سبب نزول آیه 18 سوره جن

سبب نزول آیه 18 سوره جن

آیه مربوط به سبب‌ نزول

«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا» (الجن، 18) (و مساجد ويژه خداست. پس هيچ­كس را با خدا مخوانيد.)[۱]

خلاصه سبب نزول

برای آیه هجده سوره جن دو سبب نزول نقل شده است: 1. برمبنای شماری از مصادر، نزول این آیه به­دلیل شرک­ورزی یهودیان و مسیحیان به خداوند در عبادتگاه­ها و در نماز است. لذا این آیه نازل شده است تا مسلمانان را به یگانگی خداوند فرمان دهد؛ 2. بر اساس تعداد دیگری از روایات، این آیه در پی گفت‌وگوی جنّیان با پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نازل شده است. آنها به حضرت گفتند، با اینکه از شما دوریم، چگونه مسجد بیاییم و در نماز با شما حاضر شویم؟ این آیه در پاسخ به آنها فرمود: همه مساجد از آنِ خداست.

هر دو سبب نزول افزون­بر ضعف سند، ازلحاظ محتوایی نیز دچار اشکال‌ است. با وجود این به نظر می‌رسد گزارش نخست، نسبت به سبب نزول دوم ترجیح دارد.

بررسی تفصیلی اسباب نزولسبب نزول اول[۲] (شرک­ورزی یهود و نصارا در عبادتگاه‌ها و هنگام نماز)(ر.ک. مستند 1)

بر اساس برخی گزارش­ها، آيه هجده سوره جن وقتی نازل شده است که یهودیان و مسیحیان در عبادتگاه­ها و در نمازهای خود به خداوند شرک می‌ورزیدند. لذا خداوند با نزول آيه یادشده مؤمنان را به عبادت خدای یگانه دستور داده است.‏[۳] ‬‬‬‬‬‬‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را نقل کرده­اند:# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛

  1. تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  2. جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
  3. الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
  4. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)

در میان مصادر موجود تنها طبری برای داستان یادشده سند ذکر کرده است. سند روایت او به­دلیل حذف نام برخی از راویان در سلسله سند (ارسال) ضعیف است.‏[۴]

شواهدی که محتوای سبب نزول یادشده را خدشه‌دار می‌کند:

1. در هیچ­یک از روایات گزارش­شده، تصریح نشده که این ماجرا سبب نزول است و صرفاً نقل شده است که یهودیان و مسیحیان شرک ورزیدند و خداوند مسلمانان را به توحید فرمان داد.

2. سبب نزول یادشده با برخی دیگر از روایات که در تفسیر آیه هجده سوره جن نقل شده، مناسبت ندارد. در این روایات منظور از مساجد در آيه: «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» اعضاى هفت­گانه سجده است که می‌بایست اعضا را تنها براى خدا بر زمين گذاشت و از به­کاربردن آنها برای عبادت غیر پروردگار عالم خودداری کرد.‏[۵]

3. عمده مفسران، ازجمله‌: طوسی، طبرسی، ابن عطیه، شوکانی، ابن عاشور و طباطبایی سبب نزول یادشده را نقل نکرده‌اند که این بی‌اعتنایی نشانه ضعف روایت است.

مفسرانی همچون طبری‏[۶]، آلوسی‏[۷] و قاسمی (وی معتقد است آیه هجده سوره جن به مشرکان و اهل کتاب که غیر خداوند را می‌پرستیدند، کنایه زده است)‏[۸] سبب نزول یادشده را نقل کرده‌اند.

سبب نزول دوم (درخواست جنّیان برای حضور در مسجد و درک نماز پیامبر)(ر.ک. مستند 3)

بر اساس برخی روایات، جنیان به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند: با اینکه از شما دوریم، چگونه به مسجد بیاییم و در نماز با شما حاضر شویم؟ آیه نازل شد و فرمود: همه مساجد از آنِ خداست.‏[۹] بر اساس برخی گزارش­ها جنّیان به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) گفتند: اجازه دهید در مسجد برای نماز با شما شرکت کنیم.‏[۱۰] ‬‬‬‬‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کرده­اند:# تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

  1. جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
  2. الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
  3. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)

از میان مصادر موجود، طبری تنها کسی است که برای گزارش خود سند ذکر کرده است. سند او افزون­بر حذف برخی از راویان در سلسله سند (ارسال)‏[۱۱] شامل «محمد بن حمید» است که شماری او را تضعیف کرده‌اند.‏[۱۲] ‬‬

ماجرای یادشده از لحاظ محتوایی نیز به­ دلایلی قابل اعتماد نیست:

1. عدم سازگاری ماجرای یادشده با زمان نزول سوره جن. بر اساس دیدگاه مفسران، سوره جن در مکه نازل شده است‏[۱۳] و همه می‌دانیم در این دیار در روزهای نخستین بعثت به­دلیل کارشکنی­های مشرکان قریش، پیامبر اکرم مجالی برای اقامه عمومی نماز در مسجد نداشته و شاید اولین اجتماع مسلمانان در سال اول هجری و در هنگام اقامه نماز جمعه در مسجد قُبا بوده است.‏[۱۴]

2. به نظر می‌ر‌سد، سبب نزول یادشده که اقامه نماز جنیان نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) موضوع اصلی آن است، با زمان وجوب نماز بر مسلمانان سازگاری ندارد؛ چراکه سوره جن در سال دهم بعثت در مکه نازل شده است‏[۱۵] و بنا بر نظر برخی محققان تاریخ وجوب نماز چندى قبل از هجرت‏ بوده است‏[۱۶]. بنا بر این­ دیدگاه در هنگام نزول سوره جن اساساً نمازی واجب نشده بود تا جنیان اقامه نماز در مسجد همراه حضرت را درخواست کنند.

3. اینکه بر اساس روایت طبری، جن عدم توانایی خود را برای اقامه نماز، ناشی از دوری از مسجد پیامبر دانسته روشن نیست؛ زیرا به نظر نمی‌رسد این شکل محدودیت‌های آدمیان، برای جنیان وجود داشته باشد که مثلاً دوری راه مانع از رسیدن به­موقع ایشان به مسجد باشد؛ چنان­که در قرآن آمده است، عفریتی از جن در برابر احضار تخت بلقیس توسط حضرت سلیمان (علیه السلام) گفت: من تخت او را پيش از پايان مجلس و برخاستن تو نزدت مى‏آورم: «قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الجن أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَ إِنىّ‏ عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ أَمِين» (النمل، 39) (عفريتى از جن گفت: من آن­را پيش از آن­كه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‏آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»)[۱]

افزون بر مصادر یادشده، طبرسی[۱۷]، ابن عطیه‏[۱۸]، شوکانی‏[۱۹] و آلوسی‏[۲۰] نیز سبب نزول یادشده را نقل کرده‌اند. مفسرانی همچون طوسی، قاسمی، ابن عاشور و طباطبایی ماجرای سبب نزول را بیان نکرده‌اند.

بررسی نهایی سبب نزول آیه 18 سوره جن

به نظر می‌رسد سبب نزول نخست نسبت به روایت دوم ترجیح دارد و با اشکالات کمتری مواجه است. سبب نزول دوم افزون بر ضعف سند از لحاظ محتوایی نیز خدشه‌پذیر است.

مستندات

مستند 1

تفسير مقاتل بن سليمان، ج ‏4، ص 464: «و ذلك أن اليهود و النصارى يشركون فى صلاتهم فى البيع و الكنائس، فأمر اللّه المؤمنين أن يوحدوه.»

بحرالعلوم، ج ‏3، ص 507: «قال قتادة: كانت اليهود و النصارى يدخلون كنائسهم، و يشركون باللّه تعالى. فأمر اللّه تعالى نبيه صلّى اللّه عليه و سلم أن يخلص الدعوة له إذا دخل المسجد.»

جامع البيان في تفسير القرآن، ج ‏29، ص 73: «حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة، قوله: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً كانت اليهود و النصارى إذا دخلوا كنائسهم و بيعهم أشركوا بالله، فأمر الله نبيه أن يوحد الله وحده.»

الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج ‏10، ص 54: «قال قتادة: كانت اليهود و النصارى إذا دخلوا كنائسهم و بيعهم أشركوا بالله، فأمر اللّه سبحانه نبيه صلّى اللّه عليه و سلّم و المؤمنين أن يخلصوا له الدعوة إذا دخلوا المساجد، و أراد بها المساجد كلّها.»

تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج ‏8، ص 256: «كما قال قتادة في قوله تعالى: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً قال: كانت اليهود و النصارى إذا دخلوا كنائسهم و بيعهم أشركوا باللّه، فأمر اللّه نبيه صلّى اللّه عليه و سلّم أن يوحدوه وحده.»

مستند 2

الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 112: «ضعیف. ثنا بشر العقدي ثنا يزيد بن زريع ثنا سعيد عن قتادة به. قلنا: وهذا مرسل صحيح الإسناد.»

الکافی، ج 3، ص 311 - 312: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً يَا حَمَّادُ تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّيَ قَالَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَنَا أَحْفَظُ كِتَابَ حَرِيزٍ فِي الصَّلَاةِ فَقَالَ لَا عَلَيْكَ يَا حَمَّادُ قُمْ فَصَلِّ قَالَ فَقُمْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَوَجِّهاً إِلَى الْقِبْلَةِ فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلَاةَ فَرَكَعْتُ وَ سَجَدْتُ فَقَالَ يَا حَمَّادُ لَا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّيَ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُمْ يَأْتِي عَلَيْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَلَا يُقِيمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً قَالَ حَمَّادٌ فَأَصَابَنِي فِي نَفْسِي الذُّلُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِّمْنِي الصَّلَاةَ فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مُنْتَصِباً فَأَرْسَلَ يَدَيْهِ جَمِيعاً عَلَى فَخِذَيْهِ قَدْ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَ قَرَّبَ بَيْنَ قَدَمَيْهِ حَتَّى كَانَ بَيْنَهُمَا قَدْرُ ثَلَاثِ أَصَابِعَ مُنْفَرِجَاتٍ وَ اسْتَقْبَلَ بِأَصَابِعِ رِجْلَيْهِ جَمِيعاً الْقِبْلَةَ لَمْ يُحَرِّفْهُمَا عَنِ الْقِبْلَةِ وَ قَالَ بِخُشُوعٍ اللَّهُ أَكْبَرُ ثُمَّ قَرَأَ الْحَمْدَ بِتَرْتِيلٍ‏ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُمَّ صَبَرَ هُنَيَّةً بِقَدْرِ مَا يَتَنَفَّسُ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ وَ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ هُوَ قَائِمٌ ثُمَّ رَكَعَ وَ مَلَأَ كَفَّيْهِ مِنْ رُكْبَتَيْهِ مُنْفَرِجَاتٍ وَ رَدَّ رُكْبَتَيْهِ إِلَى خَلْفِهِ حَتَّى اسْتَوَى ظَهْرُهُ حَتَّى لَوْ صُبَّ عَلَيْهِ قَطْرَةٌ مِنْ مَاءٍ أَوْ دُهْنٍ لَمْ تَزُلْ لِاسْتِوَاءِ ظَهْرِهِ وَ مَدَّ عُنُقَهُ وَ غَمَّضَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَبَّحَ ثَلَاثاً بِتَرْتِيلٍ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ ثُمَّ اسْتَوَى قَائِماً فَلَمَّا اسْتَمْكَنَ مِنَ الْقِيَامِ قَالَ سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ثُمَّ كَبَّرَ وَ هُوَ قَائِمٌ وَ رَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ ثُمَّ سَجَدَ وَ بَسَط كَفَّيْهِ مَضْمُومَتَيِ الْأَصَابِعِ بَيْنَ يَدَيْ رُكْبَتَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ فَقَالَ- سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ لَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهُ وَ سَجَدَ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَعْظُمٍ الْكَفَّيْنِ وَ الرُّكْبَتَيْنِ وَ أَنَامِلِ إِبْهَامَيِ الرِّجْلَيْنِ وَ الْجَبْهَةِ وَ الْأَنْفِ وَ قَالَ سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ يُسْجَدُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ‏ وَ أَنَ‏ الْمَساجِدَ لِلَّهِ‏ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً وَ هِيَ الْجَبْهَةُ وَ الْكَفَّانِ وَ الرُّكْبَتَانِ وَ الْإِبْهَامَانِ وَ وَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّةٌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ فَلَمَّا اسْتَوَى جَالِساً قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ ثُمَّ قَعَدَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَدْ وَضَعَ ظَاهِرَ قَدَمِهِ الْأَيْمَنِ عَلَى بَطْنِ قَدَمِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ ثُمَّ كَبَّرَ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ سَجَدَ السَّجْدَةَ الثَّانِيَةَ وَ قَالَ كَمَا قَالَ فِي الْأُولَى وَ لَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ بَدَنِهِ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهُ فِي رُكُوعٍ وَ لَا سُجُودٍ وَ كَانَ مُجَّنِّحاً وَ لَمْ يَضَعْ ذِرَاعَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ عَلَى هَذَا وَ يَدَاهُ مَضْمُومَتَا الْأَصَابِعِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِي التَّشَهُّدِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ فَقَالَ يَا حَمَّادُ هَكَذَا صَلِّ.»

الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج ‏10، ص 54: «و قال سعيد بن جبير و طلق بن حبيب: أراد بالمساجد الأعضاء التي يسجد عليها العبد و هي سبعة: القدمان و الركبتان و اليدان و الوجه.»

تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج ‏8، ص 257: «و قال سعيد بن جبير: نزلت في أعضاء السجود، أي هي للّه فلا تسجدوا بها لغيره.»

محاسن التأويل، ج‏ 9، ص 334: «تعريض بما كان عليه المشركون من عبادتهم غيره تعالى بمسجده الحرام، و نصبهم في التماثيل و الأنصاب، و بما عليه أهل الكتاب.»

مستند 3

جامع البيان في تفسير القرآن، ج ‏29، ص 73: «حدثنا ابن حميد، قال: ثنا مهران، عن سفيان، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن محمود، عن سعيد بن جبير وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ قال: قالت الجن لنبي الله: كيف لنا نأتي المسجد، و نحن ناءون عنك، و كيف نشهد معك الصلاة و نحن ناءون عنك؟ فنزلت: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.»

الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج ‏10، ص 54: «قال سعيد بن جبير: قالت الجن لنبي اللّه كيف لنا أن نأتي المسجد و نشهد معك الصلاة و نحن ناؤون عنك؟ فنزلت: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.»

تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج ‏8، ص 256: «و قال ابن جرير: حدثنا ابن حميد حدثنا مهران، حدثنا سفيان عن إسماعيل بن أبي خالد عن محمود عن سعيد بن جبير وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً قال: قالت الجن لنبي اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم كيف لنا أن نأتي المسجد و نحن ناؤون؟ أي بعيدون عنك، و كيف نشهد الصلاة و نحن ناؤون عنك؟ فنزلت وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.»

تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج ‏10، ص 3378: «عن الأعمش قال: قالت الجن: يا رسول الله ائذن لنا فنشهد معك الصلوات في مسجدك، فأنزل الله وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً يقول: صلوا لا تخالطوا الناس.»

تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج ‏8، ص 256: «و قال الأعمش: قالت الجن: يا رسول اللّه ائذن لنا فنشهد معك الصلوات في مسجدك، فأنزل اللّه تعالى: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً يقول: صلوا لا تخالطوا الناس.»

مستند 4

 الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 3، ص 465: «اخرجه الطبري في "جامع البيان": ثنا ابن حميد ثنا مهران عن سفيان عن إسماعيل بن أبي خالد عن محمود عن سعيد به. قلنا: وهذا سند ضعيف جداً؛ فيه علل: الأولى: الإرسال.»

تقريب التهذيب، ص 475: «محمد ابن حميد ابن حيان الرازي حافظ ضعيف.»

طبقات الحفاظ، ص 216: «مُحَمَّد بن حميد بن حَيَّان الرَّازِيّ أَبُو عبد الله التَّمِيمِي روى عَن ابْن الْمُبَارك وَزيد بن الْحباب وَخلق وَعنهُ أَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِيّ وَابْن مَاجَه وَطَائِفَة وَثَّقَهُ أَحْمد وَيحيى وَغير وَاحِد وَضَعفه النَّسَائِيّ والجوزجاني.»

المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج ‏5، ص 378: «سورة الجنّ و هي مكية بإجماع من المفسرين.»

التحرير و التنوير، ج ‏29، ص 201: «سوره الجن... و هي مكية بالاتفاق.»

تاريخ الأمم و الملوك، ج ‏2، ص 394: «قال ابو جعفر: قد مضى ذكرنا وقت مقدم النبي ص المدينة، و موضعه الذى نزل فيه حين قدمها، و على من كان نزوله، و قدر مكثه في الموضع الذى نزله، و خبر ارتحاله عنه، و نذكر الان ما لم نذكر قبل مما كان من الأمور المذكوره في بقية سنه قدومه، و هي السنه الاولى من الهجره. فمن ذلك تجميعه ص باصحابه الجمعه، في اليوم الذى ارتحل فيه من قباء، و ذلك ان ارتحاله عنها كان يوم الجمعه عامدا المدينة، فأدركته الصلاة، صلاه الجمعه في بنى سالم بن عوف، ببطن واد لهم- قد اتخذ اليوم في ذلك الموضع مسجدا- فيما بلغنى- و كانت هذه الجمعه، أول جمعه جمعها رسول الله صلى الله عليه و سلم في الاسلام، فخطب في هذه الجمعه، و هي أول خطبه خطبها بالمدينة فيما قيل‏.»

التحرير و التنوير، ج ‏29، ص 201: «و يظهر أنها نزلت في حدود سنة عشر من البعثة... و ذكر ابن إسحاق أن نزول هذه السورة كان بعد سفر رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم إلى الطائف يطلب النصرة من ثقيف، أي و ذلك يكون في سنة عشر بعد البعثة و سنة ثلاث قبل الهجرة.»

فروغ ابديت تجزيه و تحليل كاملى از زندگى پيامبر اكرم (ص)، ص 373: «اين نوع قضايا حاكى از اين است كه تاريخ اين حادثه- كه در آن نماز واجب شده- چندى قبل از هجرت اتفاق افتاده است.»

منابع

  1. ‏آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  2. ‏ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  3. ‏ابن حجر العسقلانی. (۱۴۰۶). تقریب التهذیب. سوریا: دار الرشيد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  4. ‏ابن عاشور، محمد طاهر. (بی‌تا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  5. ‏ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  6. ‏ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  7. ‏السيوطي، جلال الدين. (۱۴۰۳). طبقات الحفاظ (ج ۱–1). بیروت: دار الكتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  8. ‏ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  9. ‏سبحانی، جعفر. (۱۳۸۵). فروغ ابديت‏ (ج ۱–1). قم: بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  10. ‏سلیم بن عید الهلالی و دیگران. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الاسباب (ج ۱–3). عربستان: دار ابن الجوزی.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  11. ‏سمرقندی، نصر بن محمد. (بی‌تا). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  12. ‏شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  13. ‏طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  14. ‏طبری، محمد بن جریر. (۱۳۸۷). تاریخ الطبري: تاريخ الأمم و الملوك (ج ۱–11). بیروت: دار التراث.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  15. ‏طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  16. ‏قاسمی، جمال‎الدین. (۱۴۱۸). ‏تفسیر محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  17. ‏کلینی، محمد بن یعقوب. (۱۴۰۷). الکافي (ج ۱–8). تهران: دار الکتب الإسلامیة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  18. ‏مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬


منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ترجمه محمدمهدی فولادوند
  2. ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
  3. تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 4، ص 464‬؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 3، ص 507‬؛ جامع البیان، طبری، ج 29، ص 73‬؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 10، ص 54‬؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 8، ص 256
  4. الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و دیگران، ج 3، ص 112
  5. الکافي، کلینی، ج 3، ص 311 - 312‬؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 10، ص 54‬؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 8، ص 257
  6. جامع البیان، طبری، ج 29، ص 73
  7. روح المعاني، آلوسی، ج 15، ص 102-103
  8. محاسن التأویل، قاسمی، ج 9، ص 334
  9. جامع البیان، طبری، ج 29، ص 73‬؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 10، ص 54‬؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 8، ص 256
  10. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3378‬؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 8، ص 256
  11. الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و دیگران، ج 3، ص 465
  12. تقریب التهذیب، العسقلانی، ص 475‬؛ طبقات الحفاظ، السيوطي، ص 216
  13. المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 378‬؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 29، ص 201
  14. تاريخ الأمم و الملوك، طبری، ج 2، ص 394
  15. التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 29، ص 201
  16. فروغ ابديت‏، سبحانی، جعفر، ص 373
  17. مجمع البيان، طبرسی، ج 10، ص 560
  18. المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 5، ص 383
  19. فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 370
  20. روح المعاني، آلوسی، ج 15، ص 102

مقالات پیشنهادی

رده مقاله: قرآن
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.