سبب نزول آیات ۱ و ۲ سوره طه
آیه مربوط به سبب نزول
«طه (1) ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (2)» (طه، ۱ و ۲) (طه. (1) قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى (2).)[۱]
خلاصه سبب نزول
در تفاسیر روایی دو سبب نزول برای آیات یک و دو سوره طه نقل شده است: 1. پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در عبادت و نماز بر خود سخت میگرفت؛ بهگونهای که منجر به مشقت بسیار میشد؛ لذا آیات یک و دو سوره طه نازل شد و ایشان را از این شیوه بازداشت؛ 2. گروهی از مشرکان به رسول اکرم میگفتند دینت باعث شده تا به سختی بیفتی؛ لذا آیات یک و دو سوره طه نازل شد و به آنان جواب داد.
سبب نزول اول به دلیل حسَن بودن سند، تأیید تاریخی و هماهنگی زمانی با نزول سوره طه از اعتبار بیشتری نسبت به سبب نزول دوم برخوردار است؛ چراکه هم سند روایات سبب نزول دوم ضعیفند و هم تأیید دیگری بر آنها نیست.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول اول[۲] ( سختگیری پیامبر بر خود در هنگام عبادت)(ر.ک. مستند 1)
در عمده تفاسیر ماجرای سبب نزول آیات یک و دو سوره طه با الفاظ و جزئیات مختلفی ذکر شده؛ ولی اصل ماجرا در همه آنها مربوط به این است که پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در نماز و عبادت بسیار کوشا بود و بر خود سخت میگرفت، و بنا بر شماری از نقلها گاه بهگونهای عبادت میکرد که برایش باعث سختی بسیار میشد. خداوند آیات یک و دو سوره طه را نازل فرمود و ایشان را از آن شیوه عبادت بازداشت و بیان کرد که قرآن را بر پیامبر نازل نکرده تا به رنج و زحمت بیفتد.
در روایات، سختگیری و کوشش پیامبر برای عبادت به انحای متفاوتی نقل شده است: بنا بر نقلی، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) هنگام نماز یک پایش را روی زمین میگذاشت و پای دیگر را بالا میگرفت.[۳] در روایت دیگری نقل شده است، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در هنگام نماز روی انگشتان پاهایش میایستاد، چنانکه پای مبارکش دچار تورم میشد.[۴] روایت دیگر حاکی است که پس از نزول وحی بر رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه)، ایشان تمام شب عبادت و شبزندهداری میکرد.[۵] در روایتی نیز نقل شده است، رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) و اصحاب هنگام نماز شب، برای اینکه بتوانند زمان زیادی برای عبادت روی پا بایستند، ریسمان یا طنابی را دور سینه میبستند.[۶] گویا خود را به ستونهای مسجد که از تنه درخت خرما بود، میبستند تا از فرط خستگی بر زمین نیفتند.
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را بیان کردهاند:# تفسیر القمی (شیعی، قرن ۳، تفسیر روایی)؛
- الکافی (شیعی، قرن ۴، حدیثی)؛
- تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن ۵، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول اول(ر.ک. مستند 2)
در عمده تفاسیر پیرامون سند روایت این سبب نزول بررسی و تحقیق نشده است. با وجود این محقق تفسیر سمرقندی در ذیل روایت یادشده مینویسد: سیوطی این روایت را به ابن مَردَوَیْه نسبت داده و گفته که او نیز با سندی حسَن (سندی که راویان آن ازلحاظ ضبط از راوی ثقه پایینترند؛ ولی به اصل اعتبار روایت ضرری نمیرساند) نقل کرده است.[۷] شوکانی نیز پس از نقل یکی از روایات سبب نزول، میگوید که سیوطی سند این روایت را حسن دانسته است.[۸] همچنین سیوطی دو روایت از روایات این سبب نزول را در کتابش آورده است.[۹] یکی از محققان معاصر پس از نقل چند روایت از روایات این سبب نزول، همه آنها را ضعیف یا ساختگی دانسته و دلیلش را نیز در ذیل هریک ذکر میکند.[۱۰]
بیشتر کتابهای تاریخی ماجرای این سبب نزول را نقل نکردهاند. تنها مَقریزی در کتابش آنرا ذکر کرده است.[۱۱] همچنین هماهنگی و تطابق تاریخی میان نزول سوره طه که در مکه نازل شده است[۱۲] با آنچه از محتوای روایات این سبب نزول فهمیده میشود که مربوط به اوایل بعثت پیامبر و در مکه بوده، به اعتبار آن کمک میکند.
طباطبایی در تفسیرش پس از نقل چند روایت از روایات این سبب نزول در انتها روایتی را نقل میکند که در آن آمده است: «پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) آنقدر نماز میخواند تا هر دو پایش ورم میکرد و برای اینکه درد آن کمتر شود، گاهی یک پا را بالا میبرد و پای دیگر را زمین میگذاشت. ولی جبرئیل نازل شد و به ایشان گفت که هر دو پا را روی زمین بگذارد.» وی سپس میگوید، اصل ماجرای سبب نزول آیات یک و دو سوره طه همان است که در این روایت آمده، و برای این بوده که رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) آنقدر نماز میخواند تا پاهایش متورم میشد؛ لذا گاهی یک پا را بالا میگرفت یا روی انگشتان و کنارههای پا میایستاد تا دردش کمتر احساس شود. این ماجرا مطابق با اعتبار است و هرکدام از روایات، بخشی از آنرا نقل کردهاند. ایشان سپس دو ایراد به این روایت گرفته و میگوید: اول اینکه هماهنگی میان سیاق آیات یک و دو سوره طه با ماجرای نقلشده در این روایت چندان روشن نیست و دوم اینکه بنا بر این روایت، صدر و ذیل حدیث بر هم منطبق نیست؛ چراکه مفاد صدر روایت اين است كه آنجناب در نمازش يك پا را بلند مىكرده و يكى را زمین مىگذاشته؛ چون متورم میشده و با بلندكردن پا میخواسته قدرى دردش را تسكين دهد و چيزى او را از عبادت پروردگارش بازندارد؛ پس در ذيل آيه بايد مىفرمود: نماز كمتر بخوان تا اينقدر خسته نشوى؛ نهاينكه بفرمايد هر دو پايت را زمين بگذار تا در نتيجه درد و رنج ایشان بیشتر شود.[۱۳]
طبری، ابن عاشور و قاسمی روایت مربوط به این سبب نزول را در تفاسیر خود نیاوردهاند. طوسی، طبرسی، ابن عطیه و آلوسی تنها به ذکر آن اکتفا کرده و پیرامون سند یا هماهنگی آن با محتوای آیات هیچ بحث و تحقیقی نکردهاند.[۱۴] چنانکه پیش از این ذکر شد، شوکانی و طباطبایی علاوه بر نقل روایات این سبب نزول، بحثهایی را پیرامون سند و هماهنگی میان روایات آن و آیات یک و دو سوره طه در تفاسیرشان آوردهاند.[۱۵]
سبب نزول دوم (سخن مشرکان مبنی بر سختیکشیدن پیامبر از دین اسلام)(ر.ک. مستند 3)
در شماری از تفاسیر ماجرای سبب نزول آیات یک و دو سوره طه چنین نقل شده است: پس از آنکه در مکه بر رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) وحی نازل شد، ایشان چنان عبادت و شبزندهداری میکرد که بدنش نحیف شده بود. گروهی از مشرکان مکه همانند ابوجهل (از سران و اشراف قریش و از سرسختترین دشمنان پیامبر که در جنگ بدر کشته شد)[۱۶] به پیامبر اکرم گفتند، از وقتی دین ما را ترک کرده و دین دیگری را برگزیدهای، بسیار به سختی افتادهای. بیا و دست از دینت بردار. این قرآن فقط برای تو مشقت بهبار آورده است. لذا آیات یک و دو سوره طه نازل شد و به آنان پاسخ داد. این ماجرا با الفاظ مختلف و با کم و زیادهایی در برخی روایات آمده؛ اما مضمون همه آنها یکی است.[۱۷]
مصادر سبب نزول
مصادری که با اندکی اختلاف روایت سبب نزول را بیان کردهاند:# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن ۲، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن ۵، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول دوم(ر.ک. مستند 4)
رویکرد عمده تفاسیر به بررسی سند روایت این سبب نزول نیست. با وجود این واحدی در تفسیرش دو روایت در اینباره ذکر کرده که محقق کتابش هردو روایت را مرسل (روایتی که سند آن ازلحاظ اتصال ابهام دارد.) میداند.[۱۸] ابن عاشور معتقد است که روایت یادشده هیچ سندی ندارد.[۱۹] سیوطی در کتابش یکی از روایات آنرا نقل کرده است[۹] یکی از محققان معاصر نیز دو روایت از روایات آنرا نقل، و هردو را بسیار ضعیف قلمداد کرده و در ذیل هرکدام نیز دلایلش را بیان کرده است.[۲۰]
اگرچه میان تاریخ نزول سوره طه که در مکه بوده[۱۲] با زمان ماجرای این سبب نزول هماهنگی برقرار است، دلایل ضعف روایت بیش از آن است که انسجام زمانی، ضعفش را برطرف کند.
قاسمی و طباطبایی روایات این سبب نزول را در تفاسیرشان نیاوردهاند. طبری، طوسی، طبرسی، ابن عطیه، آلوسی و شوکانی تنها به ذکر آنها بسنده کرده و پیرامون آنها هیچ بررسی و تحقیقی نکردهاند.[۲۱] چنانکه پیش از این گفته شد، ابن عاشور روایت مربوط به این سبب نزول را بدون سند میشمارد.[۱۹]{استناد}
بررسی نهایی سبب نزول آیات ۱ و ۲ سوره طه
در مجموع با توجه به مطالبی که گذشت، چنین بهدستمیآید که سبب نزول دوم بهدلیل ضعف سندی و عدم تأیید تاریخی یا نقلی، معتبر نیست؛ ولی سبب نزول اول بهدلیل حسَنبودن سند برخی از روایاتش، ذکر آن در برخی از کتابهای تاریخی و هماهنگی زمانی میان نزول سوره طه و ماجرای این سبب نزول، از اعتبار بیشتری برخوردار است.
مستندات
مستند 1
تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج ۲، ص 389: «و يقال: إنّ النبي صلّى اللّه عليه و سلّم كان إذا صلى رفع رجلا و وضع أخرى، فأنزل اللّه عز و جل: طه يعني: طيء الأرض بقدميك جميعا.»
تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج ۵، ص 240: «و أسند القاضي عياض في كتابه الشفاء من طريق عبد بن حميد في تفسيره: حدثنا هاشم بن القاسم عن ابن جعفر عن الربيع بن أنس قال: كان النبي صلّى اللّه عليه و سلم إذا صلى قام على رجل و رفع الأخرى، فأنزل اللّه تعالى: طه يعني: طأ الأرض يا محمد ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
تفسير القمي، ج ۲، ص 57 و 58: «فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ [أَبِي حَمْزَةَ عَنْ] أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالا: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا صَلَّى قَامَ عَلَى أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ حَتَّى تَوَرَّمَتْ [تَبَرَّمَ] فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «طه» بِلُغَةِ طَيٍّ يَا مُحَمَّدُ «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى».
التبيان في تفسير القرآن، ج ۷، ص 158: «و قيل في قوله «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» قولان: أحدهما- قال مجاهد و قتادة: إنه نزل بسبب ما كان يلقى من التعب و السهر في قيام الليل.»
الكشف و البيان، ج ۶، ص 237: «و قال الكلبي: لمّا نزل على رسول الله الوحي بمكّة اجتهد في العبادة و اشتدّت عبادته فجعل يصلّي الليل كله، فكان بعد نزول هذه الآية ينام و يصلّي.»
الكشف و البيان، ج ۶، ص 237: «قال مجاهد: كان رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم و أصحابه يربطون الحبال في صدورهم في الصلاة بالليل ذلك بالفرض، و أنزل الله تعالى هذه الآية.»
كافي (ط - دار الحديث)، ج ۳، ص 244: «حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ عَائِشَةَ لَيْلَتَهَا، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَكَ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ؟ فَقَالَ: يَا عَائِشَةُ، أَ لَاأَكُونُ عَبْداً شَكُوراً؟». قَالَ: «وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُومُ عَلى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالى: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى».
مستند 2
تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج ۲، ص 389: «عزاه السيوطي إلى ابن مردويه و عن علي بإسناد حسن و الربيع بن أنس عند البزار.»
فتح القدير، ج ۳، ص 425: «و أخرج البزار عن عليّ قال: كان النبي صلّى اللّه عليه و سلّم يراوح بين قدميه، يقوم على كلّ رجل حتى نزلت ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى و حسّن السّيوطي إسناده.»
لباب النقول، ص 173: «أخرج ابن مردويه عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم كان أول ما أنزل الله عليه الوحي يقوم على صدور قدميه إذا صلى فأنزل الله طه ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى.
وأخرج عبد الله بن حميد في تفسيره عن الربيع بن أنس قال كان النبي صلى الله عليه وسلم يراوح بين قدميه ليقوم على كل رجل حتى نزلت ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى.»
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج ۲، ص 485 ـ 488: «عن علی؛ قال: کان النبی (ص) یراوح بین قدمیه، یقول علی کل رجل حتی نزلت: ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. (۳) [ضعیف]
ـــــــــــــــــــــــ
۳ ـ ... قلنا: و هذا اسناد ضعیف، فیه علتان: الاولی: یزید بن بلال؛ ضعیف؛ کما فی «التقریب». الثانیة: کیسان ابو عمر ایضا؛ ضعیف؛ کما فی «التقریب». و قال الهیثمی فی «مجمع الزوائد» (7/56): «رواه البزار و فیه یزید بن بلال؛ قال البخاری: فیه نظر، و کیسان ابو عمر وثقه ابن حبان و ضعفه ابن معین و بقیة رجاله رجال الصحیح». حسنه السیوطی فی «الدر المنثور» (5/549) فوهم.
*عن عبدالله بن عباس قال: ان النبی (ص) اول ما انزل علیه الوحی کان یقوم علی صدر قدمیه اذا صلی فأنزل الله: طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. (۱) [موضوع)
*عن الربیع بن انس قال: کان النبی (ص) اذا صلی قام علی رجل و رفع الاخری فأنزل الله تعالی: طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. (۲) [ضعیف]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ ... قلنا: و هذا موضوع کذب، مداره علی محمد بن زیاد الیشکری؛ کذبه احمد و ابن معین و الفلاس و النسایی و الدارقطنی و غیرهم و فی «التقریب»: «کذبوه». ..
۲ ـ ... قلنا: و هذا اسناد ضعیف جدا فیه علتان: الاولی: الاعضال و الثانیة: ابوجعفر الرازی؛ صدوق سیئ الحفظ.
*عن عبدالله بن عباس قال: کان رسول الله (ص) اذا قام من اللیل یربط نفسه بحبل کی لا ینام فأنزل الله علیه: طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.
*عن علی قال: لما نزل علی النبی: «یا ایها المزمل، قم اللیل الا قلیلا» قام اللیل کله حتی تورمت قدماه؛ فجعل یرفع رجلا و یضع رجلا فهبط علیه جبرئیل فقال: «طه» یعنی الأرض بقدمیک یا محمد. «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى».
*عن مجاهد قال: کان النبی یربط نفسه و یضع احدی رجلیه علی الاخری فنزلت: طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. [ضعیف]
*عن عبدالله بن عباس: ان رسول الله (ص) ربما قرأ القرآن اذا صلی قام علی رجل واحدة فی قوله: طه، فأنزل الله: طه، برجلیک، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
الميزان في تفسير القرآن، ج ۱۴، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۸: «و في الدر المنثور، أخرج ابن مردويه عن علي قال: لما نزل على النبي ص: «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا»- قام الليل كله حتى تورمت قدماه- فجعل يرفع رجلا و يضع رجلا فهبط عليه جبريل- فقال: «طه» يعني الأرض بقدميك يا محمد- «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» و أنزل- «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ».
أقول: و المظنون المطابق للاعتبار أن تكون هذه الرواية هي الأصل في القصة بأن يكون النبي ص قام على قدميه في الصلاة حتى تورمت قدماه ثم جعل يرفع قدما و يضع أخرى أو قام على صدور قدميه أو أطراف أصابعه فذكر في كل من الروايات بعض القصة سببا للنزول و إن كان لفظ بعض الروايات لا يساعد على ذلك كل المساعدة.
نعم يبقى على الرواية أمران: أحدهما: أن في انطباق الآيات بما لها من السياق على القصة خفاء. و ثانيهما: ما في الرواية من قوله: «فقال طه يعني الأرض بقدميك يا محمد» و نظيره ما مر في رواية القمي «فأنزل الله: طه بلغة طي يا محمد ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» و معناه أن طه جملة كلامية مركبة من فعل أمر من وطأ يطأ و مفعوله ضمير تأنيث راجع إلى الأرض، أي طإ الأرض و ضع قدميك عليها و لا ترفع إحداهما و تضع الأخرى.
فيرد عليه حينئذ أن هذا الذيل لا ينطبق على صدر الرواية فإن مفاد الصدر أنه (ص) كان يرفع رجلا و يضع أخرى في الصلاة إثر تورم قدميه يتوخى به أن يسكن وجع قدمه التي كان يرفعها فيستريح هنيئة و يشتغل بربه من غير شاغل يشغله و على هذا فرفع الكلفة و التعب عنه (ص) على ما يناسب الحال إنما هو بأن يؤمر بتقليل الصلاة أو بتخفيف القيام لا بوضع القدمين على الأرض حتى يزيد ذلك في تعبه و يشدد وجعه فلا يلائم قوله «طه» قوله: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» و لعل قوله:
«يعني الأرض بقدميك» من كلام الراوي و النقل بالمعنى. على أنه مغاير للقراءات المأثورة البانية على كون «طه» حرفين مقطعتين لا معنى وضعي لهما كسائر الحروف المقطعة التي صدرت بها عدة من السور القرآنية.
و ذكر قوم منهم أن معنى «طه» يا رجل ثم قال بعضهم: إنه لغة نبطية و قيل: حبشية، و قيل: عبرانية، و قيل: سريانية، و قيل: لغة عكل، و قيل: لغة عك، و قيل: هو لغة قريش، و احتمل الزمخشري أن يكون لغة عك و أصله يا هذا قلبت الياء طاء و حذفت ذا تخفيفا فصارت طاها، و قيل: معناه يا فلان، و قرأ قوم طه بفتح الطاء و سكون الهاء كأنه أمر من وطأ يطأ و الهاء للسكت و قيل: إنه من أسماء الله و لا عبرة بشيء من هذه الأقوال و لا جدوى في إمعان البحث عنها.
نعم. ورد عن أبي جعفر (ع) كما في روح المعاني، و عن أبي عبد الله (ع) كما عن معاني الأخبار، بإسناده عن الثوري: أن طه اسم من أسماء النبي ص كما ورد في روايات أخرى": أن يس من أسمائه و روى الاسمين معا في الدر المنثور، عن ابن مردويه عن سيف عن أبي جعفر.
و إذ كانت تسمية سماوية ما كان (ص) يدعى و لا يعرف به قبل نزول القرآن و لا أن لطه معنى وصفيا في اللغة و لا معنى لتسميته بعلم ارتجالي لا معنى له إلا الذات مع وجود اسمه و اشتهاره به و كان الحق في الحروف المقطعة في فواتح السور أنها تحمل معاني رمزية ألقاها الله إلى رسوله، و كانت سورة طه مبتدئة بخطاب النبي ص «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ» إلخ كما أن سورة يس كذلك «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ» بخلاف سائر السور المفتتحة بالحروف المقطعة و ظاهر ذلك أن يكون المعنى المرموز إليه بمقطعات فاتحتي هاتين السورتين أمرا راجعا إلى شخصه (ص) متحققا به بعينه فكان وصفا لشخصيته الباطنة مختصا به فكان اسما من أسمائه (ص) فإذا أطلق عليه و قيل: طه أو يس كان المعنى من خوطب بطة أو يس ثم صار علما بكثرة الاستعمال.
هذا ما تيسر لنا من توجيه الرواية فيكون بابه باب التسمي بمثل تأبط شرا و من قبيل قوله:
أنا ابن جلا و طلاع الثناياإذا أضع العمامة تعرفوني
يريد أنا ابن من كثر فيه قول الناس: جلا جلا حتى سمي جلا.»
إمتاع الأسماع، ج ۲، ص 144 و 145: «و روي الكلبي عن أبي صالح عن عبد الله بن عباس رضي الله عنهما في قول الله سبحانه: طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى 20: 1- 2، يا رجل ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى، و كان يقوم الليل على رجليه، فهي لعلك، إن قلت لعكيّ يا رجل، لم يلتفت، فإذا قلت له طه، التفت إليك.»
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۷، ص ۳: «سورة طه مكية و آياتها خمس و ثلاثون و مائة.»
المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج ۴، ص 36: «سورة طه: (هذه السورة مكية).»
روح المعاني، ج ۸، ص ۴۶۳: «سورة طه: و تسمى أيضا سورة الكليم كما ذكر السخاوي في جمال القراء و هي كما أخرج ابن مردويه عن ابن عباس و ابن الزبير رضي اللّه تعالى عنهم مكية.»
فتح القدير، ج ۳، ص 419: «سورة طه: قال القرطبي: مكية في قول الجميع. و أخرج النحّاس و ابن مردويه عن ابن عباس قال: نزلت سورة طه بمكة. و أخرج ابن مردويه عن ابن الزبير مثله.»
تفسير القاسمي المسمى محاسن التأويل، ج ۷، ص 117: «سورة طه: و هي مكية.»
الميزان في تفسير القرآن، ج ۱۴، ص 118: «سورة طه مكية و هي مائة و خمس و ثلاثون آية.»
مستند 3
الاعلام، ج ۴، ص 244: «عكرمة بن أبي جهل عمرو بن هشام المخزومي القرشي: من صناديد قريش في الجاهلية و الإسلام. كان هو و أبوه من أشد الناس عداوة للنبيّ صلى الله عليه و سلم.»
الاعلام، ج ۵، ص 87: «أَبُو جَهْل (000- 2 ه 000- 624 م) عمرو بن هشام بن المغيرة المخزومي القرشي: أشد الناس عداوة للنبيّ صلّى الله عليه و سلّم في صدر الإسلام، و أحد سادات قريش و أبطالها و دهاتها في الجاهلية. قال صاحب عيون الأخبار: سوَّدت قريش أبا جهل و لم يطرّ شاربه فأدخلته دار الندوة مع الكهول. أدرك الإسلام، و كان يقال له «أبو الحكم» فدعاه المسلمون «أبا جهل».
امتاع الاسماع، ج ۶، ص 230: «و أبو جهل، عمرو بن هشام بن المغيرة، كان يكنى بأبي الحكم، فكناه رسول الله صلّى الله عليه و سلم بأبي جهل... و روى أنه قال: لكل أمة فرعون، و فرعون هذه الأمة أبو جهل، و أخباره في محادّته للَّه و لرسوله كثيرة.»
الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۵۷: «أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني ابن موهب عن يعقوب بن عتبة قال: لما أظهر رسول الله. ص. الإسلام و من معه و فشا أمره بمكة و دعا بعضهم بعضا. فكان أبو بكر يدعو ناحية سرا. و كان سعيد بن زيد مثل ذلك. و كان عثمان مثل ذلك. و كان عمر يدعو علانية. و حمزة بن عبد المطلب. و أبو عبيدة بن الجراح. فغضبت قريش من ذلك. و ظهر منهم لرسول الله. ص. الحسد و البغي. و أشخص به منهم رجال فبادوه و تستر آخرون و هم على ذلك الرأي إلا أنهم ينزهون أنفسهم عن القيام و الأشخاص برسول الله. ص. و كان أهل العداوة و المباداة لرسول الله. ص. و أصحابه الذين يطلبون الخصومة و الجدل: أبو جهل بن هشام. و أبو لهب بن عبد المطلب. و الأسود بن عبد يغوث. و الحارث بن قيس بن عدي. و هو ابن الغيطلة و الغيطلة أمه. و الوليد بن المغيرة.»
تفسير مقاتل بن سليمان، ج ۳، ص 20: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى- 2- و ذلك أن أبا جهل و الوليد بن المغيرة و النضر بن الحارث و المطعم بن عدى قالوا للنبي- صلى اللّه عليه و سلم-: إنك لتشقى حين تركت دين آبائك فائتنا ببراءة أنه ليس مع إلهك إله، فقال لهم النبي- صلى اللّه عليه و سلم-، بل بعثت رحمة للعالمين قالوا بل أنت شقي فأنزل اللّه- عز و جل- فى قولهم للنبي- صلى اللّه عليه و سلم- «طه» يعنى يا رجل و هو بالسريانية، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
جامع البيان فى تفسير القرآن، ج ۱۶، ص 102: «حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس، قوله: طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى فإن قومه النبي صلى الله عليه و سلم قالوا: لقد شقي هذا الرجل بربه، فأنزل الله تعالى ذكره طه يعني: يا رجل ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج ۲، ص 389: «قال ابن عباس رضي اللّه عنه في رواية أبي صالح: «لما نزل على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم الوحي بمكة، اجتهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم في العبادة، فاشتد عليه، فجعل يصلي الليل كله حتى شق عليه ذلك، و نحل جسمه، و تغير لونه، فقال أبو جهل و أصحابه: إنك شقي فأتنا بآية أنه ليس مع إلهك إله»، فنزل.»
التبيان في تفسير القرآن، ج ۷، ص 158: «و قال الحسن: هو جواب المشركين لما قالوا: انه شقي فقال اللَّه تعالى يا رجل ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى.»
تفسير القرآن العظيم (ابن ابی حاتم)، ج ۷، ص 2415: «عن الضحاك قال: لما أنزل الله القرآن علي النبي صلى الله عليه و سلم قام به و أصحابه فقال له كفار قريش: ما أنزل الله هذا القرآن على محمد إلا ليشقى به فأنزل الله طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
الكشف و البيان، ج ۶، ص 237: «و قال مقاتل: قال أبو جهل بن هشام و النصر بن الحرث للنبىّ صلّى اللّه عليه و سلّم: إنّك لتسعى بترك ديننا- و ذلك لما رأوا من طول عبادته و شدّة اجتهاده- فإننا نراه أنّه ليس لله و أنّك مبعوث إلينا، فقال رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم: بل بعثت رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ، قالوا: بل أنت شقيّ، فأنزل الله تعالى طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
اسباب نزول القرآن، ص 312: «قال مقاتل: قال أبو جهل، و النَّضْر بن الحارث للنبي صلى اللَّه عليه و سلم: إنك لشَقِيُّ بترك ديننا، و ذلك لما رأياه من طول عبادته و [شدة] اجتهاده فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.
أخبرنا أبو بكر الحارثي، قال: أخبرنا أبو الشيخ الحافظ، قال: أخبرنا أبو يحيى، قال: حدثنا العسكري، قال: حدثنا أبو مالك عن جُوَيْبِر عن الضحاك، قال: لما نزل القرآن على النبي صلى اللَّه عليه و سلم، قام هو و أصحابه فصلّوا، فقال كفار قريش: ما أنزل هذا القرآن على محمد إلا ليشقى به. فأنزل اللَّه تعالى: طه يقول: يا رجلُ: ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.»
تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج ۵، ص 240 و 241: «و قوله: ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى قال جويبر عن الضحاك: لما أنزل اللّه القرآن على رسوله صلّى اللّه عليه و سلم قام به هو و أصحابه، فقال المشركون من قريش: ما أنزل هذا القرآن على محمد إلا ليشقى، فأنزل اللّه تعالى: طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى فليس الأمر كما زعمه المبطلون، بل من آتاه اللّه العلم فقد أراد به خيرا كثيرا.»
مستند 4
اسباب نزول القرآن، ص 312: «۶۱۳ ـ قال مقاتل: قال أبو جهل، و النَّضْر بن الحارث للنبي صلى اللَّه عليه و سلم: إنك لشَقِيُّ بترك ديننا، و ذلك لما رأياه من طول عبادته و [شدة] اجتهاده فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.
614 ـ أخبرنا أبو بكر الحارثي، قال: أخبرنا أبو الشيخ الحافظ، قال: أخبرنا أبو يحيى، قال: حدثنا العسكري، قال: حدثنا أبو مالك عن جُوَيْبِر عن الضحاك، قال: لما نزل القرآن على النبي صلى اللَّه عليه و سلم، قام هو و أصحابه فصلّوا، فقال كفار قريش: ما أنزل هذا القرآن على محمد إلا ليشقى به. فأنزل اللَّه تعالى: طه يقول: يا رجلُ: ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.
ــــــــــــــــــــــ
(613) مرسل.
(614) مرسل، الدر (4/ 289) و عزاه لابن أبي حاتم.
و قد مرت ترجمة جويبر بن سعيد في الحديث رقم (601)»
التحرير و التنوير، ج ۱۶، ص ۹۵: «و قال الواحدي في «أسباب النزول»: «قال مقاتل: قال أبو جهل و النضر بن الحارث (و زاد غير الواحدي: الوليد بن المغيرة، و المطعم بن عديّ) للنبي صلى اللّه عليه و سلم إنك لتشقى بترك ديننا، لما رأوا من طول عبادته و اجتهاده، فأنزل اللّه تعالى: طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى الآية، و ليس فيه سند.»
لباب النقول، ص ۱۷۳: «وأخرج ابن مردويه من طريق العوفي عن ابن عباس قال قالوا لقد شقي هذا الرجل بربه فأنزل الله طه ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى.»
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج ۲، ص 475 و 477: «عن عبدالله بن عباس قال: قالوا: لقد شقی هذا الرجل بربه، فأنزل الله: طه* ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. (۲) [ضعیف جدا]
ـــــــــــــــــــــــ
۲ ـ ... قلنا: و اسناد ضعیف جدا؛ مسلسل بالعوفیین الضعفاء...
*عن الضحاک قال: لما انزل الله القرآن علی النبی (ص) قام هو و اصحابه فصلوا. فقال کفار قریش: ما انزل الله تعالی هذا القرآن علی محمد (ص) الا لیشقی به. فأنزل الله: طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. (۱) [ضعیف جدا]
ـــــــــــــــــــ
۱ ـ ... قلنا: و هذا اسناد ضعیف جدا؛ جویبر ذا ضعیف جدا کما فی «التقریب» و هو مع هذا معضل...»
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني. (علی عبدالباری عطیه، محقق) (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن سعد، محمد بن سعد. (۱۴۱۰). الطبقات الکبری (ج ۱–9). بیروت : دار الکتب العلمیة.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (بیتا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (بیتا). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- الهلالی، سلیم بنعید؛ و آلنصر، محمدبنموسی. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الاسباب (ج ۱–3). السعودیة: دار ابن الجوزی.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- زرکلی دمشقی، خیر الدین بن محمود. (۱۹۸۹). الاعلام (ج ۱–8). بیروت: دار العلم للملایین.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- سیوطی، جلال الدین. (۱۴۲۲). لباب النقول فی اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت : مؤسسة الکتب الثقافیة.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۳۹۰). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۱). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- قاسمی، جمالالدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل. (عیون سود و محمد باسل، محققین) (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.
- کلینی، محمد بن یعقوب. (۱۴۲۹). الکافي . (دارالحدیث، محقق) (ج ۱–15). قم: موسسه دار الحديث، سازمان چاپ و نشر.
- مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). اول، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- مقریزی، احمد بن علی. (بیتا). إمتاع الأسماع (ج ۱–15). بیروت: دار الکتب العلمية.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب نزول القرآن (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ تفسیر بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 389؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 5، ص 240
- ↑ تفسير القمي، قمی، ج 2، ص 57 و 58؛ الکافي، کلینی، ج 3، ص 244
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 7، ص 158؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 6، ص 237
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 6، ص 237
- ↑ تفسیر بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 389
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 425
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ لباب النقول، سیوطی، ص 173
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و آلنصر، ج 2، ص 485 - 488
- ↑ إمتاع الأسماع، مقریزی، ج 2، ص 144 و 145
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ مجمع البيان، طبرسی، ج 7، ص 3؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 36؛ روح المعاني، آلوسی، ج 8، ص 463؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 419؛ محاسن التأویل، قاسمی، ج 7، ص 117؛ المیزان، طباطبایی، ج 14، ص 118
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 14، ص 125 - 128
- ↑ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 7، ص 158؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 7، ص 4؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 36؛ روح المعاني، آلوسی، ج 8، ص 465
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 420 و 425؛ المیزان، طباطبایی، ج 14، ص 125 - 128
- ↑ الاعلام، زرکلی دمشقی، ص 4244؛ الاعلام، زرکلی دمشقی، ج 5، ص 87؛ إمتاع الأسماع، مقریزی، ج 6، ص 230؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 157
- ↑ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 3، ص 20؛ جامع البیان، طبری، ج 16، ص 102؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 389؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 7، ص 158؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 7، ص 2415؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 6، ص 237؛ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص 312؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 5، ص 240 و 241
- ↑ اسباب نزول القرآن، واحدی، ص 312
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 16، ص 95
- ↑ الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و آلنصر، ج 2، ص 475 و 477
- ↑ جامع البیان، طبری، ج 16، ص 102؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 7، ص 158؛ مجمع البيان، طبرسی، ج 7، ص 5؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 4، ص 37؛ روح المعاني، آلوسی، ج 8، ص 466؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 425
مقالات پیشنهادی
- سبب نزول آیه 88 سوره قصص
- سبب نزول آیه ۶ سوره جن
- سبب نزول آیه 9 سوره حشر
- کتاب اسباب نزول القرآن
- سبب نزول آیه 109 سوره توبه
نظرات