سبب نزول آیه 107 و 108سوره توبه

از اسلامیکا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سبب نزول آیات  107  و  108  سوره توبه

1           آیه مربوط به سبب ‌نزول

«وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْني‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (107) لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ (108)» (التوبه، 107 و 108) (و آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است، و [نیز] کمینگاهی است برای کسی­که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند یاد می­کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم؛ و[لی] خدا گواهی می­دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند. (107) هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته­تر است که در آن [به عبادت] بایستی. در آن، مردانی هستند که دوست می­دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد!)[۱]

2          خلاصه سبب نزول

برای آیات 107 و 108 سوره توبه دو سبب نزول ذکر کرده­اند: 1. گروهی از انصار، به تحریک ابو عامر (از اشراف قبیله اوس، پدر حنظله و از دشمنان پیامبر) و با هدف ایجاد پایگاهی برای کفر و نفاق مسجدی ساختند که بعداً به­مناسبت همین آیات، مسجد ضرار نام گرفت. سازندگان مسجد، پس از فراغت از بنای آن، نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) رفتند و از ایشان خواستند که در آن مسجد نماز اقامه کند که به­موجب آن، آیات 107 و 108 سوره توبه نازل شد؛ 2. بر اساس روایات متعددی که در مصادر حدیثی نقل شده، سبب نزول فراز پایانی آیه 108 یعنی «فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ» (توبه، 108) (در آن، مردانی هستند که دوست­می­دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست­دارد!)[۱] عادت اهالی مسجد قبا در تطهیر خود با آب پس از قضای حاجت است. به نظر می­رسد هر دو سبب نزول ذکرشده قابل قبول باشد؛ زیرا اولاً هیچ تنافی میان آنها نیست؛ ثانیاً گزارش­های تاریخی متعدد، سبب نزول اول را تأیید می­کند؛ ثالثاً مضمون روایات دو سبب نزول با مفاد آیات یادشده کاملاً هم­خوانی و هماهنگی دارد.

3         بررسی تفصیلی سبب نزول

3.1        سبب نزول اول[۲]

گروهی از منافقان باهدف تفرقه میان مسلمانان مسجد ساختند.[۳]

برای آیات 107 و 108 سوره توبه دو سبب نزول بیان کرده­اند. مبتنی بر آنچه در مصادر روایی نقل شده، سبب نزول اول آیات 107 و 108 سوره توبه که در برخی روایات، آیات 109 و 110 نیز در کنارشان ذکر شده، آن است که گروهی از منافقان با هدف تفرقه میان مؤمنان و ایجاد پایگاهی برای کفر مسجدی ساختند.

طبق آنچه در برخی از کتب تحقیقی ذکر شده، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در آغازین روزهای ورود به مدینه، در منطقه قبا و محل سکونت قبائل بنی عوف ساکن شد. از میان این طوایف، افراد قبیله بنی عمرو بن عوف از حضرت استقبال کرده، قطعه زمینی از املاکشان را در اختیار پیامبر گذاشتند تا ایشان مسجدی در آنجا بنا کند که بعدها به مسجد قبا مشهور شد. افراد قبیله بنی سالم و بنی غنم بن عوف که از بستگان قبیله بنی عمرو بن عوف بودند، نسبت به اقدام آنان حسادت ورزیدند و همین امر سرآغاز پیدایش فکر بنای مسجدی معروف به ضرار شد.‏[۴] در کتب تاریخی و تفسیری، گزارش مفصلی درباره رخ­دادهای مربوط به ساخت مسجد ضرار نقل شده است و روایات مرتبط با این آیه نیز هرکدام با قدری اختلاف در نقل جزئیات، به بخشی از ماجرا اشاره کرده­اند که در ادامه، گزارشی از آنها ذکر خواهد شد.

عبدالله بن عباس نقل می‌کند: آیه شریفه 107 سوره توبه درباره گروهی از انصار نازل شد که به ساخت مسجدی (معروف به مسجد ضرار) اقدام کردند. أبو عامر (پدر حنظله و یکی از دشمنان پیامبر‏[۵] که محرّک اصلی ساخت مسجد بود) به گروهی از انصار گفت: مسجدتان را بسازید و هرچه نیرو و سلاح دارید، آماده کنید. من به­سوی قیصر پادشاه روم می­روم و با لشکری از سربازان رومی برمی­گردم و محمد و اصحاب او را از مدینه بیرون می­رانم. هنگامی که آنها ساخت مسجد را به پایان رساندند، نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) رفته به ایشان گفتند: ما به­تازگی مسجدی ساخته­ایم و دوست­داریم شما به مسجد ما بیایید و در آن نماز بخوانید و از خداوند برای ما برکت بخواهید. پس از این درخواست، آیه 108 و 109 سوره توبه نازل شد و پیامبر را از اقامه نماز در آن مسجد نهی کرد.‏[۶] این گزارش در برخی منابع دیگر از طریق خود عبدالله بن عباس و همچنین سعد بن ابی وقاص و با اندکی اختلاف در جزئیات، نقل شده است.‏[۷] در روایت دیگری از عبدالله بن عباس، ضمن نقل ماجرای ساخت مسجد ضرار، از بَخْدَج، وَدیعة بن حِزام و مُجَمَّع بن جاریه انصاری، به­عنوان سازندگان این مسجد نام برده شده است.‏[۸] أبا رُهْم غفاری، یکی از بیعت­کنندگان در زیر درخت سَمُرة در بیعت رضوان، با تفصیل بیشتری، سبب نزول آیه را این­گونه نقل می­کند: قبل از عزیمت پیامبر به جنگ تبوک، مسجد ضرار ساخته شد و سازندگانش نزد پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) که در حال مهیا­شدن برای جنگ بود، آمده، گفتند: ما برای بیماران و گرفتاران (که امکان حضور در مسجد قبا را ندارند) مسجدی ساختیم و دوست­می­داریم که شما به این مسجد بیایید و در آن نماز بخوانید. پیامبر به آنها فرمود: من هم­اکنون مهیای سفرم؛ ولی بعداز بازگشت از سفر در مسجد شما نماز خواهم خواند. پیامبر اکرم پس از بازگشت از جنگ تبوک، به منطقه ذی أوان رسید که در فاصله یک ساعتی از مدینه بود، و در آنجا از نیت سازندگان مسجد آگاه شد. سپس مالک بن دُخْشُم از قبیله بنی سالم بن عوف و مَعُن بن عَدِیّ را فراخواند و به آنها دستور داد که به مدینه بروند و آن مسجد را ویران کنند و آتش بزنند. مالک و مَعُن برای انجام مأموریت فوراً به مدینه بازگشتند. سپس مالک به نزد قبیله خود یعنی بنی سالم بن عوف رفت و شاخه نخلی از آنها گرفت، آن­را افروخت و همراه مَعُن به­سوی مسجد نفاق شتافت و درحالی­که عده­ای در مسجد بودند، آن را به آتش کشیدند و ویران کردند. أبی رُهْم می­گوید: آیه 107 سوره توبه درباره اهل این مسجد نازل شد.‏[۹] در روایت دیگری از زهري‏، يزيد بن رومان، عبد الله بن أبي بكر و عاصم بن عمر بن قتادة، همین داستان با اندکی اختلاف در جزئیات و با ذکر اسامی دوازده تن از سازندگان مسجد، نقل شده است.‏[۱۰] ابن عباس نیز در روایت دیگری مفاد همین داستان را مختصر نقل می­کند.‏[۱۱] سعید بن جبیر با اشاره به برخی دیگر از جزئیات، ماجرا را بدین­شکل نقل می­کند: افراد قبیله بنی عمرو بن عوف، مسجدی ساختند و از پیامبر خواستند که به مسجد آنها برود و در آن نماز اقامه کند. پیامبر خواسته آنها را پذیرفت و در آن مسجد نماز خواند. هنگامی­که افراد قبیله بنی غنم بن عوف، از بستگان قبیله بنی عمرو بن عوف، ماجرا را دیدند، حسادت ورزیده، گفتند: ما نیز همانند برادران خود مسجدی بنا کرده، از پیامبر می­خواهیم که در آن نماز بخواند؛ چه بسا ابو عامر نیز بازگردد و در این مسجد نماز بخواند. سپس مسجدی ساختند و از پیامبر برای اقامه نماز در آن دعوت کردند. هنگامی­که پیامبر قصد کرد به مسجد آنها برود، آیات 107 تا 110 سوره توبه نازل شد.‏[۱۲] بخشی از این روایت به­شکل مختصر در برخی منابع دیگر نیز نقل شده است.‏[۱۳] بعضی مصادر نیز بدون ذکر سند، بیان روی­داد بنای مسجد ضرار و آیات نازل­شده مربوط به آن را متعرض شده­اند.‏[۱۴]

3.1.1       مصادر سبب نزول

مصادری که سبب نزول را با اختلافی اندک بیان کرده­اند:

1.      تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛

2.      تفسیر القمی (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛

3.     تفسير القرآن العزيز (عبدالرزاق) (سنی، قرن 3، تفسیر روایی)؛

4.     تفسير القرآن العظيم (ابن ابى حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

5.     تفسير بحرالعلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

6.     جامع البيان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛

7.     شرح مشکل الآثار (طحاوی) (سنی، قرن 4، حدیثی)؛

8.     دلائل النبوة (سنی، قرن 5، تاریخی)؛

9.     اسباب نزول القرآن (واحدى) (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛

10.  التبيان في تفسير القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛

11.  الكشف و البيان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛

12.  تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی)؛

13.  الدر المنثور (سنی، قرن 10، تفسیر روایی).

3.1.2        بررسی سبب نزول[۱۵]

محققان رجالی معاصر از میان روایات متعدد سبب نزول اول، تنها سند روایت اول از عبدالله بن عباس و روایت آخر از سعید بن جبیر را معتبر دانسته­اند‏[۱۶] و سایر روایات را به­دلیل حذف برخی از راویان از انتهای سند (ارسال)، تظاهر برخی از راویان به اخذ حدیث از راوی قبل از خود از طریق سماع (تدلیس) و یا ضعیف بودن برخی از راویانی که در سلسله اسنادند، مانند داود بن الزَّبرِقان، تضعیف کرده­اند.‏[۱۷] بسیاری از مفسران، برخی مفصّل و برخی دیگر بااختصار، ذیل آیات 107 و 108 سوره توبه، این سبب نزول را ذکر کرده­اند.‏[۱۸]

3.2         سبب نزول دوم (التزام اهالی مسجد قبا به تطهیر با آب)[۱۹]

سبب نزول دومی که ذکر شده، مربوط به بخش دوم آیه 108 سوره توبه است که می­فرماید: «فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ» (در آن، مردانی هستند که دوست می­دارند، پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد.)[۱] روایات مربوط به سبب نزول دوم نیز متعدد، و در نقل پاره­ای از جزئیات با یکدیگر متفاوت است؛ ولی مفاد کلی همه آنها این است که خُلق و عادت اهالی مسجد قبا به تطهیر خود با آب پس از قضای حاجت، سبب نزول این فراز از آیه است.

ابی هریره نقل می­کند: بخش پایانی آیه 108 سوره توبه درباره اهالی مسجد قبا نازل شد که بعد از قضای حاجت، با آب خود را تطهیر می­کردند.‏[۲۰] در نقل دیگری از عُوَیمِ بن ساعِدَه انصاری آمده است: پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نزد اهالی مسجد قبا رفت و به آنها خبر داد که خداوند درباره طهور (پاک­کننده) مربوط به مسجد قبا، اهالی این مسجد را تحسین کرده است. پیامبر سپس درباره طهوری که با آن خود را تطهیر می­کنند از آنها پرسید. اهالی مسجد در پاسخ گفتند: ما همسایگانی از قوم یهود داشتیم که پس از قضای حاجت از غائط، با آب خود را تطهیر می­کردند. ما این را از آنها آموختیم.‏[۲۱] مشابه مضمون این روایت، از طریق عبدالله بن سلام نیز گزارش شده است.‏[۲۲] در روایت دیگری از ابی ایوب انصاری، جابر ابن عبدالله و انس بن مالک نقل شده است که پس از نزول فراز پایانی آیه 108 سوره توبه، پیامبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) خطاب به انصار فرمودند: خداوند ازلحاظ طهارت و پاکی، شما را تحسین کرده است. این کدام طهارت شماست که سبب نزول این آیه شده؟ انصار پاسخ دادند: ما برای نماز وضو می­گیریم و پس از جنابت غسل می­کنیم. حضرت فرمودند: آیا غیر از آنچه گفتید، کار دیگری نیز انجام می­دهید؟ انصار گفتند: ما دوست­داریم پس از قضای حاجت از غائط، با آب خود را تطهیر کنیم. پیامبر اکرم فرمودند: همین طهارت سبب شده خداوند از شما تمجید کند. پس به انجام آن پایبند باشید.‏[۲۳]. مفاد کلی روایات فوق با مضامین مشابه، توسط عبدالله بن عباس، أبی امامة، شعبی، حسن، عطاء، خزیمه بن ثابت، یحیی بن سهل انصاری، مُجَمَّع بن جاریه، حلبی و دیگران نیز نقل شده است.‏[۲۴]

3.2.1       مصادر سبب نزول

مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را بیان کرده­اند:

1.      سنن ابن ماجه (سنی، قرن 3، حدیثی)؛

2.      سنن ابی داود (سنی، قرن 3، حدیثی)؛

3.      سنن ترمذی (سنی، قرن 3، حدیثی)؛

4.      مسند امام محمد حنبل (سنی، قرن 3، حدیثی)؛

5.      التاریخ الکبیر (بخاری) (سنی، قرن 3، حدیثی)؛

6.      مصنف ابن ابی شیبه (سنی، قرن 3، حدیثی)؛

7.       فتوح البلدان (بلاذری) (سنی، قرن 3، تاریخی)؛

8.       تفسير القرآن العزيز (سنی، قرن 3، تفسیر روایی)؛

9.       سنن دار قطنی (سنی، قرن 4، حدیثی)؛

10.   مسند الشامیین (طبرانی) (سنی، قرن 4، حدیثی)؛

11.   المعجم الکبیر (طبرانی) (سنی، قرن 4، حدیثی)؛

12.   التفسير (العياشي) (شیعی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

13.   تفسير القرآن العظيم (ابن ابى حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

14.   جامع البيان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛

15.   معرفة السنن و الآثار (بیهقی) (سنی، قرن 5، حدیثی)؛

16.   التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛

17.   الكشف و البيان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛

18.   تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی)؛

19.   الدر المنثور (سنی، قرن 10، تفسیر روایی).

3.2.2       بررسی سبب نزول[۲۵]

بر اساس آنچه در کتب علمای رجالی معاصر آمده، از میان همه روایات مربوط به سبب نزول دوم، تنها روایت اول از أبی هریره و روایت دوم از عُوَیم بن ساعده معتبر است. البته این اعتبار از کنار هم قرارگرفتن این دو روایت در کنار روایات مشابه دیگر استفاده شده است و الاّ سند این دو روایت نیز فی حدّ نفسه ضعیف است.‏[۲۶] عده­ای از علما سند روایت سوم از ابی ایوب انصاری، جابر ابن عبدالله و انس بن مالک را نیز صحیح دانسته­اند.‏[۲۷] بیشتر، بلکه اکثریت قریب به اتفاق مفسران این سبب را ذکر کرده­اند. طبری پس از اشاره به مفاد روایات سبب نزول، احادیث مربوط به آن را مفصل نقل می­کند.‏[۲۸] طوسی و طبرسی دو احتمال را در معنای آیه مطرح می­کنند: یکی تطهیر از ذنوب و دیگری تطهیر از نجاسات. سپس به برخی از روایات سبب نزول اشاره می­کنند.‏[۲۹] ابن عطیه تنها اشاره­ای کوتاه به مفاد کلی روایات سبب نزول کرده است.‏[۳۰]

یکی از بحث­های مطرح شده در کلمات مفسران ذیل آیه 108 سوره توبه آن است که مقصود از مسجد در فراز «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ» (آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته­تر است که در آن [به عبادت]  بایستی)[۱] کدام مسجد است؟ بر اساس آنچه در کتب روایی نقل شده در رابطه با مصداق مسجدی که خداوند در این آیه درباره آن صحبت کرده، دو احتمال هست: یکی مسجد النبی و دیگری مسجد قبا. تعدادی از روایات بر این مطلب تصریح می­کند که مقصود از این مسجد، مسجد النبی است‏[۳۱] و در مقابل، روایات مربوط به سبب نزول بخش پایانی آیه نشان می­دهد مسجد یادشده در این آیه، مسجد قباست. از جمله مفسرانی که این بحث را بررسی کرده­اند، شوکانی، آلوسی، طباطبایی و ابن عاشورند. شوکانی روایاتی که احتمال اول (مسجد النبی) را ثابت می­کند بر روایاتی که احتمال دوم (مسجد قبا) را ثابت می­کند، ترجیح داده؛[۳۲] ولی آلوسی در جمع بین روایات، توقف کرده است.[۳۳] طباطبایی در ردّ روایات دسته اول می­گوید: این روایات مخالف ظاهر آیه است؛ زیرا با توجه به روایات سبب نزول اول، این آیه در مقام مقایسه میان دو مسجد ضرار و مسجد قباست. بنابراین معنی ندارد مقصود از مسجد در ابتدای آیه مسجدی باشد که هیچ ربطی به این جریان ندارد. وی با این استدلال، روایات سبب نزول آیه را می­پذیرد.[۳۴] ابن عاشور مدعی است که مسجد یادشده در آیه «مسجدی است که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده» و این یک عنوان کلی است که قابلیت انطباق بر هر دو مسجد را دارد؛ بنابراین بین دو دسته روایات هیچ تعارضی نیست.‏[۳۵] قاسمی در تفسیر خود به سبب نزول دوم اشاره­ای نکرده است.

4        بررسی نهایی سبب نزول آیات  107  و  108 سوره توبه[۳۶]

گویا با درنظرداشتن چند نکته، هر دو سبب نزول قابل پذیرش است:

1. بین دو سبب نزول تنافی و تعارضی نیست؛ به­ویژه اگر گفته شود که سبب نزول اول منحصراً درباره آیه 107 سوره توبه است؛

2. شواهد تاریخی متعدد، قضیه بنای مسجد ضرار و نزول آیات مربوط با آن را تأیید می­کند.‏[۳۷] بدین نکته نیز باید توجه داشت که اختلاف در مفاد روایات سبب نزول اول ناشی از آن است که هریک از راویان، تنها اقدام به نقل بخشی از ماجرای مسجد ضرار کرده­اند؛ بنابراین تعارضی میان آنها نیست؛

3. مضمون روایات سبب نزول اول و دوم، با مفاد آیات هماهنگی و انسجام دارد؛

4. روایات هر دو سبب نزول از طرق متعدد و متکثّر نقل شده است و همین امر سبب حصول اطمینان نسبت به صدور حداقل برخی از آنها می­شود.

5        مستندات

5.1        مستند 1

موسوعة التاريخ الإسلامي، ج 3، ص 436 - 435: «كان يسكن في قباء أبناء عوف: بنو عمرو بن عوف، و سالم بن عوف، و غنم بن عوف. و بادر بنو عمرو بن عوف لاستقبال الاسلام و المسلمين المهاجرين و أنزلوهم منازلهم و تبرّعوا بقطعة من أرضهم لبناء المسجد، فعرف بمسجد بني عمرو بن عوف، و هو مسجد قباء. و أسلم أبناء عمومتهم: بنو سالم‌  و بنو غنم على غير ايمان و اخلاص بل بشي‌ء من شوب ريب النفاق، فحسدوا بني عمّهم عمرو بن عوف على مسجدهم: و كانوا يجتمعون مع بني عمومتهم بني عمرو بن عوف في مسجدهم فيلتفت بعضهم الى بعض و يتناجون فيما بينهم فيلحظهم المسلمون بأبصارهم، فشقّ ذلك عليهم و أرادوا مسجدا يكونون فيه لا يغشاهم فيه إلاّ من يريدون ممّن هو على مثل رأيهم‌. فبنوا المسجد من دار وديعة بن ثابت جار أبي عامر الراهب الفاسق، و أعانهم أبو لبابة بن عبد المنذر بخشب من دون أن يكون منهم‌.»

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 380: «حنظلة الغسيل، و هو حنظلة بن أبى عامر الراهب الأنصاري الأوسي، من بنى عمرو بن عوف. قال ابن إسحاق: هو حنظلة بن أبى عامر، و اسم أبى عامر عمرو بن صيفي بن زيد بن أمية بن ضبيعة و يقال: اسم أبى عامر الراهب عبد عمرو ابن صيفي بن زيد بن أمية بن ضبيعة. و يقال: ابن صيفي بن النعمان بن مالك بن أميّة بن ضبيعة بن زيد [بن مالك بن‏] عوف بن عمرو بن عوف [بن مالك بن الأوس بن حارثة الأنصاري الأوسي‏] و أبوه أبو عامر، كان يعرف بالراهب في الجاهلية، و كان هو و عبد الله بن أبىّ بن سلول قد نفسا على رسول الله صلى الله عليه و سلم ما من الله به عليه. فأما عبد الله بن أبىّ بن سلول فآمن ظاهره و أضمر النفاق، و أما أبو عامر فخرج إلى مكة، ثم قدم مع قريش يوم أحد محاربا، فسمّاه رسول الله صلى الله عليه و سلم أبا عامر الفاسق، فلما فتحت مكة لحق بهرقل هاربا إلى الروم، فمات كافرا عند هرقل.»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 19 - 18: «حدثني المثني، قال: ثنا عبد الله، قال: ثني معاوية، عن علي، عن ابن عباس‏، قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً و هم أناس من الأنصار ابتنوا مسجد الضرار ا، فقال لهم أبو عامر: ابنوا مسجدكم الضرار، و استعدوا بما استطعتم من قوة و من سلاح، فإني ذاهب إلى قيصر ملك الروم فآتي بجند من الروم فأخرج محمدا و أصحابه النبي عليه الصلاة و السلام فلما فرغوا من مسجدهم الضرار أتوا النبي عليه الصلاة و السلام، فقالوا: قد فرغنا من بناء مسجدنا الضرار، فنحب أن تصلي فيه و تدعو لنا بالبركة. فأنزل الله فيه: لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ‏ إلى قوله: وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين‏.»

دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة (بیهقي)، ج 5، ص 263 - 262: «أَخْبَرَنَا أَبُو زَكَرِيَّاءَ بْنُ أَبِي إِسْحَاقَ الْمُزَكِّي، أَنْبَأَنَا أَبُو الْحَسَنِ الطَّرَائِفِيُّ، حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، فِي قَوْلِهِ: «وَالَّذِينَ اتخذوا مسجدا ضرارا» هُمْ أُنَاسٌ مِنَ الْأَنْصَارِ ابْتَنَوْا مَسْجِدًا، فَقَالَ لَهُمْ أَبُو عَامِرٍ: ابْنُوا مَسْجِدَكُمْ وَاسْتَمِدُّوا مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ سِلَاحٍ، فَإِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى قَيْصَرَ مَلَكِ الرُّومِ فَآتِيَ بِجُنْدٍ مِنَ الرُّومِ، فَأُخْرِجَ مُحَمَّدًا وَأَصْحَابَهُ فَلَمَّا فَرَغُوا مِنْ مَسْجِدِهِمْ أَتَوَا النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: إِنَّا قَدْ فَرَغْنَا مِنْ بِنَاءِ مَسْجِدِنَا، فَنُحِبُّ أَنْ تُصَلِّيَ فِيهِ وَتَدْعُوَ بِالْبَرَكَةِ، فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ- يَعْنِي مَسْجِدَ قُبَاءَ- أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا إِلَى قَوْلِهِ: شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ- يَعْنِي قَوَاعِدَهُ- وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ لَا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ- يَعْنِي الشَّكَّ- إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ يَعْنِي الْمَوْتَ.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 4، ص 185: «...كما قال علي بن أبي طلحة عن ابن عباس في الآية، هم أناس من الأنصار بنوا مسجدا. فقال لهم أبو عامر: ابنوا مسجدا و استعدوا بما استطعتم من قوة و من سلاح فإني ذاهب إلى قيصر ملك الروم فآتي بجنود من الروم و أخرج محمدا و أصحابه، فلما فرغوا من مسجدهم أتوا النبي صلى اللّه عليه و سلم فقالوا له: قد فرغنا من بناء مسجدنا فنحب أن تصلي فيه و تدعو لنا بالبركة، فأنزل اللّه عز و جل‏ لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً إلى قوله: الظَّالِمِين.‏»

تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 6، ص 1878: «حدثنا أبي ثنا أبو صالح ثنا معاوية بن صالح عن علي بن أبى طلحة عن ابن عباس‏ قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً و هم أناس من الأنصار ابتنوا مسجدا فقال لهم أبو عامر: ابنوا مسجدكم و استمدوا بما استطعتم من قوة و سلاح؛ فإني ذاهب إلي قيصر ملك الروم فآتى بجند من الروم، فأخرج محمدا و أصحابه.»

اسباب النزول (واحدی)، ص 265: «أخبرنا محمد بن إبراهيم بن محمد بن يحيى، حدثنا [أبو] العباس بن إسماعيل بن عبد اللَّه بن مِيكَال، أخبرنا عبد اللَّه بن أحمد بن موسى الأهْوَازِيّ، أخبرنا إسماعيل بن زكريا، حدثنا داود بن الزّبْرِقان، عن صخر بن جُوَيْرِية عن عائشة بنت سعد بن أبي وقاص، عن أبيها، قال: إن المنافقين عرضوا المسجد يبنونه ليُضَاهِئُوا به مسجد قُباء، و هو قريب منه، لأبي عامر الراهب، يرْصُدُونَهُ إذا قَدِمَ ليكون إمامهم فيه. فلما فرغوا من بنائه أتوا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، فقالوا: يا رسول اللَّه إنا [قد] بنينا مسجداً فصل فيه حتى نتخذه مصلى. فأخذ ثوبه ليقوم معهم، فنزلت هذه الآية: لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً.»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 19: «حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس‏، قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ قال: لما بنى رسول الله صلى الله عليه و سلم مسجد قباء، خرج رجال من الأنصار منهم بخدج جد عبد الله بن حنيف، و وديعة بن حزام، و مجمع بن جارية الأنصاري، فبنوا مسجد النفاق، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم لبخدج:" ويلك ما أردت إلى ما أرى؟" فقال: يا رسول الله، و الله ما أردت إلا الحسنى و هو كاذب. فصدقه رسول الله و أراد أن يعذره، فأنزل الله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ يعني رجلا منهم يقال له أبو عامر كان محاربا لرسول الله صلى الله عليه و سلم، وكان قد انطلق إلى هرقل، فكانوا يرصدون أبا عامر أن يصلي فيه، وكان قد خرج من المدينة محاربا لله و رسوله. وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج  6، ص  1879: «أخبرنا محمد بن سعد فيما كتب إلى حدثني أبي حدثني عمي عن أبيه عن جده عن ابن عباس‏ قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً قال: لما بنى رسول الله صلى الله عليه و سلم مسجد قباء خرج رجال من الأنصار منهم بحزج جد عبد الله بن حنيف و وديعة بن خذام و مجمع بن جارية الأنصاري فبنوا مسجد النفاق فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم لبحزج: ويلك يا بحزج ما أردت إلى ما أرى؟ قال: يا رسول الله، و الله ما أردت إلّا الحسنى و هو كاذب، فصدقه رسول الله- صلى الله عليه و سلم- و أراد أن يعذره، فأنزل الله‏ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً.»

تخريج الأحاديث و الآثار الواقعة في تفسير الكشاف (الزمخشري)، ج 2، ص 101: «وَرَوَى ابْن مرْدَوَيْه فِي تَفْسِيره من حَدِيث مُحَمَّد بن إِسْحَاق قَالَ ذكر ابْن شهَاب الزُّهْرِيّ عَن ابْن أكيمَة اللَّيْثِيّ عَن ابْن أخي أبي رهم الْغِفَارِيّ أَنه سمع أَبَا رهم الْغِفَارِيّ وَكَانَ مِمَّن بَايع تَحت الشَّجَرَة قَالَ أقبل رَسُول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم َ حَتَّى نزل بِذِي أَوَان بَينه وَبَين الْمَدِينَة سَاعَة من نَهَار فَأَتَاهُ من مَسْجِد ضرار وَهُوَ يتجهز إِلَى تَبُوك فَقَالُوا يَا رَسُول الله إِنَّا بنينَا مَسْجِدا لذِي الْعلَّة وَالْحَاجة وَاللَّيْلَة الشَّاتِيَة وَإِنَّا نحب أَن تَأْتِينَا فَتُصَلِّي فِيهِ فَقَالَ (إِنِّي عَلَى جنَاح سفر وَحَال شغل وَلَو قدمنَا إِن شَاءَ الله أَتَيْنَاكُم فصلينا لكم فِيهِ) فَلَمَّا نزل بِذِي أَوَان أَتَاهُ خبر الْمَسْجِد فَدَعَا رَسُول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم َ مَالك بن الدخشم ومعن بن عدي فَقَالَ (انْطَلقَا إِلَى هَذَا الْمَسْجِد الظَّالِم أَهله فَاهْدِمَاهُ واحرقاه) فَخَرَجَا مُسْرِعين حَتَّى أَتَيَا بني سَالم بن عَوْف وهم رَهْط مَالك بن الدخشم فَقَالَ مَالك لِمَعْنٍ أَنْظرنِي حَتَّى أخرج إِلَيْك فَدخل إِلَى أَهله وَأخذ سَعَفًا من النّخل فَأشْعلَ فِيهِ نَارا ثمَّ خرجا يَشْتَدَّانِ وَفِيه أَهله فَحَرقَاهُ وَهَدَمَاهُ وَنزل فيهم وَالَّذين اتَّخذُوا مَسْجِدا ضِرَارًا الْآيَة.»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 18 - 17: «حدثنا ابن حميد، قال: ثنا سلمة، عن ابن إسحاق، عن الزهري‏ و يزيد بن رومان، و عبد الله بن أبي بكر، و عاصم بن عمر بن قتادة و غيرهم‏، قالوا: أقبل رسول الله صلى الله عليه و سلم يعني من تبوك حتى نزل بذي أوان، بلد بينه تبوك وبين المدينة ساعة من نهار. وكان أصحاب مسجد الضرار قد كانوا أتوه و هو يتجهز إلى تبوك، فقالوا: يا رسول الله إنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية، و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه فقال:" إني على جناح سفر و حال شغل" أو كما قال رسول الله صلى الله عليه و سلم" و لو قد قدمنا أتيناكم إن شاء الله فصلينا لكم فيه". فلما نزل بذي أوان أتاه خبر المسجد الضرار، فدعا رسول الله صلى الله عليه و سلم مالك بن الدخشم أخا بني سالم بن عوف و معن بن عدي أو أخاه عاصم بن عدي أخا بني العجلان، فقال:" انطلقا إلى هذا المسجد الضرار الظالم أهله فاهدماه و حرقاه" فخرجا سريعين حتى أتيا بني سالم بن عوف، و هم رهط مالك بن الدخشم، فقال مالك لمعن: أنظرني حتى أخرج إليك بنار من أهلي فدخل أهله فأخذ سعفا من النخل، فأشعل فيه نارا، ثم خرجا يشتدان حتى دخلا المسجد الضرار و فيه أهله، فحرقاه و هدماه، و تفرقوا عنه. و نزل فيهم من القرآن ما نزل: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً إلى آخر القصة. وكان الذين بنوه اثني عشر رجلا: خذام بن خالد من بني عبيد بن زيد أحد بني عمرو بن عوف و من داره أخرج مسجد الشقاق، و ثعلبة بن حاطب من بني عبيد و هو إلى بني أمية بن زيد، و معتب بن قشير من بني ضبيعة بن زيد، و أبو حبيبة بن الأزعر من بني ضبيعة بن زيد، و عباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف من بني عمرو بن عوف، و جارية بن عامر و ابناه: مجمع بن جارية، و زيد بن جارية، و نبتل بن الحرث و هم من بني ضبيعة، و بخدج و هو إلى بني ضبيعة، و بجاد بن عثمان و هو من بني ضبيعة، و وديعة بن ثابت و هو إلى بني أمية رهط أبي لبابة بن عبد المنذر.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ص 186 - 185: «و قال محمد بن إسحاق بن يسار، عن الزهري و يزيد بن رومان و عبد اللّه بن أبي بكر و عاصم بن عمر بن قتادة و غيرهم، قالوا: أقبل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يعني من تبوك حتى نزل بذي أوان بلد بينه و بين المدينة ساعة من نهار، و كان أصحاب مسجد الضرار قد كانوا أتوه و هو يتجهز إلى تبوك فقالوا: يا رسول اللّه إنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية، و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه، فقال: «إني على جناح سفر و حال شغل» أو كما قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم «و لو قد قدمنا إن شاء اللّه تعالى أتيناكم فصلينا لكم فيه». فلما نزل بذي أوان أتاه خبر المسجد فدعا رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم مالك بن الدخشم أخا بني سالم بن عوف، ومعن بن عدي أو أخاه عامر بن عدي أخا بلعجلان فقال: «انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله فاهدماه و حرقاه» فخرجا سريعين حتى أتيا بني سالم بن عوف، و هم رهط مالك بن الدخشم. فقال مالك لمعن: أنظرني حتى أخرج إليك بنار من أهلي، فدخل أهله فأخذ سعفا من النخل فأشعل فيه نارا ثم خرجا يشتدان حتى دخلا المسجد و فيه أهله، فحرقاه و هدماه و تفرقوا عنه، و نزل فيهم من القرآن ما نزل‏ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً إلى آخر القصة. و كان الذين بنوه اثني عشر رجلا: خذام بن خالد من بني عبيد بن زيد أحد بني عمرو بن عوف، و من داره أخرج مسجد الشقاق، و ثعلبة بن حاطب من بني عبيد و موالي بني أمية بن زيد، و معتب بن قشير من بني ضبيعة بن زيد، و أبو حبيبة بن الأزعر من بني ضبيعة بن زيد، و عباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف من بني عمرو بن عوف، و حارثة بن عامر و ابناه مجمع بن حارثة و زيد بن حارثة و نبتل الحارث و هم من بني ضبيعة و مخرج، و هم من بني ضبيعة، و بجاد بن عثمان و هو من بني ضبيعة، و وديعة بن ثابت، و موالي بني أمية رهط أبي لبابة بن عبد المنذر.»

الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 3، ص 276: «و أخرج ابن اسحق و ابن مردويه عن ابن عباس قال‏ دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم مالك بن الدخشم فقال مالك لعاصم أنظرني حتى أخرج إليك بنار من أهلي فدخل على أهله فأخذ سعفات من نار ثم خرجوا يشتدون حتى دخلوا المسجد وفية أهله فحرقوه و هدموه و خرج أهله فتفرقوا عنه فانزل الله في شان المسجد وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً إلى قوله‏ عَلِيمٌ حَكِيم‏.»

شرح مشكل الآثار، ج 12، ص 173: «مَا قَدْ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَرْزُوقٍ , حَدَّثَنَا عَارِمٌ , حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ , عَنْ أَيُّوبَ -[174]- عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ: " ذُكِرَ أَنَّ بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، ابْتَنَوْا مَسْجِدًا، فَبَعَثُوا إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَأْتِيَهُمْ، فَيُصَلِّيَ فِي مَسْجِدِهِمْ، فَلَمَّا أَنْ رَأَى ذَلِكَ إِخْوَتَهُمْ بَنُو غَنْمِ بْنِ عَوْفٍ، حَسَدُوهُمْ، فَقَالُوا: نَبْنِي نَحْنُ أَيْضًا مَسْجِدًا كَمَا ابْتَنَى إِخْوَانُنَا، وَنُرْسِلُ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَعَلَّ أَبَا عَامِرٍ أَنْ يَمُرَّ بِنَا، فَيُصَلِّيَ فِيهِ، فَبَنَوْا مَسْجِدًا، وَأَرْسَلُوا إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَأْتِيَهُمْ، فَيُصَلِّيَ فِي مَسْجِدِهِمْ كَمَا صَلَّى فِي مَسْجِدِ إِخْوَتِهِمْ، فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَامَ لِيَأْتِيَهُمْ، أَوْ هَمَّ أَنْ يَأْتِيَهُمْ، فَأَنْزَلَ اللهُ تَعَالَى: {وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ} [التوبة: 107] إِلَى قَوْلِهِ: {لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ} [التوبة: 110].»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 19: «حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا سويد بن عمرو، عن حماد بن زيد، عن أيوب، عن سعيد بن جبير: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً قال: هم بنو غنم بن عوف‏.»

تفسیر القرآن العزیز المسمّی تفسیر عبد الرزاق، ج 2، ص 165: «عَنْ مَعْمَرٍ , عَنْ أَيُّوبَ , عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: {وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا} [التوبة، 107] قَالَ: "هُمْ حَيٌّ يُقَالُ لَهُمْ: بَنُو غَنْمٍ".»

تفسیر مقاتل، ج 5، ص 196 - 195: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً يعنى مسجد المنافقين‏ وَ كُفْراً فى قلوبهم يعنى النفاق‏ وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ نزلت فى اثنى عشر رجلا من المنافقين و هم من الأنصار كلهم من بنى عمرو بن عوف منهم: حرح‏ بن خشف، و حارثة بن عمرو ، و ابنه زيد بن حارثة، و نفيل بن الحرث‏ ، و وديعة بن ثابت، و حزام‏ بن خالد ، و مجمع بن حارثة، قالوا: نبنى مسجدا نتحدث فيه و تخلوا فيه فإذا رجع أبو عامر الراهب‏  اليهودي من الشام أبو حنظلة- غسيل الملائكة، قلنا له: بنيناه لتكون إمامنا فيه فذلك قوله: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ يعنى أبا عامر الذي كان يسمى الراهب لأنه كان يتعبد و يلتمس العلم فمات كافرا بقنسرين لدعوة النبي- صلى اللّه عليه و سلم-، و أنهم أتوا النبي- صلى اللّه عليه و سلم- فقالوا: يبعد علينا المشي إلى الصلاة «فأذن لنا فى بناء مسجد فأذن لهم‏ ففرغوا» منه يوم الجمعة فقالوا للنبي- صلى اللّه عليه و سلم-: من يؤمهم؟ قال رجل منهم. فأمر مجمع بن حارثة أن يؤمهم فنزلت هذه الآية و حلف مجمع ما أردنا ببناء المسجد إلا الخير فأنزل اللّه- عز و جل- فى مجمع‏ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏.»

تفسير القمي، ج 1، ص 305: «قَوْلُهُ‏ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً فَإِنَّهُ كَانَ سَبَبُ نُزُولِهَا- أَنَّهُ جَاءَ قَوْمٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ تَأْذَنُ لَنَا أَنْ نَبْنِيَ مَسْجِداً فِي بَنِي سَالِمٍ لِلْعَلِيلِ وَ اللَّيْلَةِ الْمَطِيرَةِ وَ الشَّيْخِ الْفَانِي- فَأَذِنَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى تَبُوكَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَتَيْتَنَا فَصَلَّيْتَ فِيهِ- قَالَ ص أَنَا عَلَى جَنَاحِ السَّفَرِ- فَإِذَا وَافَيْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَتَيْتُهُ فَصَلَّيْتُ فِيهِ- فَلَمَّا أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ تَبُوكَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةُ فِي شَأْنِ الْمَسْجِدِ- وَ أَبِي عَامِرٍ الرَّاهِبِ وَ قَدْ كَانُوا حَلَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّهُمْ يَبْنُونَ ذَلِكَ لِلصَّلَاحِ وَ الْحُسْنَى- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ‏ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ- وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ يَعْنِي أَبَا عَامِرٍ الرَّاهِبَ كَانَ يَأْتِيهِمْ- فَيَذْكُرُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَصْحَابَهُ‏ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون‏.»

تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 78 - 77: «نزلت الآية في سبعة عشر من المنافقين من بني عمرو بن عوف، قالوا: تعالوا نبني مسجدا يكون فيه متحدثنا و مجمع رأينا. فانطلقوا إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، فسألوه أن يأذن لهم في بناء المسجد، و قالوا: قد بعد علينا المسير إلى الصلاة معك، فتفوتنا الصلاة، فاذن لنا أن نبني مسجدا لذوي العلّة و الليلة المطيرة. فأذن لهم، و كانوا ينتظرون رجوع أبي عامر الراهب من الشام، و كان النبي صلّى اللّه عليه و سلّم سماه فاسقا، و قال: «لا تقولوا راهب و لكن قولوا فاسق»، و قد كان آمن بالنبي صلّى اللّه عليه و سلّم مرتين ثم رجع عن الإسلام، فدعا عليه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فمات كافرا. فلما ظهر أمرهم و نفاقهم، جاءوا يحلفون‏ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ أي: أردنا ببنيانه خيرا فنزل‏ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً يعني: بنوا المسجد للضرار و الكفر و للتفريق بين المؤمنين، لكي يصلي بعضهم في مسجد قباء، و بعضهم في مسجدهم، و ليجتمع الناس إلى مسجدهم و يتفرق أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم. وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏، يعني: انتظارا لمن هو كافر باللّه و رسوله‏ من قبل بناء المسجد، أن يقدم عليهم لهم من قبل الشام، و هو أبو عامر الراهب. وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏، يعني: ما أردنا ببناء المسجد إلّا صوابا، لكيلا تفوتنا الصلاة بالجماعة، و لكي يرجع أبو عامر الراهب ليسلم. وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏ فيما حلفوا، و إنّما اجتمعوا فيه لإظهار النفاق و الكفر.»

اسباب النزول (واحدی)، ص 265 - 264: «قال المفسرون: إن بني عَمْرو بن عَوْف، اتخذوا مسجد قُبَاء، و بعثوا إلى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم أن يأتيهم، فأتاهم فصلى فيه، فحسدهم إخوتهم بنو غُنْم بن عوف، و قالوا: نبني مسجداً و نرسل إلى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم ليصلي فيه كما صلى في مسجد إخواننا، و ليصل فيه أبو عامر الراهب إذا قدم من الشام. و كان أبو عامر قد ترهب في الجاهلية و تنصّر و لبس المُسُوح، و أنكر دين الحنيفية لمَّا قَدِم رسولُ اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم المدينة و عاداه، و سماه النبي عليه السلام: أبا عامر الفاسق، و خرج إلى الشام، و أرسل إلى المنافقين: أن [أعدوا و] استعدوا بما استطعتم من قوة و سلاح، و ابنوا لي مسجداً فإني ذاهب إلى قيصر، فآتي بجند الروم، فأُخرج محمداً و أصحابَه، فبنوا [له‏] مسجداً إلى جنب مسجد قُباء، و كان الذين بنوه اثني عشر رجلًا: خِذَام بن خالد، و من داره أخرج مسجد الشقاق و ثَعْلَبة بن حاطِب و مُعَتب بن قُشَير، و أبو حَبِيبَة بن الأزعر و عبَّاد بن حُنَيف و جارية بن عامر و ابناه مجمع و زيد، و نَبْتَل بن حارث [و بحْزَج‏] و بِجَاد بن عثمان، و وديعة بن ثابت. فلما فرغوا منه أتوا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فقالوا: إنا [قد] بنينا مسجداً لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية، و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه. فدعا بقميصه ليلبسه و يأتيهم، فنزل عليه القرآن، و أخبره اللَّه عز و جل خبر مسجد الضرار و ما هموا به. فدعا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم مالك بن الدُّخْشُم، و مَعْن بن عَدِيّ، و عامر بن السَّكَن، و وَحْشِيَّاً قاتل حمزة، و قال لهم: انطلقوا إلى هذا المسجد الظالم أهلُه، فاهدموه و أحرقوه. فخرجوا، و انطلق مالك و أخذ سعفاً من النخل فأشعل فيه ناراً، ثم دخلوا المسجد و فيه أهله، فحرقوه و هدموه، و تفرق عنه أهله. و أمر النبي صلى اللَّه عليه و سلم أن يتخذ ذلك كناسة تلقى فيها الجيف و النتن و القمامة. و مات أبو عامر بالشك وحيداً غريباً.»

التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 297: «نزلت هذه الآية في اثني عشر رجلا من المنافقين، قال الفراء: كانوا من بني عمرو ابن عوف من الأنصار. و قال غيره: كانوا من بني غنم ابن عوف من الأنصار الذين بنوا مسجد الضرار. و قيل انهم كانوا خمسة عشر رجلا منهم عبد اللَّه بن نفيل- في قول الواقدي- و قال ابن إسحاق: هو نفيل بن الحارث و لم يذكر عبد اللَّه و هذا المختلف في اسمه هو الذي كان ينقل حديث النبي الى المنافقين فأعلم اللَّه نبيه ذلك. و أخبر اللَّه عنهم انهم بنوا المسجد الذي بنوه ضراراً اي مضارة.»

الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 5، ص 93 - 92: «قال المفسرون‏: إنّ بني عمر بن عوف اتخذوا مسجد قبا و بعثوا الى رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم يأتيهم فأتاهم فصلى فيهم فحسدهم إخوتهم بنو غنم ابن عوف، و قالوا: نبني مسجدا و نرسل الى رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم يصلي فيه كما صلى في مسجد إخوتنا و ليصلي فيه أبو عامر النعمان الراهب إذا قدم من الشام و كان أبو عامر رجلا منهم و هو أبو حنظلة غسيل الملائكة و كان قد ترهّب في الجاهلية و تنصّر و لبس المسوح. فلما قدم النبي صلى اللّه عليه و سلّم المدينة قال له أبو عامر: ما هذا الذي جئت به؟ قال: «جئت بالحنيفيّة دين إبراهيم»، قال أبو عامر: فأنا عليها قال النبي صلى اللّه عليه و سلّم: «فإنك لست عليها» قال: بلى و لكنك أدخلت في الحنيفيّة ما ليس منها، فقال النبي صلى اللّه عليه و سلّم: «ما فعلت و لكني جئت بها بيضاء نقية»، فقال للنبي صلى اللّه عليه و سلّم: أمات الله الكاذب منّا طريدا وحيدا، فقال رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم: «آمين»، و سمي العامر الفاسق. فلما كان يوم أحد قال أبو عامر لرسول الله صلى اللّه عليه و سلّم: إن أجد قوما يقاتلونك إلّا قاتلتك معهم، فلم يزل يقاتله الى يوم حنين فلما انهزمت هوازن خرج الى الروم يستنصر و أرسل الى المنافقين أن استعدوا بما استطعتم من قوة و سلاح و ابنوا لي مسجدا فإني ذاهب الى قيصر ملك الروم فآت بجند من الروم فأخرج محمدا و أصحابه، و ذلك قوله تعالى: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ فبنوا مسجدا الى جنب مسجد قبا و كان الذين بنوه اثنا عشر رجلا: خذام بن خالد و من داره أخرج المسجد، و ثعلبة بن حاطب، و معتب بن قشير، و أبو الأرعد، و عباد بن حنيف، و حارثة بن عامر، [و جارية و ابناه‏] «1» مجمّع و زيد، و نبتل بن الحارث. و لحاد بن عثمان، و وديعة ابن ثابت، و كان يصلي بهم مجمع بن يسار، فلما فرغوا أتوا رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم و هو يتجهز الى تبوك، و قالوا: يا رسول الله إنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه و تدعو بالبركة، فقال رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم: «إني على جناح السفر و لو قدمنا إن شاء الله أتيناكم فصلينا لكم فيه». فلما انصرف رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم من تبوك و نزل [بذي أوان‏] بلد بينه و بين المدينة ساعة، فسألوه إتيان مسجدهم فدعا بقميصه ليلبسه و يأتيهم فنزل عليه القرآن فأخبره الله عزّ و جلّ خبر مسجد الضرار و ما هموا به فدعا رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم مالك بن الدخشم و معن بن عدي و عامر بن السكن و الوحشي قاتل حمزة و قال لهم: «انطلقوا الى هذا المسجد الظالم أهله فاهدموه و أحرقوه» فخرجوا سريعا حتى أتوا سالم بن عوف و أتوا رهط مالك بن الدخشم فقال مالك لهم: انتظروا حتى آتي لكم بنار من أهلي فدخل أهله فأخذ سعفا من النخل فأشعل فيه نارا ثم خرجوا ينشدون‏ حتى دخلوا المسجد و فيه أهله فحرقوه و هدّموه و تفرّق عنه أهله و امر النبي صلى اللّه عليه و سلّم أن يتخذ ذلك كناسة تلقى فيه الجيف و الدنس و القمامة، و مات أبو عامر الراهب بالشام وحيدا غريبا.»

5.2        مستند 2

الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 2، ص 329 و 332: «عن عبدالله بن عباس قوله «و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا» هم أناس من الانصار... قلنا: و هذا اسناد حسن – ان شاء الله – و أعلی بعلتین، و رددنا علیهما مراراً – عن سعید بن جبیر قال ذکر أن بنی عمرو بن عوف... قلنا: هذا مرسل رجاله ثقات. ... و أخرجه عبدالرزاق .. و الطبری ... من طریق معمر عن أیوب عن سعید بن جبیر؛ قال: هم حیّ یقال لهم بنو غنم. قلنا: و هذا – أیضا – مرسل صحیح.»

الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 2، ص 332 - 330: «عن عبد الله بن عباس؛ قال : لما بنی رسول الله صلى الله عليه وسلم مسجد قباء .... : قلنا: و هذا إسناد ضعیف جدا مسلسل بالعوفیین الضعفاء. عن أبی رهم، کلثوم بن الحصین الغفاری و کان ممن بایع تحت الشجرة .... : قلنا: و هو ضعیف، ابن اسحاق مدلّس و لم یصرح بالتحدیث. عن ابن اسحاق عن الزهری و یزید بن رومان و عبدالله بن ابی بکر و عاصم بن عمر بن قتادة، قالوا: اقبل رسول الله، یعنی من تبوک حتی نزل بذی أوان ... : قلنا: و هذا أیضا ضعیف لإرساله و تدلیس ابن اسحاق. عن سعد بن ابی وقاص قال ان المنافقین عرضوا بمسجد یبنون یضاهون به مسجد قباء ... : قلنا: و هو اسناد ضعیف جدا، داود بن الزبرقان متروک الحدیث.»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 20 - 18: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏ يقول تعالى ذكره: و الذين ابتنوا مسجدا ضرارا، و هم ذكرنا اثنا عشر نفسا من الأنصار. ذكر من قال ذلك: حدثنا ابن حميد، قال: ثنا سلمة، عن ابن إسحاق، عن الزهري‏ و يزيد بن رومان، و عبد الله بن أبي بكر، و عاصم بن عمر بن قتادة و غيرهم‏، قالوا: أقبل رسول الله صلى الله عليه و سلم يعني من تبوك حتى نزل بذي أوان، بلد بينه تبوك وبين المدينة ساعة من نهار. وكان أصحاب مسجد الضرار قد كانوا أتوه و هو يتجهز إلى تبوك، فقالوا: يا رسول الله إنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية، و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه فقال:" إني على جناح سفر و حال شغل" أو كما قال رسول الله صلى الله عليه و سلم" و لو قد قدمنا أتيناكم إن شاء الله فصلينا لكم فيه". فلما نزل بذي أوان أتاه خبر المسجد الضرار، فدعا رسول الله صلى الله عليه و سلم مالك بن الدخشم أخا بني سالم بن عوف و معن بن عدي أو أخاه عاصم بن عدي أخا بني العجلان، فقال:" انطلقا إلى هذا المسجد الضرار الظالم أهله فاهدماه و حرقاه" فخرجا سريعين حتى أتيا بني سالم بن عوف، و هم رهط مالك بن الدخشم، فقال مالك لمعن: أنظرني حتى أخرج إليك بنار من أهلي فدخل أهله فأخذ سعفا من النخل، فأشعل فيه نارا، ثم خرجا يشتدان حتى دخلا المسجد الضرار و فيه أهله، فحرقاه و هدماه، و تفرقوا عنه. و نزل فيهم من القرآن ما نزل: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً إلى آخر القصة. وكان الذين بنوه اثني عشر رجلا: خذام بن خالد من بني عبيد بن زيد أحد بني عمرو بن عوف و من داره أخرج مسجد الشقاق، و ثعلبة بن حاطب من بني عبيد و هو إلى بني أمية بن زيد، و معتب بن قشير من بني ضبيعة بن زيد، و أبو حبيبة بن الأزعر من بني ضبيعة بن زيد، و عباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف من بني عمرو بن عوف، و جارية بن عامر و ابناه: مجمع بن جارية، و زيد بن جارية، و نبتل بن الحرث و هم من بني ضبيعة، و بخدج و هو إلى بني ضبيعة، و بجاد بن عثمان و هو من بني ضبيعة، و وديعة بن ثابت و هو إلى بني أمية رهط أبي لبابة بن عبد المنذر. فتأويل الكلام: و الذين ابتنوا مسجدا ضرارا لمسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم و كفرا بالله لمحادتهم بذلك رسول الله صلى الله عليه و سلم و يفرقوا به المؤمنين ليصلي فيه بعضهم دون مسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم، و بعضهم في مسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم، فيختلفوا بسبب ذلك و يفترقوا. وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ يقول: و إعدادا له، لأبي عامر الكافر الذي خالف الله و رسوله، و كفر بهما و قاتل رسول الله. مِنْ قَبْلُ‏ يعني من قبل بنائهم ذلك المسجد الضرار. و ذلك أن أبا عامر هو الذي كان حزب الأحزاب، يعني حزب الأحزاب لقتال رسول الله صلى الله عليه و سلم، فلما خذله الله، لحق بالروم يطلب النصر من ملكهم الروم على نبي الله، و كتب إلى أهل مسجد الضرار يأمرهم ببناء المسجد الضرار الذي كانوا بنوه فيما ذكر عنه ليصلي فيه فيما يزعم إذا رجع إليهم؛ ففعلوا ذلك. و هذا معنى قول الله جل ثناؤه: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ يقول جل ثناؤه: و ليحلفن بانوه إن أردنا إلا الحسنى ببنائناه إلا الرفق بالمسلمين و المنفعة و التوسعة على أهل الضعف و العلة و من عجز عن المسير إلى مسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم للصلاة فيه. و تلك هي الفعلة الحسنة. وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏ في حلفهم ذلك، و قيلهم ما بنيناه إلا و نحن نريد الحسنى، و لكنهم بنوه يريدون ببنائه السوأى ضرارا لمسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم و كفرا بالله و تفريقا بين المؤمنين و إرصادا لأبي عامر الفاسق. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل. ذكر من قال ذلك: حدثني المثني، قال: ثنا عبد الله، قال: ثني معاوية، عن علي، عن ابن عباس‏، قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً و هم أناس من الأنصار ابتنوا مسجد الضرار ا، فقال لهم أبو عامر: ابنوا مسجدكم الضرار، و استعدوا بما استطعتم من قوة و من سلاح، فإني ذاهب إلى قيصر ملك الروم فآتي بجند من الروم فأخرج محمدا و أصحابه النبي عليه الصلاة و السلام فلما فرغوا من مسجدهم الضرار أتوا النبي عليه الصلاة و السلام، فقالوا: قد فرغنا من بناء مسجدنا الضرار، فنحب أن تصلي فيه و تدعو لنا بالبركة. فأنزل الله فيه: لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ‏ إلى قوله: وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ‏. حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس‏، قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ قال: لما بنى رسول الله صلى الله عليه و سلم مسجد قباء، خرج رجال من الأنصار منهم بخدج جد عبد الله بن حنيف، و وديعة بن حزام، و مجمع بن جارية الأنصاري، فبنوا مسجد النفاق، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم لبخدج:" ويلك ما أردت إلى ما أرى؟" فقال: يا رسول الله، و الله ما أردت إلا الحسنى و هو كاذب. فصدقه رسول الله و أراد أن يعذره، فأنزل الله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ يعني رجلا منهم يقال له أبو عامر كان محاربا لرسول الله صلى الله عليه و سلم، وكان قد انطلق إلى هرقل، فكانوا يرصدون أبا عامر أن يصلي فيه، وكان قد خرج من المدينة محاربا لله و رسوله. وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏. حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثنا حجاج، عن ابن جريج، قال: قال ابن عباس‏: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ قال: أبو عامر الراهب انطلق إلى قيصر، فقالوا: إذا جاء يصلي فيه. كانوا يرون أنه سيظهر على محمد صلى الله عليه و سلم. حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً قال المنافقون لمن حارب الله و رسوله لأبي عامر الراهب. حدثني المثني، قال: ثنا أبو حذيفة، قال: ثنا شبل، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، مثله. حدثني المثني قال: ثنا أبو إسحاق، قال: ثنا عبد الله بن أبي جعفر، عن ورقاء، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ قال: نزلت في المنافقين. و قوله: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ قال: هو أبو عامر الراهب. حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج، عن مجاهد، مثله. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا سويد بن عمرو، عن حماد بن زيد، عن أيوب، عن سعيد بن جبير: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً قال: هم بنو غنم بن عوف. حدثنا محمد بن عبد الأعلى، قال: ثنا محمد بن ثور، عن معمر، عن أيوب، عن سعيد بن جبير: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً قال: هم حي يقال لهم بنو غنم. حدثنا الحسن بن يحيى، قال: أخبرنا عبد الرزاق، قال: أخبرنا معمر، عن أيوب عن سعيد بن جبير، في قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً قال: هم حي يقال لهم بنو غنم. حدثنا الحسن بن يحيى قال: أخبرنا معمر، عن الزهري، عن عروة، عن عائشة قالت: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ أبو عامر الراهب انطلق إلى الشام، فقال الذين بنوا مسجد الضرار: إنما بنيناه ليصلي فيه أبو عامر. حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة، قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً الآية، عمد ناس من أهل النفاق، فابتنوا مسجدا الضرار بقباء ليضاهوا به مسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم، ثم بعثوا إلى رسول الله ليصلي فيه. ذكر لنا أنه دعا بقميصه رسول الله ليأتيهم حتى‏ أطلعه الله على ذلك. و أما قوله: وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ فإنه كان رجلا يقال له أبو عامر، فر من المسلمين فلحق بالمشركين ... فقتلوه بإسلامه، قال: إذا جاء صلى فيه، فأنزل الله: لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ الآية. حدثت عن الحسين بن الفرج، قال: سمعت أبا معاذ يقول: أخبرنا عبيد، قال: سمعت الضحاك‏ يقول في قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً هم ناس من المنافقين بنوا مسجدا الضرار بقباء يضارون به نبي الله و المسلمين. وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ كانوا يقولون: إذا رجع أبو عامر من عند قيصر من الروم صلى فيه. و كانوا يقولون: إذا قدم ظهر على نبي الله صلى الله عليه و سلم. حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد في قوله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ قال مسجد قباء، كانوا يصلون فيه كلهم، وكان رجل من رؤساء المنافقين يقال له أبو عامر أبو حنظلة غسيل الملائكة و صيفي و أخيه، وكان هؤلاء الثلاثة من خيار المسلمين. فخرج أبو عامر هاربا هو و ابن بالين من ثقيف و علقمة بن علاثة من قيس من رسول الله صلى الله عليه و سلم، حتى لحقوا بصاحب الروم. فأما علقمة و ابن بالين فرجعا فبايعا النبي صلى الله عليه و سلم و أسلما، و أما أبو عامر فتنصر و أقام. قال: و بنى ناس من المنافقين مسجد الضرار لأبي عامر، قالوا: حتى يأتي أبو عامر يصلي فيه و تفريقا بين المؤمنين يفرقون بين جماعتهم؛ لأنهم كانوا يصلون جميعا في مسجد قباء. و جاء يخدعون النبي صلى الله عليه و سلم فقالوا: يا رسول الله ربما جاء السيل يقطع بيننا وبين الوادي و يحول بيننا وبين القوم فنصلي في مسجدنا الضرار فإذا ذهب السيل صلينا معهم قال: و بنو على النفاق. قال: و انهار مسجدهم على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم. قال: و ألقى الناس عليه النتن و القمامة. فأنزل الله: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ لئلا يصلي في مسجد قباء جميع المؤمنين، وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ‏ أبي عامر، وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ‏. حدثنا ابن حميد، قال: ثنا هارون، عن أبي جعفر، عن ليث: أن شقيقا لم يدرك الصلاة في مسجد بني عامر، فقيل له: مسجد بني فلان لم يصلوا بعد فقال: لا أحب أن أصلي فيه فإنه بني على ضرار، و كل مسجد بني ضرارا أو رياء أو سمعة فإن أصله ينتهي إلى المسجد الذي بني على ضرار.»

التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 297: «نزلت هذه الآية في اثني عشر رجلا من المنافقين، قال الفراء: كانوا من بني عمرو ابن عوف من الأنصار. و قال غيره: كانوا من بني غنم ابن عوف من الأنصار الذين بنوا مسجد الضرار. و قيل انهم كانوا خمسة عشر رجلا منهم عبد اللَّه بن نفيل- في قول الواقدي- و قال ابن إسحاق: هو نفيل بن الحارث و لم يذكر عبد اللَّه و هذا المختلف في اسمه هو الذي كان ينقل حديث النبي الى المنافقين فأعلم اللَّه نبيه ذلك. و أخبر اللَّه عنهم انهم بنوا المسجد الذي بنوه ضراراً اي مضارة.»

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 109: «قال المفسرون أن بني عمرو بن عوف اتخذوا مسجد قبا و بعثوا إلى رسول الله ص أن يأتيهم فأتاهم و صلى فيه فحسدهم جماعة من المنافقين من بني غنم بن عوف فقالوا نبني مسجدا فنصلي فيه و لا نحضر جماعة محمد و كانوا اثني عشر رجلا و قيل خمسة عشر رجلا منهم ثعلبة بن حاطب و معتب بن قشير و نبتل بن الحرث فبنوا مسجدا إلى جنب مسجد قبا فلما فرغوا منه أتوا رسول الله ص و هو يتجهز إلى تبوك فقالوا يا رسول الله أنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية و أنا نحب أن تأتينا فتصلي فيه لنا و تدعو بالبركة فقال ص إني على جناح سفر و لو قدمنا أتيناكم إن شاء الله فصلينا لكم فيه فلما انصرف رسول الله من تبوك نزلت عليه الآية في شأن المسجد.»

المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 3، ص 81: «و أما الجماعة المرادة ب الَّذِينَ اتَّخَذُوا، فهم منافقو بني غنم بن عوف و بني سالم بن عوف، و أسند الطبري عن ابن إسحاق عن الزهري و غيره أنه قال: أقبل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم من غزوة تبوك حتى نزل بذي أوان بلد بينه و بين المدينة ساعة من نهار، و كان أصحاب مسجد الضرار قد كانوا أتوه و هو يتجهز إلى تبوك فقالوا يا رسول اللّه إنّا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة، و إنّا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه، فقال إني على جناح سفر و حال شغل، و لو قدمنا إن شاء اللّه أتيناكم فصلينا لكم فيه، فلما أقبل و نزل بذي أوان نزل عليه القرآن في شأن مسجد الضرار، فدعا رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم مالك بن الدخشم و معن بن عدي أو أخاه عاصم بن عدي، فقال: انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله، فاهدماه و حرقاه، فانطلقا مسرعين ففعلا و حرقاه بنار في سعف، و ذكر النقاش أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم بعث لهدمه و تحريقه عمار بن ياسر و وحشيا مولى المطعم بن عدي، و كان بانوه اثني عشر رجلا، خذام بن خالد، و من داره أخرج مسجد الشقاق و ثعلبة بن حاطب و متعب بن قشير، و أبو حبيبة بن الأزعر و عباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف، و جارية بن عمرو و ابناه مجمع بن جارية و هو كان إمامهم، و حلف لعمر بن الخطاب في خلافته أنه لم يشعر بأمرهم و زيد بن جارية و نبتل بن الحارث، و يخرج و هو من بني ضبيعة و بجاد بن عثمان و وديعة بن ثابت و يخرج منهم هو الذي حلف لرسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم «ما أردت إلا الحسنى» و التوسعة علينا و على من عجز أو ضعف عن المسير إلى مسجد قباء، و قرأ ابن أبي عبلة «ما أردنا إلا الحسنى»، و الآية تقتضي شرح شي‏ء من أمر هذه المساجد، فروي أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم لما قدم المدينة وقت الهجرة بني مسجدا في بني عمرو بن عوف و هو مسجد قباء، و قيل وجده مبنيا قبل وروده، و قيل وجده موضع صلاة فبناه و تشرف القوم بذلك، فحسدهم من حينئذ رجال من بني عمهم من بني غنم بن عوف و بني سالم بن عوف، فكان فيهم نفاق، و كان موضع مسجد قباء مربطا لحمار امرأة من الأنصار اسمها لية، فكان المنافقون يقولون و اللّه لا نصبر على الصلاة في مربط حمار لية و نحو هذا من الأقوال، و كان أبو عامر عبد عمرو المعروف بالراهب منهم، و كانت أمه من الروم فكان يتعبد في الجاهلية فسمي الراهب، و هو أبو حنظلة غسيل الملائكة و كان سيدا نظيرا و قريبا من عبد اللّه بن أبي ابن سلول، فلما جاء اللّه بالإسلام نافق و لم يزل مجاهرا بذلك فسماه رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم الفاسق، ثم خرج في جماعة من المنافقين فحزب على رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم الأحزاب، فلما ردهم اللّه بغيظهم أقام أبو عامر بمكة مظهرا لعداوته، فلما فتح اللّه مكة هرب إلى الطائف. فلما أسلم أهل الطائف خرج هاربا إلى الشام يريد قيصر مستنصرا به على رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم، و كتب إلى قومه المنافقين منهم أن ابنوا مسجدا مقاومة لمسجد قباء و تحقيرا له، فإني سآتي بجيش من الروم أخرج به محمدا و أصحابه من المدينة فبنوه، و قالوا سيأتي أبو عامر و يصلي فيه و يتخذه متعبدا و يسر به، ثم إن أبا عامر هلك عند قيصر و نزل القرآن في أمر مسجد الضرار فذلك قوله‏ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ يعني أبا عامر.»

فتح القدیر، ج 2، ص 461 - 460: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً قال: هم أناس من الأنصار ابتنوا مسجدا، فقال لهم أبو عامر الراهب: ابنوا مسجدكم، و استمدوا بما استطعتم من قوّة و سلاح؛ فإني ذاهب إلى قيصر ملك الروم، فآتي بجند من الروم، فأخرج محمدا و أصحابه؛ فلما فرغوا من مسجدهم أتوا النبي صلّى اللّه عليه و سلّم فقالوا: قد فرغنا من بناء مسجدنا فيجب أن تصلي فيه و تدعو بالبركة، فأنزل اللّه‏ لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً. و أخرج ابن أبي حاتم و ابن مردويه عنه قال: لما بنى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم مسجد قباء خرج رجال من الأنصار منهم بجدح جدّ عبد اللّه بن حنيف و وديعة بن حزام و مجمع بن جارية الأنصاري فبنوا مسجد النفاق، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم لبجدح: ويلك يا بجدح ما أردت إلى ما أرى؟!، فقال: يا رسول اللّه و اللّه ما أردت إلا الحسنى- و هو كاذب- فصدّقه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم و أراد أن يعذره، فأنزل اللّه تعالى: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ يعني: رجلا يقال له أبو عامر كان محاربا لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم و كان قد انطلق إلى هرقل، و كانوا يرصدون إذا قدم أبو عامر أن يصلّي فيه، و كان قد خرج من المدينة محاربا للّه و لرسوله. و أخرج ابن إسحاق و ابن مردويه عنه أيضا قال: دعا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم مالك بن الدخشم، فقال مالك لعاصم: أنظرني حتى أخرج إليك بنار من أهلي، فدخل على أهله فأخذ سعفات من نار ثم خرجوا يشتدّون حتى دخلوا المسجد و فيه أهله فحرقوه و هدموه، و خرج أهله فتفرّقوا عنه، فأنزل اللّه هذه الآية. و لعل في هذه الرواية حذفا بين قوله صلّى اللّه عليه و سلّم: دعا رسول اللّه مالك بن الدخشم و بين قوله فقال مالك لعاصم، و يبين ذلك ما أخرج ابن إسحاق و ابن مردويه عن أبي رهم كلثوم بن الحصين الغفاري، و كان من الصحابة الذين بايعوا تحت الشجرة قال: أقبل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم حتى نزل بذي أوان: بلد بينه و بين المدينة ساعة من نهار، و كان أصحاب مسجد الضرار قد كانوا أتوه و هو يتجهز إلى تبوك، فقالوا: يا رسول اللّه! إنا بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة الشاتية و الليلة المطيرة، و إنا نحبّ أن تأتينا فتصلي لنا فيه؛ قال: إني على جناح سفر، و لو قدمنا إن شاء اللّه أتيناكم فصلينا لكم فيه؛ فلما نزل بذي أوان أتاه خبر المسجد، فدعا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم مالك بن الدخشم- أخا بني سالم بن عوف- و معن ابن عديّ، و أخاه عاصم بن عديّ أحد بني العجلان، فقال: «انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله فهدماه و حرّقاه، فخرجا سريعين حتى أتيا بني سالم بن عوف، و هم رهط مالك بن الدخشم، فقال مالك لمعن: أنظرني حتى أخرج إليك، فدخل إلى أهله فأخذ سعفا من النخل فأشعل فيه نارا، ثم خرجا يشتدان، و فيه أهله فحرقاه و هدماه و تفرقوا عنه، و نزل فيهم من القرآن ما نزل: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً إلى آخر القصّة. و أخرج ابن المنذر و ابن أبي حاتم إنّ الذين بنوا مسجد الضّرار كانوا اثني عشر رجلا، و ذكرا أسماءهم.»

روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، ج 6، ص 18: «أخرج ابن جرير. و غيره عن ابن عباس أن جماعة من الأنصار قال لهم أبو عامر: ابنوا مسجدا و استمدوا ما استطعتم من قوة و سلاح فإني ذاهب إلى قيصر ملك الروم فآتي بجند من الروم فأخرج محمدا عليه الصلاة و السلام و أصحابه فلما فرغوا من مسجدهم أتوا النبي صلّى اللّه عليه و سلم فقالوا: قد فرغنا من بناء مسجدنا فنحب أن تصلي فيه و تدعو بالبركة فنزلت. و أخرج ابن إسحاق و ابن مردويه عن أبي هريرة رضي اللّه تعالى عنه قال‏ أتى أصحاب مسجد الضرار رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم و هو يتجهز إلى تبوك فقالوا: يا رسول اللّه إنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه فقال صلّى اللّه عليه و سلم: إني على جناح سفر و حال شغل أو كما قال عليه الصلاة و السلام و لو قدمنا إن شاء اللّه تعالى لآتيناكم فصلينا لكم فيه فلما رجع إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم من سفره و نزل بذي أوان بلد بينه و بين المدينة ساعة من نهار أتاه خبر المسجد فدعا مالك بن الدخشم أخا بني سالم بن عوف و معن بن عدي و أخاه عاصم ابن عدي أحد بلعجان فقال: انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله فاهدماه و أحرقاه فخرجا سريعين حتى أتيا بني سالم ابن عوف و هم رهط مالك فقال مالك لصاحبه: أنظرني حتى أخرج لك بنار من أهلي فدخل إلى أهله فأخذ سعفا من النخل فأشعل فيه نارا ثم خرجا يشتدان حتى دخلاه و فيه أهله فأحرقاه و هدماه و تفرقوا عنه و نزل فيهم من القرآن ما نزل و كان البانون له اثني عشر رجلا: خذام بن خالد من بني عبيد بن زيد أحد بني عمرو بن عوف و من داره أخرج المسجد. و عباد بن حنيف من بني عمرو بن عوف أيضا و ثعلبة بن حاطب، و وديعة بن ثابت و هما من بني أمية بن زيد رهط أبي لبابة بن عبد المنذر، و معتب بن قشير، و أبو حبيبة بن الأزعر، و حارثة بن عامر، و ابناه مجمع، و زيد، و نبيل بن الحارث، و نجاد بن عثمان، و بجدح من بني ضبيعة.»

‫‏تفسیر القاسمي المسمی محاسن التأویل، ج 5، ص 502: «سبب نزول هذه الآيات أنه كان بالمدينة، قبل مقدم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم إليها، رجل من الخزرج يقال له أبو عامر الراهب، و كان قد تنصر في الجاهلية، و قرأ علم أهل الكتاب، و كان فيه عبادة في الجاهلية، و له شرف في الخزرج كبير. فلما قدم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم مهاجرا إلى المدينة، و اجتمع المسلمون عليه، و صار للإسلام كلمة عالية، و أظهرهم اللّه يوم بدر، شرق اللعين أبو عامر بريقه، و بارز بالعداوة، و ظاهر بها، و خرج فارّا إلى كفار مكة يمالئهم على حرب النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم فاجتمعوا بمن وافقهم من أحياء العرب، و قدموا عام (أحد)، فكان من أمر المسلمين ما كان، و امتحنهم اللّه عزّ و جلّ، و كانت العاقبة للمتقين. و تقدم أبو عامر في أول المبارزة إلى قومه من الأنصار فخاطبهم و استمالهم إلى نصره و موافقته. فلما عرفوا كلامه قالوا: لا أنعم اللّه بك عينا، يا فاسق، يا عدو اللّه! و نالوا منه و سبّوه. و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم قد دعاه إلى اللّه قبل فراره، و قرأ عليه من القرآن، فأبى أن يسلم و تمرّد. فدعا عليه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم أن يموت بعيدا طريدا فنالته هذه الدعوة. و ذلك أنه لما فرغ الناس من (أحد)، و رأى أمر الرسول صلّى اللّه عليه و سلّم في ارتفاع و ظهور، ذهب إلى هرقل ملك الروم يستنصره على رسول اللّه، فوعده و منّاه، و أقام عنده، و كتب إلى جماعة من قومه من الأنصار، من أهل النفاق و الريب يعدهم و يمنّيهم أنه سيقدم بجيش يقاتل به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم و يغلبه و يرده عما هو فيه و كان أمرهم أن يتخذوا له معقلا و مرصدا له إذا قدم عليهم بعد ذلك، فشرعوا في بناء مسجد مجاور لمسجد قباء، فبنوه و أحكموه، و فرغوا منه، و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يتجهز إلى تبوك. فأتوه فقالوا: يا رسول اللّه! إنا قد بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية. و إنا نحب أن تأتينا فتصلي لنا فيه. فقال: إني على جناح سفر، و حال شغل، و لو قدمنا، إن شاء اللّه تعالى، أتيناكم، فصلينا لكم فيه. فلما نزل بذي أوان- موضع على ساعة من المدينة- أتاه خبر المسجد، فدعا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم مالك بن الدخشم و معن بن عدي أو أخاه عامرا، فقال: انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله، فاهدماه و حرقاه. فخرجا سريعين، حتى أتيا بني سالم بن عوف، و هم رهط مالك بن الدخشم، فقال مالك لمعن: انظرني حتى أخرج إليك بنار من أهلي، فدخل أهله، فأخذ سعفا من النخل، فأشعل فيه نارا، ثم خرجا يشتدّان، حتى دخلا المسجد، و فيه أهله، فحرقاه و هدماه، و تفرقوا عنه، و نزل فيهم ما نزل- ذكره ابن كثير، و أسند أطرافه إلى ابن إسحاق و ابن مردويه-.»

تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور، ج 10، ص 202: «و الآية أشارت إلى قصة اتخاذ المنافقين مسجدا قرب مسجد قباء لقصد الضرار، و هم طائفة من بني غنم بن عوف و بني سالم بن عوف من أهل العوالي. كانوا اثني عشر رجلا سماهم ابن عطية. و كان سبب بنائهم إيّاه أن أبا عامر و اسمه عبد عمرو، و يلقب بالراهب من بني غنم بن عوف كان قد تنصر في الجاهلية فلما جاء الإسلام كان من المنافقين. ثم جاهر بالعداوة و خرج في جماعة من المنافقين فحزّب الأحزاب التي حاصرت المدينة في وقعة الخندق فلما هزمهم اللّه أقام أبو عامر بمكة. و لما فتحت مكة هرب إلى الطائف، فلما فتحت الطائف و أسلمت ثقيف خرج أبو عامر إلى الشام يستنصر بقيصر، و كتب إلى المنافقين من قومه يأمرهم بأن يبنوا مسجدا ليخلصوا فيه بأنفسهم، و يعدهم أنه سيأتي في جيش من الروم و يخرج المسلمين من المدينة. فانتدب لذلك اثنا عشر رجلا من المنافقين بعضهم من بني عمرو بن عوف و بعضهم من أحلافهم من بني ضبيعة بن زيد و غيرهم، فبنوه بجانب مسجد قباء، و ذلك قبيل مخرج رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم إلى تبوك. و أتوا النبي‏ء صلى اللّه عليه و سلم و قالوا: بنينا مسجدا لذي العلة و الحاجة و الليلة المطيرة و نحن نحب أن تصلي لنا فيه، فقال لهم رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم إني على جناح سفر و حال شغل و إذا قدمنا إن شاء اللّه صلينا فيه. فلما قفل من غزوة تبوك سألوه أن يأتي مسجدهم فأنزل اللّه هذه الآية، و حلفوا أنهم ما أرادوا به إلا خيرا.»

المیزان في تفسیر القرآن، ج 9، ص 389 - 392: «و قد بين الله غرض هذه الطائفة من المنافقين في اتخاذ هذا المسجد و هو الضرار بغيرهم و الكفر و التفريق بين المؤمنين و الإرصاد لمن حارب الله و رسوله، و الأغراض المذكورة خاصة ترتبط إلى قصة خاصة بعينها، و هي على ما اتفق عليه أهل النقل أن‏ جماعة من بني عمرو بن عوف بنوا مسجد قبا و سألوا النبي أن يصلي فيه فصلى فيه فحسدهم جماعة من بني غنم بن عوف و هم منافقون فبنوا مسجدا إلى جنب مسجد قبا ليضروا به و يفرقوا المؤمنين منه و ينتظروا لأبي عامر الراهب الذي وعدهم أن يأتيهم بجيش من الروم ليخرجوا النبي ص من المدينة، و أمرهم أن يستعدوا للقتال معهم. و لما بنوا المسجد أتوا النبي ص و هو يتجهز إلى تبوك و سألوه أن يأتيه و يصلي فيه و يدعو لهم بالبركة فوعدهم إلى الفراغ من أمر تبوك و الرجوع إلى المدينة فنزلت الآيات‏. ...... (بحث روائي) في المجمع، قال المفسرون: إن بني عمرو بن عوف اتخذوا مسجد قبا، و بعثوا إلى رسول الله ص أن يأتيهم فأتاهم و صلى فيه- فحسدهم جماعة من المنافقين من بني غنم بن عوف- فقالوا: نبني مسجدا فنصلي فيه و لا نحضر جماعة محمد، و كانوا اثني عشر رجلا، و قيل: خمسة عشر رجلا، منهم: ثعلبة بن حاطب و معتب بن قشير- و نبتل بن الحارث فبنوا مسجدا إلى جنب مسجد قبا-. فلما بنوه أتوا رسول الله ص و هو يتجهز إلى تبوك- فقالوا: يا رسول الله إنا قد بنينا مسجدا- لذي العلة و الحاجة و الليلة الممطرة و الليلة الشاتية،- و إنا نحب أن تأتينا فتصلي فيه لنا- و تدعو بالبركة فقال (ص): إني على جناح سفر- و لو قدمنا أتيناكم إن شاء الله فصلينا لكم فيه، فلما انصرف رسول الله ص من تبوك- نزلت‏ عليه الآية في شأن المسجد-. قال: فوجه رسول الله ص عند قدومه من تبوك- عاصم بن عوف العجلاني و مالك بن الدخشم- و كان مالك من بني عمرو بن عوف فقال لهما: انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله فأهدماه و حرقاه، و روي أنه بعث عمار بن ياسر و وحشيا فحرقاه، و أمر بأن يتخذ كناسة يلقى فيها الجيف. أقول: و في رواية القمي": أنه (ص) بعث لذلك مالك بن دخشم الخزاعي- و عامر بن عدي أخا بني عمرو بن عوف- فجاء مالك و قال لعامر: انتظرني حتى أخرج نارا من منزلي، فدخل و جاء بنار و أشعل في سعف النخل- ثم أشعله في المسجد فتفرقوا، و قعد زيد بن حارثة حتى احترقت البنية- ثم أمر بهدم حائطه. و القصة مروية بطرق كثيرة من طرق أهل السنة، و الروايات متقاربة إلا أن في أسامي من بعثه النبي ص اختلافا. و في الدر المنثور، أخرج ابن المنذر و ابن أبي حاتم عن ابن إسحاق قال": كان الذين بنوا مسجد الضرار اثني عشر رجلا: خذام بن خالد بن عبيد بن زيد، و ثعلبة بن حاطب و هلال بن أمية، و معتب بن قشير، و أبو حبيبة بن الأزعر، و عباد بن حنيف، و جارية بن عامر و ابناه مجمع و زيد، و نبتل بن الحارث، و بخدج بن عثمان‏ و وديعة بن ثابت. و في المجمع،": في قوله: «وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏» قال: هو أبو عامر الراهب، قال و كان من قصته أنه كان قد ترهب في الجاهلية- و لبس المسوح فلما قدم النبي ص المدينة حسده، و حزب عليه الأحزاب- ثم هرب بعد فتح مكة إلى الطائف- فلما أسلم أهل الطائف لحق بالشام، و خرج إلى الروم و تنصر و هو أبو حنظلة غسيل الملائكة- الذي قتل مع النبي ص يوم أحد- و كان جنبا فغسلته الملائكة-. و سمى رسول الله ص أبا عامر الفاسق، و كان قد أرسل إلى المنافق أن استعدوا و ابنوا مسجدا- فإني أذهب إلى قيصر و آتي من عنده بجنود، و أخرج محمدا من المدينة- فكان هؤلاء المنافقون يتوقعون أن يجيئهم أبو عامر- فمات قبل أن يبلغ ملك الروم. أقول: و في معناه عدة من الروايات.»

5.3        مستند 3

سنن إبن ماجة، ج 1، ص 310: «حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، عَنْ‏ يُونُسَ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَيْمُونَةَ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ؛ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «نَزَلَتْ فِي أَهْلِ قُبَاءَ: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ (التوبة: 108) قَالَ: كَانُوا يَسْتَنْجُونَ بِالْمَاءِ فَنَزَلَتْ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةُ».»

سنن أبي داود، ج 1، ص 29: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ، أَخْبَرَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، عَنْ يُونُسَ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَيْمُونَةَ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ قُبَاءٍ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» [سورة التوبة الآية 108] قَالَ: «كَانُوا يَسْتَنْجُونَ بِالْمَاءِ فَنَزَلَتْ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةُ».»

سنن الترمذی، ج 5، ص 125: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ أَبُو كُرَيْبٍ، حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ الْحَارِثِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَيْمُونَةَ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ قُبَاءَ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» [التوبة: 108] قَالَ: «كَانُوا يَسْتَنْجُونَ بِالْمَاءِ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِيهِمْ».»

السنن الکبری، ج 1، ص 170: «أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ الرُّوذْبَارِيُّ، أنا أَبُو بَكْرِ بْنُ دَاسَةَ، ثنا أَبُو دَاودَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ، ثنا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، عَنْ يُونُسَ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَيْمُونَةَ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: " نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ قُبَاءَ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108]، قَالَ: "كَانُوا يَسْتَنْجُونَ بِالْمَاءِ فَنَزَلَتْ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةُ".»

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 4، ص 187: «و قال أبو داود: حدثنا محمد بن العلاء، حدثنا معاوية بن هشام عن يونس بن الحارث عن إبراهيم بن أبي ميمونة عن أبي صالح عن أبي هريرة رضي اللّه عنه عن النبي صلى اللّه عليه و سلم قال: «نزلت هذه الآية في أهل قباء فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا- قال- كانوا يستنجون بالماء فنزلت فيهم هذه الآية.»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 24، ص 235: «حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا أَبُو أُوَيْسٍ، حَدَّثَنَا شُرَحْبِيلٌ، عَنْ عُوَيْمِ بْنِ سَاعِدَةَ الْأَنْصَارِيِّ، أَنَّهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَتَاهُمْ فِي مَسْجِدِ قُبَاءَ فَقَالَ:" إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَدْ أَحْسَنَ عَلَيْكُمُ الثَّنَاءَ فِي الطُّهُورِ فِي قِصَّةِ مَسْجِدِكُمْ، فَمَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي تَطَّهَّرُونَ بِهِ؟" قَالُوا: وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَعْلَمُ شَيْئًا إِلَّا أَنَّهُ كَانَ لَنَا جِيرَانٌ مِنَ الْيَهُودِ، فَكَانُوا يَغْسِلُونَ أَدْبَارَهُمْ مِنَ الْغَائِطِ فَغَسَلْنَا كَمَا غَسَلُوا.»

المعجم الکبير، ج 17، ص 140: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمِصِّيصِيُّ، ثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَرْوَزِيُّ، ثَنَا أَبُو أُوَيْسٍ، عَنْ شُرَحْبِيلَ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ عُوَيْمِ بْنِ سَاعِدَةَ الْأَنْصَارِيِّ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى الله عَلَيْه وَسَلَّمَ أَتَاهُمْ فِي مَسْجِدِ قُبَاءَ فَقَالَ: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ أَحْسَنَ إِلَيْكُم الثَّنَاءَ فِي الطُّهُورِ فِي قِصَّةِ مَسْجِدِكُمْ فَمَا هُو الطُّهُورُ الَّذِي تَطَّهَّرُونَ بِهِ؟» قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ مَا نَعْلَمُ شَيْئًا إِلَّا أَنَّه كَان لَنَا جِيرَانٌ مِن الْيَهُودِ، فَكَانُوا يَغْسِلُونَ أَدْبَارَهُمْ مِنَ الْغَائِطِ فَغَسَلْنَا كَمَا غَسَلُوا.»

المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 258: «أَخْبَرْنَاهُ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِيهُ، بِبَغْدَادَ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ الْقَاضِي، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي أُوَيْسٍ، ثنا أَبِي، عَنْ شُرَحْبِيلَ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ عُوَيْمِ بْنِ سَاعِدَةَ الْأَنْصَارِيِّ، ثُمَّ الْعِجْلِيِّ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ لِأَهْلِ قُبَاءَ: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَحْسَنَ الثَّنَاءَ عَلَيْكُمْ فِي الطُّهُورِ» وَقَالَ: {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108] حَتَّى انْقَضَتِ الْآيَةُ، فَقَالَ لَهُمْ: «مَا هَذَا الطُّهُورُ. . .».»

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 4، ص 187: «و قال الإمام أحمد: حدثنا حسين بن محمد، حدثنا أبو أويس، حدثنا شرحبيل عن عويم بن ساعدة الأنصاري، أنه حدثه أن النبي صلى اللّه عليه و سلم أتاهم في مسجد قباء فقال: «إن اللّه تعالى قد أحسن عليكم الثناء في الطهور في قصة مسجدكم، فما هذا الطهور الذي تطهرون به؟» فقالوا: و اللّه يا رسول اللّه ما نعلم شيئا، إلا أنه كان لنا جيران من اليهود فكانوا يغسلون أدبارهم من الغائط فغسلنا كما غسلوا.»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 39، ص 254: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا مَالِكٌ يَعْنِي ابْنَ مِغْوَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَيَّارًا أَبَا الْحَكَمِ، غَيْرَ مَرَّةٍ يُحَدِّثُ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْنَا، يَعْنِي قُبَاءً، قَالَ:" إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ فِي الطُّهُورِ خَيْرًا، أَفَلَا تُخْبِرُونِي؟" قَالَ: يَعْنِي قَوْلَهُ: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ [التوبة: 108] قَالَ: فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَجِدُهُ مَكْتُوبًا عَلَيْنَا فِي التَّوْرَاةِ: الِاسْتِنْجَاءُ بِالْمَاء.»

مصنف إبن أبي شيبة في الأحاديث و الآثار، ج 1، ص 141: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ آدَمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ مِغْوَلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَيَّارًا أَبَا الْحَكَمِ، غَيْرَ مَرَّةٍ يُحَدِّثُ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْنَا يَعْنِي قُبَاءَ قَالَ: إِنَّ §اللَّهَ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ فِي الطُّهُورِ خَيْرًا أَفَلَا تُخْبِرُونِي قَالَ يَعْنِي قَوْلَهُ تَعَالَى: {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ} [التوبة: 108] قَالَ , فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ , إِنَّا لَنَجِدُهُ مَكْتُوبًا عَلَيْنَا فِي التَّوْرَاةِ: الِاسْتِنْجَاءُ بِالْمَاءِ.»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 22: «حدثني جابر بن الكردي، قال: ثنا محمد سابق، قال: ثنا مالك بن مغول، عن سيار أبي الحكم، عن شهر بن حوشب، عن محمد بن عبد الله بن سلام، قال: قام علينا رسول الله صلى الله عليه و سلم‏، فقال:" ألا أخبروني، فإن الله قد أثنى عليكم بالطهور خيرا" فقالوا: يا رسول الله إنا نجد عندنا مكتوبا في التوراة الاستنجاء بالماء.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 4، ص 188 - 187: «حديث آخر قال الإمام أحمد بن حنبل‏ حدثنا يحيى بن آدم، حدثنا مالك يعني ابن مغول، سمعت سيارا أبا الحكم عن شهر بن حوشب عن محمد بن عبد اللّه بن سلام قال: لما قدم رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يعني قباء، فقال «إن اللّه عز و جل قد أثنى عليكم في الطهور خيرا أفلاتخبروني؟» يعني قوله‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا فقالوا يا رسول اللّه إنا نجده مكتوبا علينا في التوراة الاستنجاء بالماء.»

التاریخ الکبیر، ج 1، ص 18: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ قَالَ حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ مِغْوَلٍ عَنْ سَيَّارٍ أَبِي الْحَكَمِ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلامٍ قَالَ قَدِمَ عَلَيْنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ مَا الذى اثنى عليكم الله عزوجل (فيه رجال يحبون ان يتطهروا) ؟ قَالُوا نَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ.»

سنن إبن ماجة، ابن ماجه، ۱۴۱۹، ج 1، ص 308: «حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ خَالِدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُتْبَةُ بْنُ أَبِي حَكِيمٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي طَلْحَةُ بْنُ نَافِعٍ، أَبُو سُفْيَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ، وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَ أَنَسُ‏ ابن مَالِكٍ: أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ (التوبة: 108) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ فِي الطُّهُورِ، فَمَا طُهُورُكُمْ» قَالُوا: نَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ وَ نَغْتَسِلُ مِنْ الْجَنَابَةِ وَ نَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ. قَالَ «فَهُوَ ذَاكَ، فَعَلَيْكُمُوهُ».»

المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 365: «أَخْبَرَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ الْعَنْبَرِيُّ، ثنا عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ الدَّارِمِيُّ، ثنا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ السُّلَمِيُّ، ثنا صَدَقَةُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي حَكِيمٍ، حَدَّثَنِي طَلْحَةُ بْنُ نَافِعٍ، حَدَّثَنِي أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ، وَجَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ لَمَّا نَزَلَتْ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ فِي الطُّهُورِ خَيْرًا، فَمَا طُهُورُكُمْ هَذَا؟» قَالُوا: نَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ، وَنَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ، وَنَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ " قَالَ: هُوَ ذَاكَ فَعَلَيْكُمْ بِهِ «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 6، ص 1882: «أخبرنا العباس بن الوليد بن مزيد البيروتي قراءة أخبرنى محمد بن شعيب ثنا عتبة بن أبي حكيم ثنا طلحة بن نافع ثنا أبو أيوب الأنصاري و جابر بن عبد الله و أنس بن مالك الأنصاري‏: أن هذه الآية لما نزلت‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: يا معشر الأنصار، إن الله قد أثنى عليكم خيرا، فما طهوركم هذا؟ قالوا: يا رسول الله، نتوضأ للصلاة، و نغتسل من الجنابة، فقال رسول الله- صلى الله عليه و سلم- فهل مع ذلك غيره؟ قالوا لا، غير أن أحدنا إذا خرج إلى الغائط أحب أن يستنجي بالماء، قال: هو ذاك فعليكموه.»

سنن الدار قطني، ج 1، ص 100: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ , نا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعَدَةَ , نا مُحَمَّدُ بْنُ شُعَيْبٍ , أَخْبَرَنِي عُتْبَةُ بْنُ أَبِي حَكِيمٍ , عَنْ طَلْحَةَ بْنِ نَافِعٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُ , حَدَّثَنِي أَبُو أَيُّوبَ , وَجَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ , وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ الْأَنْصَارِيُّونِ , عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذِهِ الْآيَةِ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ} التوبة: 10 فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ خَيْرًا فِي الطَّهُورِ فَمَا طُهُورُكُمْ هَذَا؟» قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ نَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ وَنَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ , فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «فَهَلْ مَعَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِهِ؟» , قَالُوا: لَا، غَيْرَ أَنَّ أَحَدَنَا إِذَا خَرَجَ مِنَ الْغَائِطِ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَنْجِيَ بِالْمَاءِ , فَقَالَ: «هُوَ ذَلِكَ فَعَلَيْكُمُوهُ».»

مسند الشامیین، ج 1، ص 415: «حَدَّثَنَا أَبُو يَزِيدَ الْقَرَاطِيسِيُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْحَكَمِ، ثنا مَسْلَمَةُ بْنُ عُلَيٍّ، عَنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي حَكِيمِ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ نَافِعٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، وَجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ مَا هَذِهِ الطُّهْرَةُ الَّتِي نَزَلَتْ فِيكُمْ؟» قَالُوا: لَا شَيْءَ إِلَّا أَنَّا نَتَوَضَّأُ مِنَ الْحَدَثِ وَنَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ قَالَ: «فَهَلْ مَعَ ذَلِكُمْ غَيْرُهُ؟» قَالُوا: لَا يَا رَسُولَ اللَّهِ , إِلَّا أَنَّا كُنَّا إِذَا خَرَجْنَا مِنَ الْغَائِطِ اسْتَنْجَيْنَا بِاللِّيفِ وَالشِّيحِ فَنَجِدُ لِذَلِكَ مُضَاءً مِنْهُ , فَتَطَهَّرْنَا بِالْمَاءِ , فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هُوَ ذَلِكَ، فَعَلَيْكُمُوهُ» حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ هَارُونَ، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ رَاهَوَيْهِ، أَخْبَرَنِي بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي حَكِيمِ، حَدَّثَنِي طَلْحَةُ بْنُ نَافِعٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، وَجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَا: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ} [التوبة: 108] . أَتَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْأَنْصَارَ فَقَالَ: "مَا هَذَا الطُّهُوَرُ الَّذِي أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْكُمْ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ نَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ وَنَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "فَهَلْ مَعَ هَذَا غَيْرُهُ قَالُوا: لَا إِلَّا أَنَّ أَحَدَنَا إِذَا خَرَجَ مِنَ الْخَلَاءِ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَنْجِيَ بِالْمَاءِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هُوَذَا فَعَلَيْكُمُوهُ».»

الاحادیث المختاره، او، المستخرج من الاحادیث المختاره مما لم یخرجه البخاری و مسلم فی صحیحیهما، ج 6، ص 219 - 218: «أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عَبْدُ الْحَقِّ بْنُ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْقَادِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ فِي كِتَابِهِ وَأبنا عَنْهُ الإِمَامُ خَالِي أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ الْمَقْدِسِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّ أَبَا طَاهِرٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْقَادِرِ بْنِ يُوسُفَ أَخْبَرَهُمْ أبنا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بِشْرَانَ أبنا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مَهْدِيٍّ الدَّارَقُطْنِيُّ الْحَافِظُ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعَدَةَ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ شُعَيْبٍ أَخْبَرَنِي عُتْبَةُ بْنُ أَبِي حَكِيمٍ عَنْ طَلَحَةَ بْنِ نَافِعٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو أَيُّوبَ وَجَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ الأَنْصَارِيُّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذِهِ الآيَةِ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ المطهرين} فَقَالَ يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ خَيْرًا فِي الطُّهُورِ فَمَا طُهُورُكُمْ هَذَا قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَتَوَضَّأُ لِلصَّلاةِ وَنَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهَلْ مَعَ ذَلِكَ غَيْرُهُ قَالُوا لَا غَيْرَ أَنَّ أَحَدَنَا إِذَا خَرَجَ مِنَ الْغَائِطِ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَنْجِيَ بِالْمَاءِ قَالَ هُوَ ذَاكَ فَعَلَيْكُمُوهُ كَذَا رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِيُّ فِي كِتَابه آخر إِسْنَاده حسن.»

المعجم الکبير، ج 11، ص 67: «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْمَرِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَيْدٍ الرَّازِيُّ، ثنا سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِي اللهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتِ الْآيَةُ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108] بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عُوَيْمِرِ بْنِ سَاعِدَةَ فَقَالَ: «مَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي أَثْنَى الله عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْكُمْ؟» فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ مَا خَرَجَ مِنَّا رَجُلٌ وَلَا امْرَأَةٌ مِنَ الْغَائِطِ إِلَّا غَسَلَ فَرْجَهُ - أَوْ قَالَ: مَقْعَدَتَهُ - " فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هُوَ هَذَا».»

المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 299: «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ خَلِيٍّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ خَالِدٍ الْوَهْبِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108] قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عُوَيْمِ بْنِ سَاعِدَةَ، فَقَالَ: «مَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْكُمْ بِهِ» ، فَقَالُوا: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، مَا خَرَجَ مِنَّا رَجُلٌ، وَلَا امْرَأَةٌ مِنَ الْغَائِطِ إِلَّا غَسَلَ دُبُرَهُ - أَوْ قَالَ: مَقْعَدَهُ -، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «فَفِي هَذَا» . «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ». وَقَدْ حَدَّثَ بِهِ سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ هَكَذَا، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ. وَحَدِيثُ أَبِي أَيُّوبَ شَاهِدُهُ على شرط مسلم.»

معرفة السنن و الآثار، ج 1، ص 349: «وَ يُقَالُ: إِنَّ قَوْمًا مِنَ الْأَنْصَارِ اسْتَنْجَوْا بِالْمَاءِ، فَنَزَلَتْ فِيهِمْ: {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا، وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ} [التوبة: 108]. أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108] قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، إِلَى عُوَيْمِ بْنِ سَاعِدَةَ، فَقَالَ: « مَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْكُمْ بِهِ؟»، فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَا خَرَجَ مِنَّا رَجُلٌ وَلَا امْرَأَةٌ مِنَ الْغَائِطِ إِلَّا غَسَلَ دُبُرَهُ، أَوْ قَالَ: مَقْعَدَتَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «فَفِي هَذَا».»

المعجم الکبير، ج 8، ص 121: «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّبَرِيُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ، عَنْ يَحْيَى بْنِ الْعَلَاءِ، عَنْ لَيْثٍ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ أَبِي أُمَامَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسَلَّمْ لِأَهْلِ قُبَاءَ: "مَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي خُصِّصْتُمْ بِهِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ: {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا، وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ [التوبة: 108] ؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، مَا مِنَّا أَحَدٌ يَخْرُجُ مِنَ الْغَائِطِ إِلَّا غَسَلَ مَقْعَدَتَهُ.»

مصنف إبن أبي شيبة في الأحاديث و الآثار، ج 1، ص 142 و 141: «حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ مُجَمِّعِ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ مُجَمِّعٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِعُوَيْمِ بْنِ سَاعِدَةَ: مَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْكُمْ؟ قَالُوا: نَغْسِلُ الْأَدْبَارَ - حَدَّثَنَا حَفْصٌ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي لَيْلَى، عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: يَا أَهْلَ قُبَاءَ مَا هَذَا الثَّنَاءُ الَّذِي أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْكُمْ قَالُوا مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ يَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ مِنَ الْخَلَاءِ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ} [التوبة: 108].»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 24 - 23: «حدثني محمد بن عمارة، قال: ثنا محمد بن سعيد، قال: ثنا إبراهيم بن محمد، عن شرحبيل بن سعد قال: سمعت خزيمة بن ثابت‏ يقول: نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ قال: كانوا يغسلون أدبارهم من الغائط. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا أبي، عن أبي ليلى، عن عامر، قال: كان ناس من أهل قباء يستنجون بالماء، فنزلت: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏. حدثنا الحسن بن عرفة، قال: ثنا شبابة بن سوار، عن شعبة، عن مسلم القري، قال: قلت لابن عباس‏: أصب على رأسي؟ و هو محرم قال: أ لم تسمع الله يقول: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ‏. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا حفص، عن داود بن أبي ليلى، عن الشعبي، قال: لما نزلت: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ لأهل قباء" ما هذا الذي أثنى الله عليكم؟" قالوا: ما منا من أحد إلا و هو يستنجي من الخلاء. حدثني المثني، قال: ثنا عمرو بن عون، قال: أخبرنا هشيم، عن عبد الحميد المدني، عن إبراهيم بن إسماعيل الأنصاري، أن رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ قال لعويم بن ساعدة:" ما هذا الذي أثنى الله عليكم‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏" قال: نوشك أن نغسل الأدبار بالماء. حدثني المثني، قال: ثنا إسحاق، قال: ثنا عبد الرحمن بن سعد، قال: أخبرنا أبو جعفر، عن حصين، عن موسى بن أبي كثير، قال: بدء حديث هذه الآية في رجال من الأنصار من أهل قباء: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ فسألهم النبي صلى الله عليه و سلم‏، قالوا: نستنجي بالماء. حدثني المثني، قال: ثنا أصبغ بن الفرج، قال أخبرني ابن وهب، قال: أخبرني يونس، عن أبي الزناد، قال: أخبرني عروة بن الزبير، عن عويم بن ساعدة من بني عمرو بن عوف، و معن بن عدي من بني العجلان، و أبي الدحداح، فأما عويم بن ساعدة فهو الذي بلغنا أنه قال لرسول الله صلى الله عليه و سلم‏: من الذين قال الله فيهم: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم:" نعم الرجال منهم عويم بن ساعدة" لم يبلغنا أنه سمى منهم رجلا غير عويم. حدثني المثني، قال: ثنا سويد بن نصر، قال: أخبرنا ابن المبارك، عن هشام بن حسان، قال: ثنا الحسن، قال: لما نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏:" ما هذا الذي ذكركم الله به في أمر الطهور، فأثنى به عليكم؟" قالوا: نغسل أثر الغائط و البول. حدثني المثني، قال: ثنا سويد، قال: أخبرنا ابن المبارك، عن مالك بن مغول، قال: سمعت سيارا أبا الحكم يحدث عن شهر بن حوشب، عن محمد بن عبد الله بن سلام، قال: لما قدم رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ المدينة، أو قال: قدم علينا رسول الله فقال:" إن الله قد أثنى عليكم في الطهور خيرا أ فلا تخبروني؟" قالوا: يا رسول الله، إنا نجد علينا مكتوبا في التوراة: الاستنجاء بالماء. قال مالك: يعني قوله: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا. حدثني أحمد بن إسحاق، قال: ثنا أبو أحمد، قال: ثنا فضيل بن مرزوق، عن عطية، قال: لما نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا سألهم رسول الله صلى الله عليه و سلم‏:" ما طهوركم هذا الذي ذكر الله؟" قالوا: يا رسول الله كنا نستنجي بالماء في الجاهلية، فلما جاء الإسلام لم ندعه؛ قال:" فلا تدعوه". حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد: كان في مسجد قباء رجال من الأنصار يوضئون سفلتهم بالماء يدخلون النخل و الماء يجري، فيتوضئون. فأثنى الله بذلك عليهم، فقال: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا الآية. حدثنا أحمد، قال: ثنا أبو أحمد، قال: ثنا طلحة بن عمرو، عن عطاء، قال: أحدث قوم الوضوء بالماء من أهل قباء، فنزلت فيهم: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏.»

فتوح البلدان، ص 14: «و حدثنا محمد بن حاتم بن ميمون قال حدثنا يزيد بن هارون، عن هشام عن الحسن، قال: لما نزلت هذه الآية فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا أرسل رسول الله صلّى الله عليه و سلّم إلى أهل مسجد قباء، فقال: ما هذا الطهور الذي ذكرتم به، قالوا يا رسول الله انا نغسل أثر الغائط و البول. و حدثنا محمد بن حاتم، قال: حدثنا وكيع عن ابن أبى الليل عن عامر، قال كان ناس من أهل قباء يستنجون بالماء، فنزلت فيهم (فيه رجال يحبون أن يتطهروا).»

تفسیر القرآن العزیز المسمّی تفسیر عبدالرزاق، صنعانی، ج 2، ص 167: «عَنْ مَعْمَرٍ, عَنْ قَتَادَةَ, قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108], قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ مَا هَذَا الطُّهُورُ الَّذِي أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْكُمْ فِيهِ؟», قَالُوا: إِنَّا لَنَسْتَطِيبُ بِالْمَاءِ إِذَا جِئْنَا مِنَ الْغَائِطِ.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 4، ص 187: «و قال الطبراني: حدثنا الحسن بن علي المعمري، حدثنا محمد بن حميد الرازي، حدثنا سلمة بن الفضل عن محمد بن إسحاق عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال: لما نزلت هذه الآية فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا بعث رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم إلى عويم بن ساعدة فقال: «ما هذا الطهور الذي أثنى اللّه عليكم؟» فقال: يا رسول اللّه ما خرج منا رجل و لا امرأة من الغائط إلا و غسل فرجه أو قال مقعدته، فقال النبي صلى اللّه عليه و سلم «هو هذا». ... و رواه ابن خزيمة في صحيحه، و قال هشيم عن عبد الحميد المدني عن إبراهيم بن إسماعيل الأنصاري: أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال لعويم بن ساعدة: «ما هذا الذي أثنى اللّه عليكم‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا؟» الآية، قالوا: يا رسول اللّه إنا نغسل الأدبار بالماء، و قال ابن جرير: حدثني محمد بن عمارة الأسدي، حدثنا محمد بن سعد عن إبراهيم بن محمد عن شرحبيل بن سعد قال: سمعت خزيمة بن ثابت يقول: نزلت هذه الآية فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ قال كانوا يغسلون أدبارهم من الغائط.»

الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 3، ص 279: «و أخرج ابن مردويه عن ابن عمر في هذه الآية فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا الآية قال سألهم رسول الله صلى الله عليه و سلم عن طهورهم الذي أثنى الله به عليهم قالوا كنا نستنجي بالماء في الجاهلية فلما جاء الله بالإسلام لم ندعه قال فلا تدعوه‏ و أخرج ابن مردويه من طريق يعقوب بن مجمع عن عبد الرحمن بن يزيد عن مجمع بن جارية عن النبي صلى الله عليه و سلم‏ ان هذه الآية نزلت في أهل قباء فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا و كانوا يغسلون أدبارهم بالماء ...  و أخرج عمر بن شبة في أخبار المدينة من طريق الوليد بن سندر الأسلمي عن يحيى بن سهل الأنصاري عن أبيه‏ ان هذه الآية نزلت في أهل قباء كانوا يغسلون أدبارهم من الغائط فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا الآية و أخرج عبد الرزاق في المصنف عن قتادة ان النبي صلى الله عليه و سلم قال لبعض الأنصار ما هذا الطهور الذي أثنى الله عليكم‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قالوا نستطيب بالماء إذا جئنا من الغائط.»

التفسير (العيّاشي)، ج 2، ص 112: «عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: «فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» قَالَ: الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا- نُظَفُ الْوُضُوءِ وَ هُوَ الِاسْتِنْجَاءُ بِالْمَاءِ، وَ قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ قُبَا.»

التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 300: «روي عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال لأهل قباء (ما ذا تفعلون في طهركم فان اللَّه أحسن عليكم الثناء) قالوا: نغسل أثر الغائط فقال (أنزل اللَّه فيكم و اللَّه يحب المطهرين).»

الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 5، ص 94: «يروى‏ أن رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم قال لأهل قبا لما نزلت هذه الآية: «إن الله عزّ و جلّ قد أثنى عليكم في الطهور فما هو؟» قالوا: إنا نستنجي بالماء.»

5.4        مستند 4

الاستيعاب في بيان الأسباب، ج 2، ص 334 - 333: «عن أبی هریره عن النبی قال .... قلنا: و هذا إسناد ضعيف؛ فيه علتان: الأولى: إبراهيم بن أبي ميمونة؛ مجهول الحال؛ لم يرو عنه غير يونس - هذا - كما قال ابن القطان. الثانية: يونس بن الحارث؛ ضعیف. قال الترمذي: «هذا حديث غريب من هذا الوجه». و قال ابن كثير في تفسير القرآن العظيم»: «... من حديث يونس بن الحارث وهو ضعيف». و قال النووي في «المجموع»: «إسناده ضعيف». و قال الحافظ ابن حجر في «التلخيص الحبير»: «بسند ضعیف». و هذا أحسن من قوله في «فتح الباري»: «إسناده صحيح». و ذكره السيوطي في «الدر المنثور» وزاد نسبته لأبي الشيخ وابن مردویه. لكن يشهد له ما بعده. عن عویم بن ساعده الانصاری أنه حدّثه ... قال الطبراني: «لا يروى عن عویم بن ساعدة إلا بهذا الإسناد، تفرد به أبو أويس». قلنا: و فيه ضعف مشهور، ولخصه الحافظ في «التقريب» بقوله: «صدوق يهم». وصححه ابن خزيمة، و قال الحاكم: «إسناده صحيح»، ووافقه الذهبي!!. قلنا: بل إسناده ضعيف؛ لأن شرحبيل بن سعد ضعيف، وقد قال الحافظ ابن حجر في تهذيب التهذيب»: «وفي سماعه من عویم بن ساعدة نظر؛ لأن عويما مات في حياة رسول الله، و يقال: في خلافة عمر» و أخرجه ابن أبي شيبة في «مصنفه»: ثنا هشيم بن بشير عن عبد الحميد بن جعفر عن مجمع بن يعقوب: أن رسول الله  فذكره. قلنا: وهذا ضعيف؛ لإرساله وعنعنة هشيم. لكن الحديث بمجموعهما يرتقي لدرجة الحسن - إن شاء الله. و صححه شيخنا العلامة الألباني كله بمجموعهما في «إرواء الغليل».»

المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 365: «أَخْبَرَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ الْعَنْبَرِيُّ، ثنا عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ الدَّارِمِيُّ، ثنا هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ السُّلَمِيُّ، ثنا صَدَقَةُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي حَكِيمٍ، حَدَّثَنِي طَلْحَةُ بْنُ نَافِعٍ، حَدَّثَنِي أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ، وَجَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ لَمَّا نَزَلَتْ {فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا} [التوبة: 108] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَثْنَى عَلَيْكُمْ فِي الطُّهُورِ خَيْرًا، فَمَا طُهُورُكُمْ هَذَا؟» قَالُوا: نَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ، وَنَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ، وَنَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ " قَالَ: هُوَ ذَاكَ فَعَلَيْكُمْ بِهِ «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ.»

جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، ج 11، ص 24 - 22: «القول في تأويل قوله تعالى: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ يقول تعالى ذكره: في حاضري المسجد الذي أسس على التقوى من أول يوم رجال يحيون أن ينظفوا مقاعدهم بالماء إذا أتوا الغائط و الله يحب المتطهرين بالماء. و بنحو الذي قلنافي ذلك قال أهل التأويل. ذكر من قال ذلك: حدثنا محمد بن بشار، قال: ثنا أبو داود، قال: ثنا همام بن يحيى، عن قتادة، عن شهر بن حوشب قال: لما نزل: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏:" ما الطهور الذي أثنى الله عليكم؟" قالوا: يا رسول الله نغسل أثر الغائط. حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة، قال: ذكر لنا أن نبي الله صلى الله عليه و سلم‏ قال لأهل قباء:" إن الله قد أحسن عليكم الثناء في الطهور، فما تصنعون؟" قالوا: إنا نغسل عنا أثر الغائط و البول. حدثنا محمد بن عبد الأعلى، قال: ثنا محمد بن ثور، عن معمر، عن قتادة، قال: لما نزلت: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قال النبي صلى الله عليه و سلم‏:" يا معشر الأنصار ما هذا الطهور الذي أثنى الله عليكم فيه؟" قالوا: إنا نستطيب بالماء إذا جئنا من الغائط. حدثني جابر بن الكردي، قال: ثنا محمد سابق، قال: ثنا مالك بن مغول، عن سيار أبي الحكم، عن شهر بن حوشب، عن محمد بن عبد الله بن سلام، قال: قام علينا رسول الله صلى الله عليه و سلم‏، فقال:" ألا أخبروني، فإن الله قد أثنى عليكم بالطهور خيرا" فقالوا: يا رسول الله إنا نجد عندنا مكتوبا في التوراة الاستنجاء بالماء. حدثنا سفيان بن وكيع، قال: ثنا يحيى بن رافع، عن مالك بن مغول، قال: سمعت سيارا أبا الحكم غير مرة، يحدث عن شهر بن حوشب، عن محمد بن عبد الله بن سلام، قال: لما قدم النبي صلى الله عليه و سلم‏ على أهل قباء قال:" إن الله قد أثنى عليكم بالطهور خيرا"، يعني قوله: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قالوا: إنا نجده مكتوبا عندنا في التوراة: الاستنجاء بالماء. حدثنا أبو هشام الرفاعي، قال: ثنا يحيى بن رافع، قال: ثنا مالك بن مغول، عن سيار، عن شهر بن حوشب، عن محمد بن عبد الله بن سلام، قال يحيى: و لا أعلمه إلا عن أبيه عبد الله بن سلام، قال: قال النبي صلى الله عليه و سلم‏ لأهل قباء:" إن الله قد أثنى عليكم في الطهور خيرا" قالوا: إنا نجده مكتوبا علينا في التوراة: الاستنجاء بالماء. و فيه نزلت: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا. حدثني عبد الأعلى بن واصل، قال: ثنا إسماعيل بن صبيح اليشكري، قال: ثنا أبو أويس المدني، عن شرحبيل بن سعد، عن عويم بن ساعدة وكان من أهل بدر، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ لأهل قباء:" إني أسمع الله قد أثنى عليكم الثناء في الطهور، فما هذا الطهور؟" قالوا: يا رسول الله ما نعلم شيئا إلا أن جيرانا لنا من اليهود رأيناهم يغسلون أدبارهم من الغائط، فغسلنا كما غسلوا. حدثني محمد بن عمارة، قال: ثنا محمد بن سعيد، قال: ثنا إبراهيم بن محمد، عن شرحبيل بن سعد قال: سمعت خزيمة بن ثابت‏ يقول: نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ قال: كانوا يغسلون أدبارهم من الغائط. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا أبي، عن أبي ليلى، عن عامر، قال: كان ناس من أهل قباء يستنجون بالماء، فنزلت: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏. حدثنا الحسن بن عرفة، قال: ثنا شبابة بن سوار، عن شعبة، عن مسلم القري، قال: قلت لابن عباس‏: أصب على رأسي؟ و هو محرم قال: أ لم تسمع الله يقول: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ‏. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا حفص، عن داود بن أبي ليلى، عن الشعبي، قال: لما نزلت: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ لأهل قباء" ما هذا الذي أثنى الله عليكم؟" قالوا: ما منا من أحد إلا و هو يستنجي من الخلاء. حدثني المثني، قال: ثنا عمرو بن عون، قال: أخبرنا هشيم، عن عبد الحميد المدني، عن إبراهيم بن إسماعيل الأنصاري، أن رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ قال لعويم بن ساعدة:" ما هذا الذي أثنى الله عليكم‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏" قال: نوشك أن نغسل الأدبار بالماء. حدثني المثني، قال: ثنا إسحاق، قال: ثنا عبد الرحمن بن سعد، قال: أخبرنا أبو جعفر، عن حصين، عن موسى بن أبي كثير، قال: بدء حديث هذه الآية في رجال من الأنصار من أهل قباء: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ فسألهم النبي صلى الله عليه و سلم‏، قالوا: نستنجي بالماء. حدثني المثني، قال: ثنا أصبغ بن الفرج، قال أخبرني ابن وهب، قال: أخبرني يونس، عن أبي الزناد، قال: أخبرني عروة بن الزبير، عن عويم بن ساعدة من بني عمرو بن عوف، و معن بن عدي من بني العجلان، و أبي الدحداح، فأما عويم بن ساعدة فهو الذي بلغنا أنه قال لرسول الله صلى الله عليه و سلم‏: من الذين قال الله فيهم: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم:" نعم الرجال منهم عويم بن ساعدة" لم يبلغنا أنه سمى منهم رجلا غير عويم. حدثني المثني، قال: ثنا سويد بن نصر، قال: أخبرنا ابن المبارك، عن هشام بن حسان، قال: ثنا الحسن، قال: لما نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏:" ما هذا الذي ذكركم الله به في أمر الطهور، فأثنى به عليكم؟" قالوا: نغسل أثر الغائط و البول. حدثني المثني، قال: ثنا سويد، قال: أخبرنا ابن المبارك، عن مالك بن مغول، قال: سمعت سيارا أبا الحكم يحدث عن شهر بن حوشب، عن محمد بن عبد الله بن سلام، قال: لما قدم رسول الله صلى الله عليه و سلم‏ المدينة، أو قال: قدم علينا رسول الله فقال:" إن الله قد أثنى عليكم في الطهور خيرا أ فلا تخبروني؟" قالوا: يا رسول الله، إنا نجد علينا مكتوبا في التوراة: الاستنجاء بالماء. قال مالك: يعني قوله: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا. حدثني أحمد بن إسحاق، قال: ثنا أبو أحمد، قال: ثنا فضيل بن مرزوق، عن عطية، قال: لما نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا سألهم رسول الله صلى الله عليه و سلم‏:" ما طهوركم هذا الذي ذكر الله؟" قالوا: يا رسول الله كنا نستنجي بالماء في الجاهلية، فلما جاء الإسلام لم ندعه؛ قال:" فلا تدعوه". حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد: كان في مسجد قباء رجال من الأنصار يوضئون سفلتهم بالماء يدخلون النخل و الماء يجري، فيتوضئون. فأثنى الله بذلك عليهم، فقال: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا الآية. حدثنا أحمد، قال: ثنا أبو أحمد، قال: ثنا طلحة بن عمرو، عن عطاء، قال: أحدث قوم الوضوء بالماء من أهل قباء، فنزلت فيهم: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِين‏.»

التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 300: «و قوله‏ «يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» قال الحسن: معناه يريدون أن يتطهروا من الذنوب و قيل: يتطهرون بالماء من الغائط و البول، و هو المروي عن أبي جعفر و أبي عبد اللَّه عليهما السلام‏ ثم قال‏ «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» اي يريد منافع المتطهرين من الذنوب و كذلك المتطهرين من النجاسة بالماء. و روي عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال لأهل قباء (ما ذا تفعلون في طهركم فان اللَّه أحسن عليكم الثناء) قالوا: نغسل أثر الغائط فقال (أنزل اللَّه فيكم و اللَّه يحب المطهرين).»

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 111: «رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» أي يحبون أن يصلوا لله تعالى متطهرين بأبلغ الطهارة و قيل يحبون أن يتطهروا من الذنوب عن الحسن و قيل‏ يحبون أن يتطهروا بالماء عن الغائط و البول‏ و هو المروي عن السيدين الباقر و الصادق (ع) و روي عن النبي ص أنه قال‏ لأهل قبا ما ذا تفعلون في طهركم فإن الله تعالى قد أحسن عليكم الثناء قالوا نغسل أثر الغائط فقال أنزل الله فيكم‏ «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ».

المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 3، ص 83: «و روي أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال لهم: يا معشر الأنصار إني رأيت اللّه أثنى عليكم بالطهور فماذا تفعلون؟ فقالوا يا رسول اللّه إنا رأينا جيراننا من اليهود يتطهرون بالماء.

صحیح مسلم، ج 2، ص 1015: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ. حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حُمَيْدٍ الْخَرَّاطِ. قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا سَلَمَةَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: مَرَّ بِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ. قَالَ: قُلْتُ لَهُ: كَيْفَ سَمِعْتَ أَبَاكَ يَذْكُرُ فِي الْمَسْجِدِ الَّذِي أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى؟ قَالَ: قَالَ أَبِي: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فِي بَيْتِ بَعْضِ نِسَائِهِ. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَيُّ الْمَسْجِدَيْنِ الَّذِي أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى؟ قَالَ: فَأَخَذَ كَفًّا مِنْ حَصْبَاءَ فَضَرَبَ بِهِ الْأَرْضَ. ثُمَّ قَالَ «هُوَ مَسْجِدُكُمْ هَذَا (لِمَسْجِدِ الْمَدِينَةِ) قَالَ فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ أَبَاكَ هَكَذَا يَذْكُرُهُ.»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 17، ص 99 و 271: «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ عِيسَى، قَالَ: حَدَّثَنِي لَيْثٌ، قَالَ: حَدَّثَنِي عِمْرَانُ بْنُ أَبِي أَنَسٍ‏، عَنِ ابْنِ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّهُ قَالَ: تَمَارَى رَجُلَانِ فِي الْمَسْجِدِ الَّذِي‏ أُسِّسَ‏ عَلَى‏ التَّقْوَى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ، فَقَالَ رَجُلٌ: هُوَ مَسْجِدُ قُبَاءَ، وَقَالَ رَجُلٌ: هُوَ مَسْجِدُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ:"هُوَ مَسْجِدِي". حَدَّثَنَا يَحْيَى، عَنْ أُنَيْسِ بْنِ أَبِي يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا سَعِيد: اخْتَلَفَ رَجُلَانِ- أَوْ امْتَرَيَا- رَجُلٌ مَنْ بَنِي خُدْرَةَ، وَرَجُلٌ مَنْ بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ فِي الْمَسْجِدِ الَّذِي‏ أُسِّسَ‏ عَلَى‏ التَّقْوَى‏، قَالَ الْخُدْرِيُّ: هُوَ مَسْجِدُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ الْعَمْرِيُّ: هُوَ مَسْجِدُ قُبَاءَ فَأَتَيَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَاهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ:" هُوَ هَذَا الْمَسْجِدُ لِمَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ" وَقَالَ:" فِي‏ ذَاكَ خَيْرٌ كَثِيرٌ" يَعْنِي مَسْجِدَ قُبَاء.»

فتح القدیر، ج 2، ص 463 - 461: «و أخرج ابن أبي شيبة و أحمد و مسلم و الترمذي و النسائي و أبو يعلى و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن خزيمة و ابن حبان و أبو الشيخ و الحاكم و ابن مردويه، و البيهقي في الدّلائل، عن أبي سعيد الخدري قال: اختلف رجلان: رجل من بني خدرة، و في لفظ: تماريت أنا و رجل من بني عمرو ابن عوف في المسجد الذي أسّس على التقوى، فقال الخدري: هو مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، و قال العمري: هو مسجد قباء، فأتيا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فسألاه عن ذلك فقال: «هو هذا المسجد» لمسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، و قال: «في ذلك خير كثير» يعني مسجد قباء. و أخرج ابن أبي شيبة و أحمد و عبد بن حميد و الزبير بن بكار في أخبار المدينة، و أبو يعلى و ابن حبّان و الطبراني، و الحاكم في الكنى، و ابن مردويه عن سهل بن سعد السّاعدي نحوه. و أخرج ابن أبي شيبة و أحمد و ابن المنذر و أبو الشيخ و ابن مردويه و الخطيب و الضياء في المختارة عن أبيّ بن كعب قال: «سألت النبي صلّى اللّه عليه و سلّم عن المسجد الذي أسس على التقوى قال: هو مسجدي هذا». و أخرج الطبراني، و الضياء المقدسي في المختارة، عن زيد بن ثابت مرفوعا مثله. و أخرج ابن أبي شيبة و ابن مردويه و الطبراني من طريق عروة بن الزبير عن زيد بن ثابت قال: المسجد الذي أسّس على التقوى من أوّل يوم مسجد النبي صلّى اللّه عليه و سلّم. قال عروة: مسجد النبي صلّى اللّه عليه و سلّم خير منه، إنما أنزلت في مسجد قباء. و أخرج ابن أبي شيبة و ابن مردويه عن ابن عمر قال: المسجد الذي أسّس على التقوى: مسجد النبي صلّى اللّه عليه و سلّم. و أخرج المذكوران عن أبي سعيد الخدري مثله. و قد روي عن جماعة غير هؤلاء مثل قولهم. و أخرج ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم، و البيهقي في الدّلائل، عن ابن عباس: أنه مسجد قباء. و أخرج أبو الشيخ عن الضحاك مثله. و لا يخفاك أن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم قد عين هذا المسجد الذي أسّس على التقوى، و جزم بأنه مسجده صلّى اللّه عليه و سلّم كما قدّمنا من الأحاديث الصّحيحة، فلا يقاوم ذلك قول فرد من الصحابة و لا جماعة منهم و لا غيرهم و لا يصحّ لإيراده في مقابلة ما قد صحّ عن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم، و لا فائدة في إيراد ما ورد في فضل الصّلاة في مسجد قباء، فإن ذلك لا يستلزم كونه المسجد الذي أسس على التقوى، على أن ما ورد في فضائل مسجده صلّى اللّه عليه و سلّم أكثر مما ورد في فضل مسجد قباء بلا شك و لا شبهة تعمّ. و أخرج أبو داود و الترمذي و ابن ماجة و أبو الشيخ و ابن مردويه عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم قال: نزلت هذه الآية في أهل قباء فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قال: و كانوا يستنجون بالماء، فنزلت فيهم هذه الآية، و في إسناده يونس بن الحارث، و هو ضعيف. و أخرج الطبراني و أبو الشيخ و الحاكم و ابن مردويه عن ابن عباس قال: لما نزلت هذه الآية: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا بعث رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم إلى عويم بن ساعدة فقال: ما هذا الطهور الذي أثنى اللّه عليكم؟ فقالوا: يا رسول اللّه! ما خرج من رجل و لا امرأة من الغائط إلا غسل فرجه، أو قال: مقعدته، فقال النبي صلّى اللّه عليه و سلّم: «هو هذا». و أخرج أحمد و ابن خزيمة و الطبراني و الحاكم و ابن مردويه عن عويم ابن ساعدة الأنصاري أن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم أتاهم في مسجد قباء فقال: «إن اللّه قد أحسن عليكم الثناء في الطهور في قصة مسجدكم، فما هذا الطهور الذي تتطهّرون به؟ قالوا: و اللّه يا رسول اللّه ما نعلم شيئا إلا أنه كان لنا جيران من اليهود، فكانوا يغسلون أدبارهم من الغائط، فغسلنا كما غسلوا»، رواه أحمد عن حسن ابن محمد. حدّثنا أبو أويس حدّثنا شرحبيل عن عويم بن ساعدة فذكره. و قد أخرجه ابن خزيمة في صحيحه. و أخرج ابن ماجة و ابن المنذر و ابن أبي حاتم، و ابن الجارود في المنتقى، و الدارقطني و الحاكم و ابن مردويه و ابن عساكر عن طلحة بن نافع قال: حدّثني أبو أيوب و جابر بن عبد اللّه و أنس بن مالك أن هذه الآية لما نزلت‏ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: «يا معشر الأنصار إن اللّه قد أثنى عليكم خيرا في الطهور، فما طهوركم هذا؟ قالوا: نتوضأ للصّلاة و نغتسل من الجنابة، قال: فهل مع ذلك غيره؟ قالوا: لا، غير أن أحدنا إذا خرج إلى الغائط أحبّ أن يستنجي بالماء، قال: هو ذاك فعليكموه». و أخرج ابن أبي شيبة و أحمد، و البخاري في تاريخه، و ابن جرير، و البغوي في معجمه، و الطبراني و ابن مردويه، و أبو نعيم في المعرفة، عن محمد بن عبد اللّه بن سلام عن أبيه قال: لما أتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم المسجد الذي أسّس على التقوى مسجد قباء فقال: «إن اللّه قد أثنى عليكم في الطهور خيرا أ فلا تخبروني؟ يعني قوله تعالى: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ فقالوا: يا رسول اللّه! إنا لنجده مكتوبا علينا في التوراة الاستنجاء بالماء، و نحن نفعله اليوم». و إسناد أحمد في هذا الحديث هكذا: حدّثنا يحيى بن آدم حدّثني مالك يعني ابن مغول سمعت سيارا أبا الحكم عن شهر بن حوشب عن محمد بن عبد اللّه بن سلام. و قد روي عن‏ جماعة من التابعين في ذكر سبب نزول الآية نحو هذا. و لا يخفاك أنّ بعض هذه الأحاديث ليس فيه تعيين مسجد قباء و أهله، و بعضها ضعيف، و بعضها لا تصريح فيه بأن المسجد الذي أسس على التقوى هو مسجد قباء، و على كل حال لا تقاوم تلك الأحاديث المصرحة بأن المسجد الذي أسس على التقوى هو مسجد النبي صلّى اللّه عليه و سلّم في صحتها و صراحتها.»

روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، ج 6، ص 20 - 19: «و اختلف في المراد منه. فعن ابن عباس رضي اللّه تعالى عنهما و الضحاك أنه مسجد قباء و قد جاءت أخبار في فضل الصلاة فيه. فأخرج ابن أبي شيبة و الترمذي. و الحاكم و صححه و ابن ماجة عن أسيد بن ظهير عن النبي صلّى اللّه عليه و سلم أنه قال: «صلاة في مسجد قباء كعمرة» قال الترمذي: لا نعرف لأسيد هذا شيئا يصح غير هذا الحديث، و في معناه ما أخرجه أحمد و النسائي عن سهل بن حنيف. و أخرج ابن سعد عن ظهير بن رافع الحارثي عن النبي صلى اللّه تعالى عليه و سلم قال: «من صلى في مسجد قباء يوم الاثنين و الخميس انقلب بأجر عمرة» و ذهب جماعة إلى أنه مسجد المدينة مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم، و استدلوا بما أخرجه مسلم، و الترمذي، و ابن جرير، و النسائي و غيرهم عن أبي سعيد الخدري قال: اختلف رجلان في المسجد الذي أسس‏ على التقوى. فقال أحدهما: هو مسجد قباء، و قال الآخر: هو مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فأتيا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فسألاه عن ذلك فقال: هو هذا المسجد لمسجده صلّى اللّه عليه و سلم و قال: في ذلك خير كثير يعني مسجد قباء. و جاء في عدة روايات‏ أنه عليه الصلاة و السلام سئل عن ذلك فقال: هو مسجدي هذا، و أيد القول الأول بأنه الأوفق بالسباق و اللحاق و بأنه بني قبل مسجد المدينة، و جمع الشريف السمهودي بين الأخبار و سبقه إلى ذلك السهيلي و قال: كل من المسجدين مراد لأن كلا منهما أسس على التقوى من أول يوم تأسيسه، و السر في إجابته صلّى اللّه عليه و سلم السؤال عن ذلك بما في الحديث دفع ما توهمه السائل من اختصاص ذلك بمسجد قباء و التنويه بمزية هذا على ذلك، و لا يخفى بعد هذا الجمع فإن ظاهر الحديث الذي أخرجه الجماعة عن أبي سعيد الخدري بمراحل عنه، و لهذا اختار بعض المحققين القول الثاني و أيده بأن مسجد النبي صلّى اللّه عليه و سلم أحق بالوصف بالتأسيس على التقوى من أول يوم و بأن التعبير بالقيام عن الصلاة في قوله سبحانه: أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ‏ يستدعي المداومة، و يعضده توكيد النهي بقوله تعالى: أَبَداً و مداومة الرسول عليه الصلاة و السلام لم توجد إلا في مسجده الشريف عليه الصلاة و السلام. و أما ما رواه الترمذي و أبو داود عن أبي هريرة من أن قوله جل و علا: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا نزلت في أهل قباء و كانوا يستنجون بالماء فهو لا يعارض نص رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم. و أما ما رواه ابن ماجه عن أبي أيوب، و جابر، و أنس‏ من أن هذه الآية لما نزلت قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم: «يا معشر الأنصار إن اللّه تعالى قد أثنى عليكم خيرا في الطهور فما طهوركم هذا؟ قالوا: نتوضأ للصلاة و نغتسل من الجنابة قال: فهل مع ذلك غير؟ قالوا: لا غير إن أحدنا إذا خرج إلى الغائط أحب أن يستنجي بالماء. قال عليه الصلاة و السلام: هو ذاك فعليكموه» فلا يدل على اختصاص أهل قباء و لا ينافي الحمل على أهل مسجده صلّى اللّه عليه و سلم من الأنصار، و أنا أقول: قد كثرت الأخبار في نزول هذه الآية في أهل قباء. فقد أخرج أحمد، و ابن خزيمة، و الطبراني، و ابن مردويه. و الحاكم عن عويم بن ساعدة الأنصاري‏ أن النبي صلّى اللّه عليه و سلم أتاهم في مسجد قباء فقال: «إن اللّه تعالى قد أحسن عليكم الثناء في الطهور في قصة مسجدكم فما هذا الطهور الذي تطهرون به؟ فذكروا أنهم كانوا يغسلون أدبارهم من الغائط». و أخرج أحمد، و ابن أبي شيبة، و البخاري في تاريخه، و البغوي في معجمه و ابن جرير و الطبراني عن محمد بن عبد اللّه بن سلام عن أبيه نحو ذلك، و أخرج عبد الرزاق و الطبراني عن أبي أمامة قال: «قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم لأهل قباء: ما هذا الطهور الذي خصصتم به في هذه الآية فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا؟ قالوا: يا رسول اللّه ما منا أحد يخرج من الغائط إلا غسل مقعدته». و أخرج عبد الرزاق و ابن مردويه عن عبد اللّه بن الحارث بن نوفل نحوه‏ إلى غير ذلك، و روي القول بنزولها في أهل قباء عن جماعة من الصحابة و غيرهم كابن عمر، و سهل الأنصاري، و عطاء، و غيرهم و أما الأخبار الدالة على كون المراد بالمسجد المذكور في الآية مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم فكثيرة أيضا و كذا الذاهبون إلى ذلك كثيرون أيضا، و الجمع فيما أرى بين الأخبار و الأقوال متعذر، و ليس عندي أحسن من التنقير عن حال تلك الروايات صحة و ضعفا فمتى ظهر قوة إحداهما على الأخرى عول على الأقوى.»

المیزان في تفسیر القرآن، ج 9، ص 393: «و في الكافي، بإسناده عن الحلبي عن أبي عبد الله (ع) قال: سألته عن المسجد الذي أسس على التقوى- فقال: مسجد قبا: أقول: و رواه العياشي في تفسيره، و روي هذا المعنى أيضا في الكافي، بإسناده عن معاوية بن عمار عنه (ع). و قد روي في الدر المنثور، بغير واحد من الطرق عن النبي ص أنه قال: هو مسجدي هذا، و هو مخالف لظاهر الآية و خاصة- قوله: «فِيهِ رِجالٌ‏» إلخ، فإن الكلام موضوع في القياس بين المسجدين:- مسجد قبا و مسجد الضرار و القياس بين أهليهما- و لا غرض يتعلق بمسجد النبي ص. و في تفسير العياشي، عن الحلبي عن الصادق (ع) قال: سألته عن قول الله: «فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا» قال: الذين يحبون أن يتطهروا نظف الوضوء- و هو الاستنجاء بالماء و قال: قال نزلت هذه في أهل قبا. و في المجمع،: في الآية قال: يحبون أن يتطهروا بالماء عن الغائط و البول: و هو المروي عن السيدين: الباقر و الصادق (ع) ، و روي عن النبي ص أنه قال: لأهل قبا: ما ذا تفعلون في طهركم- فإن الله تعالى قد أحسن عليكم الثناء؟ قالوا: نغسل أثر الغائط. فقال: أنزل الله فيكم: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏».»

تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور، ج 10، ص 206 - 205: «و ثبت في «صحيح مسلم» و غيره عن أبي سعيد الخدري‏ أن النبي‏ء صلى اللّه عليه و سلم سئل عن المراد من المسجد الذي أسس على التقوى في هذه الآية فقال: «هو مسجدكم هذا». يعني المسجد النبوي بالمدينة. و ثبت في الصحيح أيضا أن النبي‏ء صلى اللّه عليه و سلم بيّن الرجال الذين يحبون أن يتطهروا بأنهم بنو عمرو بن عوف أصحاب مسجد قباء. و ذلك يقتضي أن المسجد الذي أسس على التقوى من أول يوم هو مسجدهم، لقوله: فِيهِ رِجالٌ‏. و وجه الجمع بين هذين عندي أن يكون المراد بقوله تعالى: لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ‏ المسجد الذي هذه صفته لا مسجدا واحدا معينا، فيكون هذا الوصف كليا انحصر في فردين المسجد النبوي و مسجد قباء، فأيهما صلى فيه رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم في الوقت الذي دعوه فيه للصلاة في مسجد الضرار كان ذلك أحق و أجدر، فيحصل النجاء من حظ الشيطان في الامتناع من الصلاة في مسجدهم، و من مطاعنهم أيضا، و يحصل الجمع بين الحديثين الصحيحين. و قد كان قيام الرسول في المسجد النبوي هو دأبه. ... و جملة: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا ثناء على مؤمني الأنصار الذين يصلون بمسجد رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و بمسجد قباء. و جاء الضمير مفردا مراعاة للفظ (مسجد) الذي هو جنس، كالإفراد في قوله تعالى: وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ‏ [آل عمران: 119]. و فيه تعريض بأن‏ أهل مسجد الضرار ليسوا كذلك. و قد كان المؤمنون من الأنصار يجمعون بين الاستجمار بالأحجار و الغسل بالماء كما دل عليه حديث‏ رواه الدارقطني عن أبي أيوب و جابر بن عبد اللّه و أنس بن مالك عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم في هذه الآية فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا فقال: «يا معشر الأنصار إن اللّه قد أثنى عليكم خيرا في الطهور فما طهوركم؟ قالوا: إنّ أحدنا إذا خرج من الغائط أحب أن يستنجي بالماء. قال: هو ذلك فعليكموه» ، فهذا يعم الأنصار كلهم. و لا يعارضه حديث أبي داود أن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم سأل أهل قباء عن طهارتهم لأن أهل قباء هم أيضا من الأنصار، فسؤاله إياهم لتحقق اطراد هذا التطهر في قبائل الأنصار.»

5.5        مستند 5

السیرة النبویة، ج 2، ص 530 - 529: «قال ابن إسحاق: ثم أقبل رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى نزل بذي أوان بلد بينه و بين المدينة ساعة من نهار، و كان أصحاب مسجد الضّرار قد كانوا أتوه و هو يتجهّز إلى تبوك، فقالوا: يا رسول الله، إنّا قد بنينا مسجدا لذي العلّة و الحاجة و الليلة المطيرة و الليلة الشاتية، و إنّا نحبّ أن تأتينا، فتصلي لنا فيه، فقال: إني على جناح سفر، و حال شغل، أو كما قال صلى الله عليه و سلم، و لو قد قدمنا إن شاء الله لأتيناكم، فصلّينا لكم فيه. فلما نزل بذي أوان، أتاه خبر المسجد، فدعا رسول الله صلى الله عليه و سلم مالك بن الدّخشم، أخا بنى سالم بن عوف، و معن بن عدىّ، أو أخاه عاصم بن عدىّ، أخا بنى العجلان، فقال: انطلقا إلى هذا المسجد الظالم أهله، فاهدماه و حرّقاه. فخرجا سريعين حتى أتيا بنى سالم بن عوف، و هم رهط مالك بن الدّخشم، فقال مالك لمعن: أنظرني حتى أخرج إليك بتار من أهلي. فدخل إلى أهله، فأخذ سعفا من النخل، فأشعل فيه نارا، ثم خرجا يشتدّان حتى دخلاه و فيه أهله، فحرّقاه و هدّماه، و تفرّقوا عنه، و نزل فيهم من القرآن ما نزل: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ 9: 107 ... إلى آخر القصة. و كان الذين بنوه اثنى عشر رجلا: خذام بن خالد، من بنى عبيد بن زيد، أحد بنى عمرو بن عوف، و من داره أخرج مسجد الشّقاق، و ثعلبة بن حاطب من بنى أميّة بن زيد، و معتّب بن قشير، من بنى ضبيعة بن زيد، و أبو حبيبة بن الأزعر، من بنى ضبيعة بن زيد، و عبّاد بن حنيف، أخو سهل بن حنيف، من بنى عمرو بن عوف، و جارية بن عامر، و ابناه مجمّع بن جارية، و زيد بن جارية، و نبتل بن الحارث، من بنى ضبيعة، و بحزج، من بنى ضبيعة، و بجاد بن عثمان، من بنى ضبيعة، و وديعة بن ثابت، و هو من بنى أميّة (بن زيد) رهط أبى لبابة بن عبد المنذر.»

تاریخ الطبري: تاريخ الأمم و الملوك، ج 3، ص 110: «و كان اصحاب مسجد الضرار قد كانوا اتوه و هو يتجهز الى تبوك، فقالوا: يا رسول الله، انا قد بنينا مسجدا لذى العله و الحاجة و الليلة المطيره و الليلة الشاتيه، و انا نحب ان تأتينا فتصلى لنا فيه فقال: انى على جناح سفر، و حال شغل- او كما قال رسول الله- و لو قدمنا ان شاء الله اتيناكم فصلينا لكم فيه، فلما نزل بذى أوان أتاه خبر المسجد، فدعا رسول الله ص مالك بن الدخشم، أخا بنى سالم بن عوف 3 و معن بن عدى- او أخاه عاصم بن عدى أخا بنى العجلان- فقال: انطلقا الى المسجد الظالم اهله فاهد ماه و حرقاه، فخرجا سريعين حتى أتيا بنى سالم ابن عوف، و هم رهط مالك بن الدخشم، فقال مالك لمعن: انظرنى حتى اخرج إليك بنار من اهلى، فدخل الى اهله، فاخذ سعفا من النخل، فاشعل فيه نارا، ثم خرجا يشتد ان حتى دخلا المسجد و فيه اهله، فحرقاه و هدماه، و تفرقوا عنه، و نزل فيهم من القرآن ما نزل: «و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين»، الى آخر القصة.»

6        منابع

1.      ‏‫آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.

2.       ‏‫ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.

3.       ‏‫ابن ابی شیبه، عبد الله بن محمد. (۱۴۲۹). مصنف إبن أبي شيبة في الأحاديث و الآثار. (سعید محمد لحام، ویراستار) (ج 1). بیروت - لبنان: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزيع.

4.       ‏‫ابن حنبل، احمد بن محمد. (۱۴۱۶). مسند الإمام أحمد بن حنبل. (محمد رضوان عرقسوسی، سعید محمد لحام، عامر غضبان، عادل مرشد، شعیب ارنووط، محمد نعیم عرقسوسی، … عبدالله بن عبدالمحسن ترکی، محققین) (ج 1). بیروت - لبنان: موسسه الرساله.

5.       ‏‫ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۲۰). تفسیر التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.

6.       ‏‫ابن‌ عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله. (بی‌تا). الاستيعاب في معرفة الأصحاب (ج ۱–4). بیروت: دار الجيل.

7.       ‏‫ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.

8.       ‏‫ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.

9.       ‏‫ابن ماجه، محمد بن یزید. (۱۴۱۹). سنن إبن ماجة. (خلیل مامون شیحا و احمد بن ابی‌بکر کنانی البوصیری، محققین) (ج 1). بیروت - لبنان: دار المعرفة.

10.   ‏‫ابن هشام. (بی‌تا). السیره النبویه (ج ۱–2). بیروت - لبنان: دار المعرفة.

11.   ‏‫ابوداود، سلیمان‌ بن‌ اشعث. (۱۴۲۰). سنن أبي داود. (مصطفی محمد حسین ذهبی، سید محمد سید، عبدالقادر عبدالخیر، و سید ابراهیم، محققین) (ج 1). قاهره - مصر: دار الحدیث.

12.   ‏‫الزيلعي، جمال الدين أبو محمد عبد الله بن يوسف بن محمد. (۱۴۱۴). تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري (ج ۱–4). ریاض: دار ابن خزیمه.

13.   ‏‫بخاری، محمد بن اسماعیل. (بی‌تا). التاریخ الکبیر (ج 1). بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیه.

14.   ‏‫بلاذری، احمد بن یحیی. (بی‌تا). فتوح البلدان (ج ۱–1). بیروت: دار و مکتبة الهلال.

15.   ‏‫بیهقی، احمد بن حسین. (۱۴۰۵). دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة (ج ۱–7). بیروت: دار الکتب العلمية.

16.   ‏‫بیهقی، احمد بن حسین. (۱۴۱۲). معرفة السنن و الآثار. (عبدالمعطی امین قلعجی، ویراستار) (ج 1). دمشق - سوریه: دار قتیبة للطباعة و النشر و التوزیع.

17.   ‏‫بیهقی، احمد بن حسین. (۱۴۲۴). السنن الکبری. (عبدالقادر محمد عطا، محقق) (ج 1). بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیه.

18.   ‏‫ترمذی، محمد بن عیسی. (۱۴۱۹). سنن الترمذی (ج 1). - -: [بی نا].

19.   ‏‫ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.

20.   ‏‫حاکم نيشابوري، محمد بن عبدالله. (۱۳۷۹). المستدرک علي الصحيحين. بيروت: دار الکتاب العربي.

21.   ‏‫حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله؛ و محمد، حمری‌ دمردانس. (۱۴۲۰). المستدرک علی الصحیحین (ج 1). بیروت - لبنان: المکتبه العصريه.

22.   ‏‫دارقطنی، علی بن عمر. (۱۴۱۴). سنن الدار قطني (ج 1). بیروت - لبنان: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزيع.

23.   ‏‫سليم بن عید الهلالي؛ و محمد بن موسی آل صدر. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). المملكة العربية السعودية: دار ابن الجوزي.

24.   ‏‫سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). تفسیر بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.

25.   ‏‫سیوطی، عبد الرحمن بن ابی‌ بکر. (۱۴۰۴). الدر المنثور فی التفسیر بالماثور (ج ۱–6). قم: کتابخانه عمومی حضرت آيت الله العظمی مرعشی نجفی (ره).

26.   ‏‫شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج 1). دمشق - سوریه: دار ابن کثیر.

27.   ‏‫صنعانی، عبدالرزاق بن همام. (۱۴۱۱). تفسیر القرآن العزیز  (ج 1). بیروت - لبنان: دار المعرفة.

28.   ‏‫ضیاء الدین مقدسی، محمد بن عبد الواحد. (۱۴۱۱). الاحادیث المختاره، او، المستخرج من الاحادیث المختاره مما لم یخرجه البخاری و مسلم فی صحیحیهما. (عبد الملک ابن دهیش، محقق) (ج 1). مکه مکرمه - عربستان: مکتبة النهضة الحديثة.

29.   ‏‫طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.

30.   ‏‫طبراني، سليمان بن احمد؛ Tabarani. (۱۴۰۴). المعجم الکبير. (حمدي عبدالمجيد سلفي، محقق). [بيروت]: داراحياء التراث العربي.

31.   ‏‫طبرانی. (۱۴۰۵). مسند الشامیین (ج ۱–4). بیروت: مؤسسه الرساله.

32.   ‏‫طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.

33.   ‏‫طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۳). تاریخ الطبري: تاريخ الأمم و الملوك (ج ۱–11). بیروت.

34.   ‏‫طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج 1). بیروت - لبنان: دار المعرفة.

35.   ‏‫طحاوی، احمد بن محمد. (۱۴۱۵). شرح مشكل الآثار. (شعیب ارنووط، محقق) (ج 1). بیروت - لبنان: موسسه الرساله.

36.   ‏‫طوسی، محمد بن حسن. (بی‌تا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.

37.   ‏‫عیاشی، محمد بن مسعود. (بی‌تا). التفسير (للعيّاشي) (ج ۱–2). تهران: مکتبة العلمية الاسلامية.

38.   ‏‫قاسمی، جمال‎الدین. (۱۴۱۸). ‏تفسیر محاسن التأویل (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.

39.   ‏‫قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.

40.   ‏‫مسلم بن حجاج. (۱۴۱۹). صحیح مسلم (ج 1). بیروت - لبنان: دار ابن حزم.

41.   ‏‫مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.

42.   ‏‫واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (واحدی ) (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.

43.   ‏‫یوسفی غروی، محمد هادی. (بی‌تا). موسوعة التاريخ الإسلامي (ج ۱–8). قم: مجمع الفکر الإسلامي.

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ترجمه محمدمهدی فولادوند
  2. ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
  3. ر.ک. مستند 1
  4. موسوعة التاريخ الإسلامي، یوسفی غروی، ج 3، ص 436 - 435
  5. الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن‌ عبد البر، ج 1، ص 380
  6. جامع البیان، طبری، ج 11، ص 19 - 18؛ ‫دلائل النبوة، بیهقی، ج 5، ص 263 - 262؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 185
  7. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1878؛ ‫اسباب النزول، واحدی، ص 265
  8. جامع البیان، طبری، ج 11، ص 19؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1879
  9. تخريج الأحاديث و الآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، الزيلعي، ج 2، ص 101
  10. جامع البیان، طبری، ج 11، ص 18 - 17؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 186 - 185
  11. الدر المنثور، سیوطی، ج 3، ص 276
  12. شرح مشكل الآثار، طحاوی، ج 12، ص 173
  13. جامع البیان، طبری، ج 11، ص 19؛ ‫تفسیر القرآن العزیز، صنعانی، ج 2، ص 165
  14. تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 5، ص 196 - 195؛ ‫تفسير القمي، قمی، ج 1، ص 305؛ ‫تفسیر بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 78 - 77؛ ‫اسباب النزول، واحدی، ص 265 - 264؛ ‫التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 297؛ ‫الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 93 - 92
  15. ر.ک. مستند 2
  16. الاستيعاب في بيان الأسباب، سليم بن عید الهلالي و محمد بن موسی آل صدر، ج 2، ص 329 و 332
  17. الاستيعاب في بيان الأسباب، سليم بن عید الهلالي و محمد بن موسی آل صدر، ج 2، ص 332 - 330
  18. جامع البیان، طبری، ج 11، ص 20 - 18؛ ‫التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 297؛ ‫مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 109؛ ‫المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 81؛ ‫فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 461 - 460؛ ‫روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 18؛ ‫‏محاسن التأویل، قاسمی، ج 5، ص 502؛ ‫التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 10، ص 202؛ ‫المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 389 - 392
  19. ر.ک. مستند 3
  20. سنن إبن ماجة، ابن ماجه، ج 1، ص 310؛ ‫سنن أبي داود، ابو داود، ج 1، ص 29؛ ‫سنن الترمذی، ترمذی، ج 5، ص 125؛ ‫السنن الکبری، بیهقی، ج 1، ص 170؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 187
  21. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ابن حنبل، ج 24، ص 235؛ ‫المعجم الکبير، طبراني، ج 17، ص 140؛ ‫المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری و محمد، ج 1، ص 258؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 187
  22. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ابن حنبل، ج 29، ص 254؛ ‫مصنف إبن أبي شيبة في الأحاديث و الآثار، ابن ابی شیبه، ج 1، ص 141؛ ‫جامع البیان، طبری، ج 11، ص 22؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 188 - 187؛ ‫التاریخ الکبیر، بخاری، ج 1، ص 18
  23. سنن إبن ماجة، ابن ماجه، ج 1، ص 308؛ ‫المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری و محمد، ج 2، ص 365؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1882؛ ‫سنن الدار قطني، دارقطنی، ج 1، ص 100؛ ‫مسند الشامیین، طبرانی، ج 1، ص 415؛ ‫الاحادیث المختاره، او، المستخرج من الاحادیث المختاره مما لم یخرجه البخاری و مسلم فی صحیحیهما، ضیاء الدین مقدسی، ج 6، ص 219 - 218
  24. المعجم الکبير، طبراني، ج 11، ص 67؛ ‫المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری و محمد، ج 1، ص 299؛ ‫معرفة السنن و الآثار، بیهقی، ج 1، ص 349؛ ‫المعجم الکبير، طبراني، ج 8، ص 121؛ ‫مصنف إبن أبي شيبة في الأحاديث و الآثار، ابن ابی شیبه، ج 1، ص 142 و 141؛ ‫جامع البیان، طبری، ج 11، ص 24 - 23؛ ‫فتوح البلدان، بلاذری، ص 14؛ ‫تفسیر القرآن العزیز، صنعانی، ج 2، ص 167؛ ‫تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 187؛ ‫الدر المنثور، سیوطی، ج 3، ص 279؛ ‫التفسير، عیاشی، ج 2، ص 112؛ ‫التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 300؛ ‫الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 94
  25. ر.ک. مستند 4
  26. الاستيعاب في بيان الأسباب، سليم بن عید الهلالي و محمد بن موسی آل صدر، ج 2، ص 334 - 333
  27. المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج 2، ص 365
  28. جامع البیان، طبری، ج 11، ص 24 - 22
  29. التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 300؛ ‫مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 111
  30. المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 83
  31. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج 2، ص 1015؛ ‫مسند الإمام أحمد بن حنبل، ابن حنبل، ج 17، ص 99 و 271
  32. فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 463 - 461
  33. روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 20 - 19
  34. ‫المیزان، طباطبایی، ج 9، ص 393
  35. التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 10، ص 206 - 205
  36. ر.ک. مستند 5
  37. السیره النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 530 - 529؛ ‫تاريخ الأمم و الملوك، طبری، ج 3، ص 110
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.