سبب نزول سوره فرقان آیات 68 تا 71
آیات مربوط به سبب نزول
«وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً (69) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (70) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتابا (71)» (الفرقان، 68 - 71) (و كسانىاند كه با خدا معبودى ديگر نمىخوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است، جز به حق نمىكُشند و زنا نمىكنند، و هركس اينها را انجام دهد، سزايش را دريافت خواهد كرد. (68) براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مىشود و پيوسته در آن خوار مىماند. (69) مگر كسىكه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مىكند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است. (70) و هركس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، در حقيقت به سوى خدا بازمىگردد.) (71)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیات 68 تا 71 سوره فرقان چهار سبب نزول نقل شده است: 1. مشرکان به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند، ما کشتار و زنا بسیار کردهایم، کفاره گناهان ما چه خواهد بود؟ در پی این سؤال آیه 68 سوره فرقان نازل شد و خداوند به آنها راه حل محو گناهان را معرفی کرد؛ 2. گروهی از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) پرسیدند، بزرگترین گناهان نزد خداوند چیست؟ حضرت فرمود: شرک. بار دیگر پرسيدند، ديگر چه؟ فرمود: کشتن فرزند از ترس فقر. پرسیدند، ديگر چه؟ فرمود: زنا. بعد از آن در تصديق پاسخهاى حضرت، آیه 68 سوره فرقان نازل شد؛ 3. شماری از آیات یادشده درباره وحشی قاتل حمزه، عموی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نازل شده است. او به حضرت گفت، من كه شرك ورزيدهام، زنا كردهام و حمزه را در جنگ اُحُد کشتهام، آيا خدا توبه ام را مىپذيرد؟ آيه هفتاد در پی همین ماجرا نازل شد و از پذیرش توبه گناهکاران خبر داد؛ 4. پس از نزول آیات 68 و 69 سوره فرقان و هشدار خداوند نسبت به گناهان، مشرکان گفتند، یاران محمد نیز به دلیل ارتکاب این گناهان مانند ما [جهنمی] اند. آیه هفتاد سوره فرقان نازل شد تا پاسخ به مشرکان و نشان از راه توبه باشد.
سبب نزول نخست از لحاظ سند صحیح و از نظر محتوا نیز با سیاق آیات و زمان نزول سوره فرقان سازگاری دارد و به عنوان روایت سبب نزول برای آیه 68 تقویت شده است. سبب نزول دوم گرچه از لحاظ سند، حسن شمرده شده، با اشکالاتی از جهت متن مواجه است. دو سبب نزول دیگر افزون بر ضعف سند، از لحاظ محتوا نیز قابل اعتماد نیست. به نظر میرسد سبب چهارم قالب دیگری از سبب نزول نخست است و از نظر مضمون در پی یک هدفاند.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب اول[۲] (سؤال از پیامبر درباره کفاره قتل و زنا)(ر.ک. مستند 1)
بر اساس روایتی از ابن عباس، مشرکان با حضور نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند، ما که بسیار مرتکب قتل و زنا شدهایم، کفاره محو گناهانمان چیست؟ با نزول آیه 68 سوره فرقان خداوند آنها را نسبت به بخشش گناهانشان امیدوار میکند.[۳] در همه مصادر یادشده به جز اسباب النزول واحدی آمده است که پس از نزول آیه 68 سوره فرقان، خداوند آیه 53 سوره زمر را نیز برای ایجاد امید در دل گناهکاران نازل کرد: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم» (الزمر، 53) (بگو: اى بندگان من - كه بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد - از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را مىآمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.)[۱] در شماری از روایات نقل شده است که پس از نزول آیه 68 سوره فرقان، گروهی از اصحاب گفتند، ما در زمان جاهلیت شرک ورزیدیم و مرتکب زنا شدیم. در پی این سخنان آیه هفتاد نازل شد.[۴] واحدی این داستان را سبب نزول برای آیات 68 تا 70 سوره فرقان دانسته است.[۵]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کردهاند:
- صحیح البخاری (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- صحیح مسلم (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- السنن الكبرى (سنی، قرن4، حدیثی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- المستدرک علی الصحیحین (سنی، قرن 5، حدیثی)؛
- السنن الکبری (بیهقی) (سنی، قرن 5، حدیثی)؛
- اسباب النزول (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
ماجرای یادشده از لحاظ سند، صحیح شمرده شده است.[۶]
برخی از شواهد درستی محتوای سبب نزول: 1. گزارش سبب نزول با فرازهای آیه 68 سوره فرقان سازگاری دارد.[۷] آیه یادشده در واقع به افرادی که در پی پیوستن به دین اسلام و به دنبال راه حلی برای پاککردن گناهانشان بودند، میفرماید: با شرک نورزیدن به خدا، حرمت کشتن دیگران و پرهیز از زنا، انسان در زمره پاکان قرار خواهد گرفت؛ 2. اینکه سوره فرقان بنا بر دیدگاه مشهور مفسران در مکه نازل شده است[۸] و عمده مردم آن دیار گرفتار مسأله شرک و سایر گناهان بودند.[۹]
افزون بر مصادر ذکرشده، برخی دیگر از مفسران سبب نزول یادشده را نقل کردهاند، از جمله: شوکانی،[۱۰] آلوسی[۱۱] و ابن عاشور[۱۲] شماری از آنها همچون طوسی، طبرسی، ابن عطیه، قاسمی و طباطبایی سبب نزول یادشده را نقل نکردهاند.
سبب دوم (سؤال درباره بزرگترین گناهان)(ر.ک. مستند 3)
از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) پرسيدند: چه گناهى از همه گناهان بزرگتر است؟ فرمود: اينكه براى خدا شريك بگيرى، با اينكه او تو را خَلق كرده است. پرسيده شد، ديگر چه؟ فرمود: فرزندت را از ترس اينكه روزىِ تو را بخورد بکشى. بار دیگر پرسیدند، ديگر چه؟ فرمود: اينكه با زن همسايهات زنا كنى. بعد از اين گفتوگو خداوند در تصديق پاسخهاى پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) آیه 68 سوره فرقان را نازل کرد.[۱۳]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کردهاند:
- صحیح البخاری (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- صحیح مسلم (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب النزول (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)
با اینکه شماری از محققان سند روایت یادشده را حسن (راویان آن در ضبط از راویان صحیح رتبه پایینتری دارند؛ اما از نظر محتوا مشکلی ندارد) دانستهاند؛[۱۴] اما روایت به عنوان گزارش سبب نزول برای آيه 68 سوره فرقان پذیرفتنی نیست؛ زیرا: 1. در برخی از مصادر متقدم، گزارش به گونهای نقل شده که نشان میدهد ماجرا پس از نزول آيه 68 سوره فرقان رخ داده و پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) آیه را تلاوت کرده است.[۱۵] این مسأله سبب یادشده را تضعیف میکند؛ 2. گزارش افزون بر مغایرت با ماجرای سبب نزول نخست، با برخی از روایاتی که به صراحت آیه را سبب نزول درباره افراد مشرک میشمارد، هماهنگ نیست.[۱۶]
افزون بر مصادر یادشده، طبرسی،[۱۷] ابن عطیه (سببیت برای آيه را تصریح نکرده است)،[۱۸] شوکانی،[۱۰] آلوسی،[۱۱] ابن عاشور[۱۹] و طباطبایی (ماجرا را سبب برای نزول آیه 68 سوره فرقان نمیشمارد.)[۲۰] گزارش یادشده را نقل کردهاند. مفسرانی همچون طوسی و قاسمی به روایت سبب نزول اشاره نکردهاند.
سبب سوم (تصمیم قاتل حمزه برای توبه و پذیرفتن اسلام)[۲۱]
مبتنی بر شماری از روایات، آیات 68 تا 71 سوره فرقان درباره وحشی بن حرب (قاتل حمزه، عموی پیامبر اکرم)[۲۲]) نازل شده است.[۲۳] ماجرا در مصادر یادشده با تفاوتهایی نقل شده است. بر اساس تعدادی از مصادر، وحشی در نامهای به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) که در مدینه بود، اظهار داشت، من كه شرك ورزيدهام، زنا كردهام و حمزه را در جنگ اُحُد کشتهام، آيا خدا توبه ام را مىپذيرد؟ و آيه هفتاد سوره فرقان در پی آن نازل شده است.[۲۴] ابن ابی حاتم و طبری ماجرای توبه وحشی را سبب نزول آيات 68 تا 70 شمردهاند.[۲۵] بر اساس شماری از مصادر پس از آنکه وحشی سؤال خود را درباره قبول یا ردّ توبهاش از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) پرسید، آيه هفتاد سوره فرقان نازل شد و به توبه کنندگان، بخشش گناهان پیشین آنها را نوید داد. وحشى گفت در اين آيه شرط قبولِ توبه را عمل صالح مىبينم، باز امان مىخواهم تا كلام خدا را بشنوم. برای او این آيه نازل شد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء» (النساء، 48) (مسلّماً خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمىبخشايد و غير از آن را براى هركه بخواهد مىبخشايد.)[۱]. پيامبر (صلوات الله و سلامه علیه) وحشى را خواست و آيه را بر او تلاوت فرمود. وحشى گفت: شايد من از كسانى نباشم كه خدا بخواهد بر من ببخشايد. باز امان مىخواهم تا كلام خدا را بشنوم. در همین باره آيه 53 سوره زمر نازل شد: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» (الزمر، 53) (بگو: اى بندگان من - كه بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد - از رحمت خدا نوميد مشويد.)((ترجمه محمدمهدی فولادوند) پس از نزول این آيه، وحشى اسلام آورد.[۲۶] سمرقندی و ثعلبی به جزئیات ماجرا اشاره نکردهاند.[۲۷]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- المعجم الکبیر (سنی، قرن 4، حدیثی)؛
- اسباب النزول (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 6، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول[۲۸]
مقاتل، سمرقندی و ثعلبی ماجرای یادشده را بدون سلسله سند نقل کردهاند. در سند گزارش ابن ابی حاتم راوی ضعیفی به نام ابن لَهِيعَة آمده است.[۲۹] ضعف وی ناشی از ناتوانی بر حفظ حدیث و نقل درست، و تحریف است.[۳۰] در سلسله سند طبری نام محمد بن حمید آمده است که شماری او را تضعیف کردهاند.[۳۱] در میان راویان طبرانی نیز أَبْيَن بن سفیان آمده که به سخنانش اعتباری نیست.[۳۲] در روایت واحدی نیز نام چندین راوی مجهول آمده است؛[۳۳] بنابراین سند روایت ذکرشده بیاعتبار است.
گزارش یادشده سبب نزول آيات 68 تا 70 سوره فرقان نیست؛ زیرا سوره فرقان بنا بر دیدگاه مشهور مفسران، در مکه و پیش از هجرت نازل شده است[۸] و منابع تاریخی، مسلمانشدن وحشی را پس از فتح مکه دانستهاند.[۳۴] افزون بر آن، اینکه بر اساس برخی روایات، خداوند برای جذب وحشی به اسلام، اصرار ورزیده و سه آیه از سه سوره متفاوت نازل کرده است، جای تأمل دارد؛ چراکه او در این راه ثابت قدم نبود و خداوند از آینده او خبر داشت. بر اساس گزارشهای رسیده پیوسته حدّ شرب خمر بر وحشی اجرا میشد[۳۵] و حتی برخی نوشتهاند که او در آخر عمرش به سبب نوشیدن شراب درگذشت.[۳۶] همچنین عمده مفسران، مانند: طوسی، طبرسی، آلوسی، قاسمی، ابن عاشور و طباطبایی گزارش سبب نزول را نقل نکردهاند که این بیاعتنایی نشانه ضعف روایت است. ابن عطیه (به جزئیات ماجرا اشاره نکرده است)[۳۷] و شوکانی[۳۸] از مفسرانیاند که ماجرای وحشی را نقل کردهاند.
سبب چهارم (پندار برخی مشرکان درباره سرنوشت گناهکاران)[۳۹]
پس از آنکه خداوند آیات 68 و 69 سوره فرقان را نازل کرد و به مشرکان، قاتلان و زناکاران هشدار داد: «وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً (69)» (الفرقان، 68 و 69) (و كسانىاند كه با خدا معبودى ديگر نمىخوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمىكُشند، و زنا نمىكنند، و هركس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد. براى او در روز قيامت عذاب دوچندان مىشود و پيوسته در آن خوار مىماند.) (ترجمه محمدمهدی فولادوند) گروهی از مشرکان گفتند، یاران محمد نیز به دلیل ارتکاب آن گناهان، مانند ما [جهنمی] اند. در پی سخنان آنها آیه هفتاد نازل شد و از پاکشدن گناهان با توبه، خبر داد.[۴۰] در شماری از روایات آمده است که مشرکان پس از نزول دو آيه یادشده گفتند، محمد گمان میکند سزای کسی که شرک بورزد، آدم بکشد و زنا کند آتش جهنم است. خداوند در پاسخ، آیه هفتاد را نازل کرد و مسیر توبه را به آنها نشان داد.[۴۰]
مصدر سبب نزول
جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)
بررسی سبب نزول[۴۱]
سند گزارش نخست، به سبب ضعف عبد الرحمن بن زید[۴۲] و حذف نام بیش از یک راوی در سلسله سند (اعضال) ضعیف شمرده شده است.[۴۳] برخی عبدالرحمن بن زید را به دروغگویی متهم کردهاند.[۴۴] مشکل حذف راویان (اعضال) در روایت دوم نیز گزارش شده است.[۳۳]
سبب نزول یادشده با قرائن داخلی و فضای کلی آیات 68 تا 70 سوره فرقان سازگاری دارد. این تناسب از سویی ناشی از شمارش تعدادی از بزرگترین گناهان در آيه 68 و ذکر آن گناهان در روایت یادشده و از سوی دیگر بازکردن راه توبه برای گناهکاران در آيه هفتاد است. خداوند با تشویق و دعوت به توبه و هموارساختن راه بندگی به مشرکان میآموزد با توبه، سیئات اعمال به حسنات تبدیل میشود و سخن شما بر بیقیدوشرطی ورود اشخاص گناهکار به آتش جهنم، بیاعتبار است. چون عمده مفسران گزارش سبب نزول را ذکر نکردهاند، به نظر میرسد تناسب یادشده که به طور طبیعی در عمده روایات سبب نزول دیده میشود، با چالش روبه روست. طوسی، طبرسی، ابن عطیه، شوکانی، آلوسی، قاسمی و طباطبایی از مفسرانیاند که سبب نزول یادشده را نقل نکردهاند.
بررسی نهایی سبب نزول آیات 68 تا 71 سوره فرقان
در مجموع، صحت سند گزارش نخست، تطابق آن با سیاق آیات 68 تا 71 سوره فرقان و نیز ذکر آن از سوی حدیثنگاران متقدم از دلایلی است که نشان میدهد سبب نخست اعتبار دارد. ضعف سند و اشکالات محتوایی ذکرشده، سایر روایات سبب نزول را بیاعتبار کرده است. این نکته نیز مهم است که به نظر میرسد مضمون سبب نزول نخست و سبب نزول چهارم تشابه دارد و آن دو روایت در پی ارائه یک موضوعاند.
مستندات
مستند 1
صحيح البخاري، ج 6، ص 125: «حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ، أَنَّ ابْنَ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَهُمْ قَالَ يَعْلَى: إِنَّ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ أَخْبَرَهُ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ نَاسًا، مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ كَانُوا قَدْ قَتَلُوا وَأَكْثَرُوا، وَزَنَوْا وَأَكْثَرُوا، فَأَتَوْا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالُوا: إِنَّ الَّذِي تَقُولُ وَتَدْعُو إِلَيْهِ لَحَسَنٌ، لَوْ تُخْبِرُنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا كَفَّارَةً فَنَزَلَ: وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ، وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالحَقِّ، وَلاَ يَزْنُونَ [الفرقان: 68] وَنَزَلَتْ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ. الزمر: 53.»
صحيح مسلم، ج 1، ص 113: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمِ بْنِ مَيْمُونٍ، وَإِبْرَاهِيمُ بْنُ دِينَارٍ، وَاللَّفْظُ لِإِبْرَاهِيمَ، قَالَا: حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ وَهُوَ ابْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي يَعْلَى بْنُ مُسْلِمٍ أَنَّهُ سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ، يُحَدِّثُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ نَاسًا مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ قَتَلُوا فَأَكْثَرُوا، وَزَنَوْا فَأَكْثَرُوا، ثُمَّ أَتَوْا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: إِنَّ الَّذِي تَقُولُ وَتَدْعُو لَحَسَنٌ، وَلَوْ تُخْبِرُنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا كَفَّارَةً، فَنَزَلَ: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا} [الفرقان: 68] وَنَزَلَ {يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ} الزمر: 53.»
السنن الكبرى، ج 3، ص 421: «أَخْبَرَنَا حَاجِبُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْمَنْبِجِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي رَوَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى الثَّعْلَبِيِّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ قَوْمًا كَانُوا قَتَلُوا، فَأَكْثَرُوا وَزَنَوْا، فَأَكْثَرُوا وَانْتَهَكُوا، فَأَتَوُا النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالُوا: يَا مُحَمَّدُ إِنَّ الَّذِي تَقُولُ وَتَدَعُو إِلَيْهِ لَحَقٌّ لَو تُخْبِرُنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَاهُ كَفَّارَةً، فَأَنْزَلَ اللهُ {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ} [الفرقان: 68] إِلَى {فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللهُ غَفُورًا رَحِيمًا} [الفرقان: 70 قَالَ: يُبَدَّلُ اللهُ بِشِرْكِهِمْ إِيمَانًا وَبِزِنَاهُمْ إِحْصَانًا، وَنَزَلَتْ: {قُلْ يَا عَبَّادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ} [الزمر: 53].»
تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج 8، ص 2728 - 2732: «حدثنا أبى، ثنا الحسن بن محمد بن الصباح الزعفراني، ثنا حجاج، عن محمد، عن ابن جريج، عن سعيد بن جبير أنه سمعه يحدث، عن ابن عباس أن ناسا من أهل الشرك قد قتلوا فأكثروا و زنوا فأكثروا ثم أتوا محمدا صلى الله عليه و سلم فقالوا إن الذي تقوله و تدعو إليه لحسن لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة فنزلت: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ و نزلت: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِم.
حدثنا أبي ثنا محمد بن كثير العبدي، ثنا سليمان يعني أخاه، عن حصين، عن أبي مالك قال: لما نزلت هذه الآية: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية. قال بعض أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم: قد كنا أشركنا في الجاهلية و قتلنا فنزلت: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحا.»
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 26: «حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج، قال: ثني يعلى بن مسلم، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس: أن ناسا من أهل الشرك قتلوا فأكثروا، فأتوا محمدا صلى الله عليه و سلم، فقالوا: إن الذي تدعونا إليه لحسن، لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة، فنزلت: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، وَ لا يَزْنُونَ و نزلت: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إلى قوله: مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ.»
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 438: «أَخْبَرَنَا أَبُو زَكَرِيَّا الْعَنْبَرِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ السَّلَامِ، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ آدَمَ، ثنا ابْنُ أَبِي زَائِدَةَ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، عَنْ يَعْلَى بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَقَدْ قَتَلُوا فَأَكْثَرُوا وَزَنَوْا فَأَكْثَرُوا مَا أَحْسَنَ مَا تَدْعُونَا إِلَيْهِ لَوْ أَخْبَرْتَنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا كَفَّارَةً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ} [الفرقان: 68] الْآيَةُ. وَنَزَلَتْ: {قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ} [الزمر: 53] «صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ» على شرط البخاري ومسلم.»
السنن الكبرى، ج 9، ص 167: «أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، ثنا أَبُو عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَإِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَزَكَرِيَّا بْنُ دَاوُدَ الْخَفَّافُ، قَالُوا: ثنا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزَّعْفَرَانِيُّ، ثنا حَجَّاجٌ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَنِي يَعْلَى بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ أَنَّهُ سَمِعَهُ يُحَدِّثُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا، أَنَّ نَاسًا مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ قَتَلُوا فَأَكْثَرُوا، وَزَنَوْا فَأَكْثَرُوا، ثُمَّ أَتَوْا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: إِنَّ الَّذِي تَقُولُ وَتَدْعُو إِلَيْهِ لَحَسَنٌ وَلَوْ تُخْبِرُنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا كَفَّارَةً، فَنَزَلَتْ: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ} [الفرقان: 68]، وَنَزَلَتْ: {يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ}. الزمر: 53.»
أسباب النزول، ص 345: «أخبرنا أبو إسحاق الثعالبي، قال: أخبرنا الحسن بن أحمد المخلدي، قال: أخبرنا المؤمل بن الحسن بن عيسى، قال: حدَّثنا الحسن بن محمد بن الصباح الزَّعْفَرَاني قال: حدَّثنا حجاج، عن ابن جريج، قال: أخبرني يعلى بن مسلم، عن سعيد بن جبير، سمعه يحدث عن ابن عباس: أن ناساً من أهل الشرك قَتَلوا فأكثروا، و زنوا فأكثروا، ثم أتوا محمداً صلى اللَّه عليه و سلم فقالوا: إن الذي تقول و تدعو إليه لَحَسنٌ لو تخبرنا أنَّ لما عملنا كفارةً. فنزلت: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ ... الآيات إلى قوله: غَفُوراً رَحِيماً.»
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 7، ص 148: «أخبرنا أبو محمد الحسن بن أحمد المخلدي قال: أخبرنا المؤمّل بن الحسن بن عيسى قال: حدّثنا الحسن بن محمد قال: حدّثنا حجاج عن أبي جريح قال: أخبرني يعلى يعني ابن مسلم عن سعيد بن جبير سمعه يحدّث عن ابن عباس أنّ ناسا من أهل الشرك كانوا قد قتلوا فأكثروا، و زنوا فأكثروا ثم أتوا محمدا صلى اللّه عليه و سلّم فقالوا: إن الذي تقول و تدعو إليه لحسن لو تخبرنا أن لما عملناه كفارة فنزل وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ و نزل يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِم.»
تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج 6، ص 114: «و قال ابن جريج: أخبرني يعلى عن سعيد بن جبير أنه سمع ابن عباس يحدث أن ناسا من أهل الشرك قتلوا فأكثروا، وزنوا فأكثروا، ثم أتوا محمدا صلى اللّه عليه و سلم فقالوا: إن الذي تقول و تدعو إليه لحسن، لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة، فنزلت وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية، و نزلت قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ الآية.»
مستند 2
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 438: «أَخْبَرَنَا أَبُو زَكَرِيَّا الْعَنْبَرِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ السَّلَامِ، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ آدَمَ، ثنا ابْنُ أَبِي زَائِدَةَ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، عَنْ يَعْلَى بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، "وَقَدْ قَتَلُوا فَأَكْثَرُوا وَزَنَوْا فَأَكْثَرُوا مَا أَحْسَنَ مَا تَدْعُونَا إِلَيْهِ لَوْ أَخْبَرْتَنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا كَفَّارَةً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ} [الفرقان: 68] الْآيَةُ. وَنَزَلَتْ: {قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ} [الزمر: 53] «صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ» على شرط البخاري ومسلم.»
صحيح وضعيف سنن النسائي، ج 9، ص 76: «أخبرنا الحسن بن محمد الزعفراني قال حدثنا حجاج بن محمد قال ابن جريج أخبرني يعلى عن سعيد بن جبير عن ابن عباس أن ناسا من أهل الشرك أتوا محمدا فقالوا إن الذي تقول وتدعو إليه لحسن لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة فنزلت (والذين لا يدعون مع الله إلها آخر) ونزلت (قل يا عبادي الذين أسرفوا على أنفسهم. تحقيق الألباني: صحیح.»
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 17: «عن عبد الله بن عباس -رضي الله عنهما-: أن ناساً من أهل الشرك قتلوا فأكثروا وزنوا فأكثروا، ثم أتوا محمداً - صلى الله عليه وسلم -، فقالوا: إن الذي تقول وتدعو لحسن، ولو تخبرنا أنَّ لِمَا عملنا كفارة؛ فنزل: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا (68)}، ونزل: {قُلْ يَاعِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ} الزمر: 53 صحيح.»
المحرر في أسباب نزول القرآن من خلال الكتب التسعة، ج 2، ص 764: «أن سبب نزول الآيات الكريمة حديث ابن عبَّاسٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - لموافقته سياق القرآن.»
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 199: «سورة الفرقان. هذه السورة مكية في قول الجمهور.»
الجامع لأحكام القرآن، ج 14، ص 1: «سورة الفرقان. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مكية كلها في قول الجمهور.»
الإتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 49: «سُورَةُ الفرقان: قَالَ ابْنُ الْفَرَسِ الْجُمْهُورُ عَلَى أَنَّهَا مَكِّيَّة.»
المحرر في أسباب نزول القرآن من خلال الكتب التسع، ج 2، ص 763: «والظاهر - والله أعلم - أن قول القرطبي صحيح ويؤيده أمران: الأول: أن السورة مكية عند جمهور العلماء، والشرك كان واسعاً في الناس ذلك الوقت، وهذا يوافق قول ابن عبَّاسٍ: إن ناساً من أهل الشرك كانوا قد قتلوا وأكثروا، وزنوا وأكثروا ... الحديث.»
فتح القدير، ج 4، ص 106: «و أخرجا و غيرهما أيضا عن ابن عباس أن ناسا من أهل الشرك قد قتلوا فأكثروا، و زنوا فأكثروا، ثم أتوا محمدا صلّى اللّه عليه و سلم فقالوا: إن الذي تقول و تدعو إليه لحسن، لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة، فنزلت وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ الآية، و نزلت قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِم.»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 10، ص 47: «أخرج الشيخان و أبو داود و النسائي عن ابن عباس رضي اللّه تعالى عنهما أن ناسا من أهل الشرك قد قتلوا فأكثروا و زنوا فأكثروا ثم أتوا محمدا صلّى اللّه عليه و سلّم فقالوا: إن الذي تقول و تدعو إليه لحسن لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة فنزلت وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية و نزلت قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ [الزمر: 53].»
التحرير و التنوير، ج 19، ص 95: «و في «صحيح مسلم»: عن ابن عباس أن ناسا من أهل الشرك قتلوا فأكثروا و زنوا فأكثروا، فأتوا محمدا صلّى اللّه عليه و سلّم فقالوا: إن الذي تقول و تدعو إليه لحسن لو تخبرنا أن لما عملنا كفارة فنزلت: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ [الفرقان: 68].»
مستند 3
صحيح البخاري، ج 9، ص 2: «حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شُرَحْبِيلَ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الذَّنْبِ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ §تَدْعُوَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ» قَالَ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «ثُمَّ أَنْ تَقْتُلَ وَلَدَكَ خَشْيَةَ أَنْ يَطْعَمَ مَعَكَ» قَالَ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «ثُمَّ أَنْ تُزَانِيَ بِحَلِيلَةِ جَارِكَ» فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ تَصْدِيقَهَا: {وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا}.»
صحیح مسلم، ج 1، ص 91: «حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَإِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ جَمِيعًا عَنْ جَرِيرٍ، قَالَ عُثْمَانُ: حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شُرَحْبِيلَ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللهِ، قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَيُّ الذَّنْبِ أَكْبَرُ عِنْدَ اللهِ؟ قَالَ: «أَنْ تَدْعُوَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ» قَالَ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «أَنْ تَقْتُلَ وَلَدَكَ مَخَافَةَ أَنْ يَطْعَمَ مَعَكَ» قَالَ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «أَنْ تُزَانِيَ حَلِيلَةَ جَارِكَ» فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ تَصْدِيقَهَا: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا} الفرقان: 68.»
تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج 8، ص 2728: «حدثنا أحمد بن سنان الواسطي، ثنا عبد الله بن نمير أنبأ الأعمش، عن شقيق بن سلمة، عن عمرو بن شرحبيل، عن عبد الله بن مسعود قال: سئل رسول الله صلى الله عليه و سلم، عن الكبائر قال: أن تدعو لله ندا و هو خلقك، و أن تقتل ولدك أن يطعم معك و أن تزاني حليلة جارك ثم قرأ: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ.
حدثنا محمد بن عبد الملك بن زنجويه، ثنا عبد الرزاق، أنبأ معمر، عن منصور، عن أبي وائل، عن عمرو بن شرحبيل، عن عبد الله بن مسعود قال: قلت يا رسول الله أو قاله غيري: أي الذنب أعظم عند الله؟ قال: أن تجعل لله ندا و هو خلقك قال: ثم أي؟ قال: أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك قال ثم أي؟ قال:أن تزانى حليلة جارك، قال: فأنزل الله تصديق ذلك في كتابه: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية.»
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 26: «حدثنا ابن بشار، قال: ثنا أبو عامر، قال: ثنا سفيان عن الأعمش و منصور، عن أبي وائل عن عمرو بن شرحبيل، عن عبد الله، قال: قلت: يا رسول الله، أي الذنب أعظم؟ قال:" أن تجعل لله ندا و هو خلقك"، قلت: ثم أي؟ قال:" أن تقتل ولدك خشية أن يأكل معك"، قلت: ثم أي؟ قال:" ثم أن تزاني حليلة جارك"، فأنزل تصديق قول النبي صلى الله عليه و سلم: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، وَ لا يَزْنُونَ الآية.»
أسباب النزول، ص 345 - 346: «أخبرنا محمد بن إبراهيم بن يحيى المزكي، قال: حدَّثنا والدي، قال: أخبرنا محمد بن إسحاق الثقفي، قال: حدَّثنا إبراهيم الحَنْظَلِي و محمد بن الصباح، قالا: حدَّثنا جرير، عن منصور و الأعمش، عن أبي وائل، عن عمرو بن شُرَحْبِيل، عن أبي مَيْسَرة، عن عبد اللَّه بن مسعود، قال: سألت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، أيُّ الذنب أعظم؟ قال: أن تجعل للَّه نداً و هو خلقك، قال: قلت: ثم أيّ؟ قال: أن تقتل ولدك مخافة أن يطعم معك، قال: قلت: ثم أي؟ قال: أن تُزَانِيَ حليلة جارك. فأنزل اللَّه تعالى تصديقاً لذلك: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ.»
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 7، ص 148: «و أخبرنا عبد الله بن حامد الوزان قال: أخبرنا مكي بن عبدان قال: حدّثنا عبد الله بن هاشم قال: حدّثنا عبد الله بن نمير قال: أخبرنا الأعمش عن شقيق عن عمرو بن شرحبيل عن عبد الله بن مسعود قال: قلت يا رسول الله أيّ الذنب أعظم؟ قال: «أن تجعل لله ندّا و هو خلقك»، قلت: ثم أي؟ قال: أن تقتل ولدك خشية أن يأكل معك، قلت: ثم أيّ؟ قال: إن ترى حليلة جارك، فأنزل الله سبحانه تصديق ذلك وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ».»
تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج 6، ص 113: «قال الإمام أحمد: حدثنا أبو معاوية، حدثنا الأعمش عن شقيق عن عبد اللّه هو ابن مسعود قال: سئل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم أي الذنب أكبر؟ قال «أن تجعل للّه ندا و هو خلقك» قال: ثم أي؟ قال «أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك» قال: ثم أي؟ قال: «أن تزاني حليلة جارك» قال عبد اللّه: و أنزل اللّه تصديق ذلك وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية.»
مستند 4
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 16: «عن عبد الله بن مسعود -رضي الله عنه-؛ قال: سألت -أو سئل- رسول الله - صلى الله عليه وسلم -: أيُّ الذنب عند الله أكبر؟ قال: "أن تجعل لله نداً وهو خلقك"، قلت: ثم أي؟ قال: "ثم أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك"، قلت: ثم أي؟ قال: "أن تزاني بحليلة جارك"، قال: ونزلت هذه الآية تصديقاً لقول رسول الله - صلى الله عليه وسلم -: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُون. صحيح قلنا: وسنده حسن.»
مسند أحمد، ج 7، ص 203 - 204: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا وَرْقَاءُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شُرَحْبِيلَ، عَنْ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَيُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ؟ فَذَكَرَهُ، ثُمَّ قَرَأَ: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهًا آخَرَ} [الفرقان: 68]- إِلَى - {مُهَانًا} [الفرقان: 69].»
سنن الترمذي، ج 5، ص 337: «حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ الرَّبِيعِ أَبُو زَيْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ وَاصِلٍ الأَحْدَبِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَيُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ؟ قَالَ: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ، وَأَنْ تَقْتُلَ وَلَدَكَ مِنْ أَجْلِ أَنْ يَأْكُلَ مَعَكَ أَوْ مِنْ طَعَامِكَ، وَأَنْ تَزْنِيَ بِحَلِيلَةِ جَارِكَ». قَالَ: وَتَلَا هَذِهِ الآيَةَ وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا يُضَاعَفْ لَهُ العَذَابُ يَوْمَ القِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا الفرقان: 69.»
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 26: «قال ابن جريج: و قال مجاهد مثل قول ابن عباس سواء. حدثنا عبد الله بن محمد الفريابي، قال: ثنا سفيان، عن أبي معاوية، عن أبي عمرو الشيباني، عن عبد الله، قال: سألت النبي صلى الله عليه و سلم: ما الكبائر؟ قال:" أن تدعو لله ندا و هو خلقك و أن تقتل ولدك من أجل أن يأكل معك، و أن تزني بحليلة جارك"، و قرأ علينا رسول الله صلى الله عليه و سلم من كتاب الله: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ.»
تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج 6، ص 113 - 114: «قال ابن جرير: حدثنا أحمد بن إسحاق الأهوازي، حدثنا عامر بن مدرك، حدثنا السري يعني ابن إسماعيل، حدثنا الشعبي عن مسروق قال: قال عبد اللّه، خرج رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم ذات يوم فاتبعته، فجلس على نشز من الأرض، و قعدت أسفل منه و وجهي حيال ركبتيه، و اغتنمت خلوته و قلت: بأبي أنت و أمي يا رسول اللّه، أي الذنب أكبر؟ قال «أن تدعو للّه ندا و هو خلقك» قلت: ثم مه؟ قال «أن تقتل ولدك كراهية أن يطعم معك» قلت: ثم مه؟ قال «أن تزاني حليلة جارك» ثم قرأ وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ الآية.»
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 27: «حدثنا ابن بشار، قال: ثنا ابن أبي عدي، عن شعبة، عن أبي بشر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال في هذه الآية: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ الآية، قال: نزلت في أهل الشرك.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 280: «روى البخاري و مسلم في صحيحيهما بالإسناد عن عبد الله بن مسعود قال سألت رسول الله ص أي الذنب أعظم قال إن تجعل لله ندا و هو خلقك قال قلت ثم أي قال إن تقتل ولدك مخافة أن يطعم معك قال قلت ثم أي قال إن تزاني حليلة جارك فأنزل الله تصديقها «وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ».»
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 220: «قال عبد اللّه بن مسعود: قلت يوما يا رسول اللّه أي الذنب أعظم؟ قال: أن تجعل للّه ندا و هو خلقك، قلت ثم أي؟ قال أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك، قلت ثم أي؟ قال أن تزاني حليلة جارك، ثم قرأ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم هذه الآية.»
فتح القدير، ج 4، ص 106: «و قد أخرج البخاري و مسلم و غيرهما عن ابن مسعود قال: سئل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم أيّ الذنب أكبر؟ قال: «أن تجعل للّه ندّا و هو خلقك. قلت: ثم أيّ؟ قال: أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك، قلت: ثم أيّ؟ قال: أن تزاني حليلة جارك، فأنزل اللّه تصديق ذلك وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ».»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 10، ص 47: «قد صح من رواية البخاري و مسلم و الترمذي عن ابن مسعود قال: سألت رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم أي الذنب أكبر؟ قال: أن تجعل للّه تعالى ندا و هو خلقك قلت: ثم أي؟ قال: أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك قلت: ثم أي؟ قال: أن تزاني خليلة جارك فأنزل اللّه تعالى تصديق ذلك وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية.»
التحرير و التنوير، ج 19، ص 93: «في «صحيح مسلم» من حديث عبد اللّه بن مسعود قال: قلت يا رسول اللّه أيّ الذنب أكبر؟ قال: أن تدعو للّه ندّا و هو خلقك. قلت: ثم أيّ؟ قال: أن تقتل ولدك خيفة أن يطعم معك. قلت: ثم أيّ: قال: أن تزاني حليلة جارك. فأنزل اللّه تعالى تصديقها وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إلى أَثاما.»
الميزان في تفسير القرآن، ج 15، ص 247: «و في الدر المنثور، أخرج الفاريابي و أحمد و عبد بن حميد و البخاري و مسلم و الترمذي و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن مردويه و البيهقي في شعب الإيمان عن ابن مسعود قال: سئل النبي ص: أي الذنب أكبر؟ قال: أن تجعل لله ندا و هو خلقك. قلت: ثم أي؟ قال: أن تقتل ولدك خشية أن يطعم معك. قلت: ثم أي؟ قال: أن تزاني حليلة جارك فأنزل الله تصديق ذلك «وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ- وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ». أقول: لعل المراد الانطباق دون سبب النزول.»
مستند 5
الإصابة في تمييز الصحابة، ج 6، ص 470: «وحشي بن حرب الحبشي، مولى بني نوفل. قيل: كان مولى طعيمة بن عديّ، و قيل مولى أخيه مطعم، و هو قاتل حمزة، قتله يوم أحد.»
تفسير مقاتل بن سليمان، ج 3، ص 240 - 241: «فلما هاجر النبي- صلى اللّه عليه و سلم- إلى المدينة، كتب وحشي بن حبيش غلام المطعم عدى ابن نوفل بن عبد مناف، إلى النبي- صلى اللّه عليه و سلم- بعد ما قتل حمزة- هل لي من توبة و قد أشركت و قتلت و زنيت؟ فسكت النبي- صلى اللّه عليه و سلم-، فأنزل اللّه فيه بعد سنتين. فقال- سبحانه-: إِلَّا مَنْ تابَ من الشرك وَ آمَنَ يعنى و صدق بتوحيد اللّه- عز و جل- وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ يعنى يحول اللّه - عز و جل- سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ و التبديل من العمل السيء إلى العمل الصالح وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً لما كان فى الشرك رَحِيماً- 70- به فى الإسلام فأسلم وحشي.»
تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج 8، ص 2731: «حدثنا ابو زرعة، ثنا أبو زرعة، ثنا يحيي بن عبد الله حدثني عبد الله بن لهيعة حدثني عطاء، عن سعيد بن جبير قال: نزلت هذه الآية: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآية. في كفار مكة فلما هاجر النبي صلى الله عليه و سلم إلي المدينة كتب وحش غلام المطعم بن عدي ابن نوفل إلي النبي صلى الله عليه و سلم بالمدينة إني قد أشركت و زنيت و قتلت و كان قتل حمزة بن عبد المطلب يوم أحد قال: هل لي من توبة؟ فنزلت فيه فاستثنى: إِلَّا مَنْ تابَ يعني من الشرك.»
بحرالعلوم، ج 2، ص 546: «قال بعضهم: هذه الآية مدنية نزلت في شأن وحشي، و قال بعضهم: الآية قد كانت نزلت بمكة فكتب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم من المدينة إلى وحشي ثم قال تعالى: وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.»
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 29: «حدثنا ابن حميد، قال: ثنا يعقوب، عن سعيد، قال: نزلت وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إلى آخر الآية، في وحشي و أصحابه، قالوا: كيف لنا بالتوبة، و قد عبدنا الأوثان، و قتلنا المؤمنين، و نكحنا المشركات، فأنزل الله فيهم: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً، فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فأبدلهم الله بعبادة الأوثان عبادة الله، و أبدلهم بقتالهم مع المشركين، قتالا مع المسلمين للمشركين، و أبدلهم بنكاح المشركات نكاح المؤمنات.»
المعجم الكبير، ج 11، ص 197: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْأَبَّارُ، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ الْأَرْكُونِ، ثنا أَبْيَنُ بْنُ سُفْيَانَ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى وَحْشِيٍّ قَاتَلِ حَمْزَةَ يَدْعُوهُ إِلَى الْإِسْلَامِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ: يَا مُحَمَّدُ، كَيْفَ تَدْعُونِي إِلَى دِينِكَ، وَأَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّ مَنْ قَتَلَ أَوْ أَشْرَكَ أَوْ زَنَا يَلْقَ أَثَامًا يُضَاعَفُ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَيَخْلُدُ فِيهِ مُهَانًا، وَأَنَا قَدْ صَنَعْتُ ذَلِكَ؟ فَهَلْ تَجِدُ لِي مِنْ رُخْصَةٍ؟ فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِمُ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللهُ غَفُورًا رَحِيمًا [الفرقان: 70] ، فَقَالَ وَحْشِيٌّ: يَا مُحَمَّدُ، هَذَا شَرْطٌ شَدِيدٌ إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا، فَلَعَلِّي لَا أَقْدِرُ عَلَى هَذَا، فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ {إِنَّ اللهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ} [النساء: 48] ، فَقَالَ وَحْشِيٌّ: يَا مُحَمَّدُ أَرَى بَعْدَ مشيئةٍ فَلَا أَدْرِي يُغْفَرُ لِي أَمْ لَا فَهَلْ غَيْرُ هَذَا؟ فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ {يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ} الزمر: 53 قَالَ وَحْشِيٌّ: هَذَا فَجَاءَ فَأَسْلَمَ.»
أسباب النزول، ص 346: «أخبرنا أبو بكر بن الحارث، قال: أخبرنا عبد اللَّه بن محمد بن جعفر، قال: حدَّثنا أحمد بن محمد بن إبراهيم، قال: حدَّثنا إسماعيل بن إسحاق، قال: حدَّثنا الحارث بن الزبير، قال: حدَّثنا أبو راشد مولى اللهَبِيِّين عن سعيد بن سالم القَدَّاح، عن ابن جُرَيج، عن عطاء، عن ابن عباس، قال: أتى وَحْشيٌّ إلى النبي صلى اللَّه عليه و سلم، فقال: يا محمد، أتيتك مستجيراً فأجرني حتى أسمع كلام اللَّه. فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: قد كنتُ أحب أن أراك على غير جِوَارٍ، فأما إذ أتيتني مستجيراً فأنت في جواري حتى تسمع كلام اللَّه. قال: فإني أشركت باللَّه، و قتلت النفس التي حرم اللَّه تعالى، و زنيت، هل يقبل اللَّه مني توبة؟ فصمت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم حتى نزلت: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ إلى آخر الآية. فتلاها عليه، فقال: أرى شَرْطاً، فلعلي لا أعمل صالحاً، أنا في جوارك حتى أسمع كلام اللَّه تعالى. فنزلت: إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ فدعا به فتلاها عليه، فقال: و لعلي ممن لا يشاء، أنا في جوارك حتى أسمع كلام اللَّه. فنزلت: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، فقال: نعم، الآن لا أرى شرطاً، فأسلَمَ.»
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 7، ص 148: «وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر... و قيل: نزلت في وحشي غلام ابن مطعم.»
مستند 6
الجرح و التعديل، ج 5، ص 147: «قال قلت ليحيى بن معين: كيف رواية ابن لهيعة عن أبي الزبير عن جابر؟ فقال: ابن لهيعة ضعيف الحديث.»
مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 2، ص 77: «وفيه ابن لهيعة وهو ضعيف.»
الجرح و التعديل، ج 5، ص 148: «و كان ابن لهيعة لا يضبط، وليس ممن يحتج بحديثه من أجمل القول فيه.»
تقريب التهذيب، ص 475: «محمد ابن حميد ابن حيان الرازي حافظ ضعيف.»
طبقات الحفاظ، ص 216: «مُحَمَّد بن حميد بن حَيَّان الرَّازِيّ أَبُو عبد الله التَّمِيمِي... وَثَّقَهُ أَحْمد وَيحيى وَغير وَاحِد وَضَعفه النَّسَائِيّ والجوزجاني.»
الكامل في ضعفاء الرجال، ج 2، ص 74: «ابین بن سفیان حَدَّثَنَا الجنيدي، حَدَّثَنا البُخارِيّ؟ قَال: لاَ يكتب حديث أبين بْن سفيان.»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 10، ص 215: «رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَفِيهِ أَبْيَنُ بْنُ سُفْيَانَ، وَهُوَ ضَعِيفٌ.»
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 20: «وأخرجه الواحدي في "أسباب النزول" (ص 227) من طريق آخر فيه مجاهيل.»
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 199: «سورة الفرقان. هذه السورة مكية في قول الجمهور.»
الجامع لأحكام القرآن، ج 14، ص 1: «سورة الفرقان. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مكية كلها في قول الجمهور.»
الإتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 49: «سُورَةُ الفرقان: قَالَ ابْنُ الْفَرَسِ الْجُمْهُورُ عَلَى أَنَّهَا مَكِّيَّةٌ.»
المغازي، ج 2، ص 862 - 863: «شأن غزوة الفتح... قال: و حدّثنى ابن أبى سبرة، عن حسين بن عبد اللّه، عن عكرمة، عن ابن عبّاس قال: أمر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم بقتل وحشى ع النّفر، و لم يكن المسلمون على أحد أحرص منهم على وحشىّ. و هرب وحشىّ إلى الطائف، فلم يزل به مقيما حتى قدم فى وفد الطائف على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، فدخل عليه فقال: أشهد أن لا إله إلّا اللّه، و أنّ محمّدا رسول اللّه. فقال: وحشىّ؟ قال: نعم. قال: اجلس، حدّثنى كيف قتلت حمزة. فأخبره، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: غيّب عنّى وجهك! قال: فكنت إذا رأيته تواريت عنه. ثم خرج الناس إلى مسيلمة، فدفعت إلى مسيلمة فزرقته بالحربة، و ضربه رجل من الأنصار، فربّك أعلم أيّنا قتله.»
أنساب الأشراف، ج 4، ص 291 - 292: «لما كان يوم فتح مكة امر رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم بقتل وحشي قاتل حمزة فيمن امر بقتله من ابن خطل و غيره فهرب الى الطائف، فلم يزل مقيما هناك حتى قدم في وفد اهل الطائف فدخل على رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و هو يقول اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه، [فقال صلى اللّه عليه و سلم: وحشي، قال: نعم يا رسول اللّه، قال: حدثني كيف قتلت حمزة، فاخبره فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: غيّب عني وجهك قاتلك اللّه.].»
السيرة النبوية (لابن هشام)، ج 2، ص 73: «قال ابن هشام: فبلغني أنّ وحشيّا لم يزل يحدّ في الخمر حتى خلع من الديوان، فكان عمر بن الخطّاب يقول: قد علمت أن اللَّه تعالى لم يكن ليدع قاتل حمزة.»
أسد الغابة، ج 4، ص 664: «وقال موسى بْن عقبة، عَنِ ابن شهاب: مات وحشي في الخمر.»
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص 221: «و قيل إن هذه الآية نزلت في وحشي قاتل حمزة.»
فتح القدير، ج 4، ص 542: «و أخرج ابن أبي حاتم، و ابن مردويه عن أبي سعد قال: لما أسلم وحشي أنزل اللّه وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ قال وحشيّ و أصحابه: قد ارتكبنا هذا كله، فأنزل اللّه قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا الآية.»
مستند 7
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 30: «حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إلى قوله يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً فقال المشركون: و لا و الله ما كان هؤلاء الذين مع محمد إلا معنا، قال: فأنزل الله: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَن.»
جامع البيان في تفسير القرآن، ج 19، ص 30: «حدثت عن الحسين، قال: سمعت أبا معاذ يقول: أخبرنا عبيد، قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ و هذه الآية مكية نزلت بمكة وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يعني: الشرك، و القتل، و الزنا جميعا. لما أنزل الله هذه الآية قال المشركون من أهل مكة: يزعم محمد أن من أشرك و قتل و زنى فله النار، و ليس له عند الله خير، فأنزل الله: إِلَّا مَنْ تابَ من المشركين من أهل مكة، فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ يقول: يبدل الله مكان الشرك و القتل و الزنا: الإيمان بالله، و الدخول في الإسلام، و هو التبديل في الدنيا.»
مستند 8
الضعفاء الصغير، ص 71: «عبد الرَّحْمَن بن زيد بن أسلم مولى عمر بن الْحطاب عَن أَبِيه عَن أبي حَازِم ضعفه عَليّ جدا قَالَ إِبْرَاهِيم بن حَمْزَة مَاتَ سنة ثِنْتَيْنِ وَثَمَانِينَ وَمِائَة.»
تهذيب التهذيب، ج 6، ص 178: «وقال الدوري عن ابن معين ليس حديثه بشيء و قال البخاري و أبو حاتم ضعفه علي بن المديني جدا وقال أبو داود أولاد زيد بن أسلم كلهم ضعيف.»
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 3، ص 18: «قلنا: و هذا سند ضعیف جدا؛ فیه علتان: الاولی: عبدالرحمن؛ متروک الحدیث. الثانیه: الاعضال.»
السيرة النبوية على ضوء القرآن و السنة، ج 2، ص 298: «عبد الرحمن بن زيد بن أسلم متهم بالكذب.»
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 3، ص 20: «اخرجه الطبری، فی جامع البیان (19/30) بسند ضعیف؛ لاعضاله.»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- أبو شهبة، محمد. (۱۴۲۷). السيرة النبوية على ضوء القرآن والسنة (ج ۱–2). دمشق: دار القلم.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن اثیر، علی بن محمد. (۱۴۰۹). أسد الغابة في معرفة الصحابة (ج ۱–6). بیروت: دار الفکر.
- ابن حجر العسقلانی. (۱۴۱۵). الاصابة فی تمییز الصحابة (ج ۱–8). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن حجر العسقلانی. (۱۴۰۶). تقریب التهذیب. سوریا: دار الرشيد.
- ابن حجر، العسقلانی. (۱۳۲۶). تهذيب التهذيب (ج ۱–12). الهند: مطبعة دائرة المعارف النظامية.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (بیتا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عدي. (۱۴۱۸). الكامل في ضعفاء الرجال (ج ۱–9). بیروت: الكتب العلمية.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن هشام، عبد الملک بن هشام. (بیتا). السیرة النبویة (ج ۱–4). بیروت: دار المعرفة.
- ابوالقاسم الطبرانی. (۱۴۱۵). المعجم الکبیر (ج ۱–25). قاهره: مكتبة ابن تيمية.
- احمد بن حنبل. (۱۴۲۱). مسند احمد (ج ۱–45). بیروت: موسسة الرسالة.
- الألباني، ناصر الدين. ( بیتا). صحيح و ضعيف سنن النسائي (ج ۱–12). اسکندریه: من إنتاج مركز نور الإسلام لأبحاث القرآن والسنة بالإسكندرية.
- البیهقی، ابوبکر. (۱۴۲۴). السنن الكبرى (ج 10). بیروت: دار الكتب العلمية.
- الترمذی، محمد بن عیسی. (۱۳۹۵). سنن الترمذی (ج ۱–5). مصر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي.
- الحاکم، ابو عبدالله. (۱۴۱۱). المستدرك على الصحيحين (ج 4). بیروت: دار الكتب العلمية.
- الرازي، ابن أبي حاتم. (۱۲۷۱). الجرح و التعديل (ج ۱–9). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- السيوطي، جلال الدين. (۱۴۰۳). طبقات الحفاظ (ج ۱–1). بیروت: دار الكتب العلمية.
- النسائی. (۱۴۲۱). السنن الكبرى (ج ۱–10). بیروت: مؤسسة الرسالة.
- الهیثمی، نورالدین. (۱۴۱۴). مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (ج ۱–10). قاهره: مكتبة القدسي.
- بخاری. (۱۳۹۶). الضعفاء الصغير (ج ۱–1). حلب: دار الوعي.
- بخاری. (۱۴۲۲). صحیح البخاری (ج ۱–9). بیروت: دار طوق النجاه.
- بلاذری، احمد بن یحیی. (۱۴۱۷). أنساب الأشراف (ج ۱–5). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- جلال الدین سیوطی. (۱۳۹۴). الإتقان في علوم القرآن (ج 4). مصر: الهيئة المصرية العامة للكتاب.
- خالد بن سلیمان المزینی. (۱۴۲۷). المحرر فی اسباب نزول القرآن (ج 2). عربستان: دار ابن الجوزی.
- سلیم بن عید الهلالی و دیگران. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الاسباب (ج ۱–3). عربستان: دار ابن الجوزی.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (بیتا). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- قرطبی، محمد بن احمد. (۱۳۶۴). الجامع لاحکام القرآن (ج ۱–20). تهران: ناصر خسرو.
- مسلم. ( بیتا). صحیح مسلم (ج ۱–4). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
- واقدی، محمد بن عمر. (۱۴۰۹). المغازي (ج ۱–3). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ صحیح البخاری، بخاری، ج 6، ص 125؛ صحیح مسلم، مسلم، ج 1، ص 113؛ السنن الكبرى، النسائی، ج 3، ص 421؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 8، ص 2728؛ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 26؛ المستدرك على الصحيحين، الحاکمه، ج 2، ص 438؛ السنن الكبرى، البیهقی، ج 9، ص 167؛ اسباب النزول، واحدی، ص 345؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 7، ص 148؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 6، ص 114
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 8، ص 2732
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص 345
- ↑ المستدرك على الصحيحين، الحاکم، ابو عبدالله، ج 2، ص 438؛ صحيح و ضعيف سنن النسائي، الألباني، ج 9، ص 76؛ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و دیگران، ج 3، ص 17
- ↑ المحرر فی اسباب نزول القرآن، المزینی، ج 2، ص 764
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 199؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج 14، ص 1؛ الإتقان في علوم القرآن، سیوطی، ج 1، ص 49
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 763
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 106
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ روح المعاني، آلوسی، ج 10، ص 47
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 19، ص 95
- ↑ صحیح البخاری، بخاری، ج 9، ص 2؛ صحیح مسلم، مسلم، ج 1، ص 91؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 8، ص 2728؛ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 26؛ اسباب النزول، واحدی، ص 345 - 346؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 7، ص 148؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 6، ص 113
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و دیگران، ج 3، ص 16
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج 7، ص 203 - 204؛ سنن الترمذی، الترمذی، ج 5، ص 337؛ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 26؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 6، ص 113 - 114
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 27
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 7، ص 280
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 220
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 19، ص 93
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 15، ص 247
- ↑ ر.ک. مستند5
- ↑ الاصابة، العسقلانی، ۱۴۱۵، ج 6، ص 470
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 240 - 241؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 8، ص 2731؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 546؛ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 29؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج 11، ص 197؛ اسباب النزول، واحدی، ص 346؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 7، ص 148
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 240 - 241
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 8، ص 2731؛ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 29
- ↑ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج 11، ص 197؛ اسباب النزول، واحدی، ص 346
- ↑ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 546؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 7، ص 148
- ↑ ر.ک. مستند6
- ↑ الجرح و التعديل، الرازي، ابن أبي حاتم، ج 5، ص 147؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، الهیثمی، ج 2، ص 77
- ↑ الجرح و التعديل، الرازي، ابن أبي حاتم، ج 5، ص 148
- ↑ تقریب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ص 475؛ طبقات الحفاظ، السيوطي، ص 216
- ↑ الكامل في ضعفاء الرجال، ابن عدي، ج 2، ص 74؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، الهیثمی، ج 10، ص 215
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و دیگران، ج 3، ص 20
- ↑ المغازي، واقدی، ج 2، ص 862 - 863؛ أنساب الأشراف، بلاذری، ج 4، ص 291 - 292
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 73
- ↑ أسد الغابة، ابن اثیر، ج 4، ص 664
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 221
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 542
- ↑ ر.ک. مستند7
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ جامع البیان، طبری، ج 19، ص 30
- ↑ ر.ک. مستند8
- ↑ الضعفاء الصغير، بخاری، ص 71؛ تهذيب التهذيب، ابن حجر، العسقلانی، ج 6، ص 178
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و دیگران، ج 3، ص 18
- ↑ السيرة النبوية على ضوء القرآن و السنة، أبو شهبة، ج 2، ص 298
نظرات