سبب نزول سوره هود آیه 5
آیه مربوط به سبب نزول
«أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (هود، 5) (آگاه باشيد كه آنان دل مىگردانند [و مىكوشند] تا [راز خود را] از او نهفته دارند. آگاه باشيد آنگاه كه آنان جامههايشان را بر سر مىکشند [ خدا] آنچه را نهفته و آنچه را آشكار مىدارند، مىداند؛ زيرا او به اسرار سينهها داناست.)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیه پنج سوره هود سه گزارش نقل کردهاند: 1. عدهای از منافقان یا کفار برای روبه رونشدن با پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و نشنیدن کلام ایشان، سرشان را به زیر میانداختند و با لباس میپوشاندند؛ 2. گروهی از مردم به سبب شرم، هنگام قضای حاجت و همبستری با همسرانشان، روی خود را میپوشاندند؛ 3. أخْنَس بن شَرِيق (یکی از بزرگان مکه) رفتاری منافقانه داشت. او در حضور پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) اظهار دوستی، و در غیاب ایشان، دشمنی میکرد.
برای روایت سوم، سندی ذکر نشده؛ لذا پذیرش آن به عنوان سبب نزول آیه با اشکال روبه روست. برای گزارش اول و دوم سند صحیحی هست. گزارش دوم با محتوای آیه چندان هماهنگ به نظر نمیرسد؛ ولی گزارش اول با محتوای آیه سازگاری دارد. اگرچه برخی از نقلهای گزارش اول با اشکال تاریخی روبه روست، نقلهایی هم هست که اشکال تاریخی ندارد.
بنابراین به نظر میرسد سببیت گزارش اول برای نزول آیه پنج سوره هود با اشکال خاصی روبه رو نیست.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب اول[۲] (رویگرداندن کفار یا منافقان از پیامبر هنگام روبه رو شدن با ایشان)(ر.ک. مستند 1)
مطابق برخی روایات، گروهى از مشركان یا منافقان هنگامىكه از برابر پيامبر (صلوات الله و سلامه علیه) میگذشتند، سرشان را به زير افكنده، آن را با لباس مىپوشاندند تا پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را نبينند. آيه پنج سوره هود درباره رفتار آنان نازل شده است.[۳]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف نقل کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- تفسیر العیاشی (شیعه، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- الکافی (شیعه، قرن 4، حدیثی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
سند تعدادی از روایات ماجرای یادشده به دلیل افتادن نام برخی روات از سلسله سند، نامعتبر شمرده شده؛[۴] با اینحال سند روایت کافی را صحیح ارزیابی کردهاند.[۵]ابن عاشور معتقد است این گزارش با شواهد تاریخی ناسازگار به نظر میرسد؛ زیرا مطابق برخی از روایات یادشده کسانیکه خود را از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) پنهان میکردند، منافق بودند؛ درصورتی که با هجرت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به مدینه و قدرت یافتن اسلام، گروهی راه نفاق در پیش گرفتند و قبل از آن منافقی وجود نداشت. از آنجا که سوره هود مکی است و کسی آیه پنج را از آیات استثنائی آن، معرفی نکرده،[۶] گزارش با این اشکال تاریخی روبه روست.[۷] اما عدهای از مفسران اشکال را نپذیرفتهاند. یکی از پاسخهایی که آلوسی بیان کرده، چنین است: اینکه منافقان پس از هجرت به مدینه ظهور کردند، صحیح نیست؛ چون نفاق قبل از هجرت نیز بود؛ لکن بعد از هجرت،ظهور بیشتری پیدا کرد.[۸] طباطبایی میگوید: برخی از روایات حاکی از این است که منافقان قبل از هجرت نیز بودهاند.[۹]
به اعتقاد ابن عاشور، گزارشهایی که افراد رویگردان از پیامبر را کافر معرفی کرده، صحیح نیست؛ زیرا قبل از هجرت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به مدینه، کفار در موضع ضعف نبودند تا خود را از ایشان مخفی کنند.[۷] لکن طباطبایی در تفسیر آیه میگوید: پنهانشدن کفار از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) برای این بود که آنان میخواستند، حجت خداوند بر آنان تمام نشود.[۱۰] بنابراین تفسیر طباطبایی، اشکال ابن عاشور را دفع میکند؛ چون پنهانشدن آنان، به جهت ترس از قدرت پیامبر نبود؛ بلکه آنان برای نشنیدن کلمات پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) چنین کاری میکردند.
رویکرد مفسران به گزارش یادشده یکسان نیست. گروهی از آنان، مانند: طبری، طبرسی، آلوسی و شوکانی روایت را نقل کرده، اما سندش را بررسی نکردهاند.[۱۱] طباطبایی پس از نقل گزارش، آن را به عنوان سبب نزول پذیرفته و آیه را بر همان اساس تفسیر میکند.[۱۲] ابن عاشور پس از نقل روایت، با توجه به مکی بودن سوره هود، سببیت آن را برای آیه نمیپذیرد.[۷] شمار دیگری از مفسران، مانند: طوسی، ابن عطیه و قاسمی، اساساً به گزارش اشاره نکردهاند.
با توجه به صحت سند برخی از روایات یادشده و سازگاری آن با مسلمات تاریخی، به نظر میرسد سببیت روایت برای نزول آیه پنج سوره هود اشکالی نداشته باشد.
سبب دوم (شرم عدهای در هنگام قضای حاجت و همبستری، و پوشاندن خود)(ر.ک. مستند 3)
بر اساس روایتی از ابن عباس، گروهی از مردم هنگام قضای حاجت و همبستری با زنانشان، ازروی شرم بدن خود را میپوشاندند؛ لذا آیه پنج سوره هود نازل شد.[۱۳]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف نقل کردهاند:
- صحیح البخاری (سنی، قرن 3، حدیثی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)
از آنجا که روایت در صحیح بخاری نقل شده است؛ پس نزد او اعتبار دارد. لکن به اعتقاد ابن عاشور این روایت با محتوای آیات هماهنگ نیست و با سیاق آیات قبل و بعد، و ضمایر موجود در آیات همخوانی ندارد.[۷] رویکرد مفسران در قبال گزارش یادشده یکسان نیست. شماری از مفسران، مانند: طبری، ابن عطیه و شوکانی به نقل روایت بسنده کردهاند.[۱۴] بعضی از آنها مانند آلوسی، آن را نقل، و به عنوان سبب نزول آیه پذیرفته است.[۱۵] گروه دیگری از مفسران، مانند: طوسی، طبرسی، قاسمی و طباطبایی روایت را بیان نکردهاند.
سبب سوم (نفاق أخْنَس بن شَرِيق)(ر.ک. مستند 5)
مطابق برخی از گزارشها آيه پنج سوره هود درباره أخْنَس بن شَرِيق (یکی از بزرگان مکه) نازل شده است. او مردى چربزبان بود و در حضور پيامبر (صلوات الله و سلامه علیه) اظهار دوستى و محبت مىكرد؛ ولى در باطن دشمن بود.[۱۶] سمرقندی با عبارت کوتاهی به ماجرا اشاره کرده است.[۱۷]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کردهاند:
- بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- اسباب النزول (واحدی) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 6)
از آنجا که برای گزارش یادشده سندی ذکر نکردهاند، اعتبار آن با اشکال روبه روست. برخی از مفسران، مانند: طبرسی، آلوسی و ابن عاشور روایت را نقل کردهاند.[۱۸] اما بسیاری از آنان، مانند: طبری، طوسی، ابن عطیه، قاسمی، شوکانی و طباطبایی آن را بیان نکردهاند.
با توجه به بیاعتباری روایات یادشده و بیاعتنایی بیشتر مفسران به نقل آن، به نظر میرسد پذیرش ماجرا به عنوان سبب نزول آیه پنج سوره هود مشکل باشد.
بررسی نهایی سبب نزول آیه پنج سوره هود(ر.ک. مستند 7)
اگرچه گزارش سوم با محتوای آیه و شواهد تاریخی ناسازگاری ندارد، سندی برایش ذکر نشده؛ لذا سببیت آن برای نزول آیه مشکل است. برای گزارش اول و دوم اسناد صحیحی نقل شده؛ ولی پذیرش سببیت آنها برای نزول آیه به تفسیر از ضمیر در «لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ» ارتباط دارد. اگر مرجع ضمیر، وجود مقدس پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) باشد، گزارش دوم با محتوای آیه ناسازگار است؛ زیرا مطابق گزارش دوم گروهی از مردم هنگام قضای حاجت و یا همبستری، به سبب شرم، پارچهای بر بدن خود میکشیدند؛ اما روشن است که پوشاندن بدن برای دورماندن از نگاه پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نبود؛ بلکه میپنداشتند با اینکار از دید خداوند پنهان میمانند. به نظر میرسد به همین دلیل است که ابن عاشور گزارش دوم را با محتوای آیه هماهنگ نمیداند.[۷] اما اشکال یادشده به گزارش اول وارد نیست؛ لذا به نظر میرسد پذیرش گزارش اول به عنوان سبب نزول آیه اشکالی ندارد.
تذکر این نکته لازم است که برای آیه پنج سوره هود گزارش دیگری نیز ذکر شده است که تعداد اندکی از مفسران به آن اشاره کردهاند. مطابق نقل آنها، یکی از کفار به خانهاش میرفت و پارچهای بر سرش میکشید و میگفت، آیا خداوند از ضمیر من آگاه است؟ و آیه پنج سوره هود ناظر به عمل اوست.[۱۹] از آنجا که برای گزارش یادشده سندی ذکر نشده، پذیرش آن به عنوان سبب نزول آیه با اشکال روبه روست.
مستندات
مستند 1
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 11، ص 125: «حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثنا هشيم، قال: أخبرنا حصين، عن عبد الله بن شداد بن الهاد قوله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ قال: من رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: كان المنافقون إذا مروا به ثنى أحدهم صدره و يطأطئ رأسه، فقال الله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ الآية.»
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 5، ص 157: «عن عبد الله بن شداد: نزلت في بعض المنافقين كان إذا مرّ برسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم ثنى صدره و ظهره، و طأطأ رأسه، و تغشّى ثوبه كي لا يراه النبي (صلى اللّه عليه و سلم).»
تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج 4، ص 264: «و قال عبد اللّه بن شداد: كان أحدهم إذا مر برسول اللّه ثنى عنه صدره و غطى رأسه فأنزل اللّه ذلك».
الكافي، ج 8، ص 144: «ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَخْبَرَنِي جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ الْمُشْرِكِينَ كَانُوا إِذَا مَرُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ حَوْلَ الْبَيْتِ طَأْطَأَ أَحَدُهُمْ ظَهْرَهُ وَ رَأْسَهُ هَكَذَا وَ غَطَّى رَأْسَهُ بِثَوْبِهِ لَا يَرَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُون».
تفسير القرآن العظيم (ابن ابی حاتم)، ج 6، ص 1999: «حدثنا أبي، ثنا عمرو بن عون، ثنا هشيم، عن حصين قال: سمعت عبد الله بن شداد في قوله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ قال: كان إذا أمر برسول الله صلى الله عليه و سلم غطى رأسه و ثنى صدره لأنه لا يراه. أخبرنا العباس بن الوليد النرسي قراءة، أخبرني محمد بن شعيب بن شأبور أخبرنى عثمان بن عطاء، عن أبيه عطاء بن أبي مسلم الخراساني: أما يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ فيقال: يطأطئون رءوسهم و يحنون صدورهم.»
كتاب التفسير، ج 2، ص 139: « عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَخْبَرَنِي جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ الْمُشْرِكِينَ كَانُوا إِذَا مَرُّوا بِرَسُولِ اللَّهِ ص طَأْطَأَ أَحَدُهُمْ رَأْسَهُ وَ ظَهْرَهُ هَكَذَا- وَ غَطَّى رَأْسَهُ بِثَوْبِهِ حَتَّى لَا يَرَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص، فَأَنْزَلَ اللَّهُ أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ إِلَى وَ ما يُعْلِنُونَ».
بحر العلوم، ج 2، ص 138: «و قال مقاتل: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ يعني: يلوون. و ذلك أن كفار مكة كانوا إذا سمعوا القرآن، نكسوا رؤوسهم على صدورهم، كراهية استماع القرآن، لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ يعني: من النبي صلّى اللّه عليه و سلّم.»
تفسير مقاتل بن سليمان، ج 2، ص 271: «أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ يعنى يلوون و ذلك أن كفار مكة كانوا إذا سمعوا القرآن نكسوا رءوسهم على صدورهم كراهية استماع القرآن لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ يعنى من النبي- صلى اللّه عليه و سلم- فاللّه قد علم ذلك منهم».
مستند 2
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 2، ص 364: «قلنا: و هذا مرسل صحیح الاسناد».
مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 212: «هي مكية كلها في قول الأكثرين و قال قتادة إلا آية و هو قوله «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ» فإنها نزلت بالمدينة.»
التحرير و التنوير، ج 11، ص 197: «و هي مكية كلها عند الجمهور. و روي ذلك عن ابن عباس و ابن الزبير، و قتادة إلّا آية واحدة و هي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ إلى قوله: لِلذَّاكِرِينَ [هود: 114]. و قال ابن عطية: هي مكية إلا ثلاث آيات نزلت بالمدينة. و هي قوله تعالى: فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ [هود: 12]، و قوله: أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ إلى قوله أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ [هود: 17] قيل نزلت في عبد اللّه بن سلام، و قوله: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ [هود:114] الآية. قيل نزلت في قصة أبي اليسر كما سيأتي، و الأصح أنها كلها مكية و أن ما روي من أسباب النزول في بعض آيها توهم لاشتباه الاستدلال بها في قصة بأنها نزلت حينئذ كما يأتي، على أن الآية الأولى من هذه الثلاث واضح أنها مكية.»
التحرير و التنوير، ج 11، ص 205: «و على الاحتمال الثاني: فهو تمثيل لحالة إضمارهم العداوة للنبيء صلى اللّه عليه و سلم في نفوسهم و تمويه ذلك عليه و على المؤمنين به بحال من يثني صدره ليخفيه و من يستغشي ثوبه على ما يريد أن يستره به. و هذا الاحتمال لا يناسب كون الآية مكية إذ لم يكن المشركون يومئذ بمصانعين للنبيء صلى اللّه عليه و سلم. و تأويلها بإرادة أهل النفاق يقتضي أن تكون الآية مدنية. و هذا نقله أحد من المفسرين الأولين.»
الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 222: «أخرج ابن جرير و ابن المنذر عن ابن جريج قال": لما نزلت هذه الآية: «أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» قال رجال من المنافقين بعضهم لبعض: إن هذا يزعم أن أمر الله قد أتى- فأمسكوا عن بعض ما كنتم تعملون حتى تنظروا ما هو كائن- فلما رأوا أنه لا ينزل شيء قالوا: ما نراه نزل-. فنزلت: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» الآية فقالوا: إن هذا يزعم مثلها أيضا فلما رأوا أنه لا ينزل شيء قالوا: ما نراه نزل شيء فنزل: «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» الآية. أقول: و الرواية تدل على أن المسلمين كان بينهم قبل الهجرة منافقون كما يشهد به بعض آخر من الروايات.»
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 196: «و أخرج ابن جرير: و غيره عن عبد اللّه بن شداد أنها نزلت في المنافقين كان أحدهم إذا مر بالنبي صلّى اللّه عليه و سلم ثنى صدره و تغشى لئلا يراه، و هو في معنى ما تقدم عن أبي حيان إلا أن فيه بعض الكفار دون المنافقين، فلا يرد عليه ما أورد على هذا من أن الآية مكية و النفاق إنما حدث بالمدينة فكيف يتسنى القول بأنها نزلت في المنافقين؟ و قد أجيب عن ذلك بأنه ليس المراد بالنفاق ظاهره بل ما كان يصدر من بعض المشركين الذين كان لهم مداراة تشبه النفاق، و قد يقال: إن حديث حدوث النفاق بالمدينة ليس إلا غير مسلم بل ظهوره إنما كان فيها».
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 11، ص 125: «حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثنا هشيم، قال: أخبرنا حصين، عن عبد الله بن شداد بن الهاد قوله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ قال: من رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: كان المنافقون إذا مروا به ثنى أحدهم صدره و يطأطئ رأسه، فقال الله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ الآية.»
الميزان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 177: «في الكافي،: في قوله تعالى: «أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ» الآية: بإسناده عن ابن محبوب عن جميل بن صالح عن سدير عن أبي جعفر (ع) قال: أخبرني جابر بن عبد الله أن المشركين كانوا- إذا مروا برسول الله ص حول البيت- طأطأ أحدهم رأسه و ظهره هكذا- و غطى رأسه بثوب لا يراه رسول الله ص- فأنزل الله: «أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ» الآية.»
الميزان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 147: «فالمراد بقوله: «يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ» أنهم يميلون بصدورهم إلى خلف و يطأطئون رءوسهم ليتخفوا من الكتاب أي من استماعه حين تلاوته و هو كناية عن استخفائهم من النبي ص و من حضر عنده حين تلاوة القرآن عليهم للتبليغ لئلا يروا هناك فتلزمهم الحجة.»
مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 216: «روى العياشي بإسناده عن أبي جعفر (ع) قال أخبرني جابر بن عبد الله أن المشركين إذا مروا برسول الله ص طأطأ أحدهم رأسه و ظهره هكذا و غطى رأسه بثوبه حتى لا يراه رسول الله ص فأنزل الله هذه الآية.»
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 196: «سبب النزول على ما ذكره أبو حيان من أن الآية نزلت في بعض الكفار الذين كانوا إذا لقيهم النبي صلّى اللّه عليه و سلم تطامنوا و ثنوا صدورهم كالمستتر و ردوا إليه ظهورهم و غشوا وجوههم بثيابهم تباعدا منه و كراهة للقائه عليه الصلاة و السلام و هم يظنون أنه يخفى عليه صلّى اللّه عليه و سلم».
فتح القدير، ج 2، ص 549: «و أخرج سعيد بن منصور و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ عن عبد اللّه بن شداد بن الهاد في قوله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ قال: كان المنافقون إذا مرّ أحدهم بالنبي صلّى اللّه عليه و سلّم ثنى صدره و تغشى ثوبه لكيلا يراه، فنزلت».
مستند 3
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 11، ص 126: «حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا أبو أسامة، عن ابن جريج، عن ابن أبي مليكة، قال: سمعت ابن عباس يقرأ" ألا إنهم تثنوني صدورهم" يثنون صدورهم قال: كانوا لا يأتون النساء و لا الغائط إلا و قد تغشوا بثيابهم كراهة أن يفضوا بفروجهم إلى السماء حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج، قال: سمعت محمد بن عباد بن جعفر يقول: سمعت ابن عباس يقرؤها:" ألا إنهم تثنوني صدورهم" يثنون صدورهم قال: سألته عنها، فقال: كان ناس يستحيون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء، و أن يصيبوا فيفضوا إلى السماء».
تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج 4، ص 264: «رواه البخاري من طريق ابن جريج عن محمد بن عباد بن جعفر أن ابن عباس قرأ أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ الآية فقلت: يا أبا العباس ما تثنوني صدورهم؟ قال: الرجل كان يجامع امرأته فيستحي أو يتخلى فيستحي فنزلت: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ. و في لفظ آخر له قال ابن عباس: أناس كانوا يستحيون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء و أن يجامعوا نساءهم فيفضوا إلى السماء فنزل ذلك فيهم».
تفسير القرآن العظيم (ابن ابی حاتم)، ج 6، ص 1998: «حدثنا أبي، ثنا ابن أبي سريح، ثنا أبو أسامة، عن ابن جريج، عن محمد بن عباد قال سمعت ابن عباس يقول: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ قال: كانوا لا يأتون النساء و لا الغائط. و هم يفضون إلى السماء يتغشون فيما فنزلت هذه الآية.»
صحيح البخاري، ج 6، ص 73: «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَبَّاحٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، قَالَ: قَالَ ابْنُ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادِ بْنِ جَعْفَرٍ، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ، يَقْرَأُ: «أَلاَ إِنَّهُمْ تَثْنَوْنِي صُدُورُهُمْ» قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْهَا. فَقَالَ: «أُنَاسٌ كَانُوا يَسْتَحْيُونَ أَنْ يَتَخَلَّوْا فَيُفْضُوا إِلَى السَّمَاءِ، وَأَنْ يُجَامِعُوا نِسَاءَهُمْ فَيُفْضُوا إِلَى السَّمَاءِ فَنَزَلَ ذَلِكَ فِيهِمْ».
مستند 4
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 11، ص 126: «حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا أبو أسامة، عن ابن جريج، عن ابن أبي مليكة، قال: سمعت ابن عباس يقرأ" ألا إنهم تثنوني صدورهم" يثنون صدورهم قال: كانوا لا يأتون النساء و لا الغائط إلا و قد تغشوا بثيابهم كراهة أن يفضوا بفروجهم إلى السماء حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج، قال: سمعت محمد بن عباد بن جعفر يقول: سمعت ابن عباس يقرؤها:" ألا إنهم تثنوني صدورهم" يثنون صدورهم قال: سألته عنها، فقال: كان ناس يستحيون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء، و أن يصيبوا فيفضوا إلى السماء».
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 197: «نعم الثابت في صحيح البخاري. و أخرجه ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن مردويه من طريق محمد بن عباد ابن جعفر أنه سمع ابن عباس يقرأ الآية فسأله عنها فقال: أناس كانوا يستحيون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء و إن يجامعوا نساءهم فيفضوا إلى السماء فنزل ذلك فيهم، و ليس في الروايات السابقة ما يكافىء هذه الرواية في الصحة».
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 3، ص 151: «و حكى الطبري عن ابن عباس على هذه القراءة أن هذه الآية نزلت في أن قوما كانوا لا يأتون النساء و الحدث إلا و يتغشون ثيابهم كراهية أن يفضوا بفروجهم إلى السماء».
التحرير و التنوير، ج 11، ص 205: «و وقع في «صحيح البخاري» أن ابن عباس سئل عن هذه الآية فقال: كان ناس من المسلمين يستخفون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء و أن يجامعوا نساءهم فيفضوا إلى السماء فنزلت هذه الآية. و هذا التفسير لا يناسب موقع الآية و لا اتساق الضمائر. فلعل مراد ابن عباس أن الآية تنطبق على صنيع هؤلاء و ليس فعلهم هو سبب نزولها.»
فتح القدير، ج 2، ص 549: «و أخرج البخاري و غيره عن ابن عباس في قوله: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ الآية قال: كانوا يستحيون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء، و أن يجامعوا نساءهم فيفضوا إلى السماء فنزل ذلك فيهم.»
مستند 5
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 5، ص 157: «قال ابن عباس: يخفون ما في صدورهم من الشحناء و العداوة، نزلت في الأخنس بن شريق و كان رجلا حلو الكلام، حلو المنظر، يأتي رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم بما يحب و ينطوي بقلبه على ما يكره.»
بحر العلوم، ج 2، ص 138: «قال الكلبي: نزلت في شأن أخنس بن شريق.»
اسباب نزول القرآن، ص 271: «نزلت في الأخْنَس بن شُرِيق، و كان رجلًا حلو الكلام، حلو المنظر يلْقَى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم بما يحب، و يطْوي بقلبه ما يكره. و قال الكلبي: كان يجالس النبي صلى اللَّه عليه و سلم فيظهر له أمراً يسرُّه، و يضمر في قلبه خلاف ما يظهر، فأنزل اللَّه تعالى: أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ يقول: يُكْمِنُون ما في صدورهم من العداوة لمحمد صلى اللَّه عليه و سلم.»
مستند 6
مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 216: «قيل نزلت في الأخنس بن شريق و كان حلو الكلام يلقى رسول الله ص بما يحب و ينطوي بقلبه على ما يكره عن ابن عباس».
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 196: «روي عن ابن عباس رضي اللّه تعالى عنهما أنها نزلت في الأخنس بن شريق و كان رجلا حلو المنطق حسن السياق للحديث يظهر لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم المحبة و يضمر في قلبه ما يضادها لكنه ليس بمجمع عليه لما سمعت عن أبي حيان.»
التحرير و التنوير، ج 11، ص 205: «و في «أسباب النزول» للواحدي أنها نزلت في الأخنس بن شريق الثقفي حليف بني زهرة و كان رجلا حلو المنطق، و كان يظهر المودة للنبيء صلى اللّه عليه و سلم و هو منطو على عداوته، أي عداوة الدين، فضرب اللّه ثني الصدور مثلا لإضماره بغض النبيء صلى اللّه عليه و سلم.»
مستند 7
التحرير و التنوير، ج 11، ص 205: «و وقع في «صحيح البخاري» أن ابن عباس سئل عن هذه الآية فقال: كان ناس من المسلمين يستخفون أن يتخلوا فيفضوا إلى السماء و أن يجامعوا نساءهم فيفضوا إلى السماء فنزلت هذه الآية. و هذا التفسير لا يناسب موقع الآية و لا اتساق الضمائر. فلعل مراد ابن عباس أن الآية تنطبق على صنيع هؤلاء و ليس فعلهم هو سبب نزولها.»
روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 196: «و قيل: إنه كان الرجل من الكفار يدخل بيته و يرخي ستره و يحني ظهره و يتغشى بثوبه و يقول: هل يعلم اللّه ما في قلبي فنزلت».
التحرير و التنوير، ج 11، ص 205: «روي أن الآية أشارت إلى ما يفعله المشركون أن أحدهم يدخل بيته و يرخي الستر عليه و يستغشي ثوبه و يحني ظهره و يقول: هل يعلم اللّه ما في قلبي؟ و ذلك من جهلهم بعظمة اللّه.»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (بیتا). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (بیتا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (بیتا). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- الهلالي، سليم بن عيد. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي للنشر والتوزيع.
- بخاری. (۱۴۲۲). صحیح البخاری (ج ۱–9). بیروت: دار طوق النجاة.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (بیتا). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (بیتا). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (بیتا). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- عیاشی، محمد بن مسعود. (بیتا). التفسير (ج ۱–2). تهران: مکتبة العلمية الاسلامية.
- کلینی، محمد بن یعقوب. (بیتا). الکافي (ج ۱–8). تهران: دار الکتب الإسلامیة.
- مقاتل بن سلیمان. (بیتا). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 271؛ التفسير، عیاشی، ج 2، ص 139؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1999؛ جامع البیان، طبری، ج 11، ص 125؛ الکافي، کلینی، ج 8، ص 144؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 138؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 157؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 264
- ↑ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي، ج 2، ص 364
- ↑ نرم افزار درایة النور، مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 212؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 11، ص 197
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 11، ص 205
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 196
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 12، ص 222
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 10، ص 147
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 11، ص 125؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 216؛ روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 196؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 549
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 10، ص 147 و 177
- ↑ صحیح البخاری، بخاری، ج 6، ص 73؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1998؛ جامع البیان، طبری، ج 11، ص 126؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 264
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 11، ص 126؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 151؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 549
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 197
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 157؛ اسباب النزول، واحدی، ص 271
- ↑ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 138
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 216؛ روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 196؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 11، ص 205
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 196؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 11، ص 204 و 205
مقالات پیشنهادی
- سبب نزول آیه 88 سوره قصص
- سبب نزول آیه 9 سوره حشر
- سبب نزول آیه ۶ سوره جن
- کتاب اسباب نزول القرآن
- سبب نزول آیه 109 سوره توبه
نظرات