سبب نزول سوره نجم آیات 33
آیات مربوط به سبب نزول
«أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى (33) وَ أَعْطَى قَلِيلًا وَ أَكْدَى (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى (35) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى (36) وَ إِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى (37) أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (38) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (39) وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى (40) ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى (41)» (النجم، 33 – 41) (پس آيا آنكسى را كه [از جهاد] روى برتافت، ديدى (۳۳) و اندكى بخشيد و [از باقى] امتناع ورزيد؟ (۳۴) آيا علم غيب پيش اوست و او مىبيند (۳۵) يا بدانچه در صحيفههاى موسى [آمده] خبر نيافته است؟ (۳۶) و [نيز در نوشتههاى] همان ابراهيمى كه وفا كرد (۳۷) كه هيچ بردارندهاى بار گناه ديگرى را بر نمىدارد (۳۸) و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست (۳۹) و [نتيجه] كوشش او بهزودى ديده خواهد شد؛ (۴۰) سپس هرچه تمامتر وى را پاداش دهند(۴۱)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیات 33 تا 41 سوره نجم دو سبب نزول گزارش شده است:1.یکی از مشرکان، ولید بن مُغَیره را که تازه ایمان آورده بود، شماتت کرد. ولید گفت: من از ترس عذاب خدا مسلمان شدم. مشرک گفت، قدری از ثروتت را به من بده تا گناهان تو را به عهده بگیرم، تو نیز به آیین سابقت بازگرد. ولید مقداری از ثروتش را به او داد و در پرداخت مابقی بخل ورزید. در پی این رخداد آیات 33 تا 41 سوره نجم نازل شد؛2.عثمان بن عُفّان صدقات بسیاری میپرداخت. برادر رضاعیاش گفت: اینچنین، چیزی برایت نمیماند، شترت را به من بده تا گناهانت را بر عهده گیرم. عثمان سخن او را پذیرفت و بعد آیات 33 تا 41 سوره نجم نازل شد.
به اعتقاد حدیثشناسان، سند هردو گزارش، به دلیل ذکرنشدن نام همه روات در سلسله سند، اشکال دارد. برخی از مفسران بدون بررسی سند، روایات را نقل کردهاند. ذیل آیات یادشده روایات نادری نقل شده که اهمیت چندانی ندارد.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب اول[۲] (بازگشت ولید بن مغیره به شرک)(ر.ک. مستند 1)
بر اساس برخی گزارشها، وَلید بن مُغَیره، یکی از بزرگان قریش، به دین اسلام گروید؛ اما برخی از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند: چرا دین بزرگانت را رها کردی و آنان را گمراه دانستی؟ آیا میپنداری آنها در آتشاند؟ او پاسخ داد، ترسیدم به عذاب خداوند دچار شوم. یکی از آنها گفت: اگر بخشی از ثروتت را به من دهی و به شرک بازگردی، ضامن میشوم که عذاب خداوند را به عهده بگیرم. وَلید بن مُغَیره قسمتی از ثروتش را به او پرداخت و از پرداخت مابقی بخل ورزید و خودداری کرد. سپس آیات 33 تا 41 سوره نجم نازل شد.[۳] سمرقندی و طوسی، مختصر به این گزارش اشاره کردهاند.[۴]
مُقاتل بن سلیمان ماجرای مربوط به وَلید بن مُغَیره را به شکل دیگری گزارش کرده است. به گفته او هنگامیکه آیه نود سوره نحل: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مىدهد و از كار زشت و ناپسند و ستم بازمىدارد، به شما اندرز مىدهد. باشد كه پند گيريد.)[۵] در مکه نازل شد، ابو طالب، عموی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفت، ای آل غالب (طالب) از محمد پیروی کنید تا رستگار شوید. به خداوند سوگند که برادرزادهام تنها به مکارم اخلاق و اعمال و اخلاق نیکو امر میکند. به خدا سوگند محمد چه راست بگوید، چه دروغ، شما را جز به کار خیر نمیخواند. سخنان ابو طالب به گوش وَلید بن مُغَیره رسید. او گفت، اگر این سخنان را محمد گفته باشد، پس چه کلام خوبی گفته است و اگر این سخنان را خدای او گفته باشد، پس چه کلام خوبی گفته است؛ اما با اینحال او پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را تصدیق نکرد و تابع اسلام نشد. سپس آیات 33 و 34 سوره نجم نازل شد.[۶]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف نقل کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب النزول (واحدی) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعه، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
تنها شماری از روایات این سبب نزول، سندش ذکر شده که به اعتقاد بعضی حدیثشناسان، آن اسناد نیز ضعیف است؛ زیرا عبد الرحمن گزارش را روایت کرده که به قول او اعتماد نیست. افزون بر آن در سلسله سند روایت نام همه روات حدیث ذکر نشده است (اعضال).[۷] برخی از مفسران مانند طبری، طوسی، طبرسی، ابن عطیه، آلوسی، قاسمی، شوکانی و ابن عاشور ذیل آیات 33 تا 41 سوره نجم گزارش را نقل کردهاند.[۸] سیوطی و طباطبایی رویداد مربوط به ولید بن مغیره را به گونه دیگری گزارش کردهاند. مطابق نقل ایشان ولید بن مُغَیره همواره نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و ابو بکر میرفت و به آنچه میگفتند، گوش میداد. آیه «ما أعطى من نفسه» همان استماع اوست؛ اما ولید گوشدادن را رها کرد. آیه «أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ» یعنی آیا ولید بن مُغَیره علم غیب داشت؟ و به واسطه علم غیب فهمید که کلام پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و ابو بکر باطل است؟![۹] این روایت نیز سندی ندارد و اعتماد به آن مشکل است. طباطبایی پس از بیان روایت، آن را بر ظاهر آیات منطبق نمیداند.[۱۰] در مجموع به نظر میرسد به دلیل ضعف روایات، گزارش یادشده به عنوان سبب نزول آیات 33 تا 41 سوره نجم اعتبار ندارد.
سبب دوم (خودداری عثمان از انفاق به نیازمندان، در پی اعتراض برادرش)(ر.ک. مستند 3)
بر اساس بعضی روایات، عُثمان بن عُفّان، خلیفه سوم، بسیار صدقه میداد و انفاق میکرد. برادر رضاعی (نوعی نسبت خانوادگی است که با شیر خوردن نوزاد از زنی که مادر طبیعی او نیست، حاصل میشود) او، عبد الله بن اَبی سَرح گفت، این چه کاریست، میکنی؟! با این روش به زودی چیزی برایت نمیماند. عثمان پاسخ داد، من بسیار خطا و گناه کردم و با انفاق از خداوند بخشش میخواهم. عبد الله گفت، تو شترت را به من بده و من در مقابل، تمام گناهان تو را بر عهده میگیرم. عثمان شترش را به او داد و از صدقات و انفاقهایش کاست. سپس آیات: «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى (31) وَ أَعْطَى قَلِيلًا وَ أَكْدَى (32)» (پس آيا آنكسى را كه [از جهاد] روى برتافت ديدى (۳1) و اندكى بخشيد و [از باقى] امتناع ورزيد.)[۵] نازل شد؛[۱۱] در روز اُحد، او از مرکز لشکر اسلام گریخت و به اطراف کوه احد پناه برد و همچنین از صدقات و انفاقهایش خودداری کرد؛ اما پس از نزول آیات، عُثمان بن عُفّان همان روش سابقش، بلکه بهتر از آن را در پیش گرفت.[۱۲]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف نقل کردهاند:
- بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- اسباب النزول (واحدی) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)
در هیچیک از روایات، سند کاملی برای گزارش نقل نشده است؛ لذا استناد به آن اشکال دارد. ثعلبی ذیل نقل روایت، اشاره کرده که ماجرا در جنگ اُحد رخ داده است. طباطبایی به همین دلیل و مکی بودن سوره نجم، گزارش را ردّ میکند.[۱۳] چون جنگ اُحد در سال سوم هجری و پس از هجرت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به مدینه روی داد.[۱۴] شماری از مفسران، مانند: آلوسی و ابن عطیه پس از ذکر گزارش، آن را رد کردهاند. آنها در مقام استدلال، تنها به دلیل اینکه گزارش، از شأن خلیفه سوم به دور است، بسنده کردهاند.[۱۵] ابن عاشور پس از ذکر گزارش، به نقل استدلال ابن عطیه اکتفا کرده است.[۱۶] اما برخی مفسران مانند طبرسی پس از بیان روایت، درباره اثبات یا ردّ آن اظهار نظر نکردهاند.[۱۷] بعضی از مفسران، مانند: طبری، طوسی، شوکانی و قاسمی ماجرا را نقل نکردهاند.
بررسی نهایی سبب نزول آیات 33 تا 41 سوره نجم(ر.ک. مستند 5)
هیچیک از گزارشها در روایات معتبر ثبت و ضبط نشده است؛ بنابراین به عنوان سبب نزول آیات یادشده اعتبار ندارند. مفسران معدودی به روایات دیگری اشاره کردهاند که آنها نیز سند معتبری ندارد و استناد به آنها با اشکال روبه روست. اکنون گزارشهای یادشده، مختصر ذکر میشود:
روایت اول: مردی به خانوادهاش گفت، مرا مجهّز کنید تا در پی محمد روانه شوم. او آماده شد و حرکت کرد. در راه یکی از کفار را دید که به او گفت، کجا میروی؟ پاسخ داد، به سوی محمد میروم، باشد که از خیر او به رهمند شوم. مشرک گفت، لوازم سفرت را به من بده. من در عوض، گناهان تو را به عهده میگیرم. سپس آیات 33 تا 41 سوره نجم نازل شد.[۱۸]
روایت دوم: آیات، مربوط به منافقی است که مال اندکی را برای جهاد در راه خدا خرج میکرد؛ سپس از بخشش همان مقدار نیز دریغ کرد؛ سپس آیات یادشده نازل شد.[۱۹]
روایت سوم: در زمان جاهلیت مردم به سبب گناه دیگران مجازات میشدند؛ سپس آیات یادشده نازل شد.[۲۰]
روایت چهارم: پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) برای جنگی حرکت کردند. مردی تصمیم داشت در جنگ شرکت کند؛ اما مرکبی نداشت؛ پس به دوستش گفت، مرکبی در اختیارم بگذار. او پاسخ داد، من مرکبم را در اختیارت میگذارم؛ مشروط به آنکه تو گناهان مرا متحمل شوی. مرد شرط را پذیرفت؛ سپس آیات یادشده نازل شد.[۲۱]
روایت پنجم: گروهی از مسلمانان برای جنگ با دشمنان حرکت کردند. مردی از رسول اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) خواست مرکبی به او بدهد؛ اما ایشان مرکبی برای او نداشت. وی با ناراحتی بازگشت. در آنحال، شخصی را دید که شترانی در اختیار دارد. مشکلش را بیان کرد. آن مرد گفت، آیا میخواهی شتری در اختیارت بگذارم. او گفت، آری. سپس آیات یادشده نازل شد.[۲۱]
مستندات
مستند 1
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 27، ص 41 و 42: «و ذكر أن هذه الآية نزلت في الوليد بن المغيرة من أجل أنه عاتبه بعض المشركين، و كان قد اتبع رسول الله صلى الله عليه و سلم على دينه، فضمن له الذي عاتبه إن هو أعطاه شيئا من ماله، و رجع إلى شركه أن يتحمل عنه عذاب الآخرة، ففعل، فأعطى الذي عاتبه على ذلك بعض ما كان ضمن له، ثم بخل عليه و منعه تمام ما ضمن له. ذكر من قال ذلك: حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى؛ و حدثني الحرث، قال: ثنا الحسن، قال: ثنا ورقاء جميعا، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، في قوله: وَ أَكْدى قال الوليد بن المغيرة: أعطى قليلا ثم أكدى. حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى إلى قوله: فَهُوَ يَرى قال: هذا رجل أسلم، فلقيه بعض من يعيره فقال: أ تركت دين الأشياخ و ضللتهم، و زعمت أنهم في النار، كان ينبغي لك أن تنصرهم، فكيف يفعل بآبائك، فقال: إني خشيت عذاب الله، فقال: أعطني شيئا، و أنا احمل كل عذاب كان عليك عنك، فأعطاه شيئا، فقال زدني، فتعاسر حتى أعطاه شيئا، و كتب له كتابا، و أشهد له، فذلك قول الله: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِيلًا وَ أَكْدى عاسره أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى نزلت فيه هذه الآية.»
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 9، ص 151: «و قال مجاهد و ابن زيد: نزلت في الوليد بن المغيرة، و كان قد اتبع رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم على دينه فعيّره بعض المشركين و قال له: أ تركت دين الأشياخ و ضللتهم و زعمت أنهم في النار، كان ينبغي لك ان تنصرهم. قال: إني خشيت عذاب الله، فضمن له الذي عاتبه ان هو أعطاه شيئا من ماله و رجع إلى شركه أن يتحمل عنه عذاب الله، ففعل و أعطى الذي عاتبه بعض ما كان ضمن له، ثم بخل و منحه تمام ما ضمن له فأنزل الله سبحانه أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى».
اسباب نزول القرآن، ص 416: «و قال مجاهد و ابن زيد: نزلت في الوليد بن المُغِيرة، و كان قد اتبع رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم على دينه، فعَيَّرَه بعضُ المشركين و قال [له]: لم تركت دين الأشياخ و ضللتهم و زعمت أنهم في النار؟ قال: إني خشيت عذاب اللَّه. فضمن له- إن هو أعطاه شيئاً من ماله و رجع إلى شركه- أن يتحمل عنه عذاب اللَّه سبحانه و تعالى، فأعطى الذي عاتبه بعض ما كان ضمن له ثم بخل و منعه، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.»
بحر العلوم، ج 3، ص 365: «قال مقاتل: أنفق الوليد بن المغيرة على أصحاب محمد صلّى اللّه عليه و سلم نفقة قليلة، ثم انتهى عن ذلك.»
التبيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 434: «قال مجاهد: نزلت في الوليد ابن المغيرة و كان أعطى قليلا من ماله لمن يتحمل عنه العذاب في الآخرة. ثم منع ما ضمن له».
تفسير مقاتل بن سليمان، ج 2، ص 483 و 484: «ثم قال سبحانه: وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ يعنى المعاصي وَ الْمُنْكَرِ يعنى الشرك و ما لا يعرف من القول وَ الْبَغْيِ يعنى ظلم الناس يَعِظُكُمْ يعنى يؤدبكم لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ- 90- يعنى لكي تذكروا فتتأدبوا «5». لما نزلت هذه الآية بمكة قال أبو طالب ابن عبد المطلب: يا آل غالب اتبعوا محمدا- صلى اللّه عليه و سلم- تفلحوا و ترشدوا و اللّه إن ابن أخى ليأمر بمكارم الأخلاق، و بالأمر الحسن، و لا يأمر إلا بحسن الأخلاق، و اللّه لئن كان محمد- صلى اللّه عليه و سلم- صادقا أو كاذبا ما يدعوكم إلا إلى الخير، فبلغ ذلك الوليد بن المغيرة فقال: إن كان محمد- صلى اللّه عليه و سلم- قاله، فنعم ما قال، و إن إلهه قاله، فنعم ما قال، فأتنا بلسانه و لم يصدق محمدا- صلى اللّه عليه و سلم- بما جاء به و لم يتبعه، فنزلت «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِيلًا» بلسانه «وَ أَكْدى» يعنى و قطع ذلك».
مستند 2
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 299: «أخرجه الطبري في "جامع البيان" (27/ 42): ثنا يونس نا ابن وهب؛ قال: قال ابن زيد. قلنا: وسنده ضعيف جداً؛ لضعف عبد الرحمن، وإعضاله.»
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 27، ص 41 و 42: «و ذكر أن هذه الآية نزلت في الوليد بن المغيرة من أجل أنه عاتبه بعض المشركين، و كان قد اتبع رسول الله صلى الله عليه و سلم على دينه، فضمن له الذي عاتبه إن هو أعطاه شيئا من ماله، و رجع إلى شركه أن يتحمل عنه عذاب الآخرة، ففعل، فأعطى الذي عاتبه على ذلك بعض ما كان ضمن له، ثم بخل عليه و منعه تمام ما ضمن له. ذكر من قال ذلك: حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى؛ و حدثني الحرث، قال: ثنا الحسن، قال: ثنا ورقاء جميعا، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، في قوله: وَ أَكْدى قال الوليد بن المغيرة: أعطى قليلا ثم أكدى. حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى إلى قوله: فَهُوَ يَرى قال: هذا رجل أسلم، فلقيه بعض من يعيره فقال: أ تركت دين الأشياخ و ضللتهم، و زعمت أنهم في النار، كان ينبغي لك أن تنصرهم، فكيف يفعل بآبائك، فقال: إني خشيت عذاب الله، فقال: أعطني شيئا، و أنا احمل كل عذاب كان عليك عنك، فأعطاه شيئا، فقال زدني، فتعاسر حتى أعطاه شيئا، و كتب له كتابا، و أشهد له، فذلك قول الله: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِيلًا وَ أَكْدى عاسره أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرى نزلت فيه هذه الآية.»
التبيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 434: «قال مجاهد: نزلت في الوليد ابن المغيرة و كان أعطى قليلا من ماله لمن يتحمل عنه العذاب في الآخرة. ثم منع ما ضمن له».
مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 271: « قيل نزلت في الوليد بن المغيرة و كان قد اتبع رسول الله ص على دينه فعيره بعض المشركين و قالوا تركت دين الأشياخ و ضللتهم و زعمت أنهم في النار قال إني خشيت عذاب الله فضمن له الذي عاتبه إن هو أعطاه شيئا من ماله و رجع إلى شركه أن يتحمل عنه عذاب الله ففعل فأعطى الذي عاتبه بعض ما كان ضمن له ثم بخل و منعه تمام ما ضمن له فنزلت «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى» عن الإيمان و أعطى صاحبه الضامن قليلا و أكدى أي بخل بالباقي عن مجاهد و ابن زيد».
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 14، ص 64: «قال مجاهد و ابن زيد: نزلت في الوليد بن المغيرة كان قد سمع قراءة رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم و جلس إليه و وعظه فقرب من الإسلام و طمع فيه رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه و سلم ثم إنه عاتبه رجل من المشركين، و قال له: أ تترك ملة آبائك؟! ارجع إلى دينك و اثبت عليه و أنا أتحمل عنك كل شيء تخافه في الآخرة لكن على أن تعطيني كذا و كذا من المال فوافقه الوليد على ذلك و رجع عما همّ به من الإسلام و ضل ضلالا بعيدا، و أعطى بعض المال لذلك الرجل ثم أمسك عنه و شح».
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 5، ص 205: «قال مجاهد و ابن زيد و غيرهما نزلت في الوليد بن المغيرة المخزومي و ذلك أنه سمع قراءة النبي صلى اللّه عليه و سلم و جلس إليه و وعظه رسول اللّه، فقرب من الإسلام، و طمع النبي عليه السلام فيه، ثم إنه عاتبه رجل من المشركين و قال له: أ تترك ملة آبائك؟ ارجع إلى دينك و اثبت عليه و أنا أتحمل لك بكل شيء تخافه في الآخرة، لكن على أن تعطيني كذا و كذا من المال، فوافقه الوليد على ذلك، و رجع عما هم به من الإسلام و ضل ضلالا بعيدا، و أعطى بعض ذلك المال لذلك الرجل ثم أمسك عنه و شح، فنزلت الآية فيه.»
التحرير و التنوير، ج 27، ص 129: «فروى الطبري و القرطبي عن مجاهد و ابن زيد أن المراد به الوليد بن المغيرة قالوا: كان يجلس إلى النبيء صلى اللّه عليه و سلم و يستمع إلى قراءته و كان رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يعظه فقارب أن يسلم فعاتبه رجل من المشركين (لم يسموه) و قال: لم تركت دين الأشياخ و ضلّلتهم و زعمت أنهم في النار كان ينبغي أن تنصرهم فكيف يفعل بآبائك فقال: «إني خشيت عذاب اللّه» فقال: «أعطني شيئا و أنا أحمل عنك كل عذاب كان عليك».
محاسن التاويل، ج 9، ص 81: «الأول- قال ابن جرير: إنما عنى بقوله: أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى الذي ضمن للوليد بن المغيرة أن يتحمل عنه عذاب اللّه يوم القيامة! يقول: ألم يخبر قائل هذا القول، و ضامن هذا الضمان، بالذي في صحف موسى و إبراهيم مكتوب: أن لا تأثم آثمة إثم أخرى غيرها وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى أي: و أنه لا يجازى عامل إلا بعمله، خيرا: كان أو شرّا. انتهى.»
فتح القدير، ج 5، ص 137: «قال مجاهد و ابن زيد و مقاتل: نزلت في الوليد بن المغيرة، و كان قد اتبع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم على دينه، فعيّره بعض المشركين فترك و رجع إلى شركه. قال مقاتل: كان الوليد مدح القرآن، ثم أمسك عنه فأعطى قليلا من لسانه من الخير ثم قطعه.»
الميزان فى تفسير القرآن، ج 19، ص 52: «و في الدر المنثور، أخرج الفاريابي و عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم عن مجاهد": في قوله: «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى» قال: الوليد بن المغيرة كان يأتي النبي ص و أبا بكر- فسمع ما يقولان و ذلك ما أعطى من نفسه، أعطى الاستماع «وَ أَكْدى» قال: انقطع عطاؤه نزل في ذلك «أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ» قال: الغيب القرآن- أ رأى فيه باطلا أنفذه ببصره- إذ كان يختلف إلى النبي ص و أبي بكر. أقول: و أنت خبير بأن الآيات بظاهرها لا تنطبق على ما ذكره.»
الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج 7، ص 659: «وَأخرج الْفرْيَابِيّ وَعبد بن حميد وَابْن جرير وَابْن الْمُنْذر وَابْن أبي حَاتِم عَن مُجَاهِد فِي قَوْله {أَفَرَأَيْت الَّذِي تولى} قَالَ: الْوَلِيد بن الْمُغيرَة كَانَ يَأْتِي النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَأَبا بكر فَيسمع مَا يَقُولَانِ وَذَلِكَ {وَأعْطى} من نَفسه أعْطى الِاسْتِمَاع {وأكدى} قَالَ: انْقَطع عطاؤه نزل فِي ذَلِك {أعنده علم الْغَيْب} قَالَ: الْغَيْب الْقُرْآن أرأى فِيهِ بَاطِلا أنفذه ببصره إِذْ كَانَ يخْتَلف إِلَى النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَأبي بكر».
مستند 3
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 9، ص 150: «قال ابن عباس و السدي و الكلبي و المسيب بن شريك: نزلت في عثمان بن عفان رضوان الله عليه كان يتصدق و ينفق في الخير، فقال له أخوه من الرضاعة عبد الله بن أبي سرح: ما هذا الذي تصنع؟ يوشك أن لا يبقى لك شيء. فقال عثمان: إن لي ذنوبا و خطايا، و إني أطلب بما أصنع رضا الله و أرجو عفوه. فقال له عبد الله: أعطني ناقتك برحلها و أنا أتحمل عنك ذنوبك كلها، فأعطاه و أشهد عليه و أمسك عن بعض ما كان يصنع من الصدقة و النفقة فأنزل الله سبحانه أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى يعني يوم أحد حين نزل ترك المركز. وَ أَعْطى يعني صاحبه قَلِيلًا وَ أَكْدى ثم قطع نفقته فعاد عثمان رضي اللّه عنه إلى أحسن ذلك و أجمله.»
بحر العلوم، ج 3، ص 365: «أن الوليد بن عقبة بن أبي معيط قال لعثمان: إنك تنفق مالك، فعن قريب تفتقر. فقال عثمان: إن لي ذنوبا. فقال الوليد: ادفع إلى بعض المال حتى أدفع ذنوبك، فدفع إليه، فأنزل اللّه تعالى أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما فِي صُحُفِ مُوسى».
اسباب نزول القرآن، ص 416: «قال ابن عباس و السدي و الكلبي و المُسَيَّب بن شَرِيك: نزلت في عثمان بن عفان، كان يتصدق و ينفق في الخير، فقال له أخوه من الرضاعة عبد اللَّه بن أبي سَرْح: ما هذا الذي تصنع؟ يُوشِك أن لا يبقى لك شيء. فقال عثمان: إن لي ذنوباً و خطايا، و إني أَطلب بما أصنع رضا اللَّه سبحانه و تعالى [عليّ] و أرجو عفوه. فقال له عبد اللَّه: أعطني ناقتك برحلها و أنا أتحمل عنك ذنوبك كلها، فأعطاه و أشهد عليه، و أمسك عن بعض ما كان يصنع من الصدقة، فأنزل اللَّه تبارك و تعالى: أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِيلًا وَ أَكْدى فعاد عثمان إلى أحسن ذلك و أجمله.»
مستند 4
الميزان فى تفسير القرآن، ج 19، ص 51 و 52: «في الكشاف،": في قوله تعالى: «أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى» إلخ، روي أن عثمان كان يعطي ماله في الخير- فقال له عبد الله بن سعد بن أبي سرح- و هو أخوه من الرضاعة: يوشك أن لا يبقى لك شيء- فقال عثمان: إن لي ذنوبا و خطايا، و إني أطلب بما أصنع رضا الله تعالى و أرجو عفوه- فقال عبد الله: أعطني ناقتك برحلها- و أنا أتحمل عنك ذنوبك كلها- فأعطاه و أشهد عليه و أمسك عن العطاء فنزلت، و معنى: «تَوَلَّى» ترك المركز يوم أحد- فعاد عثمان إلى أحسن من ذلك و أجمل. أقول: و أورد القصة في مجمع البيان و نسبها إلى ابن عباس و السدي و الكلبي و جماعة من المفسرين، و في انطباق «تولى» على تركه المركز يوم أحد نظر و الآيات مكية.»
مغازي الواقدي، ج 1، ص 199: ««غَزْوَةُ أُحُدٍ؛ يَوْمَ السّبْتِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ شَوّالٍ، عَلَى رَأْسِ اثْنَيْنِ وَثَلَاثِينَ شَهْرًا».
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 14، ص 64: «و أما ما في الكشاف من أنها نزلت في عثمان بن عفان رضي اللّه تعالى عنه كان يعطي ماله في الخير فقال له عبد اللّه بن سعيد بن أبي سرح: يوشك أن لا يبقى لك شيء فقال عثمان: إن لي ذنوبا و خطايا و إني أطلب بما أصنع رضا اللّه تعالى و أرجو عفوه فقال عبد اللّه: أعطني ناقتك برحلها و أنا أحمل عنك ذنوبك كلها فأعطاه و أشهد عليه و أمسك عن العطاء فباطل- كما قال ابن عطية- و لا أصل له، و عثمان رضي اللّه تعالى عنه منزه عن مثل ذلك».
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 5، ص 205: «و ذكر الثعلبي عن قوم أنها نزلت في عثمان بن عفان في قصة جرت له مع عبد اللّه بن سعد بن أبي سرح و ذلك كله عندي باطل، و عثمان رضي اللّه عنه منزه عن مثله».
التحرير و التنوير، ج 27، ص 130: «و وقع في «أسباب النزول» للواحدي و «الكشاف» أنها نزلت في عبد اللّه بن سعد بن أبي سرح حين صد عثمان بن عفان عن نفقة في الخير كان ينفقها (أي قبل أن يسلم عبد اللّه بن سعد) رواه الثعلبي عن قوم. قال ابن عطية: و ذلك باطل و عثمان منزه عن مثله، أي عن أن يصغي إلى ابن أبي سرح فيما صده.»
مستند 5
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 9، ص 151: «و روى موسى بن عبيدة الزبيدي عن عطاء بن يسار قال: نزلت في رجل قال لأهله: جهّزوني انطلق إلى هذا الرجل- يعني النبي صلّى اللّه عليه و سلّم- فتجهّز و خرج، فلقيه رجل من الكفار فقال له: أين تريد؟ قال: محمدا، لعلّي أصيب من خيره، فقال له الرجل: أعطني جهازك و أحمل عنك إثمك، فنزلت فيه هذه الآية.»
مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 271: «قيل نزلت في رجل قال لأهله جهزوني حتى أنطلق إلى هذا الرجل يريد النبي ص فتجهز و خرج فلقيه رجل من الكفار فقال له أين تريد فقال محمدا لعلي أصيب من خيره قال له الرجل أعطني جهازك و أحمل عنك إثمك عن عطاء بن يسار».
التبيان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 434: «قيل: إن (الذي أَعْطى قَلِيلًا وَ أَكْدى) هو المنافق الذي يعطي قليلا في المعونة على الجهاد ثم يمنع.»
تفسير عبد الرزاق، ج 3، ص 254: «عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: أرنا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ, عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ, عَنْ عَمْرِو بْنِ أَوْسٍ , قَالَ: "كَانَ الرَّجُلُ يُؤْخَذُ بِذَنْبِ غَيْرِهِ حَتَّى نَزَلَتْ: {وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى}».
الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 7، ص 659: «أخرج ابْن أبي حَاتِم عَن عِكْرِمَة أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم خرج فِي مغزاة فجَاء رجل فَلم يجد مَا يخرج عَلَيْهِ فلقي صديقا لَهُ فَقَالَ: أَعْطِنِي شَيْئا قَالَ: أُعْطِيك بكري هَذَا على أَن تتحمل بذنوبي فَقَالَ لَهُ: نعم فَأنْزل الله {أَفَرَأَيْت الَّذِي تولى وَأعْطى قَلِيلا وأكدى}».
الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 7، ص 659: «وَأخرج ابْن أبي حَاتِم عَن دراج أبي السَّمْح قَالَ: خرجت سَرِيَّة غَازِيَة فَسَأَلَ رجل رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَن يحملهُ فَقَالَ: لَا أجد مَا أحملك عَلَيْهِ فَانْصَرف حَزينًا فَمر بِرَجُل رحاله منيخة بَين يَدَيْهِ فَشَكا إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الرجل: هَل لَك أَن أحملك فتلحق الْجَيْش فَقَالَ: نعم فَنزلت {أَفَرَأَيْت الَّذِي تولى} إِلَى قَوْله {ثمَّ يجزاه الْجَزَاء الأوفى}».
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (بیتا). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (بیتا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- الهلالي، سليم بن عيد. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي للنشر والتوزيع.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (بیتا). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- سیوطی، جلالالدین. (بیتا). الدر المنثور فی التفسیر بالماثور (ج ۱–6). قم: کتابخانه عمومی مرعشی نجفی (ره).
- شوکانی، محمد. (بیتا). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- صنعانی، عبد الرزاق. (۱۴۱۰). تفسیر القرآن العزیز (ج ۱–3). ریاض: مكتبة الرشد للنشر والتوزيع.
- طباطبایی، محمدحسین. (بیتا). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (بیتا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (بیتا). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- مقاتل بن سلیمان. (بیتا). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
- واقدی، محمد بن عمر. (بیتا). المغازي (ج ۱–3). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولاوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج ۹، ص ۱۵۱؛ جامع البیان، طبری، ج ۲۷، ص ۴۱ و ۴۲؛ اسباب النزول، واحدی، ص ۴۱۶
- ↑ بحر العلوم، سمرقندی، ج ۳، ص ۳۶۵؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج ۹، ص ۴۳۴
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج ۲، ص ۴۸۳ و ۴۸۴
- ↑ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي، ج ۳، ص ۲۹۹
- ↑ جامع البیان، طبری، ج ۲۷، ص ۴۱ و ۴۲؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج ۹، ص ۴۳۴؛ مجمع البيان، طبرسی، ج ۹، ص ۲۷۱؛ روح المعاني، آلوسی، ج ۱۴، ص ۶۴؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج ۵، ص ۲۰۵؛ فتح القدیر، شوکانی، ج ۵، ص ۱۳۷؛ محاسن التأویل، قاسمی، ج ۹، ص ۸۱؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج ۲۷، ص ۱۲۹
- ↑ الدر المنثور، سیوطی، ج ۷، ص ۶۵۹؛ المیزان، طباطبایی، ج ۱۹، ص ۵۲
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج ۱۹، ص ۵۲
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج ۹، ص ۱۵۰؛ بحر العلوم ، سمرقندی، ج ۳، ص ۳۶۵؛ اسباب النزول، واحدی، ص ۴۱۶
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج ۹، ص ۱۵۰
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج ۱۹، ص ۵۱ و ۵۲
- ↑ المغازي، واقدی، ج ۱، ص ۱۹۹
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج ۱۴، ص ۶۴؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج ۵، ص ۲۰۵
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج ۲۷، ص ۱۳۰
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج ۹، ص ۲۷۰ و ۲۷۱
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج ۹، ص ۱۵۱؛ مجمع البيان، طبرسی، ج ۹، ص ۲۷۱
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج ۹، ص ۴۳۴
- ↑ تفسیر القرآن العزیز، صنعانی، عبد الرزاق، ج ۳، ص ۲۵۴
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ الدر المنثور، سیوطی، ج ۷، ص ۶۵۹
مقالات پیشنهادی
- سبب نزول آیه 88 سوره قصص
- سبب نزول آیه 9 سوره حشر
- سبب نزول آیه ۶ سوره جن
- کتاب اسباب نزول القرآن
- سبب نزول آیه 109 سوره توبه
نظرات