سبب نزول سوره عنکبوت آیه 8
آیه مربوط به سبب نزول
«وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَ إِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَاتُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (العنکبوت، 8) (و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند، و[لى] اگر آنها با تو در کوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى، از ايشان اطاعت مكن. سرانجامتان بهسوی من است، و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مىداديد باخبر خواهم كرد.)[۱]
خلاصه سبب نزول
مادر سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاص از مسلمان شدن سعد ناراحت و نسبت به آن معترض بود و او را تهدید کرد که اگر دست از اسلام برندارد آب و غذا نمیخورد. سعد از مادرش پیروی نکرد تا اینکه مادرش از شدت ضعف بیهوش شد؛ سپس آیه هشت سوره عنکبوت نازل شد. سند روایت صحیح شمرده شده و از جهت محتوایی اشکالاتی مانند ناسازگاری تاریخی و ابهام مصداقی نسبت به آن مطرح شده که پاسخ دادهاند؛ بنابراین سبب نزول یادشده معتبر است.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول (اعتراض مادر سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاص به مسلمانشدن او)(ر.ک. مستند 1)
مبتنی بر گزارشی، وقتی سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاص ایمان آورد، مادرش به او گفت: شنیدهام که به دین محمد متمایل شدهای! به خدا سوگند از گزند آفتاب و باد به زیر سقفی نمیروم، آب و نان نمیخورم و سخن نمیگویم تا اینکه به دین محمد کافر شوی و به آیین سابقت بازگردی؛ اما سعد سخن مادرش را نپذیرفت. مادر سهروز گرسنه و تشنه بیرون از خانه ماند تا اینکه از هوش رفت. سعد نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) آمد و ماجرا را بازگو کرد. سپس آیه هشت سوره عنکبوت نازل شد[۲] و فرمود، اگر آنها با تو در کوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى، از ايشان اطاعت مكن.
مصادری که سبب نزول یادشده را بیان کردهاند از دو جهت تفاوت دارند:
1. ابتدا و انتهای گزارش: در شماری از مصادر گزارش شده که سعد میگوید، درباره من چهار آیه نازل شده و یکی از آنها آیه هشت سوره عنکبوت است و در انتهای گزارش میگوید، مادرم وقتی مقاومت مرا در پایبندی به اسلام دید، از غذا تناول کرد.[۳] در گروهی از مصادر اشاره شده است که ابتدا مادر سعد به او اعتراض کرد و در انتها نیز سعد نزد رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) رفت.[۴] در برخی نیز اضافه شده است که سعد از عزیزترین فرزندان نزد مادرش بود.[۵]
2. آیه مربوط به سبب نزول: در شماری از مصادر آمده که در پی ماجرای یادشده علاوه بر آیه هشت سوره عنکبوت، آیات چهارده و پانزده سوره لقمان و چهارده سوره احقاف نیز نازل شده؛[۵] حال آنکه در سایر مصادر اشارهای به این مطلب نشده است.
مصادر سبب نزول
مصادری که با کمی اختلاف سبب نزول را بیان کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
سند این سبب نزول در موردی که خود سعد میگوید این آیات درباره من نازل شده (بهجهت اینکه کتب صحیح حدیثی آن را نقل کردهاند) صحیح (حدیثی که سندش متصل، و راویانش عادل و ضابط باشند و روایت نیز فاقد هرگونه عیب و ایراد باشد) دانسته شده، هرچند در نقلی که میگوید مادر سعد هنگام مهاجرت او از مکه قسم یاد کرده، بهجهت ارسال (افتادن نام برخی از ناقلان روایت) تضعیف شده است.[۶]
نسبت به محتوای سبب نزول یادشده سه مطلب قابل بحث و بررسی است:
1. ناهماهنگی تاریخی: دَروَزَه میگوید: سوره عنکبوت از سورههای مکی است؛ حال آنکه روایت (با وجود عبارت لمّا هاجَرَ، هنگام هجرت) رنگ و بوی مدنیبودن دارد ولی خدشهای به مکیبودن سوره وارد نمیکند؛ زیرا روایت یادشده هم از نظر سندی و هم از نظر وقوع تاریخی مردّد است.[۷] با وجود اینکه اشکال تردید قابل رفع است؛ چنانکه تنها در شماری از مصادر[۸] تعبیر "دالّ بر مدنیبودن" استفاده شده است. در روایاتی که عبارت لمّا أسلَمَ، هنگام اسلامآوردن بهکاررفته[۴] این اشکال وارد نیست.
2. آیه نازلشده: در شماری از مصادر آمده که بعد از وقوع ماجرای یادشده، آیات هشت عنکبوت، چهارده لقمان و چهارده احقاف نازل شدند.[۵] بدینترتیب آیا امکان دارد که یک ماجرا سبب نزول چند آیه باشد؟ در پاسخ گفتهشده، عدهای همچون بَغَوِی[۹] پذیرفتهاند که در پی ماجرای مسلمانشدن سعد و ممانعت مادرش، سه آیه یادشده نازل شده است؛ اما اینسخن مردود است؛ چراکه از یکسو تِرمِذِی و مُسلِم بهعنوان ناقلان روایت، آن را ذیل آیه هشتم سوره عنکبوت نقل، و به همین اکتفا کردهاند. از دیگرسو سیاق آیه هشتم سوره عنکبوت با روایت سازگاری بیشتری دارد؛ زیرا در سوره عنکبوت سخن از ابتلای انسان است، و مادر سعد را نیز در برمیگیرد که در برابر مسلمانشدن فرزندش امتحان الهی شده بود؛ حال آنکه در آیات سورههای لقمان و احقاف سازگاری اینگونه نیست.[۱۰]
3. اختلاف در مصداق روایت: برخی از منابع تفسیری جریان یادشده (با اختلافات جزئی) را به عَيَّاشِ بْنِ أَبِي رَبِيعَةَ الْمَخْزُومِيِّ نسبت دادهاند.[۱۱] که با اتفاق نظر مفسران روایت درباره عیّاش مربوط به آیه 92 سوره نساء است.[۱۲] با وجود این، اختلاف قابل حل است؛ چنانکه یا آیه هشت سوره عنکبوت در شأن هردو نفر (سعد و عیاش) نازل شده است[۱۳] و یا آنکه آیه مربوط به همه مردانی است که میخواستند از مکه به مدینه هجرت کنند (ازجمله سعد و عیاش)؛ ولی مادرانشان مانع از هجرت آنها میشدند.[۱۴]
بنابراین با توجه به سازگاری روایت یادشده با مضمون آیه هشت سوره عنکبوت، ردّ اشکال ناسازگاری تاریخی، و امکان جمع میان مصادیق متفاوت آیه شریفه در کنار صحت سندی آن، پذیرش سببیت گزارش یادشده برای نزول آیه هشتم سوره عنکبوت، مانع قابل توجهی ندارد. بیشتر مفسران، ازجمله: طبری،[۱۵] طوسی،[۱۶] ابن عطیه،[۱۷] شوکانی،[۱۸] آلوسی،[۱۹] قاسمی،[۲۰] ابن عاشور[۱۳] و طباطبایی[۲۱] این سبب نزول را ذکر کردهاند؛ اما برخی دیگر، همچون: طبرسی در مجمعالبیان هیچ اشارهای به آن نکردهاند.
مستندات
مستند 1
تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 374: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً نزلت فى سعد بن أبى وقاص الزهري - رضى اللّه عنه - و أمه حمنة بنت سفيان بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ بأن معى شريكا فَلا تُطِعْهُما فى الشرك إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فى الآخرة فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ يعنى سعدا - رضى اللّه عنه - و ذلك أنه حين أسلم حلفت أمه لا تأكل طعاما، و لا تشرب شرابا، و لا تدخل «كنا» حتى يرجع سعد عن الإسلام، فجعل سعد يترضاها فأبت عليه، و كان بها بارا فأتى سعد- رضى اللّه عنه- النبي- صلى اللّه عليه و سلم- فشكى إليه فنزلت فى سعد- رضى اللّه عنه- هذه الآية. فأمره النبي- صلى اللّه عليه و سلم- أن يترضاها و يجهد بها على أن تأكل و تشرب فأبت حتى يئس منها، و كان سعد أحب ولدها إليها».
تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 9، ص 3036: «حدثنا يونس بن حبيب، ثنا أبو داود، ثنا شعبة أخبرنى سماك بن حرب قال: سمعت مصعب بن سعيد يحدث، عن سعد قال: قالت أم سعد: أليس قد أمر اللّه بطاعة الوالدين؟ فلا أكل طعاما و لا أشرب شرابا حتى تكفر بالله، فامتنعت من الطعام و الشراب حتي جعلوا يشجرون فاها بالعصا، فنزلت هذه الآية وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»؛ «حدثنا محمد بن يحيي، أنبأ العباس بن الوليد، ثنا يزيد بن زريع قال: سمعت سعيدا، عن قتادة قوله: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ... الآية قال: نزلت في سعد بن مالك لما هاجر قالت أمه: و اللّه لا يظلني ظل حتي يرجع. فأنزل اللّه في ذلك أن يحسن إليها، و لا يطعهما في الشرك».
تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 626: «و قال الكلبي: نزلت الآية في سعد بن أبي وقاص، لما أسلم قالت له أمه: يا سعد بلغني أنك صبوت إلى دين محمد، فو اللّه لا يظلني سقف بيت، و أن الطعام و الشراب عليّ حرام حتى تكفر بمحمد، و ترجع إلى دينك الذي كنت عليه، فأبى عليها ذلك، فثبتت على حالها لا تطعم و لا تشرب، و لا تسكن بيتا، فلما خلص إليها الجوع لم تجد بدا من أن تأكل و تشرب، فحثّ عز و جل اللّه سعدا بالبر إلى أمه، و نهاه أن يطيعها على الشرك فقال: وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ أي: ما ليس لك به حجة، يعني: الشرك فَلا تُطِعْهُما في الشرك، ثم حذّره ليثبت على الإسلام فقال: إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ يعني: مصيركم في الآخرة فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ يعني: أخبركم بما كنتم تعملون في الدنيا من خير أو شر، و أثيبكم على ذلك».
تفسیر جامع البیان، ج 20، ص 85: «حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً إلى قوله فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قال: نزلت في سعد بن أبي و قاص لما هاجر، قالت أمه سعد بن أبي و قاص: و الله لا يظلني بيت حتى يرجع، فأنزل الله في ذلك أن يحسن إليهما، و لا يطيعهما في الشرك».
اسباب النزول، ص 351: «قال المفسرون: نزلت في سعد بن أبي وَقَّاص، و ذلك أنه لما أسلم قالت له أمه حَمْنَةُ: يا سعد، بلغني أنك صبوت، فو اللَّه لا يُظِلّني سقف بيت من الضِّحِّ و الرِّيح، و لا آكل و لا أشرب حتى تكفر بمحمد و ترجع إلى ما كنت عليه. و كان أحب ولدها إليها، فأبى سعد، و صبرت هي ثلاثة أيام لم تأكل و لم تشرب و لم تستظل بظل حتى خُشي عليها، فأتى سعد النبيَّ صلى اللَّه عليه و سلم، و شكا ذلك إليه. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية، و التي في لقمان، و الأحقاف» ؛ «أخبرنا أبو سعيد بن أبي بكر الغازي، قال: أخبرنا محمد بن أحمد بن حمدان، قال: حدَّثنا أبو يعلى، قال: حدَّثنا أبو خَيْثَمَة، قال: حدَّثنا الحسن بن موسى، قال: حدَّثنا زهير، قال: حدَّثنا سِمَاك بن حَرْب، قال: حدَّثني مُصْعَب بن سعد بن أبي وَقَّاص، عن أبيه، أنه قال: نزلت هذه الآية فِيَّ، قال: حلفت أم سعد لا تكلمه أبداً حتى يكفر بدينه، و لا تأكل و لا تشرب. و مكثت ثلاثة أيام حتى غشي عليها من الجهد، فأنزل اللَّه تعالى: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً. رواه مسلم عن أبي خَيْثَمَة»؛ «أخبرنا أحمد بن محمد بن عبد اللَّه بن الحافظ، قال: أخبرنا عبد اللَّه بن محمد بن جعفر، قال: أخبرنا أبو يَعْلَى، قال: حدَّثنا أحمد بن أيوب بن راشد الضَّبي، قال: حدَّثنا مسلمة بن علقمة، قال: حدَّثنا داود بن أبي هند، عن أبي عثمان النَّهْدِي، أن سعد بن مالك، قال: أنزلت فِيَّ هذه الآية: وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما. قال: كنتُ رجلًا برَّاً بأمي، فلما أسلمت قالت: يا سعد، ما هذا الدين الذي قد أحدثت؟ فَتَدَعَنَّ دينك هذا، أَوْ لا آكل و لا أشرب حتى أموت، فتُعيَّر بي فيقالَ: يا قاتل أمه. قلت: لا تفعلي يا أُمَّه، فإني لا أدع ديني هذا لشيء. قال: فمكثت يوماً و ليلة لا تأكل، فأصبحتْ قد جهدت. قال: فمكثت يوماً آخر و ليلة لا تأكل، فأصبحت و قد اشتد جهدها. قال: فلما رأيت ذلك قلت: تعلمين و اللَّه يا أمَّه، لو كانت لك مائة نفس فخرجت نفساً نفساً، ما تركت ديني هذا لشيء، إن شئت فكلي، و إن شئت فلا تأكلي، فلما رأت ذلك أكلت. فنزلت هذه الآية: وَ إِنْ جاهَداكَ الآية».
تفسیر التبیان، ج 8، ص 189: «و قيل: نزلت في سعد بن أبي وقاص، لأنه لما هاجر حلفت أمّه آنها لا يظلها سقف بيت حتى يعود. فنزلت الآية».
تفسیر الکشف و البیان، ج 7، ص 271: «و في مصحف أبي إحسانا نزلت في سعد بن أبي وقاص الزهري. و اسم أبي وقاص: مالك بن وهبان، و ذلك إنّه لما أسلم قالت له أمه جمنة بنت أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف: يا سعد بلغني إنّك صبوت فوالله لا يظلني سقف بيت من الضح و الريح و لا آكل و لا أشرب حتى تكفر بمحمد و ترجع إلى ما كنت عليه، و كان أحب ولدها إليها، فأبى سعد و صبرت هي ثلاثة أيام لم تأكل و لم تشرب و لم تستظل بظل، فأتى سعد النبي (عليه السلام) و شكا ذلك إليه فأنزل الله سبحانه هذه الآية و التي في لقمان و الأحقاف، فأمره النبي صلى اللّه عليه و سلّم أن يترضاها و يحسن إليها و لا يطيعها في الشرك و ذلك قوله سبحانه: وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إنّه لي شريك فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 6، ص 239: «و قال الترمذي عند تفسير هذه الآية: حدثنا محمد بن بشار، حدثنا محمد بن المثنى، حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا شعبة عن سماك بن حرب قال: سمعت مصعب بن سعد يحدث عن أبيه سعد قال: نزلت فيّ أربع آيات، فذكر قصته و قال: قالت أم سعد: أليس اللّه قد أمرك بالبر؟ و اللّه لا أطعم طعاما و لا أشرب شرابا حتى أموت أو تكفر، قال: فكانوا إذا أرادوا أن يطعموها شجروا فاها، فنزلت وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما الآية، و هذا الحديث رواه الإمام أحمد و مسلم و أبو داود و النسائي أيضا. و قال الترمذي حسن صحيح».
مستند 2
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 3، ص 43: «{وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)}. عن سعد بن أبي وقاص رضي الله عنه؛ قال: نزلت فيَّ أربعُ آيات: أصبت سيفاً فأتيت به النبي صلى الله عليه وسلم، فقلت: يا رسول الله! إني أصبت سيفاً؛ فنزلت هذه الآية: {يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ} [الأنفال: 1]. وصنع رجل طعاماً فدعانا، فشربنا الخمر حتى انتشينا، فتفاخرت الأنصار وقريش؛ فقالت الأنصار: نحن خير، وقالت قريش: نحن خير، فقام رجل منهم ففزر أنفه، فكان أنف سعد مفزوراً؛ ونزلت هذه الآية: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ} [المائدة: 90] الآية. قال: وقالت أمي: أليس تزعم أن الله يأمرك بصلة الرحم وبر الوالدين، فوالله لا آكل طعاماً ولا أشرب شراباً حتى تكفر، ولم تأكل طعاماً ولم تشرب شراباً، وكانوا إذا أرادوا أن يطعموها شجروا فمها بعصا فيصبون فيه الطعام والشراب؛ فنزلت هذه الآية؛ {وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}. ودخل عليَّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم -وأنا مريض، فقلت: أوصي بمالي كله، قال: "لا"، قلت: النصف، فنهاني، قلت: الثلث، فسكت وأخذ الناس به. [صحيح]» ؛ «عن قتادة: {وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا} إلى قوله: {فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}؛ قال: نزلت في سعد بن أبي وقاص، لما هاجر؛ قالت أمه: والله لا يظلني بيت حتى يرجع؛ فأنزل الله في ذلك أن يحسن إليها ولا يطعها في الشرك. [ضعيف]، پاورقی: قلنا: وهذا مرسل صحيح الإسناد».
التفسیر الحدیث، ج 5، ص 470: «و روح الآيتين و نظمهما و مضمونهما من جهة و ورود ما يماثلهما في آيات لا خلاف في مكيتها من جهة أخرى يجعلاننا نرى فيهما صورة من صور العهد المكيّ أكثر من العهد المدنيّ و نشكّ في رواية مدنيتهما كما شككنا في رواية مدنية الآيات السبع السابقة. و ليس من شأن رواية كونهما نزلتا في مسلم مهاجر إلى المدينة و محاولة أبويه حمله على الارتداد و العودة إليهما في مكة أن تضعف من شكّنا لأنها غير وثيقة الإسناد و غير معقولة الحدوث. و لأن طابع الآيتين مماثل لطابع الآيات المكيّة المماثلة، و مضمونها متّسق مع ظروف العهد المكيّ أكثر».
تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 9، ص 3036: «حدثنا محمد بن يحيي، أنبأ العباس بن الوليد، ثنا يزيد بن زريع قال: سمعت سعيدا، عن قتادة قوله: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ... الآية قال: نزلت في سعد بن مالك لما هاجر قالت أمه: و اللّه لا يظلني ظل حتي يرجع. فأنزل اللّه في ذلك أن يحسن إليها، و لا يطعهما في الشرك».
تفسیر التبیان، ج 8، ص 189: «و قيل: نزلت في سعد بن أبي وقاص، لأنه لما هاجر حلفت أمّه آنها لا يظلها سقف بيت حتى يعود. فنزلت الآية».
تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 626: «و قال الكلبي: نزلت الآية في سعد بن أبي وقاص، لما أسلم قالت له أمه: يا سعد بلغني أنك صبوت إلى دين محمد، فو اللّه لا يظلني سقف بيت، و أن الطعام و الشراب عليّ حرام حتى تكفر بمحمد، و ترجع إلى دينك الذي كنت عليه، فأبى عليها ذلك، فثبتت على حالها لا تطعم و لا تشرب، و لا تسكن بيتا، فلما خلص إليها الجوع لم تجد بدا من أن تأكل و تشرب، فحثّ عز و جل اللّه سعدا بالبر إلى أمه، و نهاه أن يطيعها على الشرك فقال: وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ أي: ما ليس لك به حجة، يعني: الشرك فَلا تُطِعْهُما في الشرك، ثم حذّره ليثبت على الإسلام فقال: إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ يعني: مصيركم في الآخرة فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ يعني: أخبركم بما كنتم تعملون في الدنيا من خير أو شر، و أثيبكم على ذلك».
تفسیر الکشف و البیان، ج 7، ص 271: «و في مصحف أبي إحسانا نزلت في سعد بن أبي وقاص الزهري. و اسم أبي وقاص: مالك بن وهبان، و ذلك إنّه لما أسلم قالت له أمه جمنة بنت أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف: يا سعد بلغني إنّك صبوت فوالله لا يظلني سقف بيت من الضح و الريح و لا آكل و لا أشرب حتى تكفر بمحمد و ترجع إلى ما كنت عليه، و كان أحب ولدها إليها، فأبى سعد و صبرت هي ثلاثة أيام لم تأكل و لم تشرب و لم تستظل بظل، فأتى سعد النبي (عليه السلام) و شكا ذلك إليه فأنزل الله سبحانه هذه الآية و التي في لقمان و الأحقاف، فأمره النبي صلى اللّه عليه و سلّم أن يترضاها و يحسن إليها و لا يطيعها في الشرك و ذلك قوله سبحانه: وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إنّه لي شريك فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
اسباب النزول، ص 351: «قال المفسرون: نزلت في سعد بن أبي وَقَّاص، و ذلك أنه لما أسلم قالت له أمه حَمْنَةُ: يا سعد، بلغني أنك صبوت، فو اللَّه لا يُظِلّني سقف بيت من الضِّحِّ و الرِّيح، و لا آكل و لا أشرب حتى تكفر بمحمد و ترجع إلى ما كنت عليه. و كان أحب ولدها إليها، فأبى سعد، و صبرت هي ثلاثة أيام لم تأكل و لم تشرب و لم تستظل بظل حتى خُشي عليها، فأتى سعد النبيَّ صلى اللَّه عليه و سلم، و شكا ذلك إليه. فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية، و التي في لقمان، و الأحقاف».
تفسیر معالم التنزیل، ج 3، ص 551: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَالَّتِي فِي سورة لقمان و الأحزاب في سعيد بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَهُوَ سَعْدُ بْنُ مَالِكٍ [أَبُو] إِسْحَاقَ الزُّهْرِيُّ وَأُمُّهُ حَمْنَةُ بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ أُمَيَّةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ لَمَّا أَسْلَمَ، وَكَانَ مِنَ السَّابِقِينَ الْأَوَّلِينَ وَكَانَ بَارًّا بِأُمِّهِ قَالَتْ لَهُ أُمُّهُ».
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 2، ص 774: «والظاهر - والله أعلم - أن ذكر قوله تعالى: (وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا) لا يصح لأمور: 1. أن الترمذي الذي روى الحديث مع مسلم لم يذكرها، واقتصر على آية العنكبوت. 2. أن سياق آيات العنكبوت السابقة واللاحقة تتحدث عن الابتلاء والفتنة. ففي السابقة يقول اللَّه: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (3) وفي اللاحقة يقول الله: (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ .. ). وهذا يتفق مع قصة سعد بن أبي وقاص لأن فعل أمه نوع من الابتلاء والامتحان لإيمانه لأنه كان باراً بها محبًا لها، أما آية لقمان فليس في سياقها مثل هذا».
تفسیر المحرر الوجیز، ج 4، ص 307: «و نزلت الآية، و قيل نزلت في عياش بن أبي ربيعة، و ذلك أنه اعتراه في دينه نحو من هذا بعد أن خدعه أبو جهل ورده إلى أمه الحديث في كتاب السيرة».
تفسیر روح المعانی، ج 10، ص 344: «و روي آنها نزلت في عياش بن أبي ربيعة المخزومي، و ذلك أنه هاجر مع عمر بن الخطاب رضي اللّه تعالى عنهما متوافقين حتى نزلا المدينة فخرج أبو جهل بن هشام و الحارث بن هشام أخواه لأمه أسماء بنت مخرمة امرأة من بني تميم من بني حنظلة فنزلا بعياش و قالا له: إن من دين محمد صلة الأرحام و بر الوالدين و قد تركت أمك لا تطعم و لا تشرب و لا تأوي بيتا حتى تراك و هي أشد حبا لك منا فاخرج معنا و فتلا منه في الذروة و الغارب فاستشار عمر رضي اللّه تعالى عنه فقال هما يخدعانك و لك عليّ أن أقسم ما لي بيني و بينك فما زالا به حتى أطاعها و عصى عمر رضي اللّه عنه تعالى عنه فقال عمر رضي اللّه تعالى عنه: أما إذ عصيتني فخذ ناقتي فليس في الدنيا بعير يلحقها فإن رابك منهم ريب فارجع، فلما انتهوا إلى البيداء قال أبو جهل: إن ناقتي قد كلت فاحملني معك، قال: نعم. فنزل ليوطىء لنفسه و له فأخذاه فشداه وثاقا و جلده كل واحد مائة جلدة و ذهبا به إلى أمه، فقالت: لا تزال بعذاب حتى ترجع عن دين محمد صلى اللّه تعالى عليه و سلم فنزلت».
تفسیر التحریر و التنویر، ج 20، ص 138: «و روي أنه لما أسلم عياش بن أبي ربيعة المخزومي و هاجر مع عمر بن الخطاب إلى المدينة قبل هجرة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم خرج أبو جهل و أخوه الحارث و كانا أخوي عياش لأمه فنزلا بعياش و قالا له: إن محمدا يأمر ببر الوالدين و قد تركت أمك و أقسمت أن لا تطعم و لا تشرب و لا تأوي بيتا حتى تراك و هي أشد حبّا لك منها لنا، فاخرج معنا. فاستشار عمر فقال عمر: هما يخدعانك، فلم يزالا به حتى عصى نصيحة عمر و خرج معهما. فلما انتهوا إلى البيداء قال أبو جهل: إن ناقتي كلت فاحملني معك. قال عياش: نعم، و نزل ليوطئ لنفسه و لأبي جهل. فأخذاه و شداه و ثاقا و ذهبا به إلى أمه فقالت له: لا تزال بعذاب حتى ترجع عن دين محمد و أوثقته عندها».
تفسیر جامع البیان، ج 5، ص 128: «حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، عن عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد في قول الله: وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً قال: عياش بن أبي ربيعة قتل رجلا مؤمنا كان يعذبه مع أبي جهل، و هو أخوه أخو أبو جهل لأمه، فاتبع النبي صلى الله عليه و سلم و هو يحسب أن ذلك الرجل كان كما هو و كان عياش هاجر إلى النبي صلى الله عليه و سلم مؤمنا، فجاء أبو جهل و هو أخوه أخو أبو جهل لأمه، فقال: إن أمك تناشدك رحمها و حقها أن ترجع إليها و هي أسماء ابنة مخرمة. فأقبل معه، فربطه أبو جهل حتى قدم مكة؛ فلما رآه الكفار زادهم ذلك كفرا و افتتانا، و قالوا: إن أبا جهل ليقدر من محمد على ما يشاء و يأخذ أصحابه».
تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 138: «نزلت في عياش بن أبي ربيعة المخزومي أخي أبي جهل لأمه لأنه كان أسلم و قتل بعد إسلامه رجلا مسلما و هو لا يعلم إسلامه و المقتول الحارث بن يزيد بن أنسة العامري عن مجاهد و عكرمة و السدي قال قتله بالحرة بعد الهجرة و كان من أحد من رده عن الهجرة و كان يعذب عياشا مع أبي جهل و هو المروي عن أبي جعفر و قيل نزلت في رجل قتله أبو الدرداء كان في سرية فعدل أبو الدرداء إلى شعب يريد حاجة فوجد رجلا من القوم في غنم له فحمل عليه بالسيف فقال لا إله إلا الله فبدر فضربه ثم جاء بغنمه إلى القوم ثم وجد في نفسه شيئا فأتى رسول الله فذكر ذلك له فقال رسول الله أ لا شققت عن قلبه و قد أخبرك بلسانه فلم تصدقه قال كيف بي يا رسول الله فقال فكيف بلا إله إلا الله قال أبو الدرداء فتمنيت إن ذلك اليوم مبتدأ إيماني فنزلت الآية عن ابن زيد».
تفسیر التحریر و التنویر، ج 20، ص 138: «فقيل: إن هذه الآية نزلت في شأنهما».
تفسیر نمونه، ج 16، ص 214: «شان نزول: روايات مختلفى در شان نزول آيه فوق آمده است كه عصاره همه آنها يكى است و آن اينكه:" بعضى از مردانى كه در مكه بودند ايمان و اسلام را پذيرفتند هنگامى كه مادر آنها از اين مساله آگاه شد تصميم گرفت كه غذا نخورد، آب ننوشد، تا فرزندش از اسلام بازگردد! گرچه هيچكدام از اين مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند، ولى آيه فوق نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمينه مساله ايمان و كفر به دست همگان داد».
تفسیر المحرر الوجیز، ج 4، ص 307: «قوله تعالى: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ الآية، روي عن قتادة و غيره آنها نزلت في شأن سعد بن أبي و قاص، و ذلك أنه هاجر فحلفت أمه أن لا تستظل بظل حتى يرجع إليها و يكفر بمحمد فلج هو في هجرته».
تفسیر فتح القدیر، ج 4، ص 225: «و أخرج ابن المنذر، و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه، عن سعد بن أبي وقاص قال: قالت أمي لا آكل طعاما، و لا أشرب شرابا حتى تكفر بمحمّد فامتنعت من الطعام و الشراب، حتى جعلوا يشجرون فاها بالعصا، فنزلت هذه الآية وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما و أخرجه أيضا الترمذي من حديثه، و قال: نزلت في أربع آيات و ذكر نحو هذه القصة».
تفسیر روح المعانی، ج 10، ص 344: «و الآية نزلت في سعد بن أبي وقاص، و ذلك أنه رضي اللّه تعالى عنه حين أسلم قالت أمه حمنة بنت أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس: يا سعد بلغني أنك صبأت فو اللّه تعالى لا يظلني سقف بيت من الضح و الريح و أن الطعام و الشراب عليّ حرام حتى تكفر بمحمد صلى اللّه تعالى عليه و سلم و كان أحب ولدها إليها فأبى سعد و بقيت ثلاثة أيام كذلك فجاء سعد إلى رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم فشكا إليه فنزلت هذه الآية و التي في لقمان و التي في الأحقاف فأمره رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم أن يداريها و يترضاها بالإحسان».
تفسیر محاسن التأویل، ج 7، ص 547: «قد روي أن سعد بن أبي وقاص الزهري رضي اللّه عنه حين أسلم، قالت أمه: يا سعد! بلغني أنك قد صبأت. فو اللّه! لا يظلني سقف بيت من الضحّ و الريح. و إن الطعام و الشراب عليّ حرام، حتى تكفر بمحمد و كان أحب ولدها إليها. فأبى سعد. و بقيت ثلاثة أيام كذلك. فجاء سعد إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و شكا إليه. فنزلت هذه الآية، و التي في لقمان، و التي في الأحقاف. فأمره رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم أن يداريها و يترضاها بالإحسان. و روى الترمذي عن سعد قال: نزلت فيّ أربع آيات. فذكر قصته و قال: قالت أم سعد: أ ليس اللّه قد أمرك بالبر؟ و اللّه لا أطعم طعاما و لا أشرب شرابا حتى أموت، أو تكفر. فكانوا إذا أرادوا أن يطعموها شجروا فاها. فنزلت هذه الآية».
تفسیر التحریر و التنویر، ج 20، ص 138: «روي أن سعد بن أبي وقاص حين أسلم قالت له أمه حمنة بنت أبي سفيان يا سعد بلغني أنك صبأت، فو اللّه لا يظلني سقف بيت، و إن الطعام و الشراب عليّ حرام حتى تكفر بمحمد، و بقيت كذلك ثلاثة أيام فشكا سعد ذلك إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فنزلت هذه الآية فأمره رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أن يداريها و يترضاها بالإحسان».
تفسیر المیزان، ج 16، ص 109: «و فيه، أخرج ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن مردويه عن سعد بن أبي وقاص قال: قالت أمي: لا آكل طعاما و لا أشرب شرابا - حتى تكفر بمحمد فامتنعت من الطعام و الشراب- حتى جعلوا يسجرون فاها بالعصا فنزلت هذه الآية «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً» الآية».
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۱۱). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- المزيني، خالد بن سليمان. (۱۴۲۷). المحرر في أسباب نزول القرآن. السعودية: دار ابن الجوزي، الدمام.
- بغوی، حسین بن مسعود. (۱۴۲۰). معالم التنزیل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- دروزه، محمد عزه. (۱۳۸۳). التفسیر الحدیث : ترتیب السور حسب النزول (ج ۱–10). بیروت: دار الغرب الإسلامي.
- الهلالی، سلیم بن عید. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الأسباب. مکه: دار ابن الجوزي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۴). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۴). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- مکارم شیرازی، ناصر. (۱۳۸۰). تفسیر نمونه (ج ۱–28). تهران: دار الکتب الإسلامیة.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 374؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 9، ص 3036؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 626؛ جامع البیان، طبری، ج 20، ص 85؛ اسباب النزول، واحدی، ص 351؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 8، ص 189؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 7، ص 271؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 6، ص 239
- ↑ اسباب النزول، واحدی، ص 351؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 6، ص 239
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 626؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 7، ص 271
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ اسباب النزول، واحدی، ص 351
- ↑ الاستیعاب فی بیان الأسباب، الهلالی، ج 3، ص 43
- ↑ التفسیر الحدیث، دروزه، ج 5، ص 470
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 9، ص 3036؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 8، ص 189
- ↑ معالم التنزیل، بغوی، ج 3، ص 551
- ↑ المحرر في أسباب نزول القرآن، المزيني، ج 2، ص 774
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 307؛ روح المعاني، آلوسی، ج 10، ص 344؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 20، ص 138
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 5، ص 128؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 3، ص 138
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 20، ص 138
- ↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 16، ص 214
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 20، ص 85
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 8، ص 189
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 307
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 225
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 10، ص 344
- ↑ محاسن التأویل، قاسمی، ج 7، ص 547
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 16، ص 109
مقالات پیشنهادی
- سبب نزول آیه 88 سوره قصص
- سبب نزول آیه 9 سوره حشر
- سبب نزول آیه ۶ سوره جن
- کتاب اسباب نزول القرآن
- سبب نزول آیه 109 سوره توبه
نظرات