن الأشرف إلى مكة يوافقهم على مخالفة رسول الله صلى اللّه عليه و سلم وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ لا يخافون الله في نقض العهد.»
المغازی، ج 2، ص 441: «فَحَدّثَنِي مُوسَى بْنُ مُحَمّدِ بْنِ إبْرَاهِيمَ بْنِ الحارث عن أبيه، وربيعة ابن عُثْمَانَ، وَمُحَمّدٌ عَنْ الزّهْرِيّ، وَعَبْدُ الصّمَدِ بْنُ مُحَمّدٍ، وَيُونُسُ بْنُ مُحَمّدٍ الظّفَرِيّ، وَعَبْدُ اللهِ بْنُ جَعْفَرٍ، وَيَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ، وَابْنُ أَبِي سَبْرَةَ، وَعَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ جَعْفَرٍ، وَمَعْمَرُ بْنُ رَاشِدٍ، وَحِزَامُ بْنُ هِشَامٍ، وَمُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ سَهْلٍ، وَأَيّوبُ بن النعمان بن عبد الله بن كعب بْنِ مَالِكٍ، وَمُوسَى بْنُ عُبَيْدَةَ، وَقُدَامَةُ بْنُ مُوسَى، وَعَائِذُ بْنُ يَحْيَى الزّرَقِيّ، وَمُحَمّدُ بْنُ صَالِحٍ، وَعَبْدُ الرّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، وَهِشَامُ بن سعد، ومجمّع ابن يَعْقُوبَ، وَأَبُو مَعْشَرٍ، وَالضّحّاكُ بْنُ عُثْمَانَ، وَعَبْدُ الرحمن بن محمّد ابن أَبِي بَكْرٍ، وَابْنُ أَبِي حَبِيبَةَ، وَابْنُ أَبِي الزّنَادِ، وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ، فَكُلّ قَدْ حَدّثَنِي مِنْ هَذَا الْحَدِيثِ بِطَائِفَةٍ، وَبَعْضُهُمْ أَوْعَى لَهُ مِنْ بَعْضٍ، وَغَيْرُ هَؤُلَاءِ قَدْ حَدّثَنِي، فَكَتَبْت كُلّ مَا حَدّثُونِي، قَالُوا: لَمّا أَجْلَى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَنِي النّضِيرِ سَارُوا إلَى خَيْبَرَ، وَكَانَ بِهَا مِنْ الْيَهُودِ قَوْمٌ أَهْلُ عَدَدٍ وَجَلَدٍ، وَلَيْسَتْ لَهُمْ مِنْ الْبُيُوتِ وَالْأَحْسَابِ مَا لِبَنِي النّضِيرِ- كَانَ بَنُو النّضِيرِ سِرّهُمْ، وَقُرَيْظَةُ مِنْ وَلَدِ الْكَاهِنِ مِنْ بَنِي هَارُونَ- فَلَمّا قَدِمُوا خَيْبَرَ خَرَجَ حُيَيّ بْنُ أَخْطَبَ، وَكِنَانَةُ بْنُ أَبِي الْحُقَيْقِ، وَهَوْذَةُ بْنُ الْحُقَيْقِ. وَهَوْذَةُ بْنُ قَيْسٍ الْوَائِلِيّ مِنْ الْأَوْسِ مِنْ بَنِي خَطْمَةَ، وَأَبُو عَامِرٍ الرّاهِبُ فِي بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا إلَى مَكّةَ يَدْعُونَ قُرَيْشًا وَأَتْبَاعَهَا إلَى حَرْبِ مُحَمّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالُوا لِقُرَيْشٍ: نَحْنُ مَعَكُمْ حَتّى نَسْتَأْصِلَ مُحَمّدًا.»
المغازی، ج 2، ص 454 - 456: «فَحَدّثَنِي أَبُو أَيّوبَ بْنُ النّعْمَانِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كَانَ حُيَيّ بْنُ أَخْطَبَ يَقُولُ لِأَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ وَلِقُرَيْشٍ فِي مَسِيرِهِ مَعَهُمْ: إنّ قَوْمِي قُرَيْظَةَ مَعَكُمْ، وَهُمْ أَهْلُ حَلْقَةٍ وَافِرَةٍ، هُمْ سَبْعُمِائَةِ مُقَاتِلٍ وَخَمْسُونَ مُقَاتِلًا. فَلَمّا دَنَوْا قَالَ أَبُو سُفْيَانَ لِحُيَيّ بْنِ أَخْطَبَ: ائْتِ قَوْمَك، حَتّى يَنْقُضُوا الْعَهْدَ الّذِي بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مُحَمّدٍ. فَذَهَبَ حُيَيّ حَتّى أَتَى بَنِي قُرَيْظَةَ، وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ قَدِمَ صَالَحَ قُرَيْظَةَ وَالنّضِيرَ وَمَنْ بِالْمَدِينَةِ مِنْ الْيَهُودِ أَلّا يَكُونُوا مَعَهُ وَلَا عَلَيْهِ. وَيُقَالُ: صَالَحَهُمْ عَلَى أَنْ يَنْصُرُوهُ مِمّنْ دَهَمَهُ مِنْهُمْ، وَيُقِيمُوا عَلَى مَعَاقِلِهِمْ الْأُولَى الّتِي بَيْنَ الْأَوْسِ وَالْخَزْرَجِ. وَيُقَالُ إنّ حيىّ عَدَلَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ فَسَلَكَ عَلَى الْعَصَبَةِ حَتّى طَرَقَ كَعْبَ بْنَ أَسَدٍ، وَكَانَ كَعْبٌ صَاحِبَ عَقْدِ بَنِي قُرَيْظَةَ وَعَهْدِهَا.
فَكَانَ مُحَمّدُ بْنُ كَعْبٍ الْقُرَظِيّ يُحَدّثُ يَقُولُ: كَانَ حُيَيّ بْنُ أَخْطَبَ رَجُلًا مَشْئُومًا، هُوَ شَأْمُ بَنِي النّضِيرِ قَوْمُهُ، وَشَأْمُ قُرَيْظَةَ حَتّى قُتِلُوا، وَكَانَ يُحِبّ الرّئَاسَةَ وَالشّرَفَ عَلَيْهِمْ، وَلَهُ فِي قُرَيْشٍ شَبَهٌ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ.
فَلَمّا أَتَى حُيَيّ إلَى بَنِي قُرَيْظَةَ كَرِهَتْ بَنُو قُرَيْظَةَ دُخُولَهُ دَارَهُمْ، فَكَانَ أَوّلَ مَنْ لَقِيَهُ غَزّالُ بْنُ سَمَوْأَلٍ، فَقَالَ لَهُ حُيَيّ: قَدْ جِئْتُك بِمَا تَسْتَرِيحُ بِهِ مِنْ مُحَمّدٍ، هَذِهِ قُرَيْشٌ قَدْ حَلّتْ وَادِي الْعَقِيقِ، وَغَطَفَانَ بِالزّغَابَةِ. قَالَ غَزَالٌ: جِئْتنَا وَاَللهِ بِذُلّ الدّهْرِ! قَالَ حُيَيّ: لَا تَقُلْ هَذَا! ثُمّ وُجّهَ إلَى بَابِ كَعْبِ بْنِ أَسَدٍ فَدَقّ عَلَيْهِ، فَعَرَفَهُ كَعْبٌ وَقَالَ: مَا أَصْنَعُ بِدُخُولِ حُيَيّ عَلَيّ، رَجُلٌ مَشْئُومٌ قَدْ شَأَمَ قَوْمَهُ، وَهُوَ الْآنَ يَدْعُونِي إلَى نَقْضِ الْعَهْدِ! قَالَ: فَدَقّ عَلَيْهِ، فَقَالَ كَعْبٌ: إنّك امْرُؤٌ مَشْئُومٍ قَدْ شَأَمْت قَوْمَك حَتّى أَهْلَكْتهمْ، فَارْجِعْ عَنّا فَإِنّك إنّمَا تُرِيدُ هَلَاكِي وَهَلَاكَ قَوْمِي! فَأَبَى حُيَيّ أَنْ يَرْجِعَ، فَقَالَ كَعْبٌ: يَا حُيَيّ، إنّي عَاقَدْتُ مُحَمّدًا وَعَاهَدْته، فَلَمْ نَرَ مِنْهُ إلّا صِدْقًا، وَاَللهِ، مَا أَخْفَرَ لَنَا ذِمّةً وَلَا هَتَكَ لَنَا سِتْرًا، وَلَقَدْ أَحْسَنَ جِوَارَنَا. فَقَالَ حُيَيّ: وَيْحَك! إنّي قَدْ جِئْتُك بِبَحْرِ طَامٍ وَبِعَزّ الدّهْرِ، جِئْتُك بِقُرَيْشٍ عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا، وَجِئْتُك بِكِنَانَةَ حَتّى أَنْزَلْتهمْ بِرُومَةَ، وَجِئْتُك بِغَطَفَانَ عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا حَتّى أَنْزَلْتهمْ بِالزّغَابَةِ إلَى نَقْمَى ، قَدْ قَادُوا الْخَيْلَ وَامْتَطَوْا الْإِبِلَ، وَالْعَدَدُ عَشَرَةُ آلَافٍ، وَالْخَيْلُ أَلْفُ فَرَسٍ، وَسِلَاحٌ كَثِيرٌ، وَمُحَمّدٌ لَا يفلت فى فورنا هذا، وقد تعاقدوا وَتَعَاهَدُوا أَلّا يَرْجِعُوا حَتّى يَسْتَأْصِلُوا مُحَمّدًا وَمَنْ مَعَهُ. قَالَ كَعْبٌ: وَيْحَك! جِئْتنِي وَاَللهِ بِذُلّ الدّهْرِ وَبِسَحَابٍ يَبْرُقُ وَيَرْعُدُ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ. وَأَنَا فِي بَحْرٍ لُجّيّ، لَا أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أَرِيمَ دَارِي، وَمَالِي مَعِي وَالصّبْيَانُ وَالنّسَاءُ، فَارْجِعْ عَنّي، فَإِنّهُ لَا حَاجَةَ لِي فِيمَا جِئْتنِي بِهِ. قَالَ حُيَيّ: وَيْحَك! أُكَلّمُك.
قَالَ كَعْبٌ: مَا أَنَا بِفَاعِلٍ. قَالَ: وَاَللهِ، مَا أَغْلَقْت دُونِي إلّا لِجَشِيشَتِك أَنْ آكُلَ مَعَك مِنْهَا، فَلَك أَلّا أُدْخِلَ يَدِي فِيهَا. قَالَ: فَأَحْفَظُهُ، فَفَتَحَ الْبَابَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَفْتِلُهُ فِي الذّرْوَةِ وَالْغَارِبِ حَتّى لَانَ لَهُ، وَقَالَ: ارْجِعْ عَنّي يَوْمَك هَذَا حَتّى أُشَاوِرَ رُؤَسَاءَ الْيَهُودِ. فَقَالَ: قَدْ جَعَلُوا الْعَهْدَ وَالْعَقْدَ إلَيْك فَأَنْتَ تَرَى لَهُمْ. وَجَعَلَ يُلِحّ عَلَيْهِ حَتّى فَتَلَهُ عَنْ رَأْيِهِ، فَقَالَ كَعْبُ بْنُ أَسَدٍ: يَا حُيَيّ، قَدْ دَخَلْت فِيمَا تَرَى كَارِهًا لَهُ، وَأَنَا أَخْشَى أَلّا يُقْتَلَ مُحَمّدٌ، وَتَنْصَرِفُ قُرَيْشٌ إلَى بِلَادِهَا، وَتَرْجِعُ أَنْتَ إلَى أَهْلِك، وَأَبْقَى فِي عُقْرِ الدّارِ وَأُقْتَلُ وَمَنْ مَعِي. فَقَالَ حُيَيّ: لَك مَا فِي التّوْرَاةِ الّتِي أُنْزِلَتْ عَلَى مُوسَى يَوْمَ طُورِ سَيْنَاءَ، لَئِنْ لَمْ يُقْتَلْ مُحَمّدٌ فِي هَذِهِ الْفَوْرَةِ وَرَجَعَتْ قُرَيْشٌ وَغَطَفَانُ قَبْلَ أَنْ يُصِيبُوا مُحَمّدًا، لَأَدْخُلَن مَعَك حِصْنَك حَتّى يُصِيبَنِي مَا أَصَابَك. فَنَقَضَ كَعْبٌ الْعَهْدَ الّذِي كَانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ رسول الله صلى الله عليه وسلم، ودعا حُيَيّ بِالْكِتَابِ الّذِي كَتَبَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَهُمْ فَشَقّهُ حُيَيّ ... .»
البدایة و النهایة، ج 4، ص 103: «قَالَ مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ وَلَمَّا نَزَلَ الْأَحْزَابُ حَوْلَ الْمَدِينَةِ أَغْلَقَ بَنُو قُرَيْظَةَ حِصْنَهُمْ دُونَهُمْ. قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ وَخَرَجَ حُيَيُّ بْنُ أَخْطَبَ النَّضَرِيُّ حَتَّى أَتَى كَعْبَ بْنَ أَسَدٍ الْقُرَظِيَّ صَاحِبَ عَقْدِهِمْ وَعَهْدِهِمْ فَلَمَّا سَمِعَ بِهِ كَعْبٌ أَغْلَقَ بَابَ حِصْنِهِ دُونَ حُيَيٍّ فَاسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأَبَى أَنْ يَفْتَحَ لَهُ فَنَادَاهُ وَيْحَكَ يَا كَعْبُ افْتَحْ لِي. قَالَ وَيْحَكَ يَا حُيَيُّ إِنَّكَ امْرُؤٌ مَشْئُومٌ واين قَدْ عَاهَدْتُ مُحَمَّدًا فَلَسْتُ بِنَاقِضٍ مَا بَيْنِي وَبَيْنَهُ وَلَمْ أَرَ مِنْهُ إِلَّا وَفَاءً وَصِدْقًا. قَالَ وَيْحَكَ افْتَحْ لِي أُكَلِّمْكَ. قَالَ مَا أنا بفاعل. قال والله ان أعلقت دُونِي إِلَّا خَوْفًا عَلَى جَشِيشَتِكَ أَنْ آكُلَ مَعَكَ مِنْهَا. فَأَحْفَظَ الرَّجُلَ فَفَتَحَ لَهُ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا كَعْبُ جِئْتُكَ بِعِزِّ الدَّهْرِ وَبَحْرٍ طَامٍ قَالَ وَمَا ذَاكَ قَالَ جِئْتُكَ بِقُرَيْشٍ عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا حَتَّى أَنْزَلْتُهُمْ بِمُجْتَمَعِ الْأَسْيَالِ مِنْ رُومَةَ وَبِغَطَفَانَ عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا حَتَّى أَنْزَلْتُهُمْ بِذَنَبِ نَقَمَى إِلَى جَانِبِ أُحُدٍ، قَدْ عَاهَدُونِي وَعَاقَدُونِي عَلَى أَنْ لَا يَبْرَحُوا حَتَّى نَسْتَأْصِلَ مُحَمَّدًا وَمَنْ مَعَهُ. فَقَالَ كَعْبٌ جِئْتَنِي والله بذل الدهر وبجهام قد هراق ماؤه يُرْعِدُ وَيُبْرِقُ وَلَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ وَيْحَكَ يَا حُيَيُّ فَدَعْنِي وَمَا أَنَا عَلَيْهِ فَإِنِّي لَمْ أر من محمد إلا وفاء وصدقا وَقَدْ تَكَلَّمَ عَمْرُو بْنُ سَعْدٍ الْقُرَظِيُّ فَأَحْسَنَ فِيمَا ذَكَرَهُ مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ ذَكَّرَهُمْ مِيثَاقَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَعَهْدَهُ وَمُعَاقَدَتَهُمْ إِيَّاهُ عَلَى نَصْرِهِ وَقَالَ: إِذَا لَمْ تَنْصُرُوهُ فَاتْرُكُوهُ وَعَدُوَّهُ. قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ فَلَمْ يزل حيي بكعب يفتله في الذروة والغارب حتى سمع لَهُ- يَعْنِي فِي نَقْضِ عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي مُحَارَبَتِهِ مَعَ الْأَحْزَابِ- عَلَى أَنْ أَعْطَاهُ حُيَيٌّ عَهْدَ اللَّهِ وَمِيثَاقَهُ لَئِنْ رَجَعَتْ قُرَيْشٌ وغَطَفَانُ وَلَمْ يُصِيبُوا مُحَمَّدًا أَنْ أَدْخُلَ مَعَكَ فِي حِصْنِكَ حَتَّى يُصِيبَنِي مَا أَصَابَكَ. فَنَقَضَ كَعْبُ بْنُ أَسَدٍ العهد وبريء مِمَّا كَانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ وَأَمَرَ كَعْبُ بْنُ أَسَدٍ وَبَنُو قُرَيْظَةَ حُيَيَّ بْنَ أَخْطَبَ أَنْ يَأْخُذَ لَهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ وغطفان رهائن تكون عندهم لِئَلَّا يَنَالَهُمْ ضَيْمٌ إِنْ هُمْ رَجَعُوا وَلَمْ يُنَاجِزُوا مُحَمَّدًا، قَالُوا: وَتَكُونُ الرَّهَائِنُ تِسْعِينَ رَجُلًا مِنْ أَشْرَافِهِمْ. فَنَازَلَهُمْ حُيَيٌّ عَلَى ذَلِكَ. فَعِنْدَ ذَلِكَ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَمَزَّقُوا الصَّحِيفَةَ الَّتِي كَانَ فيها العقد الا بنى سعنة أَسَدٌ وَأَسِيدٌ وَثَعْلَبَةُ فَإِنَّهُمْ خَرَجُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.»
السیرة النبویة، ج 2، ص 220 - 221: «(حَمْلُ حُيَيٍّ كَعْبًا عَلَى نَقْضِ عَهْدِهِ لِلرَّسُولِ): (قَالَ) : وَخَرَجَ عَدُوُّ اللَّهِ حُيَيُّ بْنُ أَخْطَبَ النَّضْرِيُّ، حَتَّى أَتَى كَعْبَ ابْن أَسَدٍ الْقُرَظِيَّ، صَاحِبَ عَقْدِ بَنِي قُرَيْظَةَ وَعَهْدِهِمْ، وَكَانَ قَدْ وَادَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى قَوْمِهِ، وَعَاقَدَهُ عَلَى ذَلِكَ وَعَاهَدَهُ، فَلَمَّا سَمِعَ كَعْبٌ بِحُيَيِّ بْنِ أَخْطَبَ أَغْلَقَ دُونَهُ بَابَ حِصْنِهِ، فَاسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ، فَأَبَى أَنْ يَفْتَحَ لَهُ، فَنَادَاهُ حُيَيٌّ: وَيْحَكَ يَا كَعْبُ! افْتَحْ لِي، قَالَ: وَيْحكَ يَا حُيَيُّ: إنَّكَ امْرُؤٌ مَشْئُومٌ، وَإِنِّي قَدْ عَاهَدْتُ مُحَمَّدًا، فَلَسْتُ بِنَاقِضٍ مَا بَيْنِي وَبَيْنَهُ، وَلَمْ أَرَ مِنْهُ إلَّا وَفَاءً وَصِدْقًا، قَالَ وَيْحَكَ افْتَحْ لِي أُكَلِّمْكَ، قَالَ: مَا أَنَا بِفَاعِلِ، قَالَ: وَاَللَّهِ إنْ أَغْلَقْتُ دُونِي إلَّا عَنْ جَشِيشَتِكَ أَنْ آكُلَ مَعَكَ مِنْهَا ، فَاحْفَظْ الرَّجُلَ، فَفَتَحَ لَهُ، فَقَالَ: وَيْحَكَ يَا كَعْبُ، جِئْتُكَ بِعِزِّ الدَّهْرِ وَبِبَحْرٍ، جِئْتُكَ بِقُرَيْشٍ عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا، حَتَّى أَنْزَلْتهمْ بِمُجْتَمَعِ الْأَسْيَالِ مِنْ رُومَةَ، وَبِغَطَفَانَ عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا حَتَّى أَنْزَلَتْهُمْ بِذَنَبِ نَقْمَى إلَى جَانِبِ أُحُدٍ، قَدْ عَاهَدُونِي وَعَاقَدُونِي عَلَى أَنْ لَا يَبْرَحُوا حَتَّى نَسْتَأْصِلَ مُحَمَّدًا وَمَنْ مَعَهُ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ كَعْبٌ: جِئْتنِي وَاَللَّهِ بِذُلِّ الدَّهْرِ، وَبِجَهَامٍ. قَدْ هَرَاقَ مَاءَهُ، فَهُوَ يَرْعَدُ وَيَبْرُقُ، لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ، وَيْحَكَ يَا حُيَيُّ! فَدَعْنِي وَمَا أَنَا عَلَيْهِ، فَإِنِّي لَمْ أَرَ مِنْ مُحَمَّدٍ إلَّا صِدْقًا وَوَفَاءً. فَلَمْ يَزَلْ حُيَيٌّ بِكَعْبِ يَفْتِلُهُ فِي الذَّرْوَةِ وَالْغَارِبِ ، حَتَّى سَمَحَ لَهُ، عَلَى أَنْ أَعْطَاهُ عَهْدًا (مِنْ اللَّهِ) وَمِيثَاقًا: لَئِنْ رَجَعَتْ قُرَيْشٌ وَغَطَفَانُ، وَلَمْ يُصِيبُوا مُحَمَّدًا أَنْ أَدْخُلَ مَعَكَ فِي حِصْنِكَ حَتَّى يُصِيبَنِي مَا أَصَابَكَ. فَنَقَضَ كَعْبُ بْنُ أَسَدٍ عَهْدَهُ، وَبَرِئَ مِمَّا كَانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.»
دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 3، ص 428 - 429: «... خَرَجَ حُيَيُّ بْنُ أَخْطَبَ حَتَّى أَتَى كَعْبَ بْنَ أَسَدٍ صَاحِبَ عَقْدِ بَنِي قُرَيْظَةَ وَعَهْدِهِمْ، فَلَمَّا سَمِعَ بِهِ كَعْبٌ أَغْلَقَ حِصْنَهُ دُونَهُ، فَقَالَ: وَيْحَكَ يَا كَعْبُ. افْتَحْ لِي، حَتَّى أَدْخُلَ عَلَيْكَ. فَقَالَ: وَيْحَكَ يَا حُيَيُّ. إِنَّكَ امرؤ مشؤوم، وَإِنَّهُ لَا حَاجَةَ لِي بِكَ، وَلَا بِمَا جِئْتَنِي بِهِ، إِنِّي لَمْ أَرَ مِنْ مُحَمَّدٍ إِلَّا صِدْقًا، وَوَفَاءً. وَقَدْ وَادَعَنِي وَوَادَعْتُهُ. فَدَعْنِي وَارْجِعْ عَنِّي.
فَلَا حَاجَةَ لِي بِكَ. فَقَالَ: واللَّه إِنْ غَلَقْتَ دُونِي إِلَّا عَنْ جَشِيشَتِكَ أَنْ آكُلَ مَعَكَ مِنْهَا، فَأَحْفَظَهُ فَفَتَحَ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ عليه قال:وَيْحَكَ يَا كَعْبُ. جِئْتُكَ بِعِزِّ الدَّهْرِ، بِقُرَيْشٍ مَعَهَا قَادَتُهَا حَتَّى أَنْزَلْتُهَا بِرُومَةَ، وَجِئْتُكَ بِغَطَفَانَ، عَلَى قَادَتِهَا وَسَادَتِهَا، حَتَّى أَنْزَلْتُهَا إِلَى جَانِبِ أُحُدٍ. جِئْتُكَ بِبَحْرٍ طَامٍ لَا يَرُدُّهُ شَيْءٌ.
فَقَالَ: جِئْتَنِي واللَّه بِالذُّلِ، وَبِجَهَامٍ. قَدْ هَرَاقَ مَاؤُهُ لَيْسَ مِنْهُ شَيْءٌ، وَيْلَكَ! فَدَعْنِي وَمَا أَنَا عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَا حَاجَةَ لِي بِكَ، وَلَا بِمَا تَدْعُونِي إِلَيْهِ، فَلَمْ يَزَلْ حُيَيُّ بْنُ أَخْطَبَ يَفْتِلُهُ فِي الذِّرْوَةِ، وَالْغَارِبِ حَتَّى أَطَاعَ لَهُ، وَأَعْطَاهُ حُيَيٌّ الْعَهْدَ وَالْمِيثَاقَ، لَئِنْ رَجَعَتْ قُرَيْشٌ وَغَطَفَانُ قَبْلَ أَنْ يُصِيبُوا مُحَمَّدًا لَأَدْخُلَنَّ مَعَكَ فِي حِصْنِكَ حَتَّى يُصِيبَنِي مَا أَصَابَكَ، فَنَقَضَ كَعْبٌ الْعَهْدَ، وَأَظْهَرَ الْبَرَاءَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَمِمَّا كَانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ.»
أنساب الأشرف، ج 1، ص 348: «حَدَّثَنَا أَبُو عُبَيْدٍ ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ، عَنِ اللَّيْثِ، عَنْ عَقِيلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ: أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ انْصَرَفَ مِنَ الأَحْزَابِ حَتَّى دَخَلَ عَلَى أَهْلِهِ فَوَضَعَ السِّلاحَ. فَدَخَلَ عَلَيْهِ جِبْرِيلُ فَقَالَ: أَوَضَعْتَ السِّلاحَ وَمَا زِلْنَا فِي طَلَبِ القوم؟ فاخرج فإن الله قد أَذِنَ لَكَ فِي بَنِي قُرَيْظَةَ. قَالَ: وَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالى فِيهِمْ وَإِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ). وَ قَدْ قِيلَ فِي غَيْرِ هَذَا الْحَدِيثِ إِنَّ الآيَةَ نَزَلَتْ فِي بَنِي قَيْنُقَاعٍ.»
مستند 2
تاریخ الطبری، ج 2، ص 480: «قَالَ الزُّهْرِيُّ عَنْ عُرْوَةَ: نزل جبريل على رسول الله ص بِهَذِهِ الآيَةِ: «وَإِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ» ، فلما فرغ جبريل ع من هذه الآية، قال رسول الله ص، إِنِّي أَخَافُ مِنْ بَنِي قَيْنُقَاعٍ، قَالَ عُرْوَةُ: فسار اليهم رسول الله ص بِهَذِهِ الآيَةِ.»
أنساب الأشراف، ج 1، ص 308 - 309: «ثُمَّ غزاة بني قَينُقاع، من يهود، فِي شوال سنة اثنتين. وكان سببها أن رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لما قدم المدينة. وادعته يهود كلها، وكتب بينه وبينها كتابًا. فلما أصاب صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أصحاب بدر وقدم المدينة سالمًا غانمًا موفورًا، بغت وقطعت العهد. فجمعهم رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: [يا معشر يهود، أسلموا فو الله إنكم لتعلمون أنى نبى وإلا أوقع أصبكم أكثر مما أوقع بقريش.] فقالوا: يا مُحَمَّد، لا يغرّنك من لقيتَ، فإنما قهرتَ قومًا أغمارًا، ونحن بنو الحرب، ولئن قاتلتنا لتعلمن أنك لم تقاتل مثلنا. فبيناهم عَلَى بغيهم ومجاهرتهم بكفرهم إذ جاءت امْرَأَة كانت تحت رَجُل من الأنصار إلى سوق بني قينقاع، فجلست عند صائغ منهم فِي أمر حليّ لها. فجاء رَجُل من بني قينقاع، فجلس من ورائها، وهي لا تشعر، فحلّ درعها إلى ظهرها، بشوكة. فلما قامت تكشفت وبدت عورتها، فضحكوا منها. فقام إِلَيْه رَجُل من المسلمين، فأتبعه فقتله. فتعادوا عَلَى الرجل المسلم، فقتلوه ونبذوا العهدَ إلى رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فنزل فيهم: وَإِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ).»
المغازی، ج 1، ص 176 – 177: «غَزْوَةُ قَيْنُقَاعَ يَوْمَ السّبْتِ لِلنّصْفِ مِنْ شَوّالٍ، عَلَى رَأْسِ عِشْرِينَ شَهْرًا، حَاصَرَهُمْ النّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إلَى هِلَالِ ذِي الْقَعْدَةِ.
حَدّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ جَعْفَرٍ، عن الحارث بْنِ الْفُضَيْلِ، عَنْ ابْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيّ، قَالَ: لَمّا قَدِمَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ، وَادَعَتْهُ يَهُودُ كُلّهَا، وَكَتَبَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا كِتَابًا. وَأَلْحَقَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كُلّ قَوْمٍ بِحُلَفَائِهِمْ، وَجَعَلَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُمْ أَمَانًا، وَشَرَطَ عَلَيْهِمْ شُرُوطًا، فَكَانَ فِيمَا شَرَطَ أَلّا يُظَاهِرُوا عَلَيْهِ عَدُوّا.
فَلَمّا أَصَابَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَصْحَابَ بَدْرٍ وَقَدِمَ الْمَدِينَةَ، بَغَتْ يَهُودُ وَقَطَعَتْ مَا كَانَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ الْعَهْدِ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إلَيْهِمْ فَجَمَعَهُمْ، ثُمّ قال: يا معشر يهود، أسلموا، فو الله إنّكُمْ لَتَعْلَمُونَ أَنّي رَسُولُ اللهِ، قَبْلَ أَنْ يُوقِعَ اللهُ بِكُمْ مِثْلَ وَقْعَةِ قُرَيْشٍ.
فَقَالُوا: يَا مُحَمّدُ، لَا يَغُرّنّكَ مَنْ لَقِيت، إنّك قَهَرْت قَوْمًا أَغْمَارًا . وَإِنّا وَاَللهِ أَصْحَابُ الْحَرْبِ، وَلَئِنْ قَاتَلْتنَا لَتَعْلَمَنّ أَنّك لَمْ تُقَاتِلْ مِثْلَنَا. فَبَيْنَا هُمْ عَلَى مَا هُمْ عَلَيْهِ مِنْ إظْهَارِ الْعَدَاوَةِ وَنَبْذِ الْعَهْدِ، جَاءَتْ امْرَأَةٌ نَزِيعَةٌ مِنْ الْعَرَبِ تَحْتَ رَجُلٍ مِنْ الْأَنْصَارِ إلَى سُوقِ بَنِي قَيْنُقَاعَ، فَجَلَسَتْ عِنْدَ صَائِغٍ فِي حُلِيّ لَهَا، فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ يَهُودَ قَيْنُقَاعَ فَجَلَسَ مِنْ وَرَائِهَا وَلَا تَشْعُرُ، فَخَلّ دِرْعَهَا إلَى ظَهْرِهَا بِشَوْكَةٍ، فَلَمّا قَامَتْ الْمَرْأَةُ بَدَتْ عورتها فضحكوا منها. فقام إليه جُلٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ فَاتّبَعَهُ فَقَتَلَهُ، فَاجْتَمَعَتْ بَنُو قَيْنُقَاعَ، وَتَحَايَشُوا فَقَتَلُوا الرّجُلَ، وَنَبَذُوا الْعَهْدَ إلَى النّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَحَارَبُوا، وَتَحَصّنُوا فِي حِصْنِهِمْ، فَسَارَ إلَيْهِمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَاصَرَهُمْ، فَكَانُوا أَوّلَ مَنْ سَارَ إلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلّم، وأجلى يهود قينقاع، وكانوا أوّل بهود حَارَبَتْ.
فَحَدّثَنِي مُحَمّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، عَنْ الزّهْرِيّ، عَنْ عُرْوَةَ، قَالَ: لَمّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآية: وَإِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخائِنِينَ ، فَسَارَ إلَيْهِمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِهَذِهِ الْآيَةِ.»
المغازی، ج 1، ص 180: «فَحَدّثَنِي مُحَمّدٌ، عَنْ الزّهْرِيّ، عَنْ عُرْوَةَ، قَالَ: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لَمّا رَجَعَ مِنْ بَدْرٍ حَسَدُوا فَأَظْهَرُوا الْغِشّ، فنزل عليه جبرئيل عَلَيْهِ السّلَامُ بِهَذِهِ الْآيَةِ: وَإِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخائِنِينَ. قَالَ: فَلَمّا فَرَغَ جِبْرِيلُ، قَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: فَأَنَا أَخَافُهُمْ. فَسَارَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِهَذِهِ الْآيَةِ، حَتّى نَزَلُوا عَلَى حُكْمِهِ، وَلِرَسُولِ اللهِ أَمْوَالُهُمْ، وَلَهُمْ الذّرّيّةُ وَالنّسَاءُ.»
الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 138: «[ذِكْرُ غَزْوَةِ بَنِي الْقَيْنُقَاعِ] لَمَّا عَادَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْ بَدْرٍ أَظْهَرَتْ يَهُودُ لَهُ الْحَسَدَ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَبَغَوْا وَنَقَضُوا الْعَهْدَ، وَكَانَ قَدْ وَادَعَهُمْ حِينَ قَدِمَ الْمَدِينَةَ مُهَاجِرًا.
فَلَمَّا بَلَغَهُ حَسَدُهُمْ جَمَعَهُمْ بِسُوقِ بَنِي قَيْنُقَاعَ فَقَالَ لَهُمْ: احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِقُرَيْشٍ وَأَسْلِمُوا، فَإِنَّكُمْ قَدْ عَرَفْتُمْ أَنِّي نَبِيٌّ مُرْسَلٌ. فَقَالُوا: يَا مُحَمَّدُ، لَا يَغُرَّنَّكَ أَنَّكَ لَقِيتَ قَوْمًا لَا عِلْمَ لَهُمْ بِالْحَرْبِ، فَأَصَبْتَ مِنْهُمْ فُرْصَةً.
فَكَانُوا أَوَّلَ يَهُودَ نَقَضُوا مَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَهُ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى مُجَاهَرَتِهِمْ وَكُفْرِهِمْ إِذْ جَاءَتِ امْرَأَةٌ مُسْلِمَةٌ إِلَى سُوقِ بَنِي قَيْنُقَاعَ، فَجَلَسَتْ عِنْدَ صَائِغٍ لِأَجْلِ حُلِيٍّ لَهَا، فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَخَلَّ دِرْعَهَا إِلَى ظَهْرِهَا، وَهِيَ لَا تَشْعُرُ، فَلَمَّا قَامَتْ بَدَتْ عَوْرَتُهَا، فَضَحِكُوا مِنْهَا، فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَقَتَلَهُ، وَنَبَذُوا الْعَهْدَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَتَحَصَّنُوا فِي حُصُونِهِمْ، فَغَزَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَحَاصَرَهُمْ خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً، فَنَزَلُوا عَلَى حُكْمِهِ.»
البدایة و النهایة، ج 4، ص 3 - 4: «خَبَرُ يهود بنى قينقاع مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ زَعَمَ الْوَاقِدِيُّ أَنَّهَا كَانَتْ فِي يَوْمِ السَّبْتِ النِّصْفَ مِنْ شَوَّالٍ سَنَةَ ثِنْتَيْنِ مِنَ الْهِجْرَةِ فاللَّه أَعْلَمُ وَهُمُ الْمُرَادُونَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ 59: 15 قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: وَقَدْ كَانَ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ مِنْ غَزْوِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بَنِي قَيْنُقَاعَ. قَالَ وَكَانَ مِنْ حَدِيثِهِمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَمَعَهُمْ فِي سُوقِهِمْ ثُمَّ قَالَ: يَا مَعْشَرَ يَهُودَ احْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مِثْلَ مَا نَزَلَ بِقُرَيْشٍ مِنَ النِّقْمَةِ وَأَسْلِمُوا فَإِنَّكُمْ قَدْ عَرَفْتُمْ أَنِّي نَبِيٌّ مُرْسَلٌ تَجِدُونَ ذَلِكَ فِي كِتَابِكُمْ وَعَهْدِ اللَّهِ إِلَيْكُمْ. فَقَالُوا: يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ تَرَى أَنَّا قَوْمُكَ لَا يَغُرُّنَّكَ أَنَّكَ لَقِيتَ قَوْمًا لَا عِلْمَ لَهُمْ بِالْحَرْبِ فأصبت منهم فرصة أما وَاللَّهِ لَئِنْ حَارَبْنَاكَ لَتَعْلَمَنَّ أَنَّا نَحْنُ النَّاسُ. قال ابن إسحاق: فحدثني مولى لزيد بن ثابت عن سعيد بن جبير وعن عكرمة عن ابن عباس قال: ما نزلت هَؤُلَاءِ الْآيَاتُ إِلَّا فِيهِمْ قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهادُ قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتا يَعْنِي أَصْحَابَ بِدْرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقُرَيْشٍ فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَالله يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: وَحَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ أَنَّ بَنِي قَيْنُقَاعَ كَانُوا أَوَّلَ يَهُودَ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَحَارَبُوا فِيمَا بَيْنَ بِدْرٍ وَأُحُدٍ. قَالَ ابْنُ هِشَامٍ فَذَكَرَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ [بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ] بْنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ عَنْ أَبِي عَوْنٍ قَالَ كَانَ أَمْرِ بَنِي قَيْنُقَاعَ أَنَّ امْرَأَةً مِنَ الْعَرَبِ قدمت بحلب لَهَا فَبَاعَتْهُ بِسُوقِ بَنِي قَيْنُقَاعَ وَجَلَسَتْ إِلَى صَائِغٍ هُنَاكَ مِنْهُمْ فَجَعَلُوا يُرِيدُونَهَا عَلَى كَشْفِ وَجْهِهَا فَأَبَتْ فَعَمَدَ الصَّائِغُ إِلَى طَرَفِ ثَوْبِهَا فَعَقَدَهُ إِلَى ظَهْرِهَا فَلَمَّا قَامَتِ انْكَشَفَتْ سَوْأَتُهَا فَضَحِكُوا بِهَا فَصَاحَتْ فَوَثَبَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الصَّائِغِ فَقَتَلَهُ وَكَانَ يَهُودِيًّا فَشَدَّتِ الْيَهُودُ عَلَى الْمُسْلِمِ فَقَتَلُوهُ فَاسْتَصْرَخَ أَهْلُ الْمُسْلِمِ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْيَهُودِ فَأُغْضِبَ الْمُسْلِمُونَ فَوَقَعَ الشَّرُّ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ بَنِي قَيْنُقَاعَ.»
السیرة النبویة (إبن هشام)، ج 2، ص 47 و 48: «(نَصِيحَةُ الرَّسُولِ لَهُمْ وَرَدُّهُمْ عَلَيْهِ) : (قَالَ) : وَقَدْ كَانَ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ، مِنْ غَزْوِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بَنِي قَيْنُقَاعَ، وَكَانَ مِنْ حَدِيثِ بَنِي قَيْنُقَاعَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَمَعَهُمْ بِسُوقِ (بَنِي) قَيْنُقَاعَ، ثُمَّ قَالَ: يَا مَعْشَرَ يَهُودَ، احْذَرُوا مِنْ اللَّهِ مِثْلَ مَا نَزَلَ بِقُرَيْشٍ مِنْ النِّقْمَةِ، وَأَسْلِمُوا، فَإِنَّكُمْ قَدْ عَرَفْتُمْ أَنِّي نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، تَجِدُونَ ذَلِكَ فِي كِتَابِكُمْ وَعَهْدِ اللَّهِ إلَيْكُمْ، قَالُوا: يَا مُحَمَّدُ، إنَّكَ تَرَى أَنَّا قَوْمُكَ! لَا يَغُرَّنَّكَ أَنَّكَ لَقِيتُ قَوْمًا لَا عِلْمَ لَهُمْ بِالْحَرْبِ، فَأَصَبْتَ مِنْهُمْ فُرْصَةً، إنَّا وَاَللَّهِ لَئِنْ حَارَبْنَاكَ لَتَعْلَمَنَّ أَنَّا نَحْنُ النَّاسَ.
(سَبَبُ الْحَرْبِ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْمُسْلِمِينَ) : قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: وَذَكَرَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، عَنْ أَبِي عَوْنٍ، قَالَ: كَانَ مِنْ أَمْرِ بَنِي قَيْنُقَاعَ أَنَّ امْرَأَةً مِنْ الْعَرَبِ قَدِمَتْ بِجَلَبٍ لَهَا، فَبَاعَتْهُ بِسُوقِ بَنِي قَيْنُقَاعَ، وَجَلَسَتْ إلَى صَائِغٍ بِهَا، فَجَعَلُوا يُرِيدُونَهَا عَلَى كَشْفِ وَجْهِهَا، فَأَبَتْ، فَعَمِدَ الصَّائِغُ إلَى طَرَفِ ثَوْبِهَا فَعَقَدَهُ إلَى ظَهْرِهَا، فَلَمَّا قَامَتْ انْكَشَفَتْ سَوْأَتُهَا، فَضَحِكُوا بِهَا، فَصَاحَتْ. فَوَثَبَ رَجُلٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الصَّائِغِ فَقَتَلَهُ، وَكَانَ يَهُودِيًّا، وَشَدَّتْ الْيَهُودُ عَلَى الْمُسْلِمِ فَقَتَلُوهُ، فَاسْتَصْرَخَ أَهْلُ الْمُسْلِمِ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْيَهُودِ، فَغَضِبَ الْمُسْلِمُونَ، فَوَقَعَ الشَّرُّ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ بَنِي قَيْنُقَاعَ.»
التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 146: «قال الواقدي: نزلت هذه الآية [58] في بني قينقاع، و بهذه الآية سار النبي صلى الله عليه و آله اليهم.»
مستند 3
التفسیر الحدیث، ترتیب السور حسب النزول، ج 7، ص 7 و 75: «سورة الأنفال؛ في هذه السورة إشارات على سبيل الموعظة و العتاب و التذكير إلى وقعة بدر و ظروفها و مشاهدها و ما كان لها من آثار في المسلمين و الكفار. و فيها تشديد و توطيد لسلطان النبي صلى اللّه عليه و سلم و طاعته. و توطيد للوحدة الإسلامية و الإخلاص للمصلحة العامة و عدم التأثّر بأي اعتبار شخصي أو أسروي في سبيل ذلك. و إنذار شديد للمخالفين و الكفار و الغادرين و الخائنين. و حثّ على الاستعداد للعدو و قتاله و الثبات أمامه إلى أن يرعوي و تتوطد كلمة اللّه و حرية دينه مع الدعوة المكررة إلى الإسلام و الارعواء و مقابلة الميول السلمية بمثلها. و فيها تشريع لخمس الغنائم الحربية و تخصيصه للمصالح الإسلامية العامة و المحتاجين.
و فصول السورة منسجمة متسلسلة السياق مما يسوغ القول إنها نزلت دفعة واحدة أو فصولا متتابعة عقب وقعة بدر.
التفسیر الحدیث، ترتیب السور حسب النزول، ج 7، ص 75: «1. الآيات تبدو فصلا مستقلا عن السياق السابق إلّا التناسب و بين ذكر مصير الكفار الذي ذكر في الآيات السابقة لها و بين ذكر حالة الكفار فيها. و هي فصل متكامل جميعه في موضوع واحد. و لذلك جمعناها في هذه الطبعة و شرحناها في سياق واحد. و قد تكون نزلت بعد الآيات السابقة لها مباشرة فوضعت بعدها للتناسب الظرفي الموضوعي و اللّه أعلم.
2. و روايات المفسرين متفقة على أن الآيات عنت اليهود في المدينة، و ظروف نزولها التي كانت بعد قليل من وقعة بدر على ما سوف نشرحه بعد و أسلوبها يؤيد ذلك ... .»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 5 و 111 و 126: «سياق الآيات في السورة يعطي أنها مدنية نزلت بعد وقعة بدر، و هي تقص بعض أخبار بدر، و تذكر مسائل متفرقة تتعلق بالجهاد و الغنائم و الأنفال و نحوها، و أمورا أخرى تتعلق بالهجرة و بها تختتم السورة.»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 111: «أحكام و دستورات في الحرب و السلم و المعاهدات و نقضها و غير ذلك، و صدر الآيات يقبل الانطباق على طوائف اليهود التي كانت في المدينة و حولها و قد كان النبي ص عاهدهم بعد هجرته إلى المدينة أن لايضروه و لايغدروا به و لايعينوا عليه عدوا و يقروا على دينهم و يأمنوا في أنفسهم فنقضوا العهد نقضا بعد نقض حتى أمر الله سبحانه بقتالهم فآل أمرهم إلى ما آل إليه، و سيجيء بعض أخبارهم في البحث الروائي التالي إن شاء الله تعالى.
و على هذا فالآيات الأربع الأول غير نازلة مع ما سبقها من الآيات و لا متصلة بها كما يعطيه سياقها و أما السبع الباقية فليست بواضحة الاتصال بما قبلها من الآيات الأربع و لا بما قبل ما قبلها.»
المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 126: «و روي عن سعيد بن جبير أن الآية نزلت في ستة رهط من اليهود منهم ابن تابوت.»
تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر إبن عاشور، ج 9، ص 5: «و قد اتفق رجال الأثر كلهم على أنها نزلت في غزوة بدر: قال ابن إسحاق أنزلت في أمر بدر سورة الأنفال بأسرها، و كانت غزوة بدر في رمضان من العام الثاني للهجرة بعد عام و نصف من يوم الهجرة، و ذلك بعد تحويل القبلة بشهرين، و كان ابتداء نزولها قبل الانصراف من بدر، فإن الآية الأولى منها نزلت و المسلمون في بدر قبل قسمة مغانمها، كما دل عليه حديث سعد بن أبي وقاص، و الظاهر أنها استمر نزولها إلى ما بعد الانصراف من بدر... .»
تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر إبن عاشور، ج 9، ص 138: «و عن ابن عباس، و قتادة: أنّ المراد بهم قريظة فإنّهم عاهدوا النبي صلى اللّه عليه و سلم أن لا يحاربوه و لا يعينوا عليه عدوّه، ثم نقضوا عهدهم فأمدّوا المشركين بالسلاح و العدّة يوم بدر، و اعتذروا فقالوا: نسينا و أخطأنا، ثم عاهدوه أن لا يعودوا لمثل ذلك فنكثوا عهدهم يوم الخندق، و مالوا مع الأحزاب، و أمدّوهم بالسلاح و الأدراع.
و الأظهر عندي أن يكون المراد بهم قريظة و غيرهم من بعض قبائل المشركين، و أخصها المنافقون فقد كانوا يعاهدون النبي صلى اللّه عليه و سلم ثم ينقضون عهدهم كما قال تعالى: وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ [التوبة: 12] الآية. و قد نقض عبد اللّه بن أبي و من معه عهد النصرة في أحد، فانخزل بمن معه و كانوا ثلث الجيش. و قد ذكر، في أوّل سورة براءة عهد فرق من المشركين. و هذا هو الأنسب بإجراء صلة الذين كفروا عليهم لأنّ الكفر غلب في اصطلاح القرآن إطلاقه على المشركين.
و التعبير، في جانب نقضهم العهد، بصيغة المضارع للدلالة على أنّ ذلك يتجدد منهم و يتكرر، بعد نزول هذه الآية، و أنهم لا ينتهون عنه، فهو تعريض بالتأييس من وفائهم بعهدهم، و لذلك فرّع عليه قوله: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ إلخ. فالتقدير: ثم نقضوا عهدهم و ينقضونه في كلّ مرّة.
و المراد ب كُلِّ مَرَّةٍ كلّ مرة من المرات التي يحقّ فيها الوفاء بما عاهدوه عليه سواء تكرّر العهد أم لم يتكرّر، لأنّ العهد الأول يقتضي الوفاء كلّما دعا داع إليه.
و الأظهر أنّ هذه الآية نزلت عقب وقعة بدر، و قبل وقعة الخندق، فالنقض الحاصل منهم حصل مرّة واحدة، و أخبر عنه بأنّه يتكرّر مرات، و إن كانت نزلت بعد الخندق، بأن امتدّ زمان نزول هذه السورة، فالنقض منهم قد حصل مرّتين، و الإخبار عنه بأنّه يتكرّر مرّات هو هو، فلا جدوى في ادّعاء أنّ الآية نزلت بعد وقعة الخندق.»
المغازی، ج 1، ص 176: «غَزْوَةُ قَيْنُقَاعَ يَوْمَ السّبْتِ لِلنّصْفِ مِنْ شَوّالٍ، عَلَى رَأْسِ عِشْرِينَ شَهْرًا، حَاصَرَهُمْ النّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إلَى هِلَالِ ذِي الْقَعْدَةِ.»
المغازی، ج 2، ص 496: «بَابُ غَزْوَةِ بَنِي قُرَيْظَةَ؛ سَارَ إلَيْهِمْ النّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِسَبْعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ، فَحَاصَرَهُمْ خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْمًا، ثُمّ انْصَرَفَ يَوْمَ الْخَمِيسِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ ذِي الْحَجّةِ سَنَةَ خَمْسٍ.»
المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 2، ص 542 و 543: «أجمع المتأولون أن الآية نزلت في بني قريظة ... و قوله تعالى: وَ إِمَّا تَخافَنَ الآية قال أكثر المؤلفين في التفسير: إن هذه الآية هي من بني قريظة، و حكاه الطبري عن مجاهد، و الذي يظهر من ألفاظ القرآن أن أمر بني قريظة قد انقضى عند قوله فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ ثم ابتدأ تبارك و تعالى في هذه الآية بأمره بما يصنعه في المستقبل مع من يخاف منه خيانة إلى سالف الدهر، و بنو قريظة لم يكونوا في حد من تخاف خيانته فترتب فيهم هذه الآية و إنما كانت خيانتهم ظاهرة مشتهرة، فهذه الآية هي عندي فيمن يستقبل حاله من سائر الناس غير بني قريظة، و خوف الخيانة بأن تبدو جنادع الشر من قبل المعاهدين و تتصل عنهم أقوال و تتحسس من تلقائهم مبادئ الغدر، فتلك المبادئ معلومة و الخيانة التي هي غايتهم مخوفة لا متيقنة، و حينئذ ينبذ إليهم على سواء، فإن التزموا السلم على ما يجب و إلا حوربوا، و بنو قريظة نبذوا العهد مرتين، و قال يحيى بن سلام: تخاف في هذه الآية بمعنى تعلم.»
تاریخ الطبری، ج 2، ص 479: «حَدَّثَنَا ابن حميد، قال: حَدَّثَنَا سلمة، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ بن قَتَادَةَ، أَنَّ بَنِي قَيْنُقَاعَ كَانُوا أَوَّلَ يَهُودَ نقضوا ما بينهم وبين رسول الله ص، وَحَارَبُوا فِيمَا بَيْنَ بَدْرٍ وَأُحُدٍ.»
تاریخ الطبری، ج 2، ص 607: «ثُمَّ رَاحَ بِالنَّاسِ، وَسَلَكَ الْحِجَازَ حَتَّى نَزَلَ عَلَى مَاءٍ بِالْحِجَازِ فُوَيْقَ النَّقِيعِ، يُقَالُ لَهُ نَقْعَاءُ، فلما راح رسول الله ص هَبَّتْ عَلَى النَّاسِ رِيحٌ شَدِيدَةٌ آذَتْهُمْ، وَتَخَوَّفُوهَا، [فقال رسول الله ص: لا تخافوا، فإنما هَبَّتْ لِمَوْتِ عَظِيمٍ مِنْ عُظَمَاءِ الْكُفَّارِ، فَلَمَّا قَدِمُوا الْمَدِينَةَ وَجَدُوا رِفَاعَةَ بْنَ زَيْدِ بْنِ التَّابُوتِ، أَحَدَ بَنِي قَيْنُقَاعَ- وَكَانَ مِنْ عُظَمَاءِ يَهُودَ، وَكَهْفًا لِلْمُنَافِقِينَ- قَدْ مَاتَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ] ... .»
تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 1، ص 90: «وَحَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ أن بني قَيْنُقَاعَ كَانُوا أَوَّلَ يَهُودَ نَقَضُوا وَحَارَبُوا فِيمَا بَيْنَ بَدْرٍ وَأُحُدٍ.»
صحیح البخاری، ج 5، ص 88، ش 4028: «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ نَصْرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: "حَارَبَتِ النَّضِيرُ، وَقُرَيْظَةُ، فَأَجْلَى بَنِي النَّضِيرِ، وَأَقَرَّ قُرَيْظَةَ وَمَنَّ عَلَيْهِمْ، حَتَّى حَارَبَتْ قُرَيْظَةُ، فَقَتَلَ رِجَالَهُمْ، وَقَسَمَ نِسَاءَهُمْ وَأَوْلاَدَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بَيْنَ المُسْلِمِينَ، إِلَّا بَعْضَهُمْ لَحِقُوا بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَآمَنَهُمْ وَأَسْلَمُوا، وَأَجْلَى يَهُودَ المَدِينَةِ كُلَّهُمْ: بَنِي قَيْنُقَاعٍ، وَهُمْ رَهْطُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ، وَيَهُودَ بَنِي حَارِثَةَ، وَكُلَّ يَهُودِ المَدِينَةِ.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 18: «يقول تعالى ذكره: إن شر الدواب عند الله الذين كفروا، الذين عاهدت منهم يا محمد، يقول: أخذت عهودهم و مواثيقهم أن لا يحاربوك و لا يظاهروا عليك محاربا لك كقريظة و نظرائهم ممن كان بينك و بينهم عهد و عقد، ثم ينقضون عهودهم و مواثيقهم، كلما عاهدوا دافعوك و حاربوك و ظاهروا عليك، و هم لا يتقون الله و لا يخافون في فعلهم ذلك أن يوقع بهم وقعة تجتاحهم و تهلكهم.
كالذي: حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، قوله: الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ قال: قريظة مالئوا على محمد يوم الخندق أعداءه. حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج، عن مجاهد، نحوه. القول في تأويل قوله تعالى: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صلى الله عليه و سلم: فإما تلقين في الحرب هؤلاء الذين عاهدتهم فنقضوا عهدك مرة بعد مرة من قريظة فتأسرهم، فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ يقول: فافعل بهم فعلا يكون مشردا من خلفهم من نظرائهم ممن بينك و بينه عهد و عقد.»
التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 143: «قال مجاهد: هذه الآية نزلت في بني قريظة، لما نقضت عهد النبي صلى الله عليه و آله في ألا يحاربوه و لا يمالئوا عليه، فقضوا عهده، و مالئوا عليه، و عاونوا قريشاً يوم الخندق، فانتقم اللَّه منهم.»
التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 146: «قال الواقدي: نزلت هذه الآية في بني قينقاع، و بهذه الآية سار النبي صلى الله عليه و آله اليهم.»
مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 849: «قال مجاهد أراد به يهود بني قريظة فإنهم كانوا قد عاهدوا النبي ص على أن لا يضروا به و لا يمالئوا عليه عدوا ثم مالئوا عليه الأحزاب يوم الخندق و أعانوهم عليه بالسلاح و عاهدوا مرة بعد أخرى فنقضوا فانتقم الله منهم.»
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 218: «و الآية على ما قال جمع: نزلت في يهود قريظة عاهدوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أن لا يمالئوا عليه فأعانوا المشركين بالسلاح فقالوا نسينا ثم عاهدهم عليه الصلاة و السلام فنكثوا و مالئوهم عليه عليه الصلاة و السلام يوم الخندق و ركب كعب إلى مكة فحالفهم على حرب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، و أخرج أبو الشيخ عن سعيد بن جبير أنها نزلت في ستة رهط من يهود منهم ابن تابوت، و لعله أراد بهم الرؤساء المباشرين للعهد.»
فتح القدیر، ج 2، ص 364: «و هؤلاء هم قريظة، عاهدهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أن لا يعينوا الكفار، فلم يفوا بذلك ... .»
فتح القدیر، ج 2، ص 367: «أخرج ابن أبي شيبة و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ عن مجاهد في قوله الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ قال: قريظة يوم الخندق مالؤوا على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أعداءه.»
الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 3، ص 191: «أخرج أبو الشيخ عن سعيد بن جبير رضى الله عنه قال نزلت إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ في ستة رهط من اليهود منهم ابن تابوت.»
البدایة و النهایة، ج 4، ص 158: «... فَلَمَّا قَدِمُوا الْمَدِينَةَ وَجَدُوا رِفَاعَةَ بْنَ زَيْدِ بْنِ التَّابُوتِ أَحَدَ بَنِي قَيْنُقَاعَ وَكَانَ عَظِيمًا مِنْ عُظَمَاءِ اليهود وَكَهْفًا لِلْمُنَافِقِينَ مَاتَ ذَلِكَ الْيَوْمَ ... .»
السیرة النبویة (إبن هشام)، ج 1، ص 515: «قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَرَافِعُ بْنُ حَارِثَةَ، وَرَافِعُ بْنُ حُرَيْمِلَةَ، وَرَافِعُ بْنُ خَارِجَةَ، وَمَالِكُ بْنُ عَوْفٍ، وَرِفَاعَةُ بْنُ زَيْدِ بْنِ التَّابُوتِ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامِ بْنِ الْحَارِثِ، وَكَانَ حَبْرَهُمْ وَأَعْلَمَهُمْ، وَكَانَ اسْمُهُ الْحُصَيْنُ، فَلَمَّا أَسْلَمَ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَبْدَ اللَّهِ. فَهَؤُلَاءِ مِنْ بَنِي قَيْنُقَاعَ.»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). اول، بیروت: دار الکتب العلمية.
- أبو جعفر الطبری. (۱۳۸۷). تاریخ الطبری. بیروت: دار التراث.
- أحمد بن یحیی البلاذری. (۱۴۱۷). أنساب الأشرف. (سهیل زکار و ریاض الزرکلی، محققین). دار الفکر.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). سوم، ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن اثیر. (۱۳۸۶). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۲۰). التحریر و التنویر (ج ۱–30). اول، بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (بیتا). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر. (۱۴۰۷). البدایة و النهایة. دار الفکر.
- ابن هشام، عبد الملک بن هشام. (بیتا). السیرة النبویة. (ج1- 2). بیروت: دار المعرفة.
- الواقدی، أبوعبدالله. (۱۴۰۹). المغازی. بیروت: دار الاعلمی.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- دروزه، محمد عزه. (بیتا). التفسیر الحدیث : ترتیب السور حسب النزول (ج ۱–10). بیروت: دار الغرب الإسلامي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- سیوطی، عبدالرحمن؛ و ابنعباس، عبدالله بن عباس. (۱۴۰۴). الدر المنثور في التفسیر بالمأثور (ج 1). قم: مکتبة المرعشي النجفي (ره).
- الذهبی، شمس الدین. (۲۰۰۳). تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام. دار الغرب الإسلامي.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۳۹۰). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). اول، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- البخاری، محمد بن اسماعیل. (۱۴۲۲). صحیح البخاری. (محمد زهیر بن ناصر الناصر، محقق). دار طوق النجاه.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل(ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
منابع
- ↑ ترجمه محمد مهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ تفسیر مقاتل بن سلیمان، مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 122؛ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 18؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 5، ص 1719، ش 9181؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 27؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 143؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 4، ص 368
- ↑ المغازی، الواقدی، ج 2، ص 441
- ↑ المغازی، أبو عبدالله، ج 2، ص 454 - 456؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 4، ص 103؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 220 - 221؛ دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، بیهقی، ج 3، ص 428 - 429
- ↑ أنساب الأشرف، أحمد بن یحیی البلاذری، ج 1، ص 348
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 5، ص 1721، ش 9193؛ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 20
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 146
- ↑ تاریخ الطبری، أبو جعفر الطبری، ج 2، ص 480؛ أنساب الأشرف، أحمد بن یحیی البلاذری، ج 1، ص 309؛ المغازی، الواقدی، ج 1، ص 177؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 146
- ↑ أنساب الأشرف، أحمد بن یحیی البلاذری، ج 1؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 138؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 4، ص 3 - 4؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 47 و 48؛ المغازی، الواقدی، ج 1، ص 176 - 177
- ↑ تاریخ الطبری، الطبری، ج 2، ص 480؛ المغازی، الواقدی، ج 1، ص 180
- ↑ التفسیر الحدیث، دروزه، ج 7، ص 75؛ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 111
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 9، ص 5؛ التفسیر الحدیث، دروزه، ج 7، ص 7؛ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 5
- ↑ المغازی، الواقدی، ج 2، ص 496
- ↑ المغازی، الواقدی، ج 1، ص 176
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 543
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 5، ص 218؛ الدر المنثور، سیوطی و ابن عباس، ج 3، ص 191؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 367؛ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 126
- ↑ تاریخ الطبری، الطبری، ج 2، ص 607؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 4، ص 158؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 515
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 18
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 143
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 4، ص 849
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 542
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 5، ص 218
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 364 و 367
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 9، ص 138
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 10، ص 18؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 9، ص 138
نظرات