سبب نزول سوره انعام آیه ۱۴
آیه مربوط به سبب نزول
«قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ» (الانعام، ۱۴) (بگو: آيا غير از خدا - پديدآورنده آسمانها و زمين - سرپرستى برگزينم؟ و اوست كه خوراك مىدهد، و خوراك داده نمىشود. بگو: من مأمورم كه نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است، و [به من فرمان داده شده كه:] هرگز از مشركان مباش.)[۱]
خلاصه سبب نزول
کفار قریش از پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) خواستند همانند نیاکانش که بتپرست بودند، دست از عبادت خداوند برداشته و بتها را بپرستد. در عوض آنها نیز وعده دادند که نیاز مالی او را رفع کنند؛ چون میپنداشتند پیامبر برای نیاز مادی ادعای نبوت کرده است. لذا آیه ۱۴ سوره انعام نازل شد و پاسخی درخور به درخواست بیجای آنها داد.
سند این گزارش نامعتبر شمرد شده است؛ اما بهلحاظ محتوا مشکلی ندارد، بلکه از نظر تاریخی و روش بیان آیه، شواهدی دالّ بر هماهنگی با آیه ۱۴ سوره انعام هست. با اینهمه در مجموع به نظر میرسد ماجرا اعتبار کافی برای سببیت ندارد.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول (پیشنهاد مشرکان قریش برای معامله با پیامبر بر سر پرستش بتها و رفع نیاز مالی او)(ر.ک. مستند 1)
کلبی از ابن عباس نقل کرده است که کفار قریش به پیامبر گفتند، ای محمد! چه چیز باعث شد که تو چنین دینی برای ما بیاوری؟! آیا به دین پدرت عبدالله و دین جدّت عبد المطلب و بزرگان قومت نمینگری که لات و عُزّا را میپرستند تا تو نیز همچون آنان بت بپرستی و آنچه را که بدان معتقدی کنار گذاری؟! تو این کار را جز از روی نیاز و تهیدستی نمیکنی؛ پس ما برایت از اموالمان، مالی را جمع میکنیم تا تو از همه ما ثروتمندتر شوی. لذا آیه ۱۴ سوره انعام نازل شد و پاسخی درخور به درخواست و دستور نابجای آنها داد. شماری از منابع، روایت را با عباراتی متفاوت نقل کرده و گروهی فقط غیر مستقیم به آن اشاره کردهاند.[۲]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کردهاند:
- تفسیر مقاتل (زیدی، قرن ۲، تفسیر روایی)؛
- بحر العلوم (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب النزول (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- زاد المسیر (سنی ـ قرن ۶ ـ تفسیر روایی)؛
- کشف الاسرار و عدة الابرار (سنی، قرن ۶، روایی - اجتهادی)؛
- مناقب آل ابیطالب علیهم السلام (شیعی، قرن ۶، مناقب)؛
- روض الجنان و روح الجنان (شیعی، قرن ۶، روایی - اجتهادی)؛
- مجمع البیان (شیعی، قرن ۶، روایی - اجتهادی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
در عمده تفاسیر درباره سند این روایت مطلبی گزارش نشده است؛ اما برخی از پژوهشگران معاصر به دلیل اینکه کلبی آن را نقل کرده، ضعیف میشمارند که ظاهراً یکی از دلایل مهم تضعیف کلبی از سوی برخی از دانشمندان اهل سنت، تشیع او بوده است.[۳] افزون بر این، کتابهایی که پژوهشگران معاصر درباره اسباب نزول نوشتهاند، حتی آنها که در پی جمعآوری تمام اسباب نزول، اعم از درست و نادرست بودهاند، مانند الاستیعاب فی بیان الاسباب، المحرر فی اسباب النزول و الصحیح من اسباب النزول، سبب نزول یادشده را نقل نکردهاند که همین، گواه دیگری بر ضعف آن است.
به لحاظ محتوا نیز ابنعطیه ایرادی به سبب نزول یادشده وارد کرده و از قاضی ابو محمد نقل میکند که چنین تأویلی (درخواست مشرکان مکه بر ترک عبادت خدا) نیاز به سند و پایهای دارد تا بتوان نزول آیه ۱۴ سوره انعام را در پاسخ به آن دانست و الّا از ظاهر آیه برنمیآید که در پاسخ به درخواست کسی باشد.[۴] اما ابن عاشور از این استدلال ابن عطیه تعجب کرده و پس از نقل سخن او میگوید: به جانم سوگند از اسلوب و روش آیه به خوبی برمیآید که آیه در پاسخ به یک درخواست نازل شده است.[۵]
نکته دیگر درباره محتوا اینکه، در شماری از روایات سبب نزول یادشده، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را به دین پدر و جدّش[۶] فراخوانده و از او پرستش بتها را خواستهاند که به نظر میرسد نسبت شرک به آنان دادهاند. حال آنکه مطابق گروهی از روایات و دیدگاهها، عبد المطلب، جدّ پیامبر، یکتاپرست بوده است. برای نمونه در حدیثی از جعفر بن محمد الصادق آمده: عبد المطلب در روز قیامت به شکل یک امت محشور مىشود که سیمای انبیا و هیبت پادشاهان از چهرهاش نمایان است.[۷] روایتی که به خوبی توحید و ایمان عبد المطلب را حکایت میکند. اما برخی از نقلهای این سبب نزول یا اساساً چنین ادعایی را مطرح نمیکنند، یا پدر و اجداد رسول اکرم را مشرک نمیدانند و میگویند قریشیان، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) را به دین قومش و یا دین پدران خودشان دعوت کردند.[۸] اگر سبب نزول یادشده درست باشد، اینها تعابیر دقیقتری از ماجرا هستند و به طور کلی ایرادی را از اینجهت متوجهش نمیکنند.
ایراد دیگری که ممکن است به ذهن برسد، اینکه پیامبر در آنزمان از ثروت خدیجه بهرهمند بود و نیازی به حاتمبخشی مشرکان نداشت تا آن را دلیل رسالت ایشان بشمرند. پاسخ اینکه: ثروت خدیجه تنها تا مدتی جوابگوی نیاز پیامبر و مسلمانان بود و کمکم اوضاع بدتر شد و به شرایطی چون شعب ابی طالب رسید. مشرکان نیز در چنین حالی میخواستند با پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) معامله کنند. آنها میدانستند که ادعای پیامبر اکرم از روی فقر نیست؛ ولی نیت آنان این بود که فقر پیامبر را منشأ واقعی دینش معرفی کنند تا هم دیگران را از پیامبر اکرم دور کنند، هم تضادّ درونی خود را ظاهراً اقناع کنند. مطابق روایات، سوره انعام جزو آخرین سورههای نازل شده در مکه است[۹] که در اوضاع بد اقتصادی حضرت بوده و گواهی بر صحت سبب نزول یادشده است. افزون بر آن، به طور کلی ماجرا با مکان نزول سوره انعام هماهنگی دارد؛ چراکه گزارش، درگیریها و تعاملات پیامبر با مشرکان مکه را نشان میدهد و سوره انعام نیز ـ جز چند آیه (مطابق برخی از روایات) ـ سورهای مکی است.[۱۰]
درباره مسائل تاریخی، موافقت یا مخالفت با مسلمات اعتقادی، و هماهنگی و انسجام روایات با محتوای آیات، گزارشی در عمده منابع تفسیری درباره این سبب نزول نرسیده است. الّا اینکه فقر پیامبر در آنزمان مسلم نیست و ثروت فراوان خدیجه که در اختیار پیامبر بود مانع از این میشد که مشرکان ایشان را فقیری بشمارند که برای مال ادعای نبوت کرده است!
این سبب نزول در تفاسیر مفسرانی چون طوسی، شوکانی، قاسمی و طباطبایی ذکر نشده و طبری تنها اشارهای به آن کرده است.[۱۱] طبرسی و آلوسی، تنها به ذکر آن بسنده، و پیرامونش بحث و بررسی نکردهاند.[۱۲] اما چنانکه گفته شد ابنعطیه و ابنعاشور علاوه بر ذکر روایت مربوط به این سبب نزول، بحثهایی را پیرامون آن مطرح کردهاند.[۱۳]
در مجموع به نظر میرسد ماجرا اعتبار کافی برای سببیت ندارد.
مستندات
مستند 1
تفسير مقاتل بن سليمان، ج 1، ص 552: «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ و ذلك أن كفار قريش قالوا: يا محمد، ما يحملك على ما أتيتنا به، ألا تنظر إلى ملة أبيك عبد اللّه و ملة جدك عبد المطلب و إلى سادات قومك يعبدون اللات و العزى و مناة، فتأخذ به، و تدع ما أنت عليه، و ما يحملك على ذلك إلا الحاجة فنحن نجمع لك من أموالنا.
و أمروه بترك عبادة اللّه، فأنزل اللّه «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ» أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فعظم نفسه ليعرف توحيده بصنعه وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ و هو يرزق و لا يرزق لقولهم نجمع لك من أموالنا ما يغنيك قُلْ لهم إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ يعنى أول من أخلص من أهل مكة بالتوحيد ثم أوحى إلى النبي- صلى اللّه عليه و سلم- فقال: وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ- 14- لقولهم للنبي- عليه السلام- ارجع إلى ملة آبائك».
بحر العلوم، ج 1، ص 437 و ۴۳۸: «ثم قال: قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا و ذلك أن المشركين قالوا للنبي صلى اللّه عليه و سلم: إنّ آباءك كانوا على مذهبنا، و إنما تركت مذهبهم للحاجة فارجع إلى مذهب آبائك حتى نغنيك بالمال. فنزلت قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا يعني: أعبد ربا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يعني: خالق السموات و الأرض. و يقال: مبتدئهما. و منه قول النبي صلى اللّه عليه و سلم: «كلّ مولود يولد على الفطرة» أي، على ابتداء الخلقة.
و هو الإقرار باللّه حين أخذ عليهم العهد في أصلاب آباءهم. و إنما صار فاطِرِ كسرا لأنه من صفة اللّه تعالى يعني: أغير اللّه فاطر السموات و الأرض. و قال الزجاج: يجوز الضم على معنى هو فاطر السموات و الأرض. و يجوز النصب على معنى: اذكروا فاطر السموات، إلا أن الاختيار الكسر.»
ثم قال: وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ يعني: يرزق و يقال: و هو يرزق و لا يعان على رزق الخلق. و قرأ بعضهم: وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ بنصب الياء يعني: يرزق و لا يأكل.
ثم قال: قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ من أهل مكة يعني: أول من أسلم من أهل مكة، و استقام على التوحيد وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ يعني: و قال لي ربي: لا تكونن من المشركين بقولهم: ارجع إلى دين آبائك.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 433: «النزول: قيل إن أهل مكة قالوا لرسول الله يا محمد تركت ملة قومك و قد علمنا أنه لا يحملك على ذلك إلا الفقر فإنا نجمع لك من أموالنا حتى تكون من أغنانا فنزلت الآية.»
روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج 7، ص 243: «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا، كلبي گفت: سبب نزول[8] آيت و آن كه پيش از اين است آن بود كه كفّار قريش گفتند: يا محمّد، ما مىدانيم كه تو را درويشى و حاجت بر اين[9] داشته است تو از اين گفتن امساك كن كه ما مالهاى [خود][10] با تو مقاسمت كنيم، اندى[11] كه تو خدايان ما را بخوانى يا[12] بپرستى، خداى تعالى اين آيتها فرستاد كه رسول مرا به مال مىفريبى[13] و هر چه شب و روز بر او[14] مىگذرد[15] مراست و او را با عبادت جز من مىخوانى[16] بگو اى محمّد كه من خداى را بپرستم[17] يا جز او يارى و خداوندگارى گيرم[18]؟ پس از آن كه بدانستهام كه او آفريننده آسمانها و زمينهاست.»
كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 3، ص 314: «قوله تعالى: قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا- نزول اين آيت بآن بود كه كافران قريش رسول (ص) را دعوت كردند با دين پدران خويش، رب العالمين بجواب ايشان اين آيت فرستاد كه: يا محمد! ايشان را بگو كه جز از اللَّه خداى گيرم بمعبودى؟ يا كردگارى شناسم بكار رانى؟ يا مولايى پسندم بنگهبانى؟ يعنى نكنم اين، و نپسندم چنين، كه كردگار و آفريدگار آسمانها و زمين خداست. «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى خالقهما ابتداء و انشاء. و حقيقت فطرت ابتداء خلقت است.»
زاد المسير فى علم التفسير، ج 2، ص 13: «[سورة الأنعام (6): آية 14] قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (14) قوله تعالى: قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا. ذكر مقاتل أن سبب نزولها، أنّ كفّار قريش قالوا: يا محمد، ألا ترجع إلى دين آبائك؟ فنزلت هذه الآية. و هذا الاستفهام معناه الإنكار؛ أي: لا أتّخذ وليّا غير اللّه أتولّاه، و أعبده، و أستعينه.»
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 49: «و قال أهل مكة تركت ملة قومك و قد علمنا أنه لا يحملك على ذلك إلا الفقر فإنا نجمع لك من أموالنا حتى تكون من أغنانا فنزل قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا».
اسباب نزول القرآن، ص 216: «قوله تعالى: وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ... الآية. [14].
قال الكلبي عن ابن عباس: إن كفار مكة أتوا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فقالوا: يا محمد، إنا قد علمنا أنه إنما يحملك على ما تدعونا إليه الحاجة، فنحن نجعل لك نصيباً في أموالنا حتى تكون أغنانا رجلًا، و ترجع عما أنت عليه. فنزلت هذه الآية.»
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص ۱۰۱ و 102: «القول في تأويل قوله تعالى: قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صلى الله عليه و سلم: قل يا محمد لهؤلاء المشركين العادلين بربهم الأوثان و الأصنام، و المنكرين عليك إخلاص التوحيد لربك، الداعين إلى عبادة الآلهة و الأوثان: ... القول في تأويل قوله تعالى: قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صلى الله عليه و سلم: قل يا محمد للذين يدعونك إلى اتخاذ الآلهة أولياء من دون الله و يحثونك على عبادتها.
مستند 2
اسباب نزول القرآن، ص 216: «قوله تعالى: وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ... الآية. [14].
قال الكلبي عن ابن عباس: إن كفار مكة أتوا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فقالوا: يا محمد، إنا قد علمنا أنه إنما يحملك على ما تدعونا إليه الحاجة، فنحن نجعل لك نصيباً في أموالنا حتى تكون أغنانا رجلًا، و ترجع عما أنت عليه. فنزلت هذه الآية. الكلبي ضعيف.»
سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰، ص ۱۰۱ و ۱۰۲: «ابْنُ الكَلْبِيِّ أَبُو المُنْذِرِ هِشَامُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ السَّائِبِ*العَلاَّمَةُ، الأَخْبَارِيُّ، النَّسَّابَةُ الأَوْحَدُ، أَبُو المُنْذِرِ هِشَامُ ابْنُ الأَخْبَارِيِّ البَاهِرِ مُحَمَّدِ بنِ السَّائِبِ بنِ بِشْرٍ الكَلْبِيُّ، الكُوْفِيُّ، الشِّيْعِيُّ، أَحَدُ المَتْرُوْكِيْنَ كَأَبِيْهِ.رَوَى عَنْ أَبِيْهِ كَثِيْراً.وَعَنْ: مُجَالِدٍ، وَأَبِي مِخْنَفٍ لُوْطٍ، وَطَائِفَةٍ.حَدَّثَ عَنْهُ: ابْنُهُ؛ العَبَّاسُ، وَمُحَمَّدُ بنُ سَعْدٍ، وَخَلِيْفَةُ بنُ خَيَّاطٍ، وَابْنُ أَبِي السَّرِيِّ العَسْقَلاَنِيُّ، وَأَحْمَدُ بنُ المِقْدَامِ العِجْلِيُّ.قَالَ أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ: إِنَّمَا كَانَ صَاحِبَ سَمَرٍ وَنَسَبٍ، مَا ظَنَنْتُ أَنَّ أَحَداً يُحَدِّثُ عَنْهُ. وَقَالَ الدَّارَقُطْنِيُّ، وَغَيْرُهُ: مَتْرُوْكُ الحَدِيْثِ.
قَالَ ابْنُ عَسَاكِرَ: رَافِضِيٌّ، لَيْسَ بِثِقَةٍ.وَقَدِ اتُّهِمَ فِي قَوْلِهِ: حَفِظْتُ القُرْآنَ فِي ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ.وَكَذَا قَوْلِهُ: نَسِيْتُ مَا لَمْ يَنْسَ أَحَدٌ: قَبَضْتُ عَلَى لِحْيَتِي، وَالمِرْآةُ بِيَدِي، لأَقُصَّ مَا فَضَلَ عَنِ القَبْضَةِ، فَنَسِيْتُ، و َقَصَّيْت مِنْ فَوقِ القَبْضَةِ. وَلَهُ: كِتَابُ (الجَمْهَرَةِ) فِي النَّسَبِ، وَكِتَابُ (حِلْفِ الفُضُوْلِ) وَكِتَابُ (المُنَافَرَاتِ)، وَكِتَابُ (الكُنَى)، وَكِتَابُ (مُلُوْكِ الطَّوائِفِ)، وَكِتَابُ (مُلُوْكِ كِنْدَةَ). وَتَصَانِيْفُهُ جَمَّةٌ، يُقَالُ: بَلَغَتْ مائَةً وَخَمْسِيْنَ مُصَنَّفاً. وَكَانَ أَبُوْهُ مُفَسِّراً، وَلَكِنَّهُ لاَ يُوثَقُ بِهِ أَيْضاً، وَفِيْهِ رَفْضٌ كَابْنِهِ.»
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 2، ص 273: «قوله عزّ و جل: [سورة الأنعام (6): الآيات 14 الى 16] قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (14) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (16).
قال الطبري و غيره: أمر أن يقول هذه المقالة للكفرة الذين دعوه إلى عبادة أوثانهم، فتجيء الآية على هذا جوابا لكلامهم.
قال القاضي أبو محمد: و هذا التأويل يحتاج إلى سند في أن هذا نزل جوابا و إلا فظاهر الآية لا يتضمنه، و الفصيح هو أنه لما قرر معهم أن اللّه تعالى له ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [الأنعام: 12] وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ [الأنعام: 13] و أنه سميع عليم أمر أن يقول لهم على جهة التوبيخ و التوقيف أَ غَيْرَ هذا الذي هذه صفاته أَتَّخِذُ وَلِيًّا بمعنى أن هذا خطأ لو فعلته بين.»
التحرير و التنوير، ج 6، ص 36: «و قد ذكر ابن عطية عن بعض المفسّرين أنّ هذا القول أمر به الرسول صلّى اللّه عليه و سلّم ليجيب المشركين الذين دعوه إلى عبادة أصنامهم، أي هو مثل ما في قوله تعالى: قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ [الزمر: 64]، و هو لعمري ممّا يشعر به أسلوب الكلام و إن قال ابن عطية: إنّ ظاهر الآية لا يتضمّنه كيف و لا بدّ للاستئناف من نكتة.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 421: «سورة الأنعام مكية و آياتها خمس و ستون و مائة
[توضيح] هي مكية عن ابن عباس غير ست آيات «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» إلى آخر ثلاث آيات «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ» إلى آخر ثلاث آيات فإنهن نزلن بالمدينة و في رواية أخرى عنه غير ثلاث آيات «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ» إلى آخر الثلاث و باقي السورة كلها نزلت بمكة و روي عن أبي بن كعب و عكرمة و قتادة أنها كلها نزلت بمكة جملة واحدة ليلا...».
التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 135 - ۱۳۷: «السور المكيّة (86) ترتيب النزول السورة ترتيب المصحف 1 العلق 96 2 القلم 68 3 المزمّل 73 4 المدّثر 74 5 الفاتحة 1 6 المسد 111 7 التكوير 81 8 الأعلى 87 9 الليل 92 10 الفجر 89 11 الضحى 93 12 الشرح 94 13 العصر 103 ترتيب النزول السورة ترتيب المصحف 14 العاديات 100 15 الكوثر 108 16 التكاثر 102 17 الماعون 107 18 الكافرون 109 19 الفيل 105 20 الفلق 113 21 الناس 114 22 التوحيد 112 23 النجم 53 24 عبس 80 25 القدر 97 26 الشمس 91.
27 البروج 85 28 التين 95 29 قريش 106 30 القارعة 101 31 القيامة 75 32 الهمزة 104 33 المرسلات 77 34 ق 50 35 البلد 90 36 الطارق 86 37 القمر 54 38 ص 38 39 الأعراف 7 40 الجن 72 41 يس 36 42 الفرقان 25 43 فاطر 35 44 مريم 19 45 طه 20 46 الواقعة 56 47 الشعراء 26 48 النمل 27 49 القصص 28 50 الإسراء 17 51 يونس 10 52 هود 11 53 يوسف 12 54 الحجر 15 55 الأنعام 6 56 الصافّات 37 57 لقمان 31 58 سبأ 34 59 الزمر 39 60 غافر 40 61 فصّلت 41 62 الشورى 42 63 الزخرف 43 64 الدخان 44 65 الجاثية 45 66 الأحقاف 46 67 الذاريات 51 68 الغاشية 88 69 الكهف 18 70 النحل 16 71 نوح 71 72 إبراهيم 14، 73 الأنبياء 21 74 المؤمنون 23 75 السجدة 32 76 الطور 52 77 الملك 67 78 الحاقّة 69 79 المعارج 70 80 النبأ 78 81 النازعات 79 82 الانفطار 82 83 الانشقاق 84 84 الروم 30 85 العنكبوت 29 86 المطففين 83، السور المدنيّة».
التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص ۱۳۶ و 138: «و إليك قائمة اخرى مرتّبة على حروف التهجّي، و الرقم يشير الى ترتيب السورة في المصحف: الف 3- آل عمران/ مدنيّة/ نزلت بعد الأنفال 14- إبراهيم/ مكيّة/ نزلت بعد نوح 33- الأحزاب/ مدنيّة/ نزلت بعد آل عمران 46- الأحقاف/ مكيّة/ نزلت بعد الجاثية 17- الإسراء/ مكيّة/ نزلت بعد القصص 7- الأعراف/ مكيّة/ نزلت بعد ص 87- الأعلى/ مكيّة/ نزلت بعد التكوير 21- الأنبياء/ مكيّة/ نزلت بعد إبراهيم 76- الإنسان/ مدنيّة/ نزلت بعد الرحمن 84- الانشقاق/ مكيّة/ نزلت بعد الانفطار 6- الأنعام/ مكيّة/ نزلت بعد الحجر ».
التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 171: «سورة الأنعام: مكيّة «نزلت بمكة جملة واحدة، و شيّعها سبعون ألف ملك، لهم زجل بالتسبيح و التحميد و قد طبقوا ما بين السماء و الأرض، و كانت ليلة جمعة، و كانت لنزولهم هيبة و عظمة، فجعل رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم) يقول: سبحان اللّه العظيم، سبحان اللّه العظيم، و خرّ ساجدا. ثم دعا الكتّاب فكتبوها من ليلتهم».
هذا الحديث مستفيض رواه الفريقان بطرق يعضد بعضها بعضا. قال جلال الدين: فهذه شواهد يقوّي بعضها بعضا. و من ثم لا وقع لقول أبي عمرو بن الصلاح: أنّ الخبر المذكور جاء من حديث ابي بن كعب، و في إسناده ضعف، و لم نر له إسنادا صحيحا، و قد روي ما يخالفه. قلت: استفاضة الطرق الى عدّة من الأصحاب غير ابي بن كعب أيضا كافية للاستناد إليها. هذا ... و أمّا رواية المخالف فضعيفة و غير ثابتة. قال ابن الحصّار: استثنى منها تسع آيات، و لا يصحّ به نقل. و سنتكلّم فيما زعموا صحّتها من روايات الاستثناء.»
الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص 446 و ۴۴۷: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يُحْشَرُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أُمَّةً وَاحِدَةً عَلَيْهِ سِيمَاءُ الْأَنْبِيَاءِ وَ هَيْبَةُ الْمُلُوكِ.»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني. (علی عبد الباری عطیه، محقق) (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمیة.
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی. (۱۳۷۹). مناقب آل ابی طالب علیهم السلام (ج ۱–4). قم: علامه.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۲۰). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز. (عبد السلام عبد الشافی محمد و جمال طلبه، محققین) (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمیة.
- ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی. (۱۴۲۲). زاد المسیر فی علم التفسیر. (عبد الرزاق مهدی، محقق) (ج ۱–4). بیروت: دار الکتاب العربي.
- ابوالفتوح رازی، حسین بن علی. (۱۴۰۸). روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن. (محمدمهدی ناصح و محمدجعفر یاحقی، مصححین) (ج ۱–20). مشهد: آستان قدس رضوی، بنياد پژوهشهای اسلامى.
- انصاری، عبد الله بن محمد. (۱۳۷۱). کشف الاسرار و عدة الابرار. (احمد بن محمد میبدی) (ج ۱–10). تهران: مؤسسه انتشارات امير کبير.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم. (عمر عمروی، محقق) (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. (محمد جواد بلاغی، محقق). تهران: انتشارات ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- کلینی، محمد بن یعقوب. (۱۴۰۷). الکافي. (محمد آخوندی و علی اکبر غفاری، محققین) (ج ۱–8). تهران: دار الکتب الإسلامیة.
- معرفت، محمدهادی. (۱۴۱۰). التمهید فی علوم القرآن (ج 6). قم: حوزه علمیه، مرکز مدیریت.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل. (عبدالله محمود شحاته، محقق) (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول. (کمال بسیونی زغلولی، محقق) (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 49؛ زاد المسیر، ابنجوزی، ج 2، ص 13؛ روض الجنان و روح الجنان، رازی، ج 7، ص 243؛ کشف الاسرار و عدة الابرار، انصاری، ج 3، ص 314؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 1، ص 437 و 438؛ مجمع البیان، طبرسی، ج 4، ص 433؛ جامع البیان، طبری، ج 7، ص 101 و 102؛ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 1، ص 552؛ اسباب النزول، واحدی، ص 216
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 10، ص 101 - 103
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 273
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 6، ص 36
- ↑ ر.ک. به تفاسیر مقاتل، بحر العلوم و زاد المسیر که پیش از این نقل شد.
- ↑ الکافي، کلینی، ج 1، ص 446 و 447
- ↑ ر.ک. به تفاسیر مجمع البیان، روض الجنان، کشف الاسرار، مناقب ابنشهرآشوب، اسباب النزول واحدی و جامع البیان که پیش از این نقل شد.
- ↑ التمهید، معرفت، ج 1، ص 135 تا 137
- ↑ مجمع البیان، طبرسی، ج 4، ص 421؛ التمهید، معرفت، ج 1، ص 136، 137 و 171
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 7، ص 102
- ↑ روح المعاني، آلوسی، ج 4، ص 104؛ مجمع البیان، طبرسی، ج 4، ص 433
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 6، ص 36؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 273
نظرات