سبب نزول آیات ۱ تا ۵ سوره جن

از اسلامیکا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سبب نزول آیات ۱ تا ۵ سوره جنّ

آیات مربوط به سبب ‌نزول

«قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً (2) وَ أَنَّهُ تَعالَى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لَا وَلَداً (3) وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً (4) وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً (5)» (الجن، ۱ - 5) (بگو به من وحى شده است كه تنى­چند از جنّيان گوش فراداشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت‏آور شنيديم. (1) [كه‏] به راه راست هدايت مى‏كند. پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد. (2) و اينكه او، پروردگار والاى ما، همسر و فرزندى اختيار نكرده است. (3) و [شگفت‏] آن­كه كم‏خِرَد ما، درباره خدا سخنانى ياوه مى‏سرايد. (4) و ما پنداشته بوديم كه انس و جن هرگز به خدا دروغ نمى‏بندند.) [۱]

خلاصه سبب نزول

گروهی از جنّیان برای جستجوی مطلبی به زمین آمده بودند که آیات قرآن را از زبان رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) شنیدند و آن را برای سایر جنّیان و شیاطین بازگو کردند؛ سپس آیات یک تا پنج سوره جنّ بر پیامبر نازل شد.

این روایت به­دلیل کثرت نقل از سوی مفسران و صحت سندش درباره سببیت نزول برای آیات یادشده و نیز تأیید تاریخی آن در کتاب‌های تاریخی می‌تواند معتبر باشد.

بررسی تفصیلی سبب نزول

سبب نزول

گروهی از جنیان آیات قرآن را شنیدند و ایمان آوردند.(ر.ک. مستند 1)

ماجرای سبب نزول آیات یک تا پنج سوره جن در عمده تفاسیر این­گونه آمده است: رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) جن را نديده و براى آنها قرآن نخوانده بود. روزی همراه گروهی از اصحاب راهی بازار عُكاظ (مکانی نزدیک مکه میان منطقه نخله و طائف که گاهی عرب‌ها آنجا جمع می‌شدند و خریدوفروش و شعرخوانی می‌کردند.)‏[۲] شدند. در آن ایام جنّيان و شياطين از صعود به آسمان ممنوع شده بودند، خبرهاى آسمان به آنها نمى‏رسيد و از آسمان به­سویشان شهاب‌هایی پرتاب می‌شد. شیاطین به یک­دیگر گفتند، چه شده است؟ چرا دیگر اخبار آسمان به ما نمی‌رسد؟ شماری از آنها گفتند، به­طور قطع اتفاقی روی داده است. مشرق و مغرب زمین را جستجو کنید تا دلیلش را بیابید. گروهی از آنان که برای جستجو به سرزمین تهامه آمده بودند،‌ پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و گروهی از اصحاب را دیدند که نماز می­خوانند. صبح بود. آنها به آیاتی از قرآن که پیامبر می‌خواند، بادقت گوش داده، سپس گفتند، دلیل محرومیت ما از اخبار آسمانی همین است. وقتی نزد دوستانشان بازگشتند، گفتند، راستى ما قرآنى شگفت‏آور شنيديم. [كه‏] به راه راست هدايت مى‏كند. پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را با پروردگارمان شريك نمی­کنيم. در این هنگام آیات یک تا پنج سوره جن بر رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) نازل شد.‏[۳]‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را نقل کرده‌اند:# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن ۲، تفسیر روایی)؛

  1. صحیح البخاری (سنی، قرن ۳، حدیثی)؛
  2. صحیح المسلم (سنی، قرن ۳، حدیثی)؛
  3. مسند احمد (سنی، قرن ۳، حدیثی)؛
  4. تفسیر النسائی (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
  5. تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی)؛
  6. جامع البیان (سنی، قرن ۴، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
  7. التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن ۵، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
  8. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)

در عمده تفاسیر سند روایت یادشده بررسی نشده است. محقق کتاب تفسیر نسائی در ذیل روایت بیان می‌کند که حدیث در صحیح مسلم و بخاری نقل شده است.‏[۴] ابن کثیر در تفسیرش سند روایت را به­نقل از ترمذی، تأیید می‌کند.‏[۵] محقق کتاب مسند احمد نیز سند آن را صحیح می‌شمارد.‏[۶] طبرسی، آلوسی، شوکانی، ابن عاشور، قاسمی و طباطبایی روایت را به­نقل از بخاری و مسلم در کتاب‌هایشان آورده‌اند که دلیلی بر اعتبار آن در نزد ایشان است.‏[۷]‬ سیوطی روایت را به­نقل از بخاری در کتابش آورده است.‏[۸] شماری از معاصران نیز روایت را به­نقل از بخاری در کتاب‌هایشان ذکر کرده‌اند که دلیلی بر اعتبار روایت در نزد آنهاست.‏[۹] به­نظر یکی دیگر از محققان معاصر نیز سند روایت صحیح است.‏[۱۰] مزینی در کتابش پس از نقل روایت و بررسی پیرامون آن، در انتها می‌نویسد: روایت سبب نزول آیات یک تا پنج سوره جن است؛ چراکه هم سندش صحیح است، هم در آن به نزول آیات یادشده درباره این ماجرا تصریح شده، هم با سیاق آیات موافق است و هم مفسران بر آن اجماع دارند.‏[۱۱]‬‬‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

نقل روایت و سببیت آن برای نزول آیات یادشده در کتاب‌های سیره و تاریخ دلیلی بر اعتبار و پذیرش آن است.‏[۱۲]‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

ابن عطیه روایت مربوط به سبب نزول آیات یک تا پنج سوره جن را در تفسیرش نقل نکرده و طبری و طوسی نیز تنها به ذکر آن اکتفا کرده‌، ولی بحثی پیرامونش مطرح نکرده‌اند؛[۱۳] اما همان­گونه که پیش از این آمد، طبرسی، آلوسی، شوکانی، ابن عاشور، قاسمی و طباطبایی علاوه بر ذکر آن، درباره سند یا هماهنگی­اش با آیات یادشده مطالبی نیز در تفاسیر خود آورده‌اند.‏[۷]‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

بنابراین چنین به­دست­می‌آید که روایت به­دلیل اقبال مفسران، صحیح بودن سند، و نقل در کتاب‌های سیره و تاریخ، اعتبار دارد و شاید سبب نزول آیات یک تا پنج سوره جن باشد.

مستندات

مستند 1

صحيح مسلم، ج ۱، ص ۳۳۱: «[(سوق عكاظ) هو موضع بقرب مكة كانت تقام به في الجاهلية سوق يقيمون فيه أياما قال النووي تصرف ولا تصرف والسوق تؤنث وتذكر وفي القاموس وعكاظ كغراب سوق بصحراء بين نخلة والطائف كانت تقوم هلال ذي القعدة وتستمر عشرين يوما تجتمع قبائل العرب فيتعاكظون أي يتفاخرون ويتناشدون قال النووي قيل سميت بذلك لقيام الناس فيها على سوقهم (فاضربوا مشارق الأرض ومغاربها) الضرب في الأرض الذهاب فيها وهو ضربها بالأرجل وقال النووي معناه سيروا فيها كلها (وهو بنخل) هكذا وقع في صحيح مسلم بنخل وصوابه بنخلة بالهاء وهو موضع معروف هناك كذا جاء صوابه في صحيح البخاري].»

تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص 370: «و من أعمال الطائف سوق عكاظ و العرج، و عكاظ حجر بين اليمن و الحجاز، و كانت سوقها في الجاهلية يوما في السنة يقصدها العرب من الأقطار فكانت لهم موسما.»

دلائل النبوة، ج ۲، ص 226: «سوق عكاظ: موضع بقرب مكة، كانت تقام به في الجاهلية سوق يقيمون فيه أياما هلال ذي القعدة، و تستمر عشرين يوما تجتمع قبائل العرب فيتعاكظون، أي يتفاخرون و يتناشدون.»

صحيح البخاری، ج ۱، ص 154: «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِي بِشْرٍ هُوَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي وَحْشِيَّةَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: "انْطَلَقَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَقَدْ حِيلَ بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَكُمْ؟ فَقَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ، قَالُوا: مَا حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلَّا شَيْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَانْصَرَفَ أُولَئِكَ الَّذِينَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بِنَخْلَةَ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلاَةَ الفَجْرِ، فَلَمَّا سَمِعُوا القُرْآنَ اسْتَمَعُوا لَهُ، فَقَالُوا: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَهُنَالِكَ حِينَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، وَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا: {إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا، يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ، فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا} [الجن: 2]، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: {قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ} [الجن: 1] وَإِنَّمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ قَوْلُ الجِنِّ"».

صحيح البخاري، ج ۶، ص 160: «حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِي بِشْرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: انْطَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ وَقَدْ حِيلَ [ص:161] بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ، فَقَالُوا: مَا لَكُمْ؟ فَقَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ، قَالَ: مَا حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلَّا مَا حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الأَمْرُ الَّذِي حَدَثَ، فَانْطَلَقُوا فَضَرَبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، يَنْظُرُونَ مَا هَذَا الأَمْرُ الَّذِي حَالَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَانْطَلَقَ الَّذِينَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِنَخْلَةَ، «وَهُوَ عَامِدٌ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلاَةَ الفَجْرِ فَلَمَّا سَمِعُوا القُرْآنَ تَسَمَّعُوا لَهُ»، فَقَالُوا: هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَهُنَالِكَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا {إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا، يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا} [الجن: 2] " وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: {قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ} [الجن: 1] وَإِنَّمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ قَوْلُ الجِنِّ "».

صحيح مسلم، ج ۱، ص ۳۳۱: «حَدَّثَنَا شَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِي بِشْرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا قَرَأَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْجِنِّ وَمَا رَآهُمُ انْطَلَقَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ وَقَدْ حِيلَ بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ. وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ. فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى قَوْمِهِمْ فَقَالُوا: مَا لَكُمْ. قَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ. قَالُوا: مَا ذَاكَ إِلَّا مِنْ شَيْءٍ حَدَثَ. فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا. فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ فَانْطَلَقُوا يَضْرِبُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا. فَمَرَّ النَّفَرُ الَّذِينَ أَخَذُوا نَحْوَ تِهَامَةَ - وَهُوَ بِنَخْلٍ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلَاةَ الْفَجْرِ - فَلَمَّا سَمِعُوا الْقُرْآنَ اسْتَمَعُوا لَهُ. وَقَالُوا: هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ فَرَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ. فَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا. فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ».»

مسند أحمد، ج ۴، ص 129: «حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بِشْرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " مَا قَرَأَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْجِنِّ، وَلا رَآهُمْ، انْطَلَقَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَقَدْ حِيلَ بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ، قَالَ: فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَكُمْ؟ قَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ، قَالَ: فَقَالُوا: مَا حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلا شَيْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَانْطَلَقُوا يَضْرِبُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا يَبْتَغُونَ مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ؟ قَالَ: فَانْصَرَفَ النَّفَرُ الَّذِينَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ بِنَخْلَةَ عَامِدًا إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلاةَ الْفَجْرِ، قَالَ: فَلَمَّا سَمِعُوا الْقُرْآنَ، اسْتَمَعُوا لَهُ، وَقَالُوا: هَذَا وَاللهِ الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَهُنَالِكَ حِينَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا {إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ} [الجن: 2] الْآيَةَ، فَأَنْزَلَ اللهُ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: {قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ} [الجن: 1] وَإِنَّمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ قَوْلُ الْجِنِّ ".»

تفسير مقاتل بن سليمان، ج ۴، ص 461 و 462: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ و ذلك أن السماء لم تكن تحرس فى الفترة ما بين عيسى إلى محمد- صلى اللّه عليهما- فلما بعث اللّه- عز و جل- محمدا- صلى اللّه عليه و سلم- حرمت السماء، و رميت الشياطين بالشهب فقال: إبليس لقد حدث فى الأرض حدثا فاجتمعت الشياطين، فقال لهم إبليس: ائتوني بما حدث فى الأرض من خبر، قالوا: نبى بعث فى أرض تهامة، و كان فى أول ما بعث تسعة نفر جاءوا من اليمن، «ركب‏» من الجن، «ثم‏» من أهل نصيبين من أشراف الجن و ساداتهم إلى أرض تهامة فساروا حتى بلغوا بطن نخلة ليلا فوجدوا النبي- صلى اللّه عليه و سلم- قائما يصلى مع نفر من أصحابه و هو يقرأ القرآن فى صلاة الفجر «فَقالُوا»: فذلك قول الجن يعنى أولئك التسعة النفر يا قومنا، إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباًيعنى عزيزا لا يوجد مثله‏ يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ يقول يدعو إلى الهدى‏ فَآمَنَّا بِهِ‏ يعنى بالقرآن أنه من اللّه- تعالى- وَ لَنْ نُشْرِكَ‏ بعبادة ربنا أَحَداًمن خلقه‏ وَ أَنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا ارتفع ذكره و عظمته‏ «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً» يعنى امرأة وَ لا وَلَدا ً وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا يعنى جاهلنا يعنى كفارهم‏ عَلَى اللَّهِ شَطَطاً يعنى «جورا» بأن مع اللّه شريكا، كقوله- عز و جل- فى ص‏ «... وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا ...» يقول لا تجر فى الحكم، وَ أَنَّا ظَنَنَّا يعنى حسبنا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً.»

جامع البيان فى تفسير القرآن، ج ۲۹، ص 64 و 65: «حدثني محمد بن معمر، قال: ثنا أبو هشام، يعني المخزومي، قال: ثنا أبو عوانة، عن أبي بشر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس‏، قال: ما قرأ رسول الله صلى الله عليه و سلم على الجن و لا رآهم؛ انطلق رسول الله صلى الله عليه و سلم في نفر من أصحابه رسول الله صلى الله عليه و سلم، عامدين إلى سوق عكاظ، قال: و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب، فرجعت الشياطين إلى قومهم، فقالوا: ما لكم؟ فقالوا: حيل بيننا و بين خبر السماء، و أرسلت علينا الشهب، فقالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شي‏ء حدث، قال: فانطلقوا فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها فانظروا ما هذا الذي حدث، قال: فانطلقوا يضربون مشارق الأرض و مغاربها، يتتبعون ما هذا الذي حال بينهم و بين خبر السماء؛ قال: فانطلق النفر الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم بنخلة، و هو عامد إلى سوق عكاظ، و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر؛ قال: فلما سمعوا القرآن استمعوا له فقالوا: هذا و الله الذي حال بينكم و بين خبر السماء؛ قال: فهنالك حين رجعوا إلى قومهم، فقالوا: يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً قال: فأنزل الله على نبيه صلى الله عليه و سلم: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ و إنما أوحي إليه قول الجن.

حدثت عن الحسين، قال: سمعت أبا معاذ يقول: ثنا عبيد، قال: سمعت الضحاك‏ يقول في قوله: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ هو قول الله‏ وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِ‏ لم تحرس السماء في الفترة بين عيسى و محمد؛ فلما بعث الله محمد صلى الله عليه و سلم حرست السماء الدنيا، و رميت الشياطين بالشهب، فقال إبليس: لقد حدث في الأرض حدث، فأمر الجن فتفرقت في الأرض لتأتيه بخبر ما حدث. و كان أول من نبعث نفر من أهل نصيبين و هي أرض باليمن، و هم أشراف الجن، و سادتهم، فبعثهم إلى تهامة و ما يلي، اليمن، فمضى أولئك النفر، فأتوا على الوادي وادي نخلة، و هو من الوادي مسيرة ليلتين، فوجدوا به نبي الله صلى الله عليه و سلم يصلي صلاة الغداة فسمعوه يتلو القرآن؛ فلما حضروه، قالوا: أنصتوا، فلما قضي، يعني فرغ من الصلاة، ولوا إلى قومهم منذرين، يعني مؤمنين، لم يعلم بهم نبي الله صلى الله عليه و سلم و لم يشعر أنه صرف إليه، حتى أنزل الله عليه: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏.»

تفسير النسائی، ج ۲، ص 467: «أنا أبو داود: سليمان بن سيف، نا أبو الوليد، نا أبو عوانة، و أنا عمرو بن منصور، نا محمّد بن محبوب، نا أبو عوانة، عن أبي بشر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عبّاس قال: انطلق رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم في طائفة من أصحابه، عامدين إلى سوق عكاظ، و قد حيل بين الشّياطين و بين خبر السّماء، و أرسلت عليهم الشّهب فرجعت الشّياطين إلى قومهم، فقالوا: حيل بيننا و بين السّماء. و أرسلت علينا الشّهب فقال: ما حال بينكم و بين خبر السّماء إلّا شي‏ء حدث، فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها، فانظروا ما هذا الّذي حال بينكم و بين خبر السّماء، فانطلقوا يضربون مشارق الأرض و مغاربها يبتغون ما هذا الّذي حال بينهم و بين خبر السّماء، فانصرف‏ أولئك النّفر الّذين توجّهوا نحو تهامة إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم و هو بنخلة عامدا إلى سوق عكاظ، و هو يصلّي بأصحابه صلاة الفجر، فلمّا سمعوا القرآن، استمعوا له و قالوا: هذا و اللّه الّذي حال بينكم و بين خبر السّماء، فهناك حين رجعوا إلى قومهم فقالوا: يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ، وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً. فأنزل اللّه‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ و إنّما أوحي إليه قول الجنّ.»

تفسیر بحر العلوم، ج ۳، ص ۵۰۳: «و روى سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: انطلق رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم مع طائفة من أصحابه، عامدين إلى سوق عكاظ، و قد حيل بين الشياطين و بين السماء أي: بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب، فقالوا: ما هذا إلا لشي‏ء حدث؛ فضربوا مشارق الأرض و مغاربها، يبتغون ما هذا الذي حال بينهم و بين خبر السماء. فوجدوا النفر الذين خرجوا نحو تهامة، و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم بنخلة، و هو يصلي مع أصحابه صلاة الفجر، فاستمعوا منه، فقالوا: هذا و اللّه الذي حال بيننا و بين خبر السماء، فرجعوا إلى قومهم‏ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ، فأنزل اللّه تعالى: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ يعني: طائفة و جماعة من الجن، فقالوا: إِنَّا سَمِعْنا يعني: قالوا بعد ما رجعوا إلى قومهم. إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يعني: عزيزا شريفا كريما، و يقال: عزيزا لا يوجد مثله.»

تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج ۷، ص 266 و 267: «و قال الإمام أحمد: حدثنا عفان، حدثنا أبو عوانة و قال الإمام الشهير الحافظ أبو بكر البيهقي في كتابه دلائل النبوة: أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد بن عبدان، أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار، حدثنا إسماعيل القاضي أخبرنا مسدد حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال: ما قرأ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم على الجن و لا رآهم، انطلق رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق‏ عكاظ و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا ما لكم، فقالوا حيل بيننا و بين خبر السماء، و أرسلت علينا الشهب. قالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شي‏ء حدث فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها و انظروا ما هذا الذي حال بينكم و بين خبر السماء فانطلقوا يضربون مشارق الأرض و مغاربها يبتغون ما هذا الذي حال بينهم و بين خبر السماء.

فانصرف أولئك النفر الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و هو بنخلة عامدا إلى سوق عكاظ و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن استمعوا له فقالوا: هذا و اللّه الذي حال بينكم و بين خبر السماء، فهنالك حين رجعوا إلى قومهم قالوا يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً [الجن: 1] و أنزل اللّه على نبيه صلى اللّه عليه و سلم‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ [الجن: 1] و إنما أوحي إليه قول الجن رواه البخاري عن مسدد بنحوه، و أخرجه مسلم عن شيبان بن فروخ عن أبي عوانة به، و رواه الترمذي و النسائي في التفسير من حديث أبي عوانة.

و قال الإمام أحمد أيضا: حدثنا أبو أحمد، حدثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال: كان الجن يستمعون الوحي فيسمعون الكلمة فيزيدون فيها عشرا، فيكون ما سمعوا حقا و ما زادوا باطلا، و كانت النجوم لا يرمى بها قبل ذلك، فلما بعث رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم كان أحدهم لا يأتي مقعده إلا رمي بشهاب يحرق ما أصاب، فشكوا ذلك إلى إبليس فقال: ما هذا إلا من أمر قد حدث، فبث جنوده فإذا بالنبي صلى اللّه عليه و سلم يصلي بين جبلي نخلة، فأتوه فأخبروه فقال: هذا الحدث الذي حدث في الأرض‏، و رواه الترمذي و النسائي في كتابي التفسير من سننيهما من حديث إسرائيل به، و قال الترمذي: حسن صحيح، و هكذا رواه أيوب عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي اللّه عنهما، و كذا رواه العوفي عن ابن عباس رضي اللّه عنهما أيضا بمثل هذا السياق بطوله، و هكذا قال الحسن البصري إنه عليه السلام ما شعر بأمرهم حتى أنزل اللّه تعالى عليه بخبرهم.»

التبيان في تفسير القرآن، ج ۱۰، ص ۱۴۶: «و قيل: ان الجن لما منعوا من استراق السمع طافوا في الأرض، فاستمعوا القرآن، فآمنوا به، فانزل بذلك الوحي على النبي صلى اللَّه عليه و آله ذكره ابن عباس و مجاهد و الضحاك و غيرهم‏.»

مستند 2

تفسير النسائى، ج ۲، ص 467: «أخرجه البخاري في صحيحه (رقم 773): كتاب الأذان، باب الجهر بقراءة صلاة الفجر، و في التفسير (رقم 4921)، و مسلم في صحيحه (449/ 149): كتاب الصلاة، باب الجهر بالقراءة في الصبح و القراءة على الجن، و الترمذي في جامعه (رقم 3323): كتاب تفسير القرآن، باب و من سورة الجن، كلهم من طريق أبي عوانة، عن أبي بشر، عن سعيد بن جبير- به و انظر تحفة الأشراف (رقم 5452). و سيأتي هنا (رقم 645).»

تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج ۷، ص 266 و 267: «و قال الإمام أحمد: حدثنا عفان، حدثنا أبو عوانة و قال الإمام الشهير الحافظ أبو بكر البيهقي في كتابه دلائل النبوة: أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد بن عبدان، أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار، حدثنا إسماعيل القاضي أخبرنا مسدد حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال: ما قرأ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم على الجن و لا رآهم، انطلق رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق‏ عكاظ و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا ما لكم، فقالوا حيل بيننا و بين خبر السماء، و أرسلت علينا الشهب. قالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شي‏ء حدث فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها و انظروا ما هذا الذي حال بينكم و بين خبر السماء فانطلقوا يضربون مشارق الأرض و مغاربها يبتغون ما هذا الذي حال بينهم و بين خبر السماء.

فانصرف أولئك النفر الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و هو بنخلة عامدا إلى سوق عكاظ و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن استمعوا له فقالوا: هذا و اللّه الذي حال بينكم و بين خبر السماء، فهنالك حين رجعوا إلى قومهم قالوا يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً [الجن: 1] و أنزل اللّه على نبيه صلى اللّه عليه و سلم‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ [الجن: 1] و إنما أوحي إليه قول الجن رواه البخاري عن مسدد بنحوه، و أخرجه مسلم عن شيبان بن فروخ عن أبي عوانة به، و رواه الترمذي و النسائي في التفسير من حديث أبي عوانة.

و قال الإمام أحمد أيضا: حدثنا أبو أحمد، حدثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال: كان الجن يستمعون الوحي فيسمعون الكلمة فيزيدون فيها عشرا، فيكون ما سمعوا حقا و ما زادوا باطلا، و كانت النجوم لا يرمى بها قبل ذلك، فلما بعث رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم كان أحدهم لا يأتي مقعده إلا رمي بشهاب يحرق ما أصاب، فشكوا ذلك إلى إبليس فقال: ما هذا إلا من أمر قد حدث، فبث جنوده فإذا بالنبي صلى اللّه عليه و سلم يصلي بين جبلي نخلة، فأتوه فأخبروه فقال: هذا الحدث الذي حدث في الأرض‏، و رواه الترمذي و النسائي في كتابي التفسير من سننيهما من حديث إسرائيل به، و قال الترمذي: حسن صحيح، و هكذا رواه أيوب عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي اللّه عنهما، و كذا رواه العوفي عن ابن عباس رضي اللّه عنهما أيضا بمثل هذا السياق بطوله، و هكذا قال الحسن البصري إنه عليه السلام ما شعر بأمرهم حتى أنزل اللّه تعالى عليه بخبرهم.»

مسند أحمد،‌ ج ۴، ص 129: «حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بِشْرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " مَا قَرَأَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْجِنِّ، وَلا رَآهُمْ، انْطَلَقَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَقَدْ حِيلَ بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ، قَالَ: فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَكُمْ؟ قَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ، قَالَ: فَقَالُوا: مَا حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلا شَيْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَانْطَلَقُوا يَضْرِبُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا يَبْتَغُونَ مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ؟ قَالَ: فَانْصَرَفَ النَّفَرُ الَّذِينَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ بِنَخْلَةَ عَامِدًا إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلاةَ الْفَجْرِ، قَالَ: فَلَمَّا سَمِعُوا الْقُرْآنَ، اسْتَمَعُوا لَهُ، وَقَالُوا: هَذَا وَاللهِ الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَهُنَالِكَ حِينَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا {إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ} [الجن: 2] الْآيَةَ، فَأَنْزَلَ اللهُ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: {قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ} [الجن: 1] وَإِنَّمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ قَوْلُ الْجِنِّ " (1)

__________

(1) إسناده صحيح على شرط الشيخين. أبو عوانة: هو الوضاح بن عبد الله اليشكري، وأبو بشر: هو جعفر بن إياس بن أبي وحشية.»

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۱۰، 554: «روى الواحدي بإسناده عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال‏ ما قرأ رسول الله ص على الجن و ما رآهم انطلق رسول الله ص في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا ما لكم قالوا حيل بيننا و بين خبر السماء و أرسلت علينا الشهب قالوا ما ذاك إلا من شي‏ء حدث فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها فمر النفر الذين أخذوا نحو تهامة بالنبي ص و هو بنخل عامدين إلى سوق عكاظ و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر فلما سمعوا القرآن استمعوا له و قالوا هذا الذي حال بيننا و بين خبر السماء فرجعوا إلى قومهم و قالوا «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً» فأوحى الله تعالى إلى نبيه ص‏ «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» و رواه البخاري و مسلم أيضا في الصحيح.»

روح المعاني، ج ‏15، ص 93: «و الآية ظاهرة في أنه صلّى اللّه عليه و سلم علم استماعهم له بالوحي لا بالمشاهدة و قد وقع في الأحاديث أنه عليه الصلاة و السلام رآهم و جمع ذلك بتعدد القصة قال في آكام المرجان ما محصله في الصحيحين في حديث ابن عباس ما قرأ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم على الجن و لا رآهم و إنما انطلق بطائفة من الصحابة لسوق عكاظ قد حيل بين الجن و السماء بالشهب فقالوا: ما ذاك إلا لشي‏ء حدث فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها فمر من ذهب لتهامة منهم به عليه الصلاة و السلام و هو يصلي الفجر بأصحابه بنخلة فلما استمعوا له قالوا: هذا الذي حال بيننا و بين السماء و رجعوا إلى قومهم و قالوا: يا قومنا إلخ فأنزل اللّه تعالى عليه‏ قُلْ أُوحِيَ‏ إلخ.»

فتح القدير، ج ۵، ص 368: «و قد أخرج أحمد و البخاري و مسلم و الترمذي و غيرهم عن ابن عباس قال: انطلق النبي صلّى اللّه عليه و سلّم في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ، و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب، فرجعت الشياطين إلى قومهم، فقالوا: ما لكم؟ فقالوا: حيل بيننا و بين خبر السماء و أرسلت علينا الشهب، قالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شي‏ء حدث، فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها؛ لتعرفوا ما هذا الأمر الّذي حال بينكم و بين خبر السماء، فانصرف أولئك الذين توجهوا نحو تهامة إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم و هو بنخلة عامدين إلى سوق عكاظ، و هو يصلّي بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن استمعوا له، فقالوا: هذا و اللّه الّذي حال بينكم و بين خبر السماء، فهنالك رجعوا إلى قومهم‏ فَقالُوا يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً فأنزل اللّه على نبيه صلّى اللّه عليه و سلّم‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ و إنما أوحي إليه قول الجنّ.»

التحرير و التنوير، ج ۲۹، ص 213: «أخرج البخاري عن ابن عباس قال‏ «كان الجن يستمعون الوحي» (أي وحي اللّه إلى الملائكة بتصاريف الأمور) فلما بعث رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم منعوا، فقالوا: ما هذا إلّا لأمر حدث فضربوا في الأرض يتحسسون السبب فلما وجدوا رسول اللّه قائما يصلي بمكة قالوا: هذا الذي حدث في الأرض فقالوا لقومهم: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً [الجن: 1] الآية و أنزل على نبيئه‏ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ [الجن: 1] و إنما أوحي إليه قول الجن... ا ه.»

تفسير القاسمي المسمى محاسن التأويل، ج ۹، ص 329: «قد روى البخاري عن ابن عباس قال: انطلق رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ، و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب! فرجعت الشياطين فقالوا: ما لكم؟ قالوا حيل بيننا و بين خبر السماء، و أرسلت علينا الشهب! قال: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا ما حدث، فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها، فانظروا ما هذا الأمر الذي حدث؟ فانطلقوا فضربوا مشارق الأرض و مغاربها، ينظرون ما هذا الأمر الذي حال بينهم و بين خبر السماء! قال: فانطلق الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم بنخلة، و هو عامد إلى سوق عكاظ، و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن تسمّعوا له، فقالوا: هذا الذي حال بينكم و بين خبر السماء، فهنالك رجعوا إلى قومهم فقالوا: يا قومنا! إنا سمعنا قرآنا عجبا يهدي إلى الرشد فآمنا به و لن نشرك بربنا أحدا. و أنزل اللّه عز و جل على نبيّه صلّى اللّه عليه و سلم: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏ و إنما أوحي إليه قول الجن. و رواه مسلّم أيضا و زاد في أوله: ما قرأ رسول اللّه على الجن و لا رآهم، انطلق ... إلى آخره.»

الميزان في تفسير القرآن، ج ۲۰، ص 46 و 47: «في المجمع، روى الواحدي عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال": ما قرأ رسول الله ص على الجن و ما رآهم، انطلق رسول الله ص في طائفة من أصحابه- عامدين إلى‏ سوق عكاظ، و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء- فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا: ما لكم: قالوا: حيل بيننا و بين خبر السماء- و أرسلت علينا الشهب- قالوا: ما ذاك إلا من شي‏ء حدث- فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها.

فمر النفر الذين أخذوا نحو تهامة بالنبي ص- عامدين إلى سوق عكاظ- و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر- فلما سمعوا القرآن استمعوا له و قالوا: هذا الذي حال بيننا و بين خبر السماء- فرجعوا إلى قومهم و قالوا: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ- وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً» فأوحى الله إلى نبيه ص: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ‏»". و رواه البخاري و مسلم أيضا في الصحيح‏.»

لباب النقول، ص ۲۷۵: «أخرج البخاري والترمذي وغيرهما عن ابن عباس قال ما قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم على الجن ولا رآهم ولكنه انطلق في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ وقد حيل بين الشياطين وبين خبر السماء وأرسلت عليهم الشهب فرجعوا إلى قومهم فقالو اما هذا إلا لشئ قد حدث فاضربوا مشارق الأرض ومغاربها فانظروا هذا الذي حدث فانطلقوا فانصرف النفر الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو بنخلة وهو يصلي بأصحابه صلاة الفجر فلما سمعوا القرآن استمعوا له فقالوا هذا والله الذي حال بينكم وبين خبر السماء فهنالك رجعوا إلى قومهم فقالوا يا قومنا إنا سمعنا قرآنا عجبا فأنزل الله على نبيه قل أوحي إلي وإنما أوحي أليه قول الجن.»

الصحیح المسند من اسباب النزول، ص 255: «البخاري ج10 ص296 حدثنا موسى بن إسماعيل حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: انطلق رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ، وقد حيل بين الشياطين وبين خبر السماء، وأرسلت عليهم الشهب، فرجعت الشياطين. فقالوا: مالكم؟ فقالوا: حيل بيننا وبين خبر السماء، وأرسلت علينا الشهب. قال: ما حال بينكم وبين خبر السماء إلا ما حدث، فاضربوا مشارق الأرض ومغاربها، فانظروا ما هذا الأمر الذي حدث. فانطلقوا فضربوا مشارق الأرض ومغاربها بنظرون ما هذا الأمر الذي حال بينهم وبين خبر السماء. قال: فانطلق الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم بنخلة، وهو عامد إلى سوق عكاظ، وهو يصلي بأصحابه صلاة الفجر. فلما سمعوا القرآن تسمعوا له فقالوا: هذا الذي حال بينكم وبين السماء. فهنالك رجعوا إلى قومهم فقالوا يا قومنا: {إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا، يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا} وأنزل الله عز وجل على نبيه صلى الله عليه وعلى آله وسلم: {قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ}.

الحديث أخرجه مسلم ج4 ص167، والترمذي ج4 ص207، وقال هذا حديث حسن صحيح، وأحمد ج1 ص252، وابن جرير ج29 ص102، والحاكم ج2 ص503 وقال صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بهذه السياقة كذا قال، وقد أخرجاه بأحسن من سياقه، والبيهقي في دلائل النبوة ج2 ص12، وأبو نعيم في الحلية ج4 ص301.»

الصحیح من اسباب النزول، ص 328 و 329: «أخرج الامام احمد و البخاري و مسلم و الترمذي و الحاکم و الطبرانی و ابن جریر و عبد بن حمید و ابن المنذر و ابو نعیم و ابن مردویه و البیهقی فی «الدلائل» و ابو یعلی من طریق ابی عوانة عن ابی بشر عن سعید بن جبیر عن ابن عباس رضی الله عنها قال: ما قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم على الجن ولا رآهم. انطلق رسول الله في نفر من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ وقد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء و أرسلت عليهم الشهب فرجعت الشیاطین إلى قومهم فقالوا: ما لکم؟ فقالوا: حیل بیننا و بین خبر السماء و ارسلت علینا الشهب. فقالوا: ما حال بینکم و بین خبر السماء الی شیء حدث. فانطلقوا یضربون مشارق الارض و مغاربها یتتبعون ما هذا الذی حال بینهم و بین خبر السماء. فانطلق النفر الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر. فلما سمعوا القرآن استمعوا له. فقالوا: هذا و الله الذي حال بينكم و بين خبر السماء فهنالك حین رجعوا إلى قومهم فقالوا: إنا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشد فآمنا به و لن نشرک بربنا احدا. فأنزل الله الآیة.»

الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج ۳، ص 460 و 461: «عن عبد الله بن عباس -رضي الله عنهما-؛ قال: انطلق رسول الله - صلى الله عليه وسلم - في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ وقد حيل بين الشياطين وبين خبر السماء، وأرسلت عليهم الشهب؛ فرجعت الشياطين، فقالوا: ما لكم؟ فقالوا: حيل بيننا وبين خبر السماء، وأُرسلت علينا الشهب، قال: ما حال بينكم وبين خبر السماء إلا ما حدث؛ فاضربوا مشارق الأرض ومغاربها، فانظروا ما هذا الأمر الذي حدث؟ فانطلقوا فضربوا مشارق الأرض ومغاربها؛ ينظرون ما هذا الأمر الذي حال بينهم وبين خبر السماء؟ قال: فانطلق الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - بنخلة وهو عامد إلى سوق عكاظ وهو يصلي بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن؛ تسمّعوا له، فقالوا: هذا الذي حال بينكم وبين خبر السماء، فهنالك رجعوا إلى قومهم؛ فقالو: يا قومنا: {إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا یَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً }؛ وأنزل الله -عزّ وجلّ- على نبيه: {قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ} وإنما أوحى إليه قول الجن (1). [صحيح].»

المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج ۲، ص 1045 ـ 1048: «سَبَبُ النُّزُولِ: أخرج البخاري وأحمد ومسلم والترمذي والنَّسَائِي عن ابن عبَّاسٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - قال: انطلق النبي - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ، وقد حيل بين الشياطين وبين خبر السماء، وأُرسلت عليهم الشهب، فرجعت الشياطين إلى قومهم، فقالوا: ما لكم؟ فقالوا: حيل بيننا وبين خبر السماء، وأُرسلت علينا الشهب. قالوا: ما حال بينكم وبين خبر السماء إلا شيء حدث، فاضربوا مشارق الأرض ومغاربها فانظروا ما هذا الذي حال بينكم وبين خبر السماء. فانصرف أولئك الذين توجهوا نحو تِهامة إلى النبي - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وهو بنخلة، عامدين إلى سوق عكاظ، وهو يصلي بأصحابه صلاة الفجر فلما سمعوا القرآن استمعوا له، فقالوا: هذا والله الذي حال بينكم وبين خبر السماء فهنالك حين رجعوا إلى قومهم، فقالوا: يا قومنا: (إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا (1) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا (2). فأنزل اللَّه - عَزَّ وَجَلَّ - على نبيه - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: (قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ) وإنما أُوحي إليه قول الجن.

دِرَاسَةُ السَّبَبِ: هكذا جاء في سبب نزول هذه الآيات. وقد ذكر جمهور المفسرين هذا الحديث وجعلوه سبب نزولها منهم الطبري والبغوي وابن العربي وابن عطية والقرطبي وابن كثير وابن عاشور.

قال الطبري: (يقول جل ثناؤه لنبيه محمد - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: قل يا محمد أوحى الله إليَّ: (أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ) هذا القرآن: فَقَالُؤأ لقومهم لما سمعوه (إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ) يقول: يدل على الحق وسبيل الصواب (فَآمَنَّا بِهِ) يقول: (صدقناه (وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا) من خلقه.

وكان سبب استماع هؤلاء النفر من الجن القرآن كما حدثني محمد بن معمر). اهـ. ثم ساق الحديث.

وقال القرطبي: (قل يا محمد لأمتك: أوحى الله إليَّ على لسان جبريل أنه استمع إليَّ نفر من الجن وما كان - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عالماً به قبل أَن أُوحي إليه. هكذا قال ابن عبَّاسٍ وغيره على ما يأتي). اهـ.

قال ابن كثير: (يقول تعالى آمراً رسوله - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أن يخبر قومه أن الجن استمعوا القرآن فآمنوا به وصدقوه وانقادوا له، وهذا المقام شبيه بقوله تعالى: (وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ). اهـ. بتصرف.

وقال ابن عاشور: (أمر اللَّه رسوله - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - بأن يُعلم المسلمين وغيرهم بأن الله أوحى إليه وقوع حدث عظيم في دعوته أقامه اللَّه تكريماً لنبيه وتنويهاً بالقرآن وهو أن سخر بعضاً من النوع المسمى جناً لاستماع القرآن وألهمهم أو علمهم فهم ما سمعوه واهتدائهم إلى مقدار إرشاده إلى الحق والتوحيد) اهـ.

وقال السعدي: (قل يا أيها الرسول للناس أُوحي إليَّ أنه استمع نفر من الجن صرفهم اللَّه إلى رسوله، لسماع آياته، لتقوم عليهم الحجة، وتتم عليهم النعمة ويكونوا منذرين لقومهم، وأمر رسوله أن يقص نبأهم على الناس، وذلك أنهم لما حضروه قالوا: انصتوا، فلما أنصتوا فهموا معانيه ووصلت حقائقه إلى قلوبهم) اهـ.

النتيجة: أن الحديث الذي معنا سبب نزول الآية الكريمة لصحة سنده، وتصريحه بالنزول، وموافقته لسياق القرآن، وإجماع المفسرين عليه واللَّه أعلم.»

إمتاع الأسماع، ج ۹، ص 75 و 76: «و قد خرج البخاري و مسلم، من حديث [أبى‏] عوانه، عن أبى بشر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس رضى الله تبارك و تعالى عنهما قال: ما قرأ رسول الله صلّى الله عليه و سلّم على الجن و لا أراهم، انطلق رسول الله صلّى الله عليه و سلّم في طائفة من أصحابه، عامدين إلى سوق عكاظ، و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء، و أرسلت عليهم الشهب، فقالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شيئا حدث، فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها فانظروا ما هذا الّذي حال بينكم و بين خبر السماء.

فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا: ما لكم؟ قالوا: حيل بيننا و بين خبر السماء و أرسلت علينا الشهب، فقالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شي‏ء حدث، فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها، فانظروا ما هذا الّذي حال بينكم و بين خبر السماء، فانصرف أولئك [النفر] الذين توجهوا إلى نحو تهامة، إلى رسول الله صلّى الله عليه و سلّم و هو بنخلة عامدا إلى سوق عكاظ، و هو يصلى بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن استمعوا له فقالوا: هذا و الله الّذي حال بينكم و بين خبر السماء، فهنالك رجعوا إلى قومهم قالوا: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا به وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً 1- 2، فأنزل الله‏ عز و جل على نبيه: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ من الْجِنِّ 1 و إنما أوحى إليه قول الجن.»

البدایة و النهایة، ج ۳، ص ۱۸: «و قال أبو عوانة عن أبى بشر عن سعيد بن جبير عن ابن عباس. قال: انطلق رسول الله صلّى الله عليه و سلّم و أصحابه عامدين الى سوق عكاظ و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء و أرسلت عليهم الشهب فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا ما لكم؟ قالوا حيل بيننا و بين خبر السماء و أرسلت علينا الشهب فقالوا ما ذاك إلا من شي‏ء حدث فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها فمر النفر الذين أخذوا نحو تهامة و هو بنخل عامدين إلى سوق عكاظ و هو يصلّى بأصحابه صلاة الفجر فلما سمعوا القرآن استمعوا له فقالوا هذا الّذي حال بيننا و بين خبر السماء فرجعوا إلى قومهم فقالوا: يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا به وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً 1- 2 فأوحى الله إلى نبيه صلّى الله عليه و سلّم: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ من الْجِنِّ 1 الآية.»

دلائل النبوة، ج ۲، ص ۲۲۵ و ۲۲۶: «أخبرنا أبو عبد الله الحافظ: قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن يعقوب، قال: حدثني يحيى بن محمد بن يحيى و أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد بن عبدان، قالا: حدثنا أحمد بن عبيد الصفار، قال: حدثنا إسماعيل القاضي، قال: حدثنا مسدد، قال: حدثنا عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال: [ما قرأ رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم على الجن و ما رآهم‏] انطلق رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم في طائفة من أصحابه عامدين إلى سوق عكاظ و قد حيل بين الشياطين و بين خبر السماء و أرسلت عليهم الشهب فرجعت الشياطين إلى قومهم فقالوا: ما لكم قالوا: حيل بيننا و بين خبر السماء و أرسلت علينا الشهب. قالوا: ما حال بينكم و بين خبر السماء إلا شي‏ء حدث فاضربوا مشارق الأرض و مغاربها و انظروا ما هذا الذي حال بينكم و بين خبر السماء. فانطلقوا يضربون مشارق الأرض و مغاربها يبتغون ما هذا الذي حال بينهم و بين خبر السماء فانصرف أولئك النفر الذين توجهوا نحو تهامة إلى رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم و هو بنخلة عامدا إلى سوق عكاظ، و هو يصلي بأصحابه صلاة الفجر، فلما سمعوا القرآن استمعوا له، فقالوا: هذا و الله الذي حال بينكم و بين خبر السماء، فهنا لك حين رجعوا إلى قومهم قالوا: يا قومنا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا به وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً 1- 2، فأنزل الله- عز و جل- على نبيه قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ من الْجِنِّ 1 و إنما أوحي إليه قول الجن.»

منابع

  1. ‏آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني. (علی عبدالباری عطیه، محقق) (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  2. ‏ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۰۸). تاریخ ابن خلدون. (شحاده، محقق) (ج ۱–8). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  3. ‏ابن عاشور، محمد طاهر. (بی‌تا). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  4. ‏ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  5. ‏ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (بی‌تا). البدایة و النهایة (ج ۱–15). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  6. ‏احمد بن حنبل. (۱۴۲۱). مسند احمد بن حنبل . (شعیب ارنؤوط، عادل مرشد، عبد الله بن عبد المحسن ترکی، و دیگران، محققین) (ج ۱–45). مؤسسة الرسالة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  7. ‏البخاری، محمد بن اسماعیل. (۱۴۲۲). صحیح البخاری. (محمد زهیر بن ناصر الناصر، محقق) (ج ۱–9). دار طوق النجاة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  8. ‏الحمیدان، عصام بن عبدالمحسن. (۱۴۲۰). الصحیح من اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الریّان.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  9. ‏المزینی، خالد بن سلیمان. (۱۴۲۷). المحرر فی اسباب نزول القرآن (ویرایش 2). السعودیة: دار ابن الجوزی.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  10. ‏الهلالی، سلیم بن‌عید؛ و آل‌نصر، محمدبن‌موسی. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الاسباب (ج ۱–3). السعودیة: دار ابن الجوزی.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  11. ‏الوادعی، مقبل بن هادی. (۱۴۲۵). الصحیح المسند من اسباب النزول (ج ۱–1). یمن: مکتبة صنعاء الاثریة و الفاروق الحدیثة للطباعة و النشر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  12. ‏بیهقی، احمد بن حسین. (بی‌تا). دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة (ج ۱–7). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  13. ‏سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  14. ‏سیوطی، جلال الدین. (۱۴۲۲). لباب النقول فی اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  15. ‏شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  16. ‏طباطبایی، محمدحسین. (۱۳۹۰). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  17. ‏طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  18. ‏طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  19. ‏طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۱). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  20. ‏‏قاسمی، جمال‎الدین. (۱۴۱۸). محاسن التأویل. (عیون سود و محمد باسل، محققین) (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  21. ‏مسلم بن حجاج. (بی‌تا). صحیح مسلم. (محمد فؤاد عبدالباقب، محقق) (ج ۱–5). بیروت: دار احیاء التراث العربی.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  22. ‏مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). اول، بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  23. ‏مقریزی، احمد بن علی. (بی‌تا). إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع (ج ۱–15). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  24. ‏نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۰). تفسیر النسایی (ج ۱–2). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

منابع

  1. ترجمه محمدمهدی فولادوند
  2. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج 1، ص 331‬؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2، ص 370‬؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج 2، ص 226
  3. صحیح البخاری، البخاری، ج 1، ص 154‬؛ صحیح البخاری، البخاری، ج 6، ص 160‬؛ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج 1، ص 331‬؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج 4، ص 129‬؛ تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 4، ص 461 و 462‬؛ جامع البیان، طبری، ج 29، ص 64 و 65‬؛ تفسیر النسائی، نسائی ج 2، ص 467‬؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 3، ص 503‬؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 7، ص 266 و 267‬؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 10، ص 146
  4. تفسیر النسائی، نسائی، ج 2، ص 467
  5. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 7، ص 266 و 267
  6. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج 4، ص 129
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ مجمع البيان، طبرسی، ج 10، ص 554‬؛ روح المعاني، آلوسی، ج 15، ص 93‬؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 5، ص 368‬؛ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 29، ص 213‬؛ ‏محاسن التأویل، قاسمی، ج 9، ص 329‬؛ المیزان، طباطبایی، ج 20، ص 46 و 47
  8. لباب النقول، سیوطی، ص 275
  9. الصحیح المسند من اسباب النزول، الوادعی، ص 255‬؛ الصحیح من اسباب النزول، الحمیدان، ص 328 و 329
  10. الاستیعاب فی بیان الاسباب، الهلالی و آل‌نصر، ج 3، ص 460 و 461
  11. المحرر فی اسباب نزول القرآن، المزینی، ج 2، ص 1045 - 1048
  12. إمتاع الأسماع، مقریزی، ج 9، ص 75 و 76‬؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 3، ص 18‬؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج 2، ص 225 و 226
  13. جامع البیان، طبری، ج 29، ص 64 و 65‬؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 10، ص 146

مقالات پیشنهادی

رده مقاله: قرآن
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.