سبب نزول سوره احقاف آیه 17
آیه مربوط به سبب نزول
«وَ الَّذي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِني أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي وَ هُما يَسْتَغيثانِ اللَّهَ وَيْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (الاحقاف، 17) (و آنکسکه به پدر و مادر خود گوید: اف بر شما، آیا به من وعده میدهید که زنده خواهم شد و حال آنکه پیش از من نسلها سپری [و نابود] شدند. و آندو به [درگاه] خدا زاری میکنند: وای بر تو، ایمان بیاور. وعده [و تهدیدِ] خدا حقّ است. و [لی پسر] پاسخ میدهد: اینها جز افسانههای گذشتگان نیست.)[۱]
خلاصه سبب نزول
بر اساس آنچه که در مصادر روایی نقل شده، سبب نزول آیه هفده سوره احقاف، اصرار عبد الرحمن بن ابی بکر بر کفر و نپذیرفتن اسلام است. اما در مقابل، روایاتی از عایشه نقل شده که این سبب نزول را انکار کرده است. با توجه به صحت سندی روایات مشتمل بر انکار عایشه از نگاه اهل تسنن و پذیرش اکثر مفسران و در مقابل، ضعف سندی روایات دالّ بر ماجرای عبد الرحمن ابی بکر به نظر میرسدسبب نزول مذکور، قابل قبول نیست.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول (اصرار عبد الرحمن بن ابی بکر بر کفر در مقابل دعوت اسلام)(ر.ک. مستند 1)
در روایتی از سُدّی نقل شده است: آیه هفده سوره احقاف درباره عبد الرحمن بن ابی بکر نازل شده است و آن هنگامی بود که پدر و مادر عبد الرحمن، یعنی ابو بکر و أمّ رُومان، پس از آنکه خود اسلام آوردند، به عبد الرحمن امر کردند که دین اسلام را بپذیرد؛ ولی وی از قبول این امر سر باز زد و پدر و مادرش را تکذیب کرد و خطاب به آنها گفت: ]اگر به من وعده میدهید که زنده خواهم شد [پس مشایخ قریش که از دنیا رفتهاند کجا هستند؟ سدّی در ادامه میگوید: عبد الرحمن در پایان اسلام را پذیرفت و اسلام نیکویی داشت و ازهمینروی توبه او با نزول آیه شریفه: «وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ...» (الأنعام، 132) (و برای هریک [از این دو گروه]، از آنچه انجام دادهاند، [در جزا] مراتبی خواهد بود... .)[۱] همراه شد.[۲]
در روایت دیگری که از عبد الله عباس نقل شده، آمده است: کسیکه ]به پدر و مادر خود[ گفت، اُف بر شما! آیا به من وعده میدهید که زنده خواهم شد و بعد از مرگ، مبعوث میشوم؟ پسر ابی بکر بود[۳] از مَعمَر، قَتاده و کَلبی نیز نقل شده است که این آیه درباره عبد الرحمن بن ابی بکر نازل شده است.[۴] در برخی از مصادر نیز بدون اشاره به روایت، نزول آیه هفده سوره احقاف را درباره عبد الرحمن بن ابی بکر دانستهاند.[۵]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را نقل کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القمی (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العزیز (عبدالرزاق) (سنی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر السمرقندی (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
برخی محققان رجالی معاصر، سند همه روایات این سبب نزول را بهجهت ذکرنشدن نام حداقل دو راوی پیدرپی در سلسله سند (اعضال) و ضعیفبودن برخی راویان در اسناد مانند أسباط بن نصر و عوفیها تضعیف کردهاند.[۶]
در مقابلِ روایات یادشده در گزارش سبب نزول، روایاتی هست که در آن، عایشه منکر سببیت ماجرای عبد الرحمن بن ابی بکر برای آیه هفده سوره احقاف شده است. یوسف بن ماهَک روایت میکند: معاویه، مروان را حاکم حجاز کرده بود. ]روزی[ وی برای مردم خطبهای خواند و در آن خطبه، از یزید، پسر معاویه نام برد تا به این شکل از مردم برای یزید ]بهعنوان خلیفه بعد از معاویه[ بیعت بگیرد. عبد الرحمن، فرزند ابو بکر به این امر اعتراض کرد. سپس مروان دستور دستگیری عبد الرحمن را صادر کرد. عبد الرحمن به خانه خواهرش، عایشه گریخت و به آنجا پناه برد؛ ازهمینرو مأموران مروان نتوانستند او را دستگیرکنند. سپس مروان گفت: این شخص ]عبد الرحمن بن ابی بکر[ کسی است که آیه: «وَ الَّذي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِني أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي وَ هُما يَسْتَغيثانِ اللَّهَ وَيْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (الاحقاف، 17) (و آنکس که به پدر و مادر خود گوید: اف بر شما، آیا به من وعده میدهید که زنده خواهم شد و حال آنکه پیش از من نسلها سپری [و نابود] شدند. و آن دو به [درگاه] خدا زاری میکنند: وای بر تو، ایمان بیاور. وعده [و تهدیدِ] خدا حقّ است. و [لی پسر] پاسخ میدهد، اینها جز افسانه های گذشتگان نیست.)[۱] درباره او نازل شده است. عایشه در جواب مروان و از پس حجاب گفت: خداوند درباره من و برادرم هیچ آیهای جز آیهای که مربوط به برائت من از آن نسبت ناروا بود، نازل نکرد.[۷]
محمد بن زیاد و عبد الله المدنی (و در برخی نقلها، عبدالله بن المدینی) نیز همین ماجرا را با مقداری تفاوت در جزئیات نقل کردهاند.[۸] در روایت دیگری نیز از عایشه نقل شده که وی منکر نزول آیه درباره عبد الرحمن بن ابی بکر شده و گفته است، آیه هفده سوره احقاف درباره مرد دیگری نازل شده است.[۴] برخی نیز مانند مجاهد نزول آیه یادشده را درباره عبد الله بن ابی بکر میدانند.[۹] سند ایندسته از روایات (انکار عایشه) را از نگاه اهل تسنن و بر اساس تحقیق علمای رجالی معاصر، صحیح شمردهاند.[۱۰]
غالب مفسران به روایات سبب نزول یادشده اشاره کردهاند. طبری ضمن نقل یک روایت کوتاه گفته که آیه هفده سوره احقاف درباره یکی از پسران ابی بکر نازل شده؛ ولی اظهار نظری پیرامون آن نکرده است.[۳] طبرسی، نزول آیه درباره عبد الرحمن بن ابی بکر را یکی از دو قول مطرح پیرامون آیه هفده سوره احقاف میداند.[۱۱] آلوسی پس از نقل تعدادی از روایات مربوط به ماجرای نزاع بین عبد الرحمن بن ابی بکر و مروان، در نهایت، قول عایشه، یعنی عدم نزول آیه درباره عبد الرحمن را ترجیح میدهد. وی در ادامه این نکته را هم از سهیلی نقل میکند که: حتی اگر سببیت ماجرای عبد الرحمن بن ابی بکر برای نزول آیه پذیرفته شود، منافی شأن و جایگاه عبد الرحمن نیست؛ زیرا ]بر اساس قاعده مشهور بین فقهای[ اسلام، افراد را بهسبب کارهای دوران کفر، و قبل از مسلمانشدن، مجازات نمیکند؛ بنابراین شایسته نیست که پس از مسلمانشدن کافر، وی را بهسبب سابقه کفرش، سرزنش کنند.[۱۲]
ابن عطیه پس از نقل برخی از روایات سبب نزول میگوید: قول صحیحتر آن است که آیه درباره عبد الرحمن بن ابی بکر و دیگرمؤمنان نازل نشده؛ بلکه یک معنای عام دارد و آن شامل همه کسانی میشود که دارای صفات یادشده در آیهاند. وی آیه بعد را محکمترین دلیل بر عمومیت معنای آیه هفده سوره احقاف میداند و میگوید: خداوند در آیه هجده سوره احقاف میفرماید: «أُولئِکَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرينَ» (الاحقاف، 18) (آنان کسانیاند که گفتار [خدا] علیه ایشان - همراه با امّتهایی از جنّیان و آدمیان که پیش از آنان روزگار بهسربردند- به حقیقت پیوست. بیگمان آنان زیانکار بودند.)[۱۳] درحالیکه عبد الرحمن بن ابی بکر، از افاضل و پهلوانان اصحاب پیامبر بوده و بیتردید در روز قیامت، مشمول عذاب الهی نخواهد شد.[۱۴]
قاسمی نیز در ذیل آیه هفده سوره احقاف با بیانی مشابه بیان ابن عطیه، نزول آیه درباره عبد الرحمن را رد، و در ادامه به مفاد کلام سهیلی اشاره کرده است.[۱۵] ابن عاشور نیز مدّعی است که غالب مفسران، نزول آیه را مربوط به شخصی معیّن نمیدانند و روایات مشتمل بر انکار عایشه را شاهدی بر معنای مقبول خود قرار میدهد. سپس با ذکر استدلال یادشده در کلام ابن عطیه، سبب نزول را رد میکند.[۱۶] شوکانی همین دسته از روایات را قبول میکند.[۱۷] طباطبایی پس از ذکر برخی از روایات این سبب نزول به نقل قول آلوسی از سهیلی اشاره میکند و با مناقشه در ادعای سهیلی میگوید: این ادعا، ادعای نادرستی است؛ زیرا اگر روایاتی که میگوید آیه شریفه درباره عبد الرحمن نازل شده، صحیح و معتبر باشد، چارهای جز این نیست که گفته شود اسلام عبد الرحمن سودی به حالش نداشته؛ زیرا خداوند در آیه بعد شهادت میدهد که شخص منظور در آیه، اهل عذاب است، و با وجود چنین شهادتی دیگر وجهی برای دفاع از عبد الرحمن بن ابی بکر باقی نمیماند.[۱۸] طوسی اشارهای به این سبب نزول نکرده است.
بر اساس گزارشهای تاریخی، سببیت ماجرای عبد الرحمن بن ابی بکر، امر بعیدی به نظر نمیرسد؛ زیرا وی از کسانی بود که با تأخیر اسلام را پذیرفت به نحوی که مبتنی بر برخی از نقلها، همراه کفار قریش، در جنگ بدر و احد حضور یافت و علیه سپاه اسلام جنگید.[۱۹] ولی به نظر میرسد با توجه به صحت سندی روایات مشتمل بر انکار عایشه و ضعف سندی روایاتی که نزول آیه را درباره عبد الرحمن بن ابی بکر میدانست و ترجیح و پذیرش روایات تکذیب عایشه توسط اکثر مفسران، مشکل بتوان سببیت ماجرای عبد الرحمن را قبول کرد. مگر آنکه در صحت ادعای عایشه تردید شود.
مستندات
مستند 1
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 10، ص 3296 - 3295: «عن السدى قال: نزلت هذه الآية وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما في عبد الرحمن بن أبي بكر قال لوالديه و كانا قد أسلما، و أبى هو أن يسلم فكان يأمرانه بالإسلام و يرد عليهما و يكذبهما، فيقول: فأين فلان؟ و أين فلان؟ يعني مشايخ قريش ممن قد مات. ثم أسلم بعد فحسن إسلامه، فنزلت توبته في هذه الآية وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 26، ص 13: «حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس، قوله وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي إلى آخر الآية؛ قال: الذي قال هذا ابن لأبي بكر رضى الله عنه، قال: أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ أ تعدانني أن أبعث بعد الموت.»
تفسیر القرآن العزیز المسمّی تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 200: «نا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: أرنا مَعْمَرٌ , عَنْ قَتَادَةَ , وَالْكَلْبِيِّ , فِي " قَوْلِهِ تَعَالَى: {وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا} [الأحقاف: 17] قَالَا: عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ.»
تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 4، ص 21: «وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ فهو عبد الرحمن بن أبى بكر و أمه رومان «بنت عمرو» بن عامر الكندي دعاه أبواه إلى الإسلام و أخبراه بالبعث بعد الموت، فقال لوالديه: أُفٍّ لَكُما يعنى قبحا لكما الرديء من الكلام أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ من الأرض يعنى أن «يبعثني» بعد الموت وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي يعنى الأم الخالية فلم أر أحدا منهم يبعث، فأين عبد اللّه بن جدعان؟ و أين عثمان بن عمرو؟ و أين عامر بن عمرو؟ كلهم من قريش و هم أجداده، فلم أر أحدا منهم أتانا. فقال أبواه: اللهم اهده، اللهم «أقبل بقلبه إليك» اللهم تب عليه، فذلك قوله: وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ يعنى يدعوان اللّه له بالهدى، أن يهديه و يقبل بقلبه، ثم يقولان: وَيْلَكَ آمِنْ صدق بالبعث الذي فيه جزاء الأعمال «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» فَيَقُولُ عبد الرحمن: ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ- 17- ما هذا الذي تقولان إلا كأحاديث الأولين و كذبهم.»
تفسير القمي، ج 2، ص 297: «و قوله: «وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ» إلى قوله «ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» قال نزلت في عبد الرحمن بن أبي بكر.»
تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج 3، ص 289: «وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما يعني: عبد الرحمن بن أبي بكر.»
مستند 2
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 215 - 214: «عن السدّی قال نزلت هذه الآیه... قلنا و سنده ضعیف لإعضاله و ضعف اسباط بن نصر. عن عبدالله بن عباس فی قوله ... قفنا و سنده ضعیف جدا مسلسل بالعوفیین الضعفاء.»
صحیح البخاري، ج 8، ص 19 - 18: «حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ أَبِي بِشْرٍ، عَنْ يُوسُفَ بْنِ مَاهَكَ. قَالَ: كَانَ مَرْوَانُ عَلَى الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِيَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ يَذْكُرُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ لِكَيْ يُبَايَعَ لَهُ بَعْدَ أَبِيهِ. فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ شَيْئًا. فَقَالَ: خُذُوهُ. فَدَخَلَ بَيْتَ عَائِشَةَ فَلَمْ يَقْدِرُوا. فَقَالَ مَرْوَانُ: إِنَّ هَذَا الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ (وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي) فَقَالَتْ عَائِشَةُ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنْ الْقُرْآنِ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي.»
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 7، ص 261: «و قد رواه البخاري بإسناد آخر و لفظ آخر فقال: حدثنا موسى بن إسماعيل، حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن يوسف بن ماهك قال: كان مروان على الحجاز، استعمله معاوية بن أبي سفيان، رضي اللّه عنهما، فخطب و جعل يذكر يزيد بن معاوية لكي يبايع له بعد أبيه فقال له عبد الرحمن بن أبي بكر رضي اللّه عنهما شيئا، فقال: خذوه، فدخل بيت عائشة رضي اللّه عنها فلم يقدروا عليه، فقال مروان: إن هذا الذي أنزل فيه وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي فقالت عائشة رضي اللّه عنها من وراء الحجاب: ما أنزل اللّه عز و جل فينا شيئا من القرآن إلا أن اللّه تعالى أنزل عذري.»
السنن الکبری، ج 6، ص 459 - 458: «أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أُمَيَّةُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ، قَالَ: لَمَّا بَايَعَ مُعَاوِيَةُ لِابْنِهِ، قَالَ مَرْوَانُ: سُنَّةُ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ: سُنَّةُ هِرَقْلَ وَ قَيْصَرَ، قال مَرْوَانُ: هَذَا الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما الْآيَةَ، فَبَلَغَ ذَلِكَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ: كَذَبَ وَ اللَّهِ، مَا هُوَ بِهِ، وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّيَ الَّذِي أُنْزِلَتْ فِيهِ لَسَمَّيْتُهُ، وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ لَعَنَ مَرْوَانَ، وَ مَرْوَانُ فِي صُلْبِهِ، فَمَرْوَانُ فضَضٌ مِنْ لَعْنَةِ اللَّهِ.»
تفسیر النسائی، ج 2، ص 290: «أخبرنا علي بن الحسين، قال: حدّثنا أميّة بن خالد، عن شعبة، عن محمّد بن زياد، قال: لمّا بايع معاوية لابنه، قال مروان: سنّة أبي بكر و عمر فقال عبد الرّحمن بن أبي بكر: سنّة هرقل و قيصر، قال مروان: هذا الّذي أنزل اللّه فيه وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما الآية، فبلغ ذلك عائشة فقالت: كذب و اللّه، ما هو به، و لو شئت أن أسمّي الّذي أنزلت فيه لسمّيته، و لكنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم لعن أبا مروان، و مروان في صلبه، فمروان فضض من لعنة اللّه.»
الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 13: «قال محمّد بن زياد: كتب معاوية إلى مروان حتّى يبايع الناس ليزيد، فقال عبد الرّحمن بن أبي بكر: لقد جئتم بها هرقلية، أ تبايعون لأبنائكم؟ فقال مروان: هذا الذي يقول الله تعالى فيه: وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي ... الآية. فسمعت عائشة رضي اللّه عنها بذلك فغضبت، و قالت: و الله ما هي به، و لو شئت لسمّيته و لكنّ الله لعن أباك و أنت في صلبه فأنت نضض من لعنة الله.»
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 7، ص 261 - 260: «و قال ابن أبي حاتم: حدثنا علي بن الحسين، حدثنا محمد بن العلاء، حدثنا يحيى بن أبي زائدة، عن إسماعيل بن أبي خالد، أخبرني عبد اللّه بن المديني، قال: إني لفي المسجد حين خطب مروان فقال: إن اللّه تعالى قد أرى أمير المؤمنين في يزيد رأيا حسنا، و أن يستخلفه فقد استخلف أبو بكر عمر رضي اللّه عنهما، فقال عبد الرحمن بن أبي بكر رضي اللّه عنهما: أ هرقلية؟ إن أبا بكر رضي اللّه عنه و اللّه ما جعلها في أحد من ولده و لا أحد من أهل بيته، و لا جعلها معاوية في ولده إلا رحمة و كرامة لولده، فقال مروان: أ لست الذي قال لوالديه أف لكما؟ فقال عبد الرحمن رضي اللّه عنه: أ لست ابن اللعين الذين لعن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم أباك؟ قال و سمعتهما عائشة رضي اللّه عنها فقالت: يا مروان أنت القائل لعبد الرحمن رضي اللّه عنه كذا و كذا؟ كذبت ما فيه نزلت و لكن نزلت في فلان ابن فلان، ثم انتحب مروان ثم نزل عن المنبر، حتى أتى باب حجرتها، فجعل يكلمها حتى انصرف.»
تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 10، ص 3295: «حدثنا علي بن الحسين، حدثنا محمد بن العلاء، حدثنا يحيي بن أبي زائدة عن إسماعيل بن أبي خالد، أخبرني عبد الله بن الميني قال: إني لفي المسجد حين خطب مروان، فقال: إن الله أرى أمير المؤمنين في يزيد رأيا حسنا، و إن يستخلفه فقد استخلف أبو بكر و عمر. فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: أ هرقلية؟! إن أبا بكر و الله ما جعلها في أحد من ولده، و لا أحد من أهل بيته، و لا جعلها معاوية في ولده إلا رحمة و كرامة لولده. فقال مروان: أ لست الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ: أُفٍّ لَكُما؟ فقال عبد الرحمن: أ لست ابن اللعين الذي لعن رسول الله- صلى الله عليه و سلم- أباك. قال: و سمعتهما عائشة فقالت: يا مروان، أنت القائل لعبد الرحمن كذا و كذا؟ كذبت، ما فيه نزلت، و لكن نزلت في فلان بن فلان. ثم انتحب مروان، ثم نزل عن المنبر حتى أتى باب حجرتها فجعل يكلمها حتى انصرف.»
تفسیر القرآن العزیز المسمّی تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 200: «قال عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: وَسَمِعْتُ أَبِيَ أَنَّهُ, يَذْكُرُ أَنَّهُ سَمِعَ مِينَا, يَذْكُرُ أَنَّهُ سَمِعَ عَائِشَةَ, تُنْكِرُ أَنْ يَكُونَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ, الَّذِي نَزَلَتْ فِيهِ الْآيَةُ وَ قَالَتْ: هُوَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ سَمَّتْ رَجُلًا.»
الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 13: «قال ابن عبّاس و أبو العالية و السدي و مجاهد: نزلت هذه الآية في عبد الله. و قيل: في عبد الرّحمن بن أبي بكر الصدّيق. قال له أبواه: أسلم و ألحّا عليه في دعائه إلى الإيمان. فقال: أحيوا لي عبد اللّه بن جدعان و عامر بن كعب و مشايخ قريش حتّى أسألهم عمّا يقولون.»
تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 7، ص 260: «و قال ابن جريج عن مجاهد: نزلت في عبد اللّه بن أبي بكر رضي اللّه عنهما و هذا أيضا قاله ابن جريج. و قال آخرون عبد الرحمن بن أبي بكر رضي اللّه عنهما، و هذا أيضا قول السدي.
الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 215 - 213: عن یوسف بن ماهک .... ]صحیح[ اخرجه البخاری فی صحیحه. عن محمد بن زیاد قال لما .... ]حسن[ و أخرج ابن ابی حاتم فی تفسیره .... فالحدیث بمجموعها – ان شاء الله – حسن علی اقل الاحوال. عن میناء آنه سمع عایشه .... ]صحیح[.»
جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 26، ص 13: «حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس، قوله وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي إلى آخر الآية؛ قال: الذي قال هذا ابن لأبي بكر رضى الله عنه، قال: أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ أ تعدانني أن أبعث بعد الموت.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 132: «و قيل أن الآية نزلت في عبد الرحمن بن أبي بكر قال له أبواه أسلم و ألحا عليه فقال أحيوا لي عبد الله بن جدعان و مشايخ قريش حتى أسألهم عما تقولون عن ابن عباس و أبي العالية و السدي و مجاهد.»
روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، ج 13، ص 178 - 177: «و نزول الآية في شخص لا ينافي العموم كما قرر غير مرة، و زعم مروان عليه ما يستحق أنها نزلت في عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق رضي اللّه تعالى عنهما وردت عليه عائشة رضي اللّه تعالى عنها. أخرج ابن أبي حاتم و ابن مردويه عن عبد اللّه قال: إني لفي المسجد حين خطب مروان فقال: إن اللّه تعالى قد أرى لأمير المؤمنين- يعني معاوية- في يزيد رأيا حسنا أن يستخلفه فقد استخلف أبو بكر و عمر فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: أهر قلية إن أبا بكر رضي اللّه تعالى عنه و اللّه ما جعلها في أحد من ولده و لا أحد من أهل بيته و لا جعلها معاوية إلا رحمة و كرامة لولده، فقال مروان: أ لست الذي قال لوالديه أف لكما فقال عبد الرحمن: أ لست ابن اللعين الذي لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أباك فسمعت عائشة فقالت: مروان أنت القائل لعبد الرحمن كذا و كذا كذبت و اللّه ما فيه نزلت نزلت في فلان بن فلان. و في رواية تقدمت رواها جماعة و صححها الحاكم عن محمد بن زياد أنها كذبته ثلاثا ثم قالت: و اللّه ما هو به. تعني أخاها. و لو شئت أن أسمي الذي أنزلت فيه لسميته إلى آخر ما مر، و كان ذلك من فضض اللعنة إغاظة لعبد الرحمن و تنفيرا للناس عنه لئلا يلتفتوا إلى ما قاله و ما قال إلا حقا فأين يزيد الذي تجل اللعنة عنه و أين الخلافة. و وافق بعضهم كالسهيلي في الإعلام مروان في زعم نزولها في عبد الرحمن، و على تسليم ذلك لا معنى للتعيير لا سيما من مروان فإن الرجل أسلم و كان من أفاضل الصحابة و أبطالهم و كان له في الإسلام غناء يوم اليمامة و غيره و الإسلام يجب ما قبله فالكافر إذا أسلم لا ينبغي أن يعير بما كان.»
المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 5، ص 99 - 98: «و قال ابن عباس في كتاب الطبري: هذه الآية نزلت في ابن لأبي بكر و لم يسمّه. و قال مروان بن الحكم: نزلت في عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق رضي اللّه عنه، و قاله قتادة، و ذلك أنه كان أكبر ولد أبي بكر و شهد بدرا و أحدا مع الكفار .... و دعاه إلى المبارزة فكان بمكة على نحو هذه الخلق، فقيل إن هذه الآية نزلت فيه. و روي أن مروان بن الحكم خطب و هو أمير المدينة فدعا الناس إلى بيعة يزيد، فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: جعلتموها هرقلية، كلما مات هرقل ولي هرقل، و كلما مات قيصر ولي قيصر، فقال مروان بن الحكم: خذوه، فدخل عبد الرحمن بيت عائشة أخته أم المؤمنين، فقال مروان: إن هذا هو الذي قال اللّه فيه: وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما فسمعته عائشة، فأنكرت ذلك عليه، و سبت مروان، و قالت له: و اللّه ما نزل في آل أبي بكر من القرآن غير براءتي، و إني لأعرف فيمن نزلت هذه الآية. و ذكر ابن عبد البر أن الذي خطب هو معاوية، و ذلك و هم، و الأصوب أن تكون عامة في أهل هذه الصفات و لم يقصد بها عبد الرحمن و لا غيره من المؤمنين و الدليل القاطع على ذلك قوله: أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ و كان عبد الرحمن رحمه اللّه من أفضل الصحابة و من الأبطال، و ممن له في الإسلام غناء يوم اليمامة و غيره.»
محاسن التأویل، ج 8، ص 448 - 447: «روى ابن جرير عن ابن عباس أن هذه الآية نزلت في ابن لأبي بكر الصديق. و أخرج ابن أبي حاتم عن السدّيّ قال: نزلت في عبد الرحمن بن أبي بكر، قال لأبويه- و هما أبو بكر و أم رومان، و كانا قد أسلما و أبى هو أن يسلم، فكانا يأمرانه بالإسلام، فكان يرد عليهما و يكذبهما و يقول: فأين فلان، و أين فلان؟ يعني مشايخ قريش ممن قد مات. فأسلم بعد، فحسن إسلامه- فنزلت توبته في هذه الآية وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا. قال الحافظ ابن حجر: لكن نفي عائشة أن تكون نزلت في عبد الرحمن و آل بيته، أصح إسنادا و أولى بالقبول. و ذلك ما رواه البخاري و الإسماعيليّ و النسائيّ و أبو يعلى؛ أن مروان كان عاملا على المدينة، فأراد معاوية أن يستخلف يزيد، فكتب إلى مروان بذلك، فجمع مروان الناس فخطبهم، فذكر يزيد، و دعا إلى بيعته و قال: إن اللّه أرى أمير المؤمنين في يزيد رأيا حسنا، و إن يستخلفه، فقد استخلف أبو بكر و عمر. فقال عبد الرحمن: ما هي إلا هرقلية! فقال مروان: سنة أبي بكر و عمر. فقال عبد الرحمن: هرقلية! إن أبا بكر، و اللّه! ما جعلها في أحد من ولده، و لا في أهل بيته، و ما جعلها معاوية إلا كرامة لولده! فقال مروان: خذوه. فدخل بيت عائشة، فلم يقدروا عليه. فقال مروان: إن هذا الذي أنزل اللّه فيه وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل اللّه فينا شيئا من القرآن، إلا أن اللّه أنزل عذري. و لو شئت أن أسمي من نزلت فيه لسميته، و لكن رسول اللّه لعن أبا مروان، و مروان في صلبه. و مما يؤيده أن الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ هم المخلدون في النار في علم اللّه تعالى، و عبد الرحمن كان من أفاضل المسلمين و سرواتهم. و حاول بعضهم عدم التنافي بأن يقع منه ذلك قبل إسلامه، ثم يسلم بعد ذلك. و معلوم أن الإسلام يجبّ ما قبله، و أن معنى الوعيد في الآية إنما هو للمصرّين عليه الذين لم يقلعوا، لكثرة ما ورد في العفو عن التائبين. و قد نزل من الوعيد الشديد في أول البعثة آيات لا تحصى، و كلها تنعي على من كان مشركا آنئذ، و لم يقل أحد بشمولها لهم بعد إيمانهم، أو أنّ فيها ما يحط من أقدارهم، و يجعلها مغمزا لهم، إلا أن مروان لم يجد لمقاومة ما ألقمه إلا الشغب، و شغل الناس عن باطله بنغمة يطرب لها الجهلة، و قالة يلوكها الرعاع، و هم الذين يهمه أمرهم. و يرحم اللّه عبد الرحمن! فقد شفى الغلة، و صدع بالحق، في حين أن لا ظهير له و لا نصير- و اللّه أعلم- .»
تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور، ج 26، ص 32: «و الذي عليه جمهور المفسرين: أن الآية لا تعني شخصا معينا و أن المراد منها فريق أسلم آباؤهم و لم يسلموا حينئذ. و عن ابن عباس و مروان بن الحكم و مجاهد و السدّي و ابن جريج أنّها نزلت في ابن لأبي بكر الصديق و اسمه عبد الكعبة الذي سماه النبيء صلى اللّه عليه و سلّم عبد الرحمان بعد أن أسلم عبد الرحمان قالوا: كان قبل الهجرة مشركا و كان يدعوه أبوه أبو بكر و أمه أم رومان إلى الإسلام و يذكّرانه بالبعث، فيردّ عليهما بكلام مثل ما ذكره في هذه الآية. و يقول: فأين عبد اللّه بن جدعان، و أين عثمان بن عمرو، و أين عامر بن كعب، و مشايخ قريش حتى أسألهم عمّا يقول محمد. لكن ليست الآية خاصة به حتى تكون نازلة فيه، و بهذا يؤول قول عائشة رضي اللّه عنها لما قال مروان بن الحكم لعبد الرحمان هو الذي يقول اللّه فيه: وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما. و ذلك في قصة إشارة عبد الرحمان على مروان أخذه البيعة ليزيد بن معاوية بالعهد له بالخلافة. ففي «صحيح البخاري» في كتاب التفسير عن يوسف بن ماهك أنه قال: «كان مروان ابن الحكم على الحجاز استعمله معاوية فخطب فجعل يذكر يزيد بن معاوية لكي يبايع له بعد أبيه أي بولاية العهد فقال له عبد الرحمان بن أبي بكر أ هرقليّة أي أ جعلتموها وراثة مثل سلطنة هرقل فقال: خذوه فدخل بيت عائشة فلم يقدروا عليه، فقال مروان: إن هذا الذي أنزل اللّه فيه وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي، فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل اللّه فينا شيئا من القرآن إلا أن اللّه أنزل عذري أي براءتي. و كيف يكون المراد ب الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما عبد الرحمان بن أبي بكر و آخر الآية يقول: أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ إلى خاسِرِينَ [الأحقاف: 18] فذكر اسم الإشارة للجمع، و قضى على المتحدّث عنهم بالخسران، و لم أقف على من كان مشركا و كان أبواه مؤمنين. و أيّاما كان فقد أسلم عبد الرحمان قبل الفتح فلما أسلم جبّ إسلامه ما قبله و خرج من الوعيد الذي في قوله: أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ الآية، لأن ذلك وعيد و كل وعيد فإنما هو مقيد تحققه بأن يموت المتوعّد به غير مؤمن و هذا معلوم بالضرورة من الشريعة.»
فتح القدیر، ج 5، ص 26: «و قد أخرج البخاري عن يوسف بن ماهك قال: كان مروان على الحجاز، استعمله معاوية بن أبي سفيان، فخطب فجعل يذكر يزيد بن معاوية لكي يبايع له بعد أبيه، فقال عبد الرّحمن بن أبي بكر شيئا، فقال: خذوه، فدخل بيت عائشة فلم يقدروا عليه، فقال مروان: إن هذا أنزل فيه وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما فقالت عائشة: ما أنزل اللّه فينا شيئا من القرآن؛ إلا أن اللّه أنزل عذري. و أخرج عبد بن حميد و النسائي و ابن المنذر، و الحاكم و صحّحه، و ابن مردويه عن محمد بن زياد قال: لما بايع معاوية لابنه، قال مروان: سنّة أبي بكر و عمر، فقال عبد الرّحمن: سنّة هرقل و قيصر، فقال مروان: هذا الّذي قال اللّه فيه: وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما الآية، فبلغ ذلك عائشة فقالت: كذب مروان و اللّه ما هو به، و لو شئت أن أسمّي الّذي نزلت فيه لسمّيته، و لكنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم لعن أبا مروان و مروان في صلبه، فمروان من لعنه اللّه. و أخرج ابن جرير عن ابن عباس في الآية قال: هذا ابن لأبي بكر. و أخرج نحوه أبو حاتم عن السدّي، و لا يصحّ هذا كما قدّمنا.»
المیزان في تفسیر القرآن، ج 18، ص 208: «و في الدر المنثور، أخرج ابن أبي حاتم و ابن مردويه عن عبد الله قال: إني لفي المسجد حين خطب مروان فقال: إن الله قد أرى أمير المؤمنين في يزيد رأيا حسنا- و إن يستخلفه فقد استخلف أبو بكر و عمر، فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: أ هرقلية؟ إن أبا بكر و الله ما جعلها في أحد من ولده- و لا أحد من أهل بيته- و لا جعلها معاوية إلا رحمة و كرامة لولده. فقال مروان: أ لست الذي قال لوالديه: أف لكما؟ فقال عبد الرحمن: أ لست ابن اللعين- الذي لعن أباك رسول الله ص؟. قال: و سمعتها عائشة فقالت: يا مروان أنت القائل لعبد الرحمن كذا و كذا؟ كذبت و الله ما فيه نزلت. نزلت في فلان بن فلان. و فيه، أخرج ابن جرير عن ابن عباس: في الذي قال لوالديه أف لكما الآية، قال: هذا ابن لأبي بكر: أقول: و روي ذلك أيضا عن قتادة و السدي، و قصة رواية مروان و تكذيب عائشة له مشهورة. قال في روح المعاني بعد رد رواية مروان: و وافق بعضهم كالسهيلي في الأعلام مروان في زعم نزولها في عبد الرحمن، و على تسليم ذلك لا معنى للتعيير لا سيما من مروان فإن الرجل أسلم و كان من أفاضل الصحابة و أبطالهم، و كان له في الإسلام عناء يوم اليمامة و غيره، و الإسلام يجب ما قبله فالكافر إذا أسلم لا ينبغي أن يعير بما كان يقول. انتهى. و فيه أن الروايات لو صحت لم يكن مناص عن صريح شهادة الآية عليه بقوله: «أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ- إلى قوله- إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ» و لم ينفع شيء مما دافع عنه به.»
الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 824: «عبد الرحمن بن أبى بكر الصديق، يكنى أبا عبد الله. و قيل: بل يكنى أبا محمد بابنه محمد الّذي يقال له أبو عتيق، والد عبد الله بن أبى عتيق. و أدرك أبو عتيق محمد بن عبد الرحمن بن أبى بكر بن أبى قحافة هو و أبوه و جده و أبو جدّه رسول الله صلّى الله عليه و سلم. ولد أبو عتيق محمد بن عبد الرحمن قبل موت النبيّ صلّى الله عليه و سلم. و أمّ عبد الرحمن أمّ رومان بنت الحارث بن غنم الكنانية، فهو شقيق عائشة. و شهد عبد الرحمن بن أبى بكر بدرا و أحدا مع قومه كافرا، و دعا إلى البراز، فقام إليه أبوه ليبارزه فذكر أنّ رسول الله صلّى الله عليه و سلم قال له: متّعنا بنفسك، ثم أسلم و حسن إسلامه، و صحب النبيّ صلّى الله عليه و سلم في هدنة الحديبيّة. هذا قول أهل السيرة.»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۲۰). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله. (بیتا). الاستيعاب في معرفة الأصحاب (ج ۱–4). بیروت: دار الجيل.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- بخاری، محمد بن اسماعیل. (۱۴۱۰). صحیح البخاري (ج 1). قاهره: وزارة الاوقاف. المجلس الاعلی للشئون الاسلامية. لجنة إحياء کتب السنة.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- سليم بن عید الهلالي؛ و محمد بن موسی آل نصر. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج 1). دمشق: دار ابن کثیر.
- صنعانی، عبدالرزاق بن همام. (۱۴۱۱). تفسیر القرآن العزیز (ج 1). بیروت: دار المعرفة.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج 1). بیروت: دار المعرفة.
- قاسمی، جمالالدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۱). السنن الکبری (ج 1). بیروت: دار الکتب العلميه.
- نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۰). تفسیر النسایی (ج ۱–2). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3296 - 3295
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ جامع البیان، طبری، ج 26، ص 13
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ تفسیر القرآن العزیز، صنعانی، ج 3، ص 200
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 4، ص 21؛ تفسير القمي، قمی، ج 2، ص 297؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 3، ص 289
- ↑ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي و آل نصر، ج 3، ص 215 - 214
- ↑ صحیح البخاري، بخاری، ج 8، ص 19 - 18؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 7، ص 261
- ↑ السنن الکبری، نسائی، ج 6، ص 459 - 458؛ تفسیر النسائی، نسائی، ج 2، ص 290؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 13؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 7، ص 261 - 260؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3295
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 9، ص 13؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 7، ص 260
- ↑ الاستيعاب في بيان الأسباب، الهلالي و آل نصر، ج 3، ص 215 - 213
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 9، ص 132
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 13، ص 178 - 177
- ↑ ترجمه محمد مهدی فولادوند
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 99 - 98
- ↑ محاسن التأویل، قاسمی، ج 8، ص 448 - 447
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 26، ص 32
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 26
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 18، ص 208
- ↑ الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبد البر، ج 2، ص 824
مقالات پیشنهادی
- سبب نزول آیه 88 سوره قصص
- سبب نزول آیه 9 سوره حشر
- سبب نزول آیه ۶ سوره جن
- کتاب اسباب نزول القرآن
- سبب نزول آیه 109 سوره توبه
نظرات