سبب نزول سوره انعام آیه 26
آیه مربوط به سبب نزول
«وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ» (الانعام، 26) (و آنان [مردم را] از آن باز مىدارند و [خود نيز] از آن دورى مى كنند و[لى] جز خويشتن را به هلاكت نمى افكنند و نمى دانند.)[۱]
خلاصه سبب نزول
بر اساس برخی از روایات آیه 26 سوره انعام در پی رفتار ابوطالب نازل شده است. مطابق گزارشهاییادشده، او دربرابر آزار کفار مکه پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را حمایت میکرد؛ با اینحال به ایشان ایمان نیاورد. سند شماری از روایات ماجرا را به دلیل ضعف برخی روات و ذکرنشدن نام بعضی از آنها ضعیف شمردهاند. اما گروهی از حدیثشناسان، با تردید مجموع روایات را قابل اعتماد دانستهاند؛ با اینحال عدهای از مفسران گزارش را با محتوای آیات ناسازگار شمرده و گروهی دیگر پاسخهایی دادهاند. چون مسأله ایمان ابوطالب از مسائل اختلافی بین مسلمانان است، نمیتوان به تعارض نداشتن این گزارش با مسلمات اعتقادی، اطمینان پیدا کرد. بنابراین با توجه به مجموع اشکالات به نظر میرسد، سببیت ماجرا برای نزول آیه 26 سوره انعام قابل اعتماد نیست.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول (حمایت ابوطالب از پیامبر دربرابر آزار مشرکان، با وجود ایمان نیاوردن به او)(ر.ک. مستند 1)
مبتنی بر تعدادی از روایات، آیه 26 سوره انعام درباره ابوطالب، عموی پیامبر نازل شده است. مطابق روایات یادشده، با اینکه ابوطالب مشرکان مکه را از آزار پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) بازمیداشت، از ایمان آوردن به حضرت خودداری میکرد.[۲] مقاتل بن سلیمان گزارش را با تفصیل بیشتری ذکر کرده است. بر اساس نقل مقاتل بن سلیمان، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) ابوطالب را به دین اسلام دعوت میکرد. قریش نزد ابوطالب رفته و از او خواستند محمد را تسلیم کند تا او را بکشند. ابوطالب پاسخ داد، من فراقش را تحمل نمیکنم. آنها گفتند، هرکدام از فرزندان ما را میخواهی به جای او بگیر. ابوطالب گفت، آیا اینگونه نیست که شبانگاه وقتی شتران از چرا برمیگردند، هر شتر مادهای سراغ بچهاش میرود؟ شتر بچه خود را رها نمیکند؛ آیا من از شتر کمترم؟! هنگامیکه ابوطالب درخواست آنان را رد کرد، هفده تن از بزرگان قریش جمع شده، پیمانی را امضا کردند که مطابق آن، هیچکس حق نداشت با فرزندان عبد المطلب ازدواج یا معاشرت کند. هیچکس نباید با آنها همغذا شود؛ مگر اینکه محمد را تسلیم کنند. جلسه مشرکان در خانه شیبة بن عثمان (کلیددار کعبه)، از سرسختترین دشمنان حضرت رسول بود. ابوطالب که در مجلس حضور داشت، شعری سرود:
و اللّه لن يصلوا إليك بجمعهم حتى أغيب فى التراب دفينا
فانفذ لأمرك ما عليك غضاضة أبشر و قر بذاك منك عيونا
و دعوتني و زعمت أنك ناصحي فلقد صدقت و كنت قدما أمينا
و عرضت دينا قد علمت بأنه من خير أديان البرية دينا
لو لا الدمامة أو أخادن سبة لوجدتني سمحا بذاك مبينا
ای محمد، مادامی که ابوطالب در میان خاک نیارمیده، دشمنان به تو دست نخواهند یافت.
بنابراین از چیزی نترس و مأموریتت را ابلاغ کن و بشارت ده و چشمها را روشن ساز.
مرا به آیینت خواندی و میدانم که هدف تو پنددادن من بود، چراکه تو راستگو و امینی.
تو دینی را بر من عرضه کردی که خوب میدانم از بهترین ادیان است.
اگر خوف آن نبود که کار سخت شود، میدیدی که آشکارا به آن اقرار میکنم.
بعد از رویداد یادشده آیه 26 سوره انعام نازل شد؛ چراکه ابوطالب دربرابر آزار قریش از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) حمایت میکرد؛ اما به دین اسلام نگروید.[۳]
تفسیر علی بن ابراهیم با گزارشهای یادشده تفاوت دارد؛ بنا به نقل او آیه 26 سوره انعام در شأن بنی هاشم نازل شد؛ چون آنان از آزار قریش نسبت به پیامبر اکرم، جلوگیری میکردند و درعین حال دین اسلام را نپذیرفتند.[۴]
در یکی از روایاتی که ابن ابی حاتم ذیل آیه 26 سوره انعام مطرح کرده، آمده است: آیه در شأن عموهای پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نازل شده است که در حضور حضرت، محکم از او حمایت و در غیابش سرسختانه با ایشان دشمنی میکردند.[۵]
در شماری از روایات نیز مسأله به گونهای دیگر بیان شده است: آیه 26 سوره انعام در شأن کفار مکه نازل شده است که مردم را از پیروی پیامبر بازمیداشتند و خود نیز به ایشان نزدیک نمیشدند.[۶]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اختلاف نقل کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القمی (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العزیز (عبد الرزاق) (سنی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب النزول (واحدی) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
اگرچه سند تعدادی از روایات یادشده به دلیل افتادن نام شماری از روات حدیث (ارسال)[۷] و وجود راویان ضعیفی مانند حبيب بن أبي ثابت و بَکر بن بَكَّار با مشکل روبه روست،[۸] گروهی از محققان معاصر روایت را معتبر (حَسَن لغیره) شمردهاند؛ با اینکه اعتبار آن را با عبارت مردّد بیان کردهاند.[۷]
چنانکه آمد، در مقابل روایت مربوط به ابوطالب، احادیث معارضی نیز هست که آیه 26 سوره انعام را به بنی هاشم، یا عموهای پیامبر و یا اهل مکه نسبت دادهاند؛ لذا پذیرش گزارشهای یادشده درباره ابوطالب، با اشکال روبه روست.
به اعتقاد طبری، طبرسی و ابن کثیر، گزارش مربوط به ابوطالب با محتوای آیات مطابقت ندارد؛ زیرا آیات قبل و بعد، همگی در نکوهش کفار معاند است؛ افزون بر اینکه در آیه 26 سوره انعام، ضمیر جمع استفاده شده که با یک شخص (ابوطالب) سازگاری ندارد.[۹] تعدادی از مفسران در پاسخ گفتهاند: در آیه 26 سوره انعام به کار بردن ضمیر جمع به سبب بزرگجلوهدادن کار ابوطالب است؛ چراکه یک نفر قادر به انجام آن کارها نبود.[۱۰]
طباطبایی اشکال دیگری مبتنی بر مطابقنبودن ماجرا با محتوای آیه مطرح کرده است. به نظر او آیات قبل و بعد، همگی درباره قرآن بیان شده است؛ به همین جهت ضمیر در «يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ» به قرآن بازمیگردد؛ نه به وجود مبارک پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه).[۱۱]
صرف نظر از اشکالات یادشده، مسأله ایمان ابوطالب از مسائلی است که مسلمانان درباره آن اختلاف دارند. افزون بر آن، اگر ایمان ابوطالب ثابت شود، گزارشها با اشکال تاریخی و اعتقادی نیز مواجه است.
مسأله ایمان ابوطالب
بسیاری از علمای اهل سنت معتقدند ابوطالب هرگز ایمان نیاورد و کافر از دنیا رفت. در مقابل، شیعیان بر ايمان او به آيين اسلام تأکید میکنند و آن را در نزد ائمه اهل بیت و پیروان ایشان، اجماعی شمردهاند.[۱۲] شماری از عالمان اهل تسنن، مانند: أبو القاسم البلخي، أبو جعفر الإسكافي[۱۳] و احمد بن زینی دَحلان[۱۴] نیز ابوطالب را مردی باایمان معرفی کردهاند. الگو:Anchor ابن ابی الحدید اگرچه در این زمینه نظر قطعی نداده است، میگوید: دین اسلام به حمایت سرانی از قریش نیاز داشت که ظاهری بیطرف داشته باشند؛ در چنین اوضاعی اگر ابوطالب ایمانش را آشکار میساخت، نزد مشرکان قریش جایگاه خود را از دست میداد و نمیتوانست به عنوان سرپرست قبیله، از مقامش برای حمایت از دین اسلام بهره ببرد.[۱۵]
با توجه به مجموع مباحث یادشده، رویکرد مفسران به ماجرا یکسان نیست. شماری از مفسران، مانند: طبری و ابن کثیر به گزارش مربوط به ابوطالب اعتماد نکرده، آن را با محتوای آیات ناسازگار دانستهاند. به نظر آنان آیه 26 سوره انعام مربوط به کفار مکه است که مردم را از ایمان به پیامبر بازمیداشتند و خود نیز از ایشان دوری میکردند.[۱۶] به اعتقاد طبرسی و طباطبایی مسأله ایمان ابوطالب از مسائل اجماعی ائمه اهل بیت است؛ لذا به روایت اعتماد نمیشود.[۱۷] ابن عطیه، آلوسی، شوکانی و قاسمی گزارشهای مربوط به ابوطالب، کفار مکه و عموهای پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را نقل کردهاند؛ اما در این مسأله، اظهار نظر نهایی ندارند.[۱۸] عدهای از مفسران، مانند: طوسی و ابن عاشور گزارش را نقل نکردهاند.
در مجموع به نظر میرسد با توجه به اشکالات یادشده، سببیت گزارش برای نزول آیه 26 سوره انعام با اشکال روبه روست. به گفته آلوسی باید در مسأله ایمان ابوطالب، با احتیاط رفتار کرد. آلوسی در اینباره میگوید: ایمان ابوطالب، از مسائل اختلافی است و ادعای اجماع مسلمانان و یا اجماع مفسران در این زمینه صحیح نیست؛ زیرا شیعیان و بسیاری از مفسران قائل به اسلام ابوطالباند. برخی از شیعیان ادعا کردهاند که ائمه اهل بیت بر ایمان ابوطالب اجماع دارند و اشعار بسیاری از ابوطالب، بر ایمان او دلالت دارد. گویا کسانیکه اجماع مسلمانان بر کفر ابوطالب را مطرح کردهاند، شیعیان را مسلمان نمیدانند و به نظرات و روایتهای آنها اعتنا نمیکنند! آلوسی در ادامه، احتیاط در مسأله را لازم دانسته، میگوید: حتی اگر کسی ایمان ابوطالب را قبول نداشته باشد، نباید دربارهاش بدگویی کند و زبان به طعنه گشاید؛ چراکه چنین سخنانی موجب آزار علویّها و چهبسا آزار پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) میشود؛ چون مطابق روایاتی که ذیل آیه 56 سوره قصص وارد شده است، پیامبر اکرم ابوطالب را دوست میداشت. بنابراین روشن است که هر خردمندی، در چنین مسألهای احتیاط میکند.[۱۹]
برای آگاهی مفصل درباره ایمان ابوطالب، سبب نزول آیه 56 سوره قصص و سبب نزول آیه 113 و 114 سوره توبه مطالعه شود.
مستندات
مستند 1
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 110: «حدثنا هناد، قال: ثنا وكيع و قبيصة، و حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا أبي، عن سفيان، عن حبيب بن أبي ثابت، عمن سمع ابن عباس يقول: نزلت في أبي طالب، كان ينهى عن محمد أن يؤذي و ينأى عما جاء به أن يؤمن به. حدثنا ابن بشار، قال: ثنا عبد الرحمن، قال: ثنا سفيان، عن حبيب بن أبي ثابت، قال: ثني من سمع ابن عباس يقول: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب ينهى عنه أن يؤذي، و ينأى عما جاء به. حدثنا الحسن بن يحيى، أخبرنا عبد الرزاق، قال: أخبرنا الثوري، عن حبيب بن أبي ثابت، عمن سمع ابن عباس: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب كان ينهى المشركين أن يؤذوا محمدا، و ينأى عما جاء به. حدثنا هناد، قال: ثنا عبدة، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن القاسم بن مخيمرة، قال: كان ابوطالب ينهى عن النبي صلى الله عليه و سلم و لا يصدقه. حدثنا ابن وكيع قال: ثنا أبي و محمد بن بشر، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن القاسم بن مخيمرة، في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب. قال ابن وكيع: قال بشر: كان ابوطالب ينهي عن النبي صلى الله عليه و سلم أن يؤذي، و لا يصدق. حدثنا هناد، قال: ثنا يونس بن بكير، عن أبي محمد الأسدي، عن حبيب بن أبي ثابت، قال: ثني من سمع ابن عباس يقول في قول الله تعالى: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ نزلت في أبي طالب كان ينهى عن أذى محمد، و ينأى عما جاء به أن يتبعه. حدثنا هناد، قال: ثنا وكيع، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن القاسم بن مخيمرة، في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا عبيد الله بن موسى، عن عبد العزيز بن سياه، عن حبيب، قال: ذاك ابوطالب، في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ. حدثنا يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: ثني سعيد بن أبي أيوب، قال: قال عطاء بن دينار في قول الله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أنها نزلت في أبي طالب، أنه كان ينهى الناس عن إيذاء رسول الله صلى الله عليه و سلم و ينأى عما جاء به من الهدى.»
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 4، ص 141 و 142: «قال مقاتل: نزلت في أبي طالب! و اسمه عبد مناف و ذلك إن النبي صلى اللّه عليه و سلّم كان عند أبي طالب يدعو إلى الإسلام فاجتمعت قريش إلى أبي طالب يريدون سوءا بالنبي صلى اللّه عليه و سلّم، فقال ابوطالب:
و اللّه لن يصلوا إليك بجمعهمحتى أوسّد في التراب دفينا
فاصدع بأمرك ما عليك غضاضةو ابشر بذلك و قر منكم عيونا
و دعوتني و زعمت إنك ناصحيو لقد صدقت و كنت ثم سببا
و فرضت دينا لا محالة إنه من خير أديان البرية دينا
لو لا الملامة أو حذاري سبة لوجدتني سمحا بذاك مبينا
فأنزل اللّه تعالى وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أي يمنعون الناس عن أذى النبي صلى اللّه عليه و سلّم وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أي يبتعدون عما جاء له من الهدي فلا يصدقونه و هذا قول القاسم بن محمد و عطاء ابن دينار و إحدى الروايتين عن ابن عباس و عن محمد بن الحنفية و السدي و الضحّاك قالوا: نزلت في جملة كفار مكة يعني وَ هُمْ يَنْهَوْنَ الناس عن إتباع محمد و الإيمان به و يتباعدون بأنفسهم عنه.»
تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج 3، ص 221: «و قوله وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ في معنى ينهون عنه قولان، [أحدهما]: أن المراد أنهم ينهون الناس عن اتباع الحق و تصديق الرسول و الانقياد للقرآن، وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أي و يبعدونهم عنه، فيجمعون بين الفعلين القبيحين، لا ينتفعون و لا يدعون أحدا ينتفع، قال علي بن أبي طلحة عن ابن عباس وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ يردون الناس عن محمد صلّى اللّه عليه و سلّم، أن يؤمنوا به. و قال محمد ابن الحنفية: كان كفار قريش لا يأتون النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و ينهون عنه، و كذا قال قتادة و مجاهد و الضحاك و غير واحد، و هذا القول أظهر، و اللّه أعلم، و هو اختيار ابن جرير [و القول الثاني:] رواه سفيان الثوري عن حبيب بن أبي ثابت، عمن سمع ابن عباس يقول في قوله وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب، كان ينهى الناس عن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم أن يؤذى، و كذا قال القاسم بن مخيمرة، و حبيب بن أبي ثابت، و عطاء بن دينار، و غيره، أنها نزلت في أبي طالب و قال سعيد بن أبي هلال: نزلت في عمومة النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و كانوا عشرة، فكانوا أشد الناس معه في العلانية، و أشد الناس عليه في السر، رواه ابن أبي حاتم.»
تفسير القمي، ج 1، ص 196: «و قوله وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال بنو هاشم كانوا ينصرون رسول الله ص و يمنعون قريشا عنه وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أي يباعدون عنه- و يساعدونه و لا يؤمنون».
تفسير القرآن العظيم (ابن ابی حاتم)، ج 4، ص 1277 و 1278: «ثابت، عمن سمع ابن عباس يقول في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ: نزلت في أبي طالب، قال: كان ينهى، عن النبي صلى الله عليه و سلم أن يؤذى. حدثنا أبي، ثنا أبو صالح كاتب الليث، حدثني معاوية بن صالح،، عن علي بن أبي طلحة، عن ابن عباس قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ، قال: ينهون الناس، عن محمد أن يؤمنوا به. حدثنا أبو سعيد الأشج، ثنا حفص بن غياث،، عن حجاج،، عن سالم المكي،، عن محمد بن الحنفية وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ قال: كان كفار قريش لا يأتون النبي صلى الله عليه و سلم، و ينهون عنه. و روى، عن الضحاك، و حبيب بن أبي ثابت نحو ذلك. حدثنا حجاج بن حمزة، ثنا شبابة، ثنا ورقاء،، عن ابن أبي نجيح،، عن مجاهد وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ قال: قريش ينهون، عن الذكر. حدثنا الحسن بن أبي الربيع أنا عبد الرزاق، أنا معمر،، عن قتادة، في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ قال: ينهون، عن القرآن و عن النبي صلى الله عليه و سلم. حدثنا أبي، ثنا هشام بن خالد، ثنا الوليد،، عن أبي لهيعة،، عن خالد بن يزيد، عن سعيد بن أبي هلال في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ، قال: نزلت في عمومة النبي صلى الله عليه و سلم، و كانوا عشرة، فكانوا أشد الناس معه في العلانية، و أشد الناس عليه في السر. حدثنا أبي، ثنا يحيى بن صالح الوحاظى، ثنا أبو معشر، عن محمد بن كعب في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ قال: ينهون، عن قتله. قوله تعالى: وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ. حدثنا أبو سعيد الأشج، ثنا وكيع،، عن سفيان، و حدثنا أبي، ثنا أبو حذيفة، أنا سفيان،، عن حبيب بن أبي ثابت، عمن سمع ابن عباس يقول: نزلت في أبي طالب: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال: كان ينهى، عن النبي صلى الله عليه و سلم أن يؤذى، و ينأى عما جاء به أن يؤمن به.»
بحر العلوم، ج 1، ص 441: «قوله تعالى: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ يعني: أهل مكة ينهون الناس عن محمد أن يتبعوه؛ و يتباعدون عنه أي: يتنافرون. و يقال: نزل في شأن أبي طالب. كان يقول للنبي صلى اللّه عليه و سلم: إن قريشا لن يصلوا إليك حتى أوسد في التراب، فامض يا ابن أخي فما عليك غضاضة يعني: ذلّا و كان لا يسلم لأجل المقالة فنزل وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ يعني: أبا طالب ينهى قريشا عن إيذائه، و ينأى عنه، و يتباعد عن دينه. و هذا قول الكلبي و الضحاك و مقاتل. و القول الأول أيضا قول الكلبي.»
تفسير مقاتل بن سليمان، ج 1، ص 555 و 556: «وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ و ذلك أن النبي- صلى اللّه عليه و سلم- كان عند أبى طالب بن عبد المطلب يدعوه إلى الإسلام فاجتمعت قريش إلى أبى طالب ليريدوا بالنبي- عليه السلام- سوءا، فسألوا أبا طالب أن يدفعه إليهم فيقتلوه، فقال ابوطالب: ما لي عنه صبر. قالوا: ندفع إليك من سبايانا من شئت مكان ابن أخيك، فقال ابوطالب: حين تروح الإبل فإن جاءت ناقة إلى غير فصيلها دفعته إليكم، و إن كانت الناقة لا تحن إلا إلى فصيلها فأنا أحق من الناقة، فلما أبى عليهم اجتمع منهم سبعة عشر رجلا من أشرافهم و رؤسائهم فكتبوا بينهم كتابا ألا يبايعوا بنى عبد المطلب و لا يناكحوهم و لا يخالطوهم و لا يؤاكلوهم حتى يدفعوا إليهم محمدا- صلى اللّه عليه و سلم- فيقتلوه فاجتمعوا فى دار شيبة بن عثمان صاحب الكعبة و كان هو أشد الناس على النبي- صلى اللّه عليه و سلم- فقال ابوطالب:
و اللّه لن يصلوا إليك بجمعهمحتى أغيب فى التراب دفينا
فانفذ لأمرك ما عليك غضاضة أبشر و قر بذاك منك عيونا
و دعوتني و زعمت أنك ناصحيفلقد صدقت و كنت قدما أمينا
و عرضت دينا قد علمت بأنهمن خير أديان البرية دينا
لو لا الدمامة أو أخادن سبة لوجدتني سمحا بذاك مبينا
فأنزل اللّه فى أبى طالب و اسمه: عبد مناف بن شيبة و هو عبد المطلب- «وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ» كان ينهى قريش عن أذى النبي- صلى اللّه عليه و سلم- و بتباعد هو عن النبي- صلى اللّه عليه و سلم- و لا يتبعه على دينه».
اسباب نزول القرآن، ص 217 و 218: «أخبرنا عبد الرحمن بن عبدان، قال: حدَّثنا محمد بن عبد اللَّه بن نعيم، قال: حدَّثنا علي بن حَمْشَاذ، قال: حدَّثنا محمد بن مَنْدَة الأصفهاني، قال: حدَّثنا بكر بن بَكَّار، قال: حدَّثنا حمزة بن حبيب، عن حبيب بن أبي ثابت، عن سعيد بن جُبَيْر، عن ابن عباس في قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب، كان ينهى المشركين أن يؤذوا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، و يتباعد عما جاء به. و هذا قول عطاء بن دينار، و القاسم بن مُخَيْمَرَة. قال مقاتل: و ذلك أن النبي صلى اللَّه عليه و سلم، كان عند أبي طالب يدعوه إلى الإسلام، فاجتمعت قريش إلى أبي طالب يريدون سوءاً بالنبي صلى اللَّه عليه و سلم، فقال ابوطالب:
و اللَّه لَنْ يَصِلُوا إليك بِجَمْعِهِمْحتَّى أوسدَ في التراب دفينا
فاصْدَعْ بأمرك ما عليك غَضَاضةٌو ابْشِرْ وقر بذاك منك عيونا
و عرضت ديناً لا محالة أنهمِنْ خيرِ أديانِ البَرِيَّةِ دينا
لَوْلَا الملامةُ أو حِذَارى سبَّةًلوَجَدْتَنِي سَمْحاً بذاك مَتِينا
فأنزل اللَّه تعالى: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ .. الآية). و قال محمد بن الحَنَفِيَّة و السُّدِّي و الضَّحَّاك: نزلت في كفار مكة، كانوا ينهون الناس عن اتِّباع محمد صلى اللَّه عليه و سلم، و يتباعدون بأنفسهم عنه. و هو قول ابن عباس في رواية الوالبي.»
تفسير عبد الرزاق، ج 2، ص 46: «عَنِ الثَّوْرِيِّ بْنِ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ , عَمَّنْ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسِ يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: {وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ} [الأنعام: 26] , قَالَ: «نَزَلَتْ فِي أَبِي طَالِبٍ» قَالَ: «كَانَ يَنْهَى الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُؤْذُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , وَيَنْأَى عَمَّا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ» صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ».
مستند 2
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 2، ص 132: «قلنا: وهذا سند ضعيف؛ فيه علتان: الأولى: حبيب بن أبي ثابت؛ مدلس وقد عنعنه، ورواه عنه الثوري كما سيأتي؛ فقال: عمن سمع ابن عباس. الثانية: بكر بن بكار؛ ضعيف؛ ضعفه النسائي، وابن معين، وأبو حاتم، وابن الجارود، وابن أبي حاتم وغيرهم، راجع: "الميزان" (1/ 343 رقم 1274)، و"اللسان" (2/ 48 رقم 178) وغيرها.»
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 2، ص 133: «قلنا: وهذا مرسل رجاله ثقات، فيرتقي حديث ابن عباس السابق إلى درجة الحسن لغيره بمجموعهما -إن شاء الله-، والله أعلم.»
تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج 3، ص 221: «و قوله وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ في معنى ينهون عنه قولان، [أحدهما]: أن المراد أنهم ينهون الناس عن اتباع الحق و تصديق الرسول و الانقياد للقرآن، وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أي و يبعدونهم عنه، فيجمعون بين الفعلين القبيحين، لا ينتفعون و لا يدعون أحدا ينتفع، قال علي بن أبي طلحة عن ابن عباس وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ يردون الناس عن محمد صلّى اللّه عليه و سلّم، أن يؤمنوا به. و قال محمد ابن الحنفية: كان كفار قريش لا يأتون النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و ينهون عنه، و كذا قال قتادة و مجاهد و الضحاك و غير واحد، و هذا القول أظهر، و اللّه أعلم، و هو اختيار ابن جرير [و القول الثاني:] رواه سفيان الثوري عن حبيب بن أبي ثابت، عمن سمع ابن عباس يقول في قوله وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ قال: نزلت في أبي طالب، كان ينهى الناس عن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم أن يؤذى، و كذا قال القاسم بن مخيمرة، و حبيب بن أبي ثابت، و عطاء بن دينار، و غيره، أنها نزلت في أبي طالب و قال سعيد بن أبي هلال: نزلت في عمومة النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و كانوا عشرة، فكانوا أشد الناس معه في العلانية، و أشد الناس عليه في السر، رواه ابن أبي حاتم.»
مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 444: «و قيل عنى به أبا طالب بن عبد المطلب و معناه يمنعون الناس عن أذى النبي (ص) و لا يتبعونه عن عطا و مقاتل و هذا لا يصح لأن هذه الآية معطوفة على ما تقدمها و ما تأخر عنها معطوف عليها و كلها في ذم الكفار المعاندين للنبي (ص) هذا و قد ثبت إجماع أهل البيت (ع) على إيمان أبي طالب و إجماعهم حجة لأنهم أحد الثقلين اللذين أمر النبي (ص) بالتمسك بهما».
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 110: «و أولى هذه الأقوال بتأويل الآية، قول من قال: تأويله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ عن إتباع محمد صلى الله عليه و سلم من سواهم من الناس، وَ يَنْأَوْنَ عن اتباعه. و ذلك أن الآيات قبلها جرت بذكر جماعة المشركين العادلين به، و الخبر عن تكذيبهم رسول الله صلى الله عليه و سلم و الإعراض عما جاءهم به من تنزيل الله و وحيه، فالواجب أن يكون قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ خبرا عنهم، إذ لم يأتنا ما يدل على انصراف الخبر عنهم إلى غيرهم، بل ما قبل هذه الآية و ما بعدها يدل على صحة ما قلنا من أن ذلك خبر عن جماعة مشركي قوم رسول الله صلى الله عليه و سلم دون أن يكون خبرا عن خاص منهم.»
الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 57: «و في تفسير القمي،: في قوله تعالى: «وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ» الآية، قال: قال: بنو هاشم كانوا ينصرون رسول الله ص- و يمنعون قريشا، و ينأون أي يباعدون عنه و لا يؤمنون. أقول: و الرواية تقرب مما روي عن عطاء و مقاتل": أن المراد ابوطالب عم النبي ص- فإنه كان ينهى قريشا عن النبي- و ينأى عن النبي و لا يؤمن به. و السياق يأبى ذلك فإن ظاهر الآية أن الضمير راجع إلى القرآن دون النبي ص. على أن الروايات من طرق أهل البيت (ع) متظافرة بإيمانه. قال في المجمع،: قد ثبت إجماع أهل البيت (ع) بإيمان أبي طالب، و إجماعهم حجة لأنهم أحد الثقلين الذين أمر النبي ص بالتمسك بهما».
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 120: «أخرج ابن أبي حاتم عن سعيد بن هلال أنه قال: إن الآية نزلت في عمومة النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و كانوا عشرة و كانوا أشد الناس معه في العلانية و أشد الناس عليه عليه الصلاة و السلام في السر، و قيل: ضمير الجمع لأبي طالب وحده و جمع استعظاما لفعله حتى كأنه مما لا يستقل به واحد، و قيل: إنه نزل منزلة أفعال متعددة فيكون كقوله: قفا عند المازني، و لا يخفى بعده. و روى هذا القول جماعة عن ابن عباس رضي الله تعالى عنهما أيضا. و روي عن مقاتل أن رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم كان عند أبي طالب يدعوه إلى الإسلام فاجتمعت قريش إليه يريدون سوءا بالنبي صلّى اللّه عليه و سلّم فقال منشدا:
و الله لن يصلوا إليك بجمعهم | حتى أوسد في التراب دفينا | ||
فاصدع بأمرك ما عليك غضاضة | و ابشر وقر بذاك منك عيونا | ||
و دعوتني و زعمت أنك ناصح | و لقد صدقت و كنت ثم أمينا | ||
و عرضت دينا لا محالة أنه | من خير أديان البرية دينا |
لو لا الملامة أو حذاري سبة | لوجدتني سمحا بذاك مبينا |
فنزلت هذه الآية. و فيها على هذا القول و الذي قبله التفات، ورد الإمام القول الأخير بأن جميع الآيات المتقدمة في ذم فعل المشركين فلا يناسبه ذكر النهي عن أذيته عليه الصلاة و السلام و هو غير مذموم. و نظر فيه بأن الذم بالمجموع من حيث هو مجموع. و بهذه الآية على هذه الرواية استدل بعض من ادعى أن أبا طالب لم يؤمن برسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم و سيأتي إن شاء الله تعالى تحقيق هذا المطلب في موضعه.»
الميزان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 405 و 406: «و في الدر المنثور، في قوله: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ»: أخرج ابن أبي شيبة و أحمد و البخاري و مسلم و النسائي و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ و ابن مردويه و البيهقي في الدلائل عن سعيد بن المسيب عن أبيه قال: لما حضرت أبا طالب الوفاة دخل عليه النبي ص- و عنده أبو جهل و عبد الله بن أبي أمية- فقال النبي ص: أي عم قل لا إله إلا الله أحاج لك بها عند الله- فقال أبو جهل و عبد الله بن أبي أمية: يا أبا طالب أ ترغب عن ملة عبد المطلب؟ و جعل النبي ص يعرضها عليه- و أبو جهل و عبد الله يعانوانه بتلك المقالة- فقال ابوطالب آخر ما كلمهم هو: على ملة عبد المطلب، و أبى أن يقول: لا إله إلا الله. فقال النبي ص: لأستغفرن لك ما لم أنه عنك فنزلت: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ» الآية، و أنزل الله في أبي طالب فقال لرسول الله ص: «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ». أقول: و في معناه روايات أخرى من طرق أهل السنة، و في بعضها أن المسلمين لما رأوا النبي ص يستغفر لعمه و هو مشرك استغفروا لآبائهم المشركين فنزلت الآية، و قد اتفقت الرواية عن أئمة أهل البيت (ع) أنه كان مسلما غير متظاهر بإسلامه ليتمكن بذلك من حماية النبي ص، و فيما روي بالنقل الصحيح من أشعاره شيء كثير يدل على توحيده و تصديقه النبوة، و قد قدمنا نبذة منها.»
مجمع البيان فى تفسير القرآن ج 7، ص 405 و 406: «قيل نزل قوله «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ» في أبي طالب فإن النبي ص كان يحب إسلامه فنزلت هذه الآية و كان يكره إسلام وحشي قاتل حمزة فنزل فيه يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ الآية فلم يسلم ابوطالب و أسلم وحشي و رووا ذلك عن ابن عباس و غيره و في هذا نظر كما ترى فإن النبي ص لا يجوز أن يخالف الله سبحانه في إرادته كما لا يجوز أن يخالفه في أوامره و نواهيه و إذا كان الله تعالى على ما زعم القوم لم يرد إيمان أبي طالب و أراد كفره و أراد النبي ص إيمانه فقد حصل غاية الخلاف بين إرادتي الرسول ص و المرسل فكأنه سبحانه يقول على مقتضى اعتقادهم إنك يا محمد تريد إيمانه و لا أريد إيمانه و لا أخلق فيه الإيمان مع تكفله بنصرتك و بذل مجهوده في إعانتك و الذب عنك و محبته لك و نعمته عليك و تكره أنت إيمان وحشي لقتله عمك حمزة و أنا أريد إيمانه و أخلق في قلبه الإيمان و في هذا ما فيه و قد ذكرنا في سورة الأنعام أن أهل البيت ع قد أجمعوا على أن أبا طالب مات مسلما و تظاهرت الروايات بذلك عنهم و أوردنا هناك طرفا من أشعاره الدالة على تصديقه للنبي ص و توحيده فإن استيفاء ذلك جميعه لا تتسع له الطوامير و ما روي من ذلك في كتب المغازي و غيرها أكثر من أن يحصى يكاشف فيها من كاشف النبي ص و يناضل عنه و يصحح نبوته و قال بعض الثقات إن قصائده في هذا المعنى التي تنفث في عقد السحر و تغبر في وجه شعراء الدهر يبلغ قدر مجلد و أكثر من هذا و لا شك في أنه لم يختر تمام مجاهرة الأعداء استصلاحا لهم و حسن تدبيره في دفع كيادهم لئلا يلجئوا الرسول إلى ما ألجئوه إليه بعد موته.»
التبيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 164: «و روي عن ابن عباس و مجاهد و الحسن و قتادة و غيرهم أنها نزلت في أبي طالب. و عن أبي عبد الله و أبي جعفر إن أبا طالب كان مسلماً و عليه اجماع الامامية، لا يختلفون فيه، و لهم على ذلك أدلة قاطعة موجبة للعلم ليس هذا موضع ذكرها.»
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 14، ص 66: «و قال بعض شيوخنا المعتزلة بذلك منهم الشيخ أبو القاسم البلخي و أبو جعفر الإسكافي و غيرهما.»
اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب (احمد بن زینی دحلان)، ص 17: «و هذا یدلک الی ان ایادی النواصب الاثیمة التی کانت صاحبة الدولة و النفوذ فی العهد الاموی و العباسی ادخلت و صنعت تلک الروایات و بثها لیعتقدها الناس».
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 14، ص 81 و 82: «قالوا و إنما لم يظهر ابوطالب الإسلام و يجاهر به لأنه لو أظهره لم يتهيأ له من نصرة النبي ص ما تهيأ له و كان كواحد من المسلمين الذين اتبعوه نحو أبي بكر و عبد الرحمن بن عوف و غيرهما ممن أسلم و لم يتمكن من نصرته و القيام دونه حينئذ و إنما تمكن ابوطالب من المحاماة عنه بالثبات في الظاهر على دين قريش و إن أبطن الإسلام كما لو أن إنسانا كان يبطن التشيع مثلا و هو في بلد من بلاد الكرامية و له في ذلك البلد وجاهة و قدم و هو يظهر مذهب الكرامية و يحفظ ناموسه بينهم بذلك و كان في ذلك البلد نفر يسير من الشيعة لا يزالون ينالون بالأذى و الضرر من أهل ذلك البلد و رؤسائه فإنه ما دام قادرا على إظهار مذهب أهل البلد يكون أشد تمكنا من المدافعة و المحاماة عن أولئك النفر فلو أظهر ما يجوز من التشيع و كاشف أهل البلد بذلك صار حكمه حكم واحد من أولئك النفر و لحقه من الأذى و الضرر ما يلحقهم و لم يتمكن من الدفاع أحيانا عنهم كما كان أولا.»
شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید، ج 13، ص 272: «و بدعائه و إقباله على محمد ص أسلمت امرأته فاطمة بنت أسد».
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 10، ص 303: «و أخرج البخاري و مسلم و أحمد و النسائي و غيرهم، عن سعيد بن المسيب عن أبيه نحو ذلك، و أخرج أبو سهل السري بن سهل من طريق عبد القدوس عن أبي صالح عن ابن عباس أنه قال: إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ إلخ نزلت في أبي طالب ألح النبي صلّى اللّه تعالى عليه و سلّم أن يسلم فأبى فأنزل اللّه تعالى هذه الآية و قد روى نزولها فيه عنه أيضا ابن مردويه، و مسألة إسلامه خلافية، و حكاية إجماع المسلمين أو المفسرين على أن الآية نزلت فيه لا تصح فقد ذهب الشيعة و غير واحد من مفسريهم إلى إسلامه و ادعوا إجماع أئمة أهل البيت على ذلك و أن أكثر قصائده تشهد له بذلك؛ و كأن من يدعي إجماع المسلمين لا يعتد بخلاف الشيعة و لا يعول على رواياتهم، ثم إنه على القول بعدم إسلامه لا ينبغي سبه و التكلم فيه بفضول الكلام فإن ذلك مما يتأذى به العلويون بل لا يبعد أن يكون مما يتأذى به النبي عليه الصلاة و السلام الذي نطقت الآية بناء على هذه الروايات بحبه إياه، و الاحتياط لا يخفى على ذي فهم.»
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 2، ص 280: «و قال ابن عباس أيضا و القاسم و حبيب بن أبي ثابت و عطاء بن دينار المراد بقوله وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ ابوطالب و من كان معه على حماية رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و على الدوام في الكفر، و المعنى و هم ينهون عنه من يريد إذايته وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ بإيمانهم و اتباعهم فهم يفعلون الشيء و خلافه، و يقلق على هذا القول رد قوله وَ هُمْ على جماعة الكفار المتقدم ذكرها، لأن جميعهم لم يكن ينهى عن إذاية النبي صلى اللّه عليه و سلم. قال القاضي أبو محمد: و يتخرج ذلك و يحسن على أن تقدر القصد ذكر ما ينعى على فريق فريق من الجماعة التي هي كلها مجمعة على الكفر، فخرجت العبارة عن فريق من الجماعة بلفظ يعم الجماعة، لأن التوبيخ على هذه الصورة أغلظ عليهم، كما تقول إذا شنعت على جماعة فيها زناة و سرقة و شربة خمر هؤلاء يزنون و يسرقون و يشربون الخمر و حقيقة كلامك أن بعضهم يفعل هذا و بعضهم يفعل هذا، فكأنه قال: من هؤلاء الكفرة من يستمع و هم ينهون عن إذايته و لا يؤمنون به، أي: منهم من يفعل ذلك».
فتح القدير، ج 2، ص 124: «من القصص و الأحاديث. قال الجوهري: الأساطير: الأباطيل و الترهات. قوله: وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ أي ينهى المشركون الناس عن الإيمان بالقرآن أو بمحمد صلّى اللّه عليه و سلّم و يبعدون هم في أنفسهم عنه. و قيل: إنها نزلت في أبي طالب فإنه كان ينهى الكفار عن أذية النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم و يبعد هو عن إجابته».
محاسن التاويل، ج 4، ص 337: «روى الحاكم و غيره، عن ثلة من التابعين، أن هذه الآية نزلت في أبي طالب، كان ينهى عن النبيّ صلى اللّه عليه و سلم أن يؤذى، و ينأي عنه فلا يؤمن به، و جمعيته حينئذ، باعتبار استتباعه لأتباعه. و روى ابن أبي حاتم عن سعيد بن جبير أنها نزلت في عمومة النبي صلى اللّه عليه و سلم، و كانوا عشرة. فكانوا أشد الناس معه في العلانية، و أشدهم عليه في السر، و لا يخفى أن لفظ التنزيل مما يصدق على ما ذكر و لا ينافيه، و هو المراد بالنزول- كما أسلفنا مرارا- و قد قال ابوطالب يخاطب النبي صلى اللّه عليه و سلم:
و اللّه لن يصلوا إليك بجمعهم | حتى أو سدّ في التراب دفينا |
فاصدع بأمرك ما عليك غضاضة | و ابشر بذاك و قرّ عيونا |
و دعوتني و زعمت أنك ناصح | و لقد صدقت و كنت ثم أمينا |
و عرضت دينا لا محالة أنه | من خير أديان البرية دينا |
لو لا الملامة أو حذاري سبة | لوجدتني سمحا بذاك مبينا |
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (بیتا). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله. (بیتا). شرح نهج البلاغة (ج ۱–20). قم: کتابخانه عمومی مرعشی نجفی (ره).
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن حجر العسقلاني. (۱۴۱۵). الإصابة في تمييز الصحابة (ج ۱–8). بیروت: دار الكتب العلمية.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (بیتا). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن هشام، عبد الملک بن هشام. (بیتا). السیرة النبویة (ج ۱–4). بیروت: دار المعرفة.
- احمد بن زینی دحلان. (۱۴۲۸). اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب (ویرایش حسن بن علی السقاف). عمان: دار الإمام النووی.
- الهلالي، سليم بن عيد. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي للنشر والتوزيع.
- بخاری. (۱۴۲۲). صحیح البخاری (ج ۱–9). دار طوق النجاة.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (بیتا). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (بیتا). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- صنعانی، عبد الرزاق. (۱۴۱۰). تفسیر القرآن (ج ۱–3). ریاض: مكتبة الرشد للنشر والتوزيع.
- طباطبایی، محمدحسین. (بیتا). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (بیتا). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- قرطبی، محمد بن احمد. (۱۳۶۴). الجامع لاحکام القرآن (ج ۱–20). تهران: ناصر خسرو.
- قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.
- کراجکی، محمد بن علی. (بیتا). کنز الفوائد (ج ۱–2). قم: دار الذخائر.
- مقاتل بن سلیمان. (بیتا). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ تفسیر القرآن، صنعانی، عبد الرزاق، ج 2، ص 46؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 4، ص 1277 و 1278؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 1، ص 441؛ جامع البیان، طبری، ج 7، ص 110؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 4، ص 141 و 142؛ اسباب النزول، واحدی، ص 217 و 218؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 3، ص 221
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ص 1، ص 555 و 556
- ↑ تفسير القمي، قمی، ج 1، ص 196
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 4، ص 1277
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 4، ص 1277؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 1، ص 441؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 4، ص 142؛ اسباب النزول، واحدی، ص 218؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 3، ص 221
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي، ج 2، ص 133
- ↑ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي، ج 2، ص 132
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 7، ص 110؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 4، ص 444؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 3، ص 221
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 4، ص 120
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 7، ص 57
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 8، ص 164؛ مجمع البيان، طبرسی، ص 7، ص 405 و 406؛ المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 405 و 406
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 14، ص 66
- ↑ اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب، احمد بن زینی، ص 17
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 14، ص 81 و 82
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 7، ص 110؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 3، ص 221
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 4، ص 444؛ المیزان، طباطبایی، ج 7، ص 57
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 4، ص 120؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 280؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 124؛ محاسن التأویل، قاسمی، ج 4، ص 337
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 10، ص 303
نظرات