سبب نزول سوره واقعه آیه 75 تا 82
آیات مربوط به سبب نزول
«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ (77) فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ (78) لَّايَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنزِيلٌ مِّن رَّبّ الْعَالَمِينَ (80) أَ فَبهذا الحْدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ (81) وَ تجَعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)» (الواقعه، 75 - 82) (نه [چنين است كه مىپنداريد]، سوگند به جايگاههاى [ويژه و فواصل معيّن] ستارگان. (75) اگر بدانيد، آن سوگندى سخت بزرگ است! (76) كه اين [پيام] قطعاً قرآنى است ارجمند، (77) در كتابى نهفته، (78) كه جز پاكشدگان بر آن دست نزنند، (79) وحيى است از جانب پروردگار جهانيان. (80) آيا شما اين سخن را سَبُك [و سُست] مىگيريد؟ (81) و تنها نصيب خود را در تكذيب [آن] قرار مىدهيد؟) (82)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیات 75 تا 82 سوره واقعه دو سبب نزول ذکر شده است: 1. هنگامی که بر اثر دعای رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) باران بارید، گروهی از مردم بهجای اینکه آن را از سوی خداوند متعال بدانند، تأثیر ستارگان قلمداد کردند که در پی آن آیات 75 تا 82 سوره واقعه نازل شد و بر آن تفکر عتاب کرد.
هرچند روایاتی که سبب نزول اول را نقل کردهاند با مفادّ آیات ناسازگار نیستند، بهدلیل ضعف سند تعدادی از آنها و عدم تطابق زمانی بهلحاظ مکی و مدنی بودن، و ذکرنشدن نزول آیه در برخی دیگر، بعید به نظر میرسد که ماجرایی که نقل کردهاند سبب نزول آیات 75 تا 82 سوره واقعه باشد. رویکرد مفسران در این زمینه متفاوت بوده است؛ شماری آن را نپذیرفتهاند و گروهی اجماع مفسران را در آن تأیید کردهاند.
2. طبق روایتی آیه 79 سوره واقعه در پی آن نازل شد که گروهی از کفار پنداشتند آیات را شیاطین به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) القا میکنند. خداوند با نزول آیه 79 سوره واقعه بیان کرد که جز پاکان به آیات الهی دسترسی ندارند. این گزارش با محتوای آیه تضادّی ندارد؛ لکن اکثر مفسران آن را نقل نکردهاند. بدینترتیب به نظر میرسد احتمال کمی هست که رخداد یادشده سبب نزول آیه 79 سوره واقعه باشد.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول اول[۲] (عقیده عدهای بر تأثیر ستارگان در بارش باران)(ر.ک. مستند 1)
بر پایه گزارشهای متعدد، هنگامیکه باران میبارید، شماری از مردم بهجای اینکه باران را نعمتی از جانب خداوند بدانند، آن را به ستارگان نسبت میدادند. آیات 75 تا 82 نازل شد و این ناسپاسی و تفکر غلط را سرزنش کرد.[۳]
گزارشهایی که این سبب را برای نزول آیات یادشده نقل کردهاند، در بیان اصل ماجرا مشترک، و در ذکر جزئیات اختلافاتی دارند. طبق روایت ابن عباس، ابی حرزه و قتاده، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و یارانش در سفری تشنه شدند و آبی همراه نداشتند. حضرت دو رکعت نماز خواند. سپس آسمان ابری شد و باران بارید. آنگاه شخصی گفت بهواسطه حرکت ستارگان باران بارید (بارش باران در هر زمانی را معلول حرکت خاص یکی از ستارگان میدانستند). در این هنگام آیات 75 تا 82 سوره واقعه نازل شد و این ناسپاسی و تفکر اشتباه را مذمت کرد.[۴] بنا بر روایتی دیگر از ابن عباس و عایشه، در عصر پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) بارانی بارید. رسول اکرم فرمود: شماری از مردم شکرگزارند و برخی ناسپاس. گروهی گفتند این رحمتی از جانب خداوند است و برخی گفتند: تأثیر فلانستاره است. در پی این سخنان آیات 75 تا 82 سوره واقعه نازل شد. طبق روایت ابو عبد الرحمن سلمی، علی بن ابی طالب سوره واقعه را خواند و بهجای کلمه رزق از کلمه شکر استفاده کرد. سپس گفت: میدانم که گفته خواهد شد، چرا اینگونه خواندم؛ زیرا از رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) شنیدم که آن را اینگونه تلاوت میکرد و زمانی که باران بر آنان میبارید، بعضی میگفتند به سبب فلانستاره باران بر ما فرود آمد و در پی آن خداوند آیه «و تجعلون شکرکم انکم تکذبون» را نازل کرد.[۵]
مصادر سبب نزول اول
مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کردهاند:
- صحيح مسلم (سني، قرن 3، حدیثی)؛
- تفسير القمي (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول اول(ر.ک. مستند 2)
روایت ابن عباس را از آنجا که در صحیح مسلم آمده صحیح دانستهاند.[۶] لکن طبق گفته مزینی سوره واقعه مکی و مربوط به قبل از هجرت است و ابن عباس آنزمان در سنی نبوده است که روایت کند (ابن عباس سه سال قبل از هجرت در شعب ابی طالب متولد شد.).[۷] همچنین مفسرانی مانند طبری و ابن کثیر که به موارد سبب نزول اهتمام ویژهای داشتهاند این سبب نزول را ذکر نکردهاند که خود نشانهای بر ضعف روایت است.[۸] روایت دیگر ابن عباس که در صحیح مسلم نیامده به ارسال (ابهام در اتصال سند) و ضعف مبتلاست. روايت ابي حرزه نیز بهدلیل ارسال ضعیف است. روایت قتاده را هم بهجهت ارسال ضعیف شمردهاند.[۶]
طوسی، طبرسی، ابن عطیه، شوکانی، ابن عاشور و طباطبایی این روایات را ذیل آیات 75 تا 82 سوره واقعه نقل کردهاند.[۹] شوکانی با اینکه روایات متعددی در ارتباط با نزول آیات یادشده نقل کرده است، آنها را سبب نزول ندانسته و گفته، آیات بر این مورد نیز صدق میکند.[۱۰]
همچنین ابن عاشور روایت زید بن خالد را فاقد عبارتی دالّ بر نزول آیه دانسته است. او عبارت نزول آیه، در روایت ابن عباس را تأویلی از سوی راوی میداند؛ افزونبر آنکه این ماجرا را با محتوای آیه ناسازگار دانسته است؛ زیرا به اعتقاد او نسبت دادن بارش باران به ستارگان، تکذیب چیزی نیست؛ حال آنکه در آیه 82 سخن از تکذیب در میان است.[۱۱] با وجود این نظرش مخالف دیدگاه بسیاری از مفسران است؛ چراکه از دیدگاه آنان نسبت دادن بارش باران به ستارگان مصداقی از تکذیب است. طباطبایی نیز روایات یادشده را سبب نزول آیات 75 تا 82 سوره واقعه نمیشمارد. به اعتقاد او این روایات مربوط به مدینه است؛ حال آنکه سوره واقعه مکی است.[۱۲] طبری، آلوسی و قاسمی روایات را ذیل آیات یادشده نقل نکردهاند.
با توجه به آنچه آمد و طبق دیدگاههایی که مطرح شد، احتمال اینکه رویداد یادشده سبب نزول آیات 75 تا 82 سوره واقعه باشد بسیار کم است.
سبب نزول دوم (پندار کفار بر نزول آیات قرآن از سوی شیاطین)(ر.ک. مستند 3)
طبق روایت ضحاک و ابن زید، کفار پنداشتند که آیات را شیاطین به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) القا میکنند. در پی گمان آنان، آیه 79 سوره واقعه نازل شد و با بیان اینکه جز پاکان دسترسی به آیات ندارند، خط بطلانی بر عقیدهشان کشید.[۱۳]
مصادر سبب نزول دوم
مصادری که سبب نزول را ذکر کردهاند:
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول دوم(ر.ک. مستند 4)
ضحاک این روایت را از معصومان نقل نکرده و خود از صحابه نیست. همچنین برای روایت ابن زید سندی ذکر نشده است. این سبب نزول با محتوای آیه سازگاری دارد. با وجود این تنها مفسرانی همچون طبری و قاسمی روایت را نقل کردهاند.[۱۴] بقیه مفسران مانند طوسی، طبرسی، ابن عطیه، شوکانی، آلوسی، ابن عاشور و طباطبایی آن را ذکر نکردهاند. با توجه به آنچه بیان شد سبب بودن رویداد یادشده برای نزول آیه 79 سوره بعید به نظر میرسد.
بررسی نهایی سبب نزول آیات 75 تا 82 سوره واقعه
دو سبب نزول یادشده با هم تضادی ندارند؛ چراکه سبب اول درباره آیات 75 تا 82 سوره واقعه، و سبب دوم درباره آیه 79 است. سبب اول با توجه به ضعف روایات و نیز اشکالات محتوایی نظیر عدم تطابق مکی و مدنی بودن آیات و روایات، قابلیت زمینهسازی برای نزول آیات یادشده را ندارد. سبب دوم نیز بهدلیل ضعف برخی روایات و روگردانی اکثر مجامع روایی و تفسیری از نقل آن، بعید است موجب نزول آیه 79 سوره واقعه باشد.
مستندات
مستند 1
صحیح مسلم، ج 1، ص 84: «وحدثني عباس بن عبدالعظيم العنبري حدثنا النضر بن محمد حدثنا عكرمة ( وهو ابن عمار) حدثنا أبو زميل قال حدثني ابن عباس قال: مطر الناس على عهد النبي صلى الله عليه و سلم فقال النبي صلى الله عليه و سلم أصبح من الناس شاكر ومنهم كافر قالوا هذه رحمة الله وقال بعضهم لقد صدق نوء كذا وكذا قال فنزلت هذه الآية فلا أقسم بمواقع النجوم حتى بلغ وتجعلون رزقكم أنكم تكذبون [ الواقعة / 75 - 82 ].»
تفسير القرآن العظيم، ج10، ص 3335: «عن أبى حرزة رضي الله عنه قال: نزلت هذه الآية في رجل من الأنصار في غزوة تبوك، و نزلوا بالحجر، فأمرهم رسول الله- صلى الله عليه و سلم- أن لا يحملوا من مائها شيئا ثم أرتحل ثم نزل منزلا آخر، و ليس معهم ماء، فشكوا ذلك إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم، فقام يصلي ركعتين ثم دعا، فأرسل سحابة فأمطرت عليهم حتى استقوا منها، فقال رجل من الأنصار لآخر من قومه يتهم بالنفاق: ويحك قد ترى ما دعا النبي صلى الله عليه و سلم فأمطر الله علينا السماء، فقال: إنما مطرنا بنوء كذا و كذا، فأنزل الله وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُون.»
اسباب نزول القرآن، ص 423: «قوله تعالى: و تجعلون رزقكم أنكم تكذبون. [82].
- أخبرنا سعيد بن محمد المؤذن، قال: أخبرنا محمد بن عبد الله بن حمدون، قال: أخبرنا أحمد بن الحسن الحافظ، قال: حدثنا حمدان السلمي، قال: حدثنا النضر بن محمد، قال: حدثنا عكرمة بن عمار، قال: حدثنا أبو زميل، قال: حدثني ابن عباس، قال: مطر الناس على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أصبح من الناس شاكر، و منهم كافر. قالوا: هذه رحمة وضعها الله تعالى و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا [و كذا]. فنزلت هذه الآيات: فلا أقسم بمواقع النجوم حتى بلغ و تجعلون رزقكم أنكم تكذبون.»
التبيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 512: «و قوله «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» معناه و تجعلون حظكم من الخير الذي هو كالرزق لكم إنكم تكذبون و يجوز شكر رزقكم، و قال ابن عباس: معناه و تجعلون شكركم، و روي انه كان يقرأ كذلك. و قيل: حظكم من القرآن- الذي رزقكم اللَّه- التكذيب به- في قول الحسن- و قيل: إنهم كانوا إذا أمطروا و أخصبوا، قالوا مطرنا بنوء كذا، فأنزل اللَّه تعالى الآية تكذيباً لهم.»
الكشف و البيان (تفسير ثعلبى)، ج 9، ص 221 - 222: «و قال آخرون: هذا في الاستسقاء بالأنواء. أنبأني عبد الله بن حامد، أنبأنا محمد بن الحسن، حدّثنا أحمد بن يوسف، حدّثنا النضر بن محمد، عكرمة، حدّثنا أبو زميل حدّثني ابن عباس قال: مطر الناس على عهد رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم فقال النبي صلّى اللّه عليه و سلّم: «أصبح من الناس شاكر و منهم كافر، قالوا: هذه رحمة وضعها الله، و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا و كذا». قال: فنزلت هذه الآية. فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ حتى وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ، و شرح قول ابن عباس هذا في سبب نزول هذه الآية ما روي عنه أن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم خرج في سفر فنزلوا فأصابهم العطش و ليس معهم ماء فذكروا ذلك للنبي صلّى اللّه عليه و سلّم فقال: «أرأيتم إن دعوت لكم فسقيتم فلعلكم تقولون سقينا هذا المطر بنوء كذا». فقالوا: يا رسول الله ما هذا بحين الأنواء. قال فصلى ركعتين و دعا ربه فهاجت ريح ثم هاجت سحابة فمطروا حتى سالت الأودية و ملئوا الأسقية فثم ركب رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم فمرّ برجل يغترف بقدح له و هو يقول: سقينا بنوء فلان، و لم يقل: هذا من رزق الله، فأنزل الله عزّ و جل وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أي شكركم لله على رزقه إياكم أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ بالنعمة و تقولون: سقينا بنوء كذا.»
مستند 2
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 2، ص 943 - 946: «قال الله تعالى: (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ (78) لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (80) أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81) وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)
سَبَبُ النُّزُولِ: أخرج مسلم عن ابن عبَّاسٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا -: قال: مُطِر الناس على عهد النبي - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فقال النبي - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: (أصبح من الناس شاكر ومنهم كافر. قالوا: هذه رحمة اللَّه. وقال بعضهم: لقد صدق نوء كذا وكذا) قال: فنزلت هذه الآية: (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) حتى بلغ: (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ).
دِرَاسَةُ السَّبَبِ: هكذا جاء في سبب نزول هذه الآية، وقد ذكر هذا الحديث بعض المفسرين بلا تعقب كالبغوي والقرطبي، ومنهم من تعقبه كابن عاشور. قال البغوي: (وهذا في الاستسقاء بالأنواء وذلك أنهم كانوا يقولون إذا مطروا: مطرنا بنوء كذا ولا يرون ذلك من فضل اللَّه تعالى فقيل لهم: أتجعلون رزقكم أي شكركم بما رزقتم يعني شكر رزقكم التكذيب). اهـ. أما ابن عاشور فإنه لما ذكر حديث زيد بن خالد الجهني في صلاة الصبح في الحديبية مع رسول اللَّه - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قال: (وليس فيه زيادة فنزلت هذه الآية ولوكان نزولها يومئذٍ لقاله الصحابي الحاضر ذلك اليوم، ثم ذكر حديث ابن عبَّاسٍ حتى قال: وابن عبَّاسٍ لم يكن في سن أهل الرواية في مدة نزول هذه السورة بمكة فلعل قوله فنزلت تأويل منه لأنه أراد أن الناس مُطروا في مكة في صدر الإسلام فقال المؤمنون قولاً وقال المشركون قولاً فنزلت آية: (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) تنديدًا على المشركين منهم بعقيدة من العقائد التي أنكرها اللَّه عليهم وأن ما وقع في الحديبية مطر آخر لأن السورة نزلت قبل الهجرة ولم يروا أن هذه الآية أُلحقت بالسورة بعد نزول السورة ولعل الراوي عنه لم يحسن التعبير عن كلامه فأوهم بقوله: (فنزلت (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) بأن يكون ابن عبَّاسٍ قال: فتلا رسول الله - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) أو نحو تلك العبارة. وقد تكرر مثل هذا الإيهام في أخبار أسباب النزول ويناكد هذا صيغة (تكذبون) لأن قولهم مطرنا بنوء كذا ليس فيه تكذيب بشيء) اهـ. أما الطبري وابن عطية وابن كثير فلم يذكروا حديث ابن عبَّاسٍ سببًا لنزولها. قال الطبري: (وتجعلون شكر الله على رزقه إياكم التكذيب ثم ذكر الآثار عن السلف من الصحابة والتابعين الدالة على أن المراد بتكذيبهم هو قولهم مطرنا بنوء كذا وكذا) اهـ. وقال ابن عطية: (أجمع المفسرون على أن الآية توبيخ للقائلين في المطر الذي ينزله اللَّه للعباد هذا بنوء كذا وكذا، وهذا بعثانين الأسد، وهذا بنوء الجوزاء وغير ذلك) اهـ. قال السعدي: (أي تجعلون مقابلة منة اللَّه عليكم بالرزق التكذيب والكفر لنعمة اللَّه فتقولون: مطرنا بنوء كذا وكذا وتضيفون النعمة لغير مسديها وموليها، فهلا شكرتم اللَّه على إحسانه، إذا أنزله إليكم ليزيدكم من فضله فإن التكذيب والكفر داع لرفع النعم، وحلول النقم) اهـ. وبما تقدم من الأقوال تبين أن العلماء متفقون على أن المراد بالآية التنديد بهؤلاء المشركين الذين يعزون وينسبون الحوادث الأرضية إلى الحركات الفلكية وليس إلى الله - سبحانه وتعالى عما يشركون - لكن يبقى النظر هل هذا الحديث سبب نزولها؟ الآيات التي معنا في سورة مكية والأصل بناءً على هذا أنها نزلت قبل الهجرة لا بعدها وابن عبَّاسٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - كما قال ابن عاشور ليس فى سن الرواية ذلك الوقت وحينئذٍ لا بد أنه تَلَقَّى هذا من غيره. أما حديث زيد بن خالد الجهني فقد خلا من ذكر النزول، وهو حري بذلك لأن قصة الحديبية كانت بعد الهجرة، وسورة الواقعة نزلت قبلها فلا تكون سبباً لها. وإذا استبعدنا حديث زيد من السببية، بقي حديث ابن عبَّاسٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - والراجح عندي - واللَّه أعلم - أن الآية لم تنزل على السبب المصطلح عليه بين العلماء لعدم وجود حدث أو سؤال تعالجه الآية أو تجيب عنه. لأن قوله في الحديث: (أصبح من الناس شاكر ومنهم كافر. قالوا هذه رحمة اللَّه، وقال بعضهم لقد صدق نوء كذا وكذا) حكاية عن حال الناس تجاه رحمة اللَّه عموماً، وليس في الحديث دلالة على أن هذا حدث خاص قاله الناس ونزلت الآية بشأنه. وإذا كان حديث زيد قد خلا من ذكر النزول مع أنه سُبق بمطر فمن باب أولى أن يخلو حديث ابن عبَّاسٍ من هذا حيث لم يُسبق بمطر. وإذا كان الطبري وابن كثير مع عنايتهما بالأحاديث وتطريقها قد أعرضا عن ذكر هذا السبب كان هذا أيضاً مما يوجب الريب والتردد. وبناءً على ما تقدم فإن الآيات إنما نزلت لإبطال ما كان يعتاده أهل الجاهلية في مقالاتهم، كما أبطل القرآن ما اعتادوه من أفعالهم المنافية لشريعة الله والله أعلم. أما الجواب عن قوله: (فنزلت هذه الآية) فالمعنى أن عموم لفظها يتناول بالإبطال أقوال المشركين المنافية للتوحيد.
النتيجة: أن الحديث الذي معنا ليس سبباً لنزول الآية لعدم وجود الحدث المعين ولإعراض بعض المفسرين المعتنين بالأحاديث عن ذكره والله أعلم.»
الاستیعاب، ج 3، ص 318 - 319: «* عن عبد الله بن عباس -رضي الله عنهما-؛ قال: مطر الناس على عهد النبي - صلى الله عليه وسلم -، فقال النبي - صلى الله عليه وسلم -: "أصبح من الناس شاكر ومنهم كافر؛ قالوا: هذا رحمة الله، وقال بعضهم: لقد صدق نوء كذا وكذا"، قال: فنزلت هذه الآية: {فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75)} حتى بلغ: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)} (1) [صحيح] (1) أخرجه مسلم في "صحيحه" (1/ 84 رقم 73).
* عن عبد الله بن عباس -رضي الله عنهما- في قوله -تعالى-: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)}؛ قال: بلغنا أن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - سافر في حر شديد، فنزل الناس على غير ماء، فعطشوا؛ فاستسقوا رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، فقال لهم: "فلعلي لو فعلت فسقيتم قلتم: هذا بنوء كذا وكذا"، قالوا: يا نبي الله! ما هذا بحين أنواء؛ فدعا رسول الله - صلى الله عليه وسلم - بماء فتوضأ، ثم قام فصلى، فدعا الله -تعالى-؛ فهاجت ريح، وثابت سحاب؛ فمطروا حتى سال كل واد، فزعموا أن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - مر برجل يغرف بقدحه ويقول: هذا نوء فلان؛ فنزل: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)} (2). (2) ذكره السيوطي في "الدر المنثور" (8/ 28، 29) ونسبه لابن مردويه.
* عن أبي حرزة؛ قال: نزلت هذه الآية في رجل من الأنصار في غزوة تبوك، ونزلوا بالحجر، فأمرهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - أن لا يحملوا من ماءها شيئاً، ثم نزل منزلاً آخر وليس معهم ماء؛ فشكوا ذلك إلى رسول الله - صلى الله عليه وسلم -؛ فقام يصلي ركعتين، ثم دعا؛ فأرسل سحابة فأمطرت عليهم حتى استقوا منها، فقال رجل من الأنصار لآخر من قومه يتهم بالنفاق: ويحك أما ترى ما دعا النبي - صلى الله عليه وسلم - فأمطر الله علينا السماء. فقال: إنما مطرنا بنوء كذا وكذا؛ فأنزل الله -تعالى-: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)} (1). (1) ذكره السيوطي في "لباب النقول" (ص 204)، و"الدر المنثور" (8/ 29) ونسبه لابن أبي حاتم.
* عن عائشة -رضي الله عنها-؛ قالت: مطر الناس على عهد رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، فقال النبي - صلى الله عليه وسلم -: "أصبح من الناس شاكر ومنهم كافر؛ قالوا: هذه رحمة وضعها الله، وقال بعضهم: لقد صدق نوء كذا"؛ فنزلت هذه الآية: {فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75)} حتى بلغ: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)} (2). (2) ذكره السيوطي في "الدر المنثور" (8/ 29) ونسبه لابن عساكر.
* عن قتادة في قوله: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)}؛ فقال: أما الحسن؛ فقال: بئس ما أخذ القوم لأنفسهم؛ لم يرزقوا من كتاب الله إلا التكذيب، قال: وذكر لنا أن الناس أمحلوا على عهد نبي الله - صلى الله عليه وسلم -، فقالوا: يا نبي الله! لو استسقيت لنا؟ فقال: "عسى قوم إن سقوا أن يقولوا: سقينا بنوء كذا وكذا"، فاستسقى نبي الله - صلى الله عليه وسلم -؛ فمطروا، فقال رجل: إنه قد كان بقي من الأنواء كذا وكذا؛ فأنزل الله -تعالى-: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)} (3) [ضعيف] (3) ذكره السيوطي في "الدر المنثور" (8/ 30) ونسبه لعبد بن حميد. قلنا: وهو ضعيف؛ لإرساله.»
الطبقات الکبری، ج 1، ص 114: «فولد ابن عباس قبل خروجهم منه بيسير وذلك قبل الهجرة بثلاث سنين.»
التبيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 512: «قيل: إنهم كانوا إذا أمطروا و أخصبوا، قالوا مطرنا بنوء كذا، فأنزل اللَّه تعالى الآية تكذيباً لهم.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 342: «عن ابن عباس قال أصاب الناس عطش في بعض أسفاره فدعا ص فسقوا فسمع رجلا يقول مطرنا بنوء كذا فنزلت الآية.»
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 5، ص 252: «و قوله عزّ و جل: وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ أجمع المفسرون على أن الآية توبيخ للقائلين في المطر الذي ينزله اللّه للعباد هذا بنوء كذا و كذا و هذا ب «عثانين» الأسد، و هذا بنوء الجوزاء و غير ذلك. و المعنى: و تجعلون شكر رزقكم.»
فتح القدير، ج 5، ص 194: «و مما يدخل تحت هذه الآية قول الكفار إذا سقاهم اللّه، و أنزل عليهم المطر: سقينا بنوء كذا، و مطرنا بنوء كذا.» قد أخرج ابن مردويه عن أبي عبد الرحمن السلمي قال: قرأ علي كرم اللّه تعالى وجهه «الواقعة» في الفجر فقال: «و تجعلون- شكركم- أنكم تكذبون» فلما انصرف قال: إني قد عرفت أنه سيقول قائل لم قرأها هكذا إني سمعت رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم يقرأ كذلك كانوا إذا أمطروا قالوا: أمطرنا بنوء كذا و كذا فأنزل اللّه تعالى- و تجعلون- شكركم أنكم إذا مطرتم تكذبون. أخرج مسلم و ابن المنذر و ابن مردويه عن ابن عباس قال: «مطر الناس على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فقال النبي عليه الصلاة و السلام: أصبح من الناس شاكر و منهم كافر قالوا: هذه رحمة وضعها اللّه و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا فنزلت هذه الآية فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ [الواقعة: 75] حتى بلغ وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ. و أخرج نحوه ابن عساكر في تاريخه عن عائشة رضي اللّه تعالى عنها و كان ذلك على ما أخرج ابن أبي حاتم عن أبي عروة رضي اللّه تعالى عنه في غزوة تبوك نزلوا الحجر فأمرهم صلّى اللّه عليه و سلم أن لا يحملوا من مائه شيئا ثم ارتحلوا و نزلوا منزلا آخر و ليس معهم ماء فشكوا ذلك إلى رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم فقام عليه الصلاة و السلام فصلى ركعتين ثم دعا فأمطروا و سقوا فقال رجل من الأنصار يتهم بالنفاق: إنما مطرنا بنوء كذا فنزل ما نزل.»
التحرير و التنوير، ج 27، ص 311 - 310: «قال ابن عباس: نزلت في قولهم: مطرنا بنوء كذا، أي لأنهم يقولونه عن اعتقاد تأثير الأنواء في خلق المطر، فمعنى قول ابن عباس: نزلت في قولهم: مطرنا بنوء كذا، أنه مراد من معنى الآية. قال ابن عطية: أجمع المفسرون على أن الآية توبيخ للقائلين في المطر الذي ينزله اللّه رزقا: هذا بنوء كذا و كذا اه. أشار هذا إلى ما روي في «الموطأ» عن زيد بن خالد الجهني قال: صلّى لنا رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم صلاة الصبح بالحديبية على إثر سماء فلما انصرف النبي صلى اللّه عليه و سلم أقبل على الناس فقال: هل تدرون ما ذا قال ربكم؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم قال: قال أصبح من عبادي مؤمن بي و كافر، فأما من قال: مطرنا بفضل اللّه و رحمته فذلك مؤمن بي كافر بالكوكب، و أما من قال مطرنا بنوء كذا و نوء كذا فذلك كافر بي مؤمن بالكوكب، و ليس فيه زيادة فنزلت هذه الآية و لو كان نزولها يومئذ لقاله الصحابي الحاضر ذلك اليوم. و وقع في «صحيح مسلم» عن ابن عباس أنه قال: «مطر الناس على عهد النبي صلى اللّه عليه و سلم فقال النبي أصبح من الناس شاكر و منهم كافر، قالوا: هذه رحمة اللّه، و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا و كذا. قال فنزلت: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ [الواقعة: 75] حتى بلغ وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ. فزاد على ما في حديث زيد بن خالد قوله فنزلت: فَلا أُقْسِمُ إلخ.
و زيادة الراوي مختلف في قبولها بدون شرط أو بشرط عدم اتحاد المجلس، أو بشرط أن لا يكون ممن لا يغفل مثله عن مثل تلك الزيادة عادة و هي أقوال لأئمة الحديث و أصول الفقه، و ابن عباس لم يكن في سن أهل الرواية في مدة نزول هذه السورة بمكة فعل قوله: فنزلت تأويل منه، لأنه أراد أن الناس مطروا في مكة في صدر الإسلام فقال المؤمنون قولا و قال المشركون قولا فنزلت آية وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ تنديدا. على المشركين منهم بعقيدة من العقائد التي أنكرها اللّه عليهم و أن ما وقع في الحديبية مطر آخر لأن السورة نزلت قبل الهجرة. و لم يرو أن هذه الآية ألحقت بالسورة بعد نزول السورة. و لعل الراوي عنه لم يحسن التعبير عن كلامه فأوهم بقوله فنزلت فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ [الواقعة: 75] بأن يكون ابن عباس قال: فتلا رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ، أو نحو تلك العبارة. و قد تكرر مثل هذا الإيهام في أخبار أسباب النزول» و يتأكد هذا صيغة تُكَذِّبُونَ لأن قولهم: مطرنا بنوء كذا، ليس فيه تكذيب بشيء، و لذلك احتاج ابن عطية إلى تأويله بقوله: «فإن اللّه تعالى قال: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ رِزْقاً لِلْعِبادِ [ق: 9- 11] فهذا معنى أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ أي تكذبون بهذا الخبر. و الذي نحاه الفخر منحى آخر فجعل معنى وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ تكملة للإدهان الذي في قوله تعالى: أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ [الواقعة: 81] فقال: «أي تخافون أنكم إن صدّقتم بالقرآن و منعتم ضعفاءكم عن الكفر يفوت عليكم من كسبكم ما تربحونه بسببهم فتجعلون رزقكم أنكم تكذّبون الرسول أي فيكون عطفا على مُدْهِنُونَ [الواقعة: 81] عطف فعل على اسم شبيه به، و هو من قبيل عطف المفردات، أي أنتم مدهنون و جاعلون رزقكم أنكم تكذّبون، فهذا التكذيب من الإدهان، أي أنهم يعلمون صدق الرسول صلى اللّه عليه و سلم و لكنهم يظهرون تكذيبه إبقاء على منافعهم فيكون كقوله تعالى: فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ [الأنعام: 33]. و على هذا يقدر قوله: أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ مجرورا بباء الجر محذوفة، و التقدير: و تجعلون رزقكم بأنكم تكذبون، أي تجعلون عوضه بأن تكذّبوا بالبعث».
الميزان في تفسير القرآن، ج 19، ص 142: «و فيه، أخرج مسلم و ابن المنذر و ابن مردويه عن ابن عباس قال: مطر الناس على عهد رسول الله ص فقال النبي ص: أصبح من الناس شاكر و منهم كافر- قالوا: هذه رحمة وضعها الله- و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا- فنزلت هذه الآية «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» حتى بلغ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ». أقول: و قد استفاضت الرواية من طرق أهل السنة أن الآيات نزلت في الأنواء و ظاهرها أنها مدنية لكنها لا تلائم سياق آيات السورة كما عرفت.»
مستند 3
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 27، ص 118: «حدثت عن الحسين، قال: سمعت أبا معاذ يقول: ثنا عبيد، قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ زعموا أن الشياطين تنزلت به على محمد، فأخبرهم الله أنها لا تقدر على ذلك، و لا تستطيعه، ما ينبغي لهم أن ينزلوا بهذا، و هو محجوب عنهم.»
تفسير القرآن العظيم، ج 8، ص 32: «قال ابن زيد: زعمت كفار قريش أن هذا القرآن تنزلت به الشياطين، فأخبر اللّه تعالى أنه لا يمسه إلا المطهرون.»
مستند 4
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 27، ص 118: «حدثت عن الحسين، قال: سمعت أبا معاذ يقول: ثنا عبيد، قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ زعموا أن الشياطين تنزلت به على محمد، فأخبرهم الله أنها لا تقدر على ذلك، و لا تستطيعه، ما ينبغي لهم أن ينزلوا بهذا، و هو محجوب عنهم.»
تفسير القاسمي المسمى محاسن التأويل، ج 9، ص 129: «و قال ابن زيد: زعمت كفار قريش أن هذا القرآن تنزلت به الشياطين، فأخبر اللّه تعالى أنه لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ كما قال: وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ.»
منابع
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (بیتا). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن سعد، محمد بن سعد. (بیتا). الطبقات الکبری (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (بیتا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (بیتا). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (بیتا). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- خالد بن سليمان المزيني. (۱۴۲۷). المحرر في أسباب نزول القرآن. السعودية: دار ابن الجوزي، الدمام.
- سليم بن عيد الهلالي و محمد بن موسى آل نصر. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ویرایش الأولى، ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي للنشر والتوزيع.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.
- مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج. (۱۴۰۷). صحیح مسلم. بیروت: دار الفکر.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج 1، ص 84؛ تفسير القمي، قمی، ج 2، ص 349؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3335؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 9، ص 512؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 221 - 222
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3335؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 221 - 222
- ↑ تفسير القمي، قمی، ج 2، ص 349
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي و آل نصر، ج 3، ص 318 - 319
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 114
- ↑ المحرر في أسباب نزول القرآن، المزيني، ج 2، ص 943 - 946
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 9، ص 512؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 9، ص 342؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 252؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 194؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 27، ص 310 - 311؛ المیزان، طباطبایی، ج 19، ص 142
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 194
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 27، ص 310 - 311
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 19، ص 142
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 27، ص 118؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 8، ص 32
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 27، ص 118؛ محاسن التأویل، قاسمی، ج 9، ص 129
نظرات