سبب نزول آیه 23 سوره توبه

از اسلامیکا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سبب نزول آیه 23 سوره توبه

آیه مربوط به سبب‌ نزول

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَ إِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (التوبه، 23) (اى كسانى­كه ايمان آورده‌ايد، اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد و هركس از ميان شما آنان را به دوستى گيرد، آنان‌ همان ستمكارانند.)[۱]

خلاصه سبب نزول

برای این آیه پنج سبب نزول نقل ‌شده است:

1. بر اساس روایت مجاهد بهانه‌جویی عباس بن عبد المطلب و طلحه برای هجرت سبب نزول آیه است. عباس سقایت حجاج و طلحه پرده‌داری کعبه را بهانه کردند تا از هجرت خودداری کنند. سند این روایت به­جهت ارسال، ضعیف است و ازنظر محتوایی نیز اشکال دارد؛

2. مطابق با گزارش کلبی، ممانعت زنان و فرزندان گروهی از مسلمانان از هجرت آنان سبب نزول آیه است. سند این روایت به­جهت اتهام راوی­اش به کذب و جعل حدیث، ضعیف است؛ ولی ازنظر محتوایی با مضمون آیه سازگاری دارد؛

3. به­نقل گزارشی دیگر دستور پیامبر (صلوات الله سلامه علیه) مبنی بر کمک‌رسانی به قبیله بنی خزاعه در برابر حملات قریش و انتقاد ابوبکر به فرمان رسول اکرم سبب نزول آیه است. این روایت ازنظر سندی معتبر، اما ازنظر محتوایی با اشکال ناسازگاری زمانی با زمان نزول آیه مواجه است؛

4. بر پایه روایتی نامه‌نگاری حاطب بن ابی بلتعه با قریش و آگاه­کردن آنان از آمادگی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و مسلمانان برای فتح مکه سبب نزول آیه است. سند این روایت که در ذیل آیات یک و دو سوره ممتحنه نیز نقل ‌شده، صحیح، اما ازنظر محتوایی با اشکال ناسازگاری تاریخی با زمان نزول آیه روبه‌روست؛

5. بر اساس گزارشی از مقاتل، ارتداد هفت تن از مسلمانان و پناهندگی به مکه سبب نزول آیه است. این روایت به­جهت نقل ازسوی مقاتلِ متهم به کذب، ضعیف معرفی شده و ازنظر محتوایی نیز ارتباطش با آیه روشن نیست.

بررسی تفصیلی سبب نزول

سبب نزول اول[۲] (بهانه‌جویی برای خودداری از هجرت)(ر.ک. مستند 1)

مطابق با گزارشی از مجاهد، سبب نزول آیه 23 سوره توبه خودداری عباس بن عبد المطلب و طلحة بن شیبة از هجرت بوده است: وقتی فرمان به هجرت داده شد، عباس گفت، من مسئول آب‌رسانی به حاجیانم و نمی‌توانم هجرت کنم. طلحه گفت، من مسئول پرده‌داری کعبه­ام و نمی‌توانم هجرت کنم. سپس آیه نازل شد و فرمود: اى كسانى­كه ايمان آورده‌ايد، اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد.‏[۳]‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را نقل کرده­اند:# تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

  1. جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)

سند این سبب نزول به­جهت ارسال (افتادن نام برخی ناقلان روایت) ضعیف است.‏[۴]

از جهت محتوایی باید توجه داشت که از یک‌سو در بعضی مصادر به ارتباط این آیه با قضیه عباس بن عبد المطلب و علی بن ابی‌ طالب در آیات قبل تصریح ‌شده[۵] که بیانگر اعتبار این سبب نزول است؛ اما از سویی بیان ابن عاشور است: این آیه استیناف ابتدایی (بدون ارتباط با ماقبل) و در مقام بیان حال منافقین است[۶] که به‌نوعی ضعف روایت را تقویت می‌کند. افزون­براینکه ماجرای ذکرشده در این روایت ارتباط روشنی با الفاظ آیه ندارد.

بیشتر کتب تفسیری مانند: التبیان، مجمع ‌البیان، المحرر الوجیز، روح المعانی، محاسن التأویل و المیزان اشاره‌ای به این سبب نزول نکرده‌اند و برخی مفسران، مانند: طبری‏[۷]، شوکانی‏[۸] و ابن عاشور‏[۶] آن­را ذکر کرده‌اند.

سبب نزول دوم (ممانعت زنان و فرزندان مسلمانان از هجرت آنها)(ر.ک. مستند 3)

بر اساس گزارشی از کلبی، سبب نزول آیه ممانعت برخی زنان و فرزندان مسلمانان از هجرت بوده است: زمانی­که پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به هجرت فرمان دادند، بسیاری از مسلمانان به پدر و مادر و زن و فرزندشان ­گفتند، ما مأمور به هجرتیم، و با شور و اشتیاق هجرت ‌­کردند؛ اما بعضی از آنها وقتی نزد خانواده ‌رفتند و خبر هجرت را به زن و فرزند گفتند، آنان سوگندشان دادند که مبادا هجرت کنید و ما را بی‌سرپرست رها کنید. مردان پابست خانواده ‌شدند و هجرت نکردند؛ سپس آیه در مقام سرزنش آنان نازل شد و فرمود: اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد و هركس از ميان شما آنان را به دوستى گيرد، آنان‌ همان ستمكارانند.‏[۹] در برخی مصادر به­نقل از ابن عباس آمده است که برخی مسلمانان از هجرت امتناع کرده و خطاب به رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه) می‌گفتند: اگر ما هجرت کنیم خانواده و تجارت خود را از دست ‌می­دهیم و خانه‌هایمان ویران می‌شود.‏[۵]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کرده­اند:# تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛

  1. اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
  2. الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)

برخی معاصران، روایت را به­جهت اتهام راویانش به کذب و جعل حدیث، موضوع (ساختگی) دانسته‌اند.‏[۴]

ازلحاظ محتوا، در برخی مصادر، آیه مورد بحث به آیات قبل ربط داده شده که درباره مفاخره عباس بن عبد المطلب و علی بن ابی ‌طالب است‏[۵] و این مطلب به‌نوعی روایت را تضعیف می‌کند؛ چون ماجرای را دیگری بیان می­کند. از طرفی ماجرا در ذیل آیه چهارده سوره تغابن نیز نقل‌ شده که وقوع اصل آن­را تقویت می‌کند.‏[۱۰] در میان مفسران عده­ای همچون ابن عطیه‏[۱۱]، شوکانی‏[۱۲]، آلوسی‏[۱۳] این سبب را ذکر کرده‌اند؛ اما بیشتر مفسران از قبیل: طبری در جامع البیان، طوسی در التبیان، طبرسی در مجمع ‌البیان، قاسمی در محاسن التأویل، ابن عاشور در التحریر و التنویر، و طباطبایی در المیزان اشاره‌ای به آن نکرده‌اند.

سبب نزول سوم (انتقاد از دستور پیامبر مبنی بر یاری قبیله بنی خزاعه)(ر.ک. مستند 5)

مبتنی بر گزارشی سبب نزول آیه 23 سوره توبه دستور پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به یاری‌کردن قبیله بنی خزاعه در برابر تجاوز قریش بوده است: وقتی رسول اکرم به مسلمانان دستور داد تا برای یاری‌رساندن به بنی خزاعه آماده شوند، ابوبکر بن ابی قحافه نزد حضرت رفته، پرسید: آیا به بنی خزاعه در مقابل قوم خودمان (قریش) یاری برسانیم؟ سپس آیه نازل شد و فرمود: اگر پدران و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دادند، آنان را به دوستی برنگزینید.‏[۱۴]

مصدر سبب نزول

تفسیر زاد المسیر (سنی، قرن 6، تفسیر روایی - کلامی)

بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 6)

این روایت از طریق فردی به­نام أبو سليمان الدّمشقي نقل‌ شده است که به ضابط (غلبه داشتن یادسپاری حدیث بر سهو و اشتباه) و مشهور بودنش تصریح ‌شده و از این حیث روایت معتبر به شمار می‌آید.‏[۱۵]

نسبت به مضمون روایت، ماجرا از نظر تاریخی این­گونه است: پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در صلح حدیبیه با قبیله بنی خزاعه برای مقابله با تحرکات قریش عهد و پیمان برادری بست و قریش نیز با قبیله بنی بکر پیمانی به همین مضمون امضا کرد. بر اساس صلح حدیبیه، قریش و مسلمانان هیچ‌کدام در هنگام نبرد حقّ کمک به هم‌پیمان خود را نداشتند‏[۱۶]؛ اما زمان تهاجم قبیله بنی بکر به قبیله خزاعه، قریش نقض عهد کرد و به یاری بنی بکر شتافت؛ ازاین­رو پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) نیز به مسلمانان دستور داد تا در برابر تجاوز بنی بکر و هم‌پیمانش، قریش به یاری بنی خزاعه بروند. ازسویی مفسران، زمان نزول سوره توبه را سال نهم هجری و بعد از فتح مکه می­دانند‏؛[۱۷] درحالی‌که این ماجرا قبل از فتح مکه بوده و ازنظر زمانی با سال نزول آیه سازگاری ندارد؛ گواینکه پاسخش دور از ذهن نیست: منظور از نزول سوره توبه بعد از فتح مکه آن است که بیشتر این سوره ازجمله صدر آن بعداز فتح مکه نازل‌ شده است، نه­اینکه تمام سوره بعد از فتح مکه نازل ‌شده باشد.‏[۱۳] بیشتر مفسران ازجمله: طبری در جامع البیان، طوسی در التبیان، طبرسی در مجمع‌البیان، ابن عطیه در المحرر الوجیز، شوکانی در فتح القدیر، آلوسی در روح المعانی، قاسمی در محاسن التأویل، ابن عاشور در التحریر و التنویر و طباطبایی در المیزان اشاره‌ای به این سبب نزول نکرده‌اند و تعداد محدودی از مفسران مانند ابن جوزی‏[۱۴] آن­را بدون اتخاذ رویکرد ذکر کرده‌اند.‬‬‬‬‬‬‬‬

سبب نزول چهارم (نامه حاطب بن ابی بَلتَعَه به قریش)[۱۸]

بر پایه گزارشی دراین‌باره، سبب نزول این آیه برمی­گردد به نامه حاطب بن ابی بلتعه به قریش. او در نامه­ای به قریش آنان را از آمادگی پیامبر اکرم و سپاه اسلام برای فتح مکه آگاه ساخت.‏[۱۹]

مصدر سبب نزول

التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)

بررسی سبب نزول[۲۰]

این روایت در ذیل آیات یک و دو سوره ممتحنه نیز نقل ‌شده و در آنجا به صحت سند آن (حدیثی که سندش متصل، و راویانش عادل و ضابط باشند و همچنین روایت فاقد هرگونه عیب و ایرادی باشد) تصریح شده است.‏[۲۱]

از جهت محتوایی باید توجه داشت که از طرفی این روایت با کلام ابن عاشور مبنی بر بررسی احوال منافقین در این آیه‏[۶] سازگاری دارد. از سوی دیگر آلوسی به نقل از رازی این اشکال را مطرح کرده که نزول سوره توبه در سال نهم هجری و بعد از فتح مکه بوده است؛ درحالی‌که ماجرای نامه‌نگاری حاطب با قریش مربوط به قبل از فتح مکه است. وی در جواب می‌نویسد: منافاتی ندارد که این روایت سبب نزول آیه باشد و سوره، بعد از فتح مکه نازل‌ شده باشد؛ زیرا منظور از نزول سوره توبه بعد از فتح مکه آن است که بیشتر این سوره ازجمله صدر آن بعد از فتح مکه نازل‌شده است، نه­اینکه تمام سوره بعد از فتح مکه نازل‌شده باشد.‏[۱۳] حال آن­که دَروَزَه با توجه به اینکه آیه بعد مربوط به جنگ حنین، و این نبرد قطعاً بعد از فتح مکه بوده است، نزول این آیه را بعد از فتح مکه و درنتیجه روایت یادشده را از جهت زمانی ناسازگار با آیه دانسته است.‏[۲۲] اکثر مفسران ازجمله: طبری در جامع البیان، ابن عطیه در المحرر الوجیز، شوکانی در فتح القدیر، قاسمی در محاسن التأویل، ابن عاشور در التحریر و التنویر و طباطبایی در المیزان به این سبب نزول اشاره‌ای نکرده‌اند و برخی دیگر از قبیل: طوسی‏[۱۹]، طبرسی‏[۲۳] و آلوسی‏[۱۳] آن­را ذکر کرده‌اند.

سبب نزول پنجم (ارتداد تعدادی از مسلمانان و بازگشتشان به مکه)[۲۴]

بر اساس گزارشی دیگر، این آیه شریفه درباره نُه نفری که مرتد (از اسلام برگشتند و کافر شدند) و به مکه پناهنده شدند، نازل‌شده است.‏[۲۵] در شماری دیگر از مصادر تعداد این افراد هفت نفر عنوان ‌شده است.‏[۲۶]‬ ‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کرده­اند:# تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، تفسیر روایی)؛

  1. تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  2. الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی).


بررسی سبب نزول[۲۷]

با توجه به اینکه این روایت را مقاتلِ متهم­به­کذب[۱۴] نقل کرده است، ازنظر سندی ضعیف به‌شمارمی‌آید؛ هرچند که این تفسیر نزد برخی از علمای شیعی­مذهب معتبر است.‏[۲۸]

نسبت به محتوای سبب نزول، هرچند که در مصادر یادشده اشاره‌ای به نام افراد مرتد نشده؛ ولی در منابع تاریخی از افرادی همچون عبدُ اللَّه بنُ خَطَل، فَرتَنا، قُرَيْبَةُ، مِقْيَسُ بْنُ حُبَابَةَ، حُوَيْرِثُ بْنُ نُقَيْذِ، هِند بِنتِ عَتُبَه و سَعد بنِ اَبِی سَراح نام‌ برده­اند.‏[۲۹] افزون­براین ارتباط محتوای روایت با محتوای آیه روشن نیست؛ زیرا در آیه (برخلاف روایت) سخن از دوستی­نکردن با کافران (حتی اگر پدر یا برادر باشد) است و سخنی از ارتداد و مهاجرت به میان نیامده است. اکثر مفسران ازجمله: طبری در جامع البیان، طوسی در التبیان، طبرسی در مجمع ‌البیان، ابن عطیه در المحرر الوجیز، شوکانی در فتح القدیر، قاسمی در محاسن التأویل، ابن عاشور در التحریر و التنویر و طباطبایی در المیزان به این سبب نزول اشاره‌ای نکرده‌اند ولی آلوسی در روح المعانی آن­را ذکر کرده است.[۱۳]

بررسی نهایی سبب نزول آیه 23 سوره توبه [۳۰]

رویکرد مفسران نسبت به اسباب نزول ذکرشده یکسان نیست؛ بدین­گونه که برخی همچون قاسمی در محاسن التأویل و طباطبایی در المیزان به هیچ‌کدام از این روایات اشاره نکرده‌اند. از میان اسباب نزول یادشده سبب نزول اول‏[۴] و پنجم‏[۱۴] به­جهت ضعف سندی و سبب نزول سوم و چهارم به­جهت ناسازگاری زمانی با زمان نزول آیه‏[۲۲] از احتمال کمتری برای سببیت نزول برخوردارند و روایت دوم به­جهت سازگاری زمانی و محتوایی با آیه یادشده از احتمال بیشتری برای سببیت نزول برخوردار است.

مستندات

مستند 1

تفسیر القرآن العظیم ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1770: «حدثنا حجاج بن حمزة ثنا شبابة ثنا ورقاء عن ابن أبى نجيح عن مجاهد قوله: سِقايَةَ الْحاجِّ أمروا بالهجرة فقال العباس بن عبدالمطلب: أنا أسقي الحاج و قال طلحة أخو بني عبد الدار: أنا أحجب الكعبة، فلا نهاجر، فأنزلت لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمان‏».

تفسیر جامع البیان، ج 1، ص 69: «حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، في قوله: أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ قال: أمروا بالهجرة، فقال العباس بن عبدالمطلب: أنا أسقي الحاج و قال طلحة أخو بني عبد الدار: أنا صاحب الكعبة فلا نهاجر فأنزلت: لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ».

مستند 2

الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 270: «عن مجاهد: قال امروا بالهجره فقال العبّاس: أنا أسقي الحاج و قال طلحة أخو بني عبد الدار: أنا حاجب الكعبة، فلا نهاجر، فنزلت: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» [ضعیف]، پاورقی: قلنا: وهو ضعیف لارساله».

تفسیر الکشف و البیان، ج 5، ص 21: «قال مجاهد: هذه الآية متصلة بماقبلها منزلة في قصة العباس و علي قبل الهجرة».

تفسیر التحریر و التنویر، ج 10، ص 54: «استئناف ابتدائي لافتتاح غرض آخر و هو تقريع المنافقين و من يواليهم، فإنّه لمّا كان أوّل السورة في تخطيط طريقة معاملة المظهرين للكفر، لا جرم تهيّأ المتام لمثل ذلك بالنسبة إلى من أبطنوا الكفر و أظهروا الإيمان: المنافقين من أهل المدينة و من بقايا قبائل العرب؛ ممّن عرفوا بذلك، أو لم يعرفوا و أطلع اللّه عليهم نبيئه صلى اللّه عليه و سلم و حذّر المؤمنين المطّلعين عليهم من بطانتهم و ذوي قرابتهم و مخالطتهم و أكثر ما كان ذلك في أهل المدينة لأنّهم الذين كان معظمهم مؤمنين خلصا و كانت من بينهم بقية من المنافقين و هم من ذوي قرابتهم و لذلك افتتح الخطاب يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إشعارا بأنّ ما سيلقى إليهم من الوصايا هو من مقتضيات الإيمان و شعاره».

تفسیر جامع البیان، ج 1، ص 69.

تفسیر فتح القدیر، ج 2، ص 396: «و قد أخرج ابن أبي شيبة و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ عن مجاهد قال: أمروا بالهجرة فقال العباس ابن عبدالمطلب: أنا أسقي الحاجّ؛ و قال طلحة أخو بني عبد الدار: أنا أحجب الكعبة فلا نهاجر، فأنزلت لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ الآية».

تفسیر التحریر و التنویر، ج 10، ص 54: «روى الطبري عن مجاهد و الواحدي عن الكلبي أنّهم لمّا أمروا بالهجرة و قال العبّاس: أنا أسقي الحاج و قال طلحة أخو بني عبد الدار: أنا حاجب الكعبة، فلا نهاجر، تعلّق بعض الأزواج و الأبناء ببعض المؤمنين فقالوا «أ تضيّعوننا» فرقّوا لهم و جلسوا معهم، فنزلت هذه الآية».

مستند 3

تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 47: «و قال في رواية الكلبي: لما أمر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم بالهجرة إلى المدينة، فجعل الرجل يقول لامرأته و لأخيه: إنا قد أمرنا بالهجرة. فيخرج معه و منهم من تعلّق به زوجته و عياله فيرقّ لهم، فيقولون له: لمن سوف تدعنا حتّى نضيع؟ فيرق لهم و يجلس معهم، فنزل يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياء».

اسباب النزول، ص 248: «قال الكلبي: لما أُمِرَ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم (بالهجرة إلى المدينة)، جعل الرجل يقول لأبيه و أخيه و امرأته: إنا قد أمرنا بالهجرة، فمنهم من يسرع إلى ذلك و يعجبه و منهم من تتعلق به زوجته و عياله و ولده فيقولون: ننشدك اللَّه أن تدعنا إلى غير شي‏ء فتضيعنا فنضيع، فيرقّ فيجلس معهم و يدع الهجرة. فنزل قول اللَّه تعالى يعاتبهم: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ ... الآية».

تفسیر الکشف و البیان، ج 5، ص 21: «قال جويبر عن الضحاك عن ابن عباس قال: لما أمر الله عزّ و جل المؤمنين بالهجرة و كانت قبل فتح مكة، من آمن و لم يكتمل إيمانه إلّا بمجانبة الآباء و الأقرباء إن كانوا كفارا، فقال المسلمون: يا نبي الله إن نحن اعتزلنا من خالفنا في الدين قطعنا أباءنا و عشائرنا و ذهبت تجارتنا و خربت دارنا، فأنزل الله هذه الآية»؛ «الكلبي عن أبي صالح عن ابن عباس، قال: لمّا أمر رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم الناس بالهجرة إلى المدينة جعل الرجل يقول لابنه و أخيه و امرأته و قرابته: إنّا قد أمرنا بالهجرة إلى المدينة فاخرجوا معنا إليها فمنهم من يعجبه ذلك و يسارع إليه و منهم من أبى على صاحبه [و تعلق به‏] فيقول الرجل لهم: و الله لئن ضمني و إياكم دار الهجرة فلا أنفعكم بشي‏ء أبدا و لا أعطيكم و لا أنفق عليكم و منهم من تتعلق به زوجته و عياله و ولده و يقولون: أنشدك الله أن تضيعنا فيرق [قلبه‏] فيجلس و يدع الهجرة، فأنزل الله تعالى هذه الآية».

مستند 4

الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 270: «قال عبدالله بن عباس: لما أمر النبی بالهجرة الی المدینه فمنهم من یتعلق باهله و ولده یقولون: ننشدک الله ان لا تضیعنا فیرق فیقیم علیهم و یدع الهجره فانزل الله هذه الآیه [موضوع]».

تفسیر الکشف و البیان، ج 5، ص 21: «قال مجاهد: هذه الآية متصلة بماقبلها منزلة في قصة العباس و علي قبل الهجرة».

تفسیر القرآن العظیم ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3358: «حدثنا محمد بن خلف العسقلاني، ثنا الفريابي، حدثنا إسرائيل، حدثنا سماك بن حرب عن عكرمة عن ابن عباس و سأله رجل عن هذه الآية يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ قال: فهؤلاء رجال أسلموا من مكة فأرادوا أن يأتوا رسول الله صلى الله عليه و سلم فأبى أزواجهم و أولادهم أن يدعوهم، فلما أتو رسول الله صلى الله عليه و سلم رأوا الناس قد فقهوا في الدين فهموا أن يعاقبوهم فأنزل الله هذه الآية وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

تفسیر المحرر الوجیز، ج 3، ص 17: «و روت فرقة أن هذه الآية إنما نزلت في الحض على الهجرة و رفض بلاد الكفر، فالمخاطبة على هذا هي للمؤمنين الذين كانوا في مكة و غيرها من بلاد العرب خوطبوا بأن لا يوالوا الآباء و الإخوة فيكونون لهم تبعا في سكنى بلاد الكفر».

تفسیر فتح القدیر، ج 2، ص 395: «قالت طائفة من أهل العلم: إنها نزلت في الحضّ على الهجرة و رفض بلاد الكفر، فيكون الخطاب لمن كان من المؤمنين بمكّة و غيرها من بلاد العرب، نهوا بأن يوالوا الآباء و الإخوة فيكونون لهم تبعا في سكنى بلاد الكفر».

تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 264: «و الآية على ما روى الثعلبي عن ابن عباس نزلت في المهاجرين فإنهم لما أمروا بالهجرة قالوا: إن هاجرنا قطعنا آباءنا و أبناءنا و عشيرتنا و ذهبت تجاراتنا و هلكت أموالنا و خربت ديارنا و بقينا ضائعين فنزلت فهاجروا».

مستند 5

تفسیر زاد المسیر، ج 2، ص 245: «أنّ النبيّ صلى اللّه عليه و سلم لمّا أمر الناس بالجهاز لنصرة خزاعة على قريش، قال أبو بكر الصّديق: يا رسول اللّه، نعاونهم على قومنا؟ فنزلت هذه الآية، ذكره أبو سليمان الدّمشقي».

مستند 6

غایه النهایه، ج 1، ص 172: «أيوب بن تميم بن سليمان بن أيوب أبو سليمان التميمي الدمشقي ضابط مشهور».

فروغ ابدیت، ص 682: «قبیله «خزاعه» در سایه ماده سوم با مسلمانآن‌هم‌پیمان شده و قبیله «بنی کنانه» که دشمنان دیرینه «خزاعه» بودند، پیوستگی خود را با «قریش» اعلام کردند».

سیرة النبویة، ج 4، ص 851 و 852: «فلما كان صلح الحديبية بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين قريش، كان فيما شرطوا لرسول الله صلى الله عليه وسلم وشرط لهم، - كما حدثنى الزهري، عن عروة بن الزبير، عن المسور بن مخرمة ومروان بن الحكم، وغيرهم من علمائنا - أنه من أحب أن يدخل في عقد رسول الله صلى الله عليه وسلم وعهده فليدخل فيه، ومن أحب أن يدخل في عقد قريش وعهدهم فليدخل فيه، فدخلت بنو بكر في عقد قريش وعهدم، ودخلت خزاعة في عقد رسول الله صلى الله عليه وسلم وعهده. قال ابن إسحاق: فلما كانت الهدنة اغتنمها بنو الديل من بنى بكر من خزاعة، وأرادوا أن يصيبوا منهم ثأرا بأولئك النفر الذين أصابوا منهم ببنى الاسود بن رزن، فخرج نوفل بن معاوية الديلى في بنى الديل، وهو يومئذ قائدهم، وليس كل بنى بكر تابعة، حتى بيت خزاعة وهم على الوتير، ماء لهم، فأصابوا منهم رجلا، وتجاوزوا واقتتلوا، ورفدت بنى بكر قريش بالسلاح، وقاتل معهم من قريش من قاتل بالليل متخفيا ........».

تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 264: «و أجيب بأن نزولها قبل الفتح لا ينافي كون نزول السورة بعده لأن المراد معظمها و صدرها و على القول بأنها نزلت في حاطب فالمعتبر عموم اللفظ لا خصوص السبب و يدخل حاطب في النهي عن الاتخاذ بلا شبهة».

إعلام الوری، ج 1، ص 248: «ونزلت سورة (بَراءة من الله وَرَسُولهِ ) في سنة تسع، فدفعها إلى أبي بكر فسار بها، فنزل جبرئيل فقال : «إنّه لا يؤدّي عنك إلاّ أنت أو عليّ».

تفسیر زاد المسیر، ج 2، ص 245: «أنّ النبيّ صلى اللّه عليه و سلم لمّا أمر الناس بالجهاز لنصرة خزاعة على قريش، قال أبو بكر الصّديق: يا رسول اللّه، نعاونهم على قومنا؟ فنزلت هذه الآية، ذكره أبو سليمان الدّمشقي».

مستند 7

تفسیر التبیان، ج 5، ص 194: «روي عن أبي جعفر و أبي عبدالله عليهما السلام ان هذه الآية نزلت في حاطب بن بلتعة حيث كتب الى قريش بخبر النبي صلى الله عليه و آله حين أراد فتح مكة».

مستند 8

الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 3، ص 374 و 375: «عن علي بن أبي طالب -رضي الله عنه-؛ قال: بعثني رسول الله - صلى الله عليه وسلم - أنا والزبير والمقداد، قال: "انطلقوا حتى تأتوا روضة خاخ؛ فإن بها ظعينة معها كتاب، فخذوه منها"، فذهبنا تعادي بنا خيلنا حتى أتينا الروضة، فإذا نحن بالظعينة، فقلنا: أخرجي الكتاب، فقالت: ما معي من كتاب، فقلنا: لتخرجن الكتاب أو لنلقين الثياب؛ فأخرجته من عقاصها، فأتينا به النبي - صلى الله عليه وسلم -؛ فإذا فيه: من حاطب بن أبي بلتعة إلى أناس من المشركين ممن بمكة يخبرهم ببعض أمر النبي - صلى الله عليه وسلم -، فقال النبي - صلى الله عليه وسلم -: "ما هذا يا حاطب؟! "، قال: لا تعجل عليَّ يا رسول الله! إني كنت امرءاً من قريش ولم أكن من أنفسهم، وكان من معك من المهاجرين لهم قرابات يحمون بها أهليهم وأموالهم بمكة فأحببت إذ فاتني من النسب فيهم أن أصطنع إليهم يداً يحمون قرابتي، وما فعلت ذلك كفراً ولا ارتداداً عن ديني، فقال النبي - صلى الله عليه وسلم -: "إنه قد صدقكم"؛ فقال عمر: دعني يا رسول الله! فأضرب عنقه؛ فقال: "إنه شهد بدراً، وما يدريك لعل الله -عزّ وجلّ- اطّلع على أهل بدر فقال: اعملوا ما شئتم؛ فقد غفرت لكم"، قال عمرو: ونزلت فيه: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ} قال: لا أدري الآية في الحديث أو قول عمرو. [صحيح]».

تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 264: «و هذا و نحوه يقتضي أن هذه الآية نزلت قبل الفتح؛ و استشكل ذلك الإمام الرازي بأن الصحيح أن هذه السورة إنما نزلت بعد فتح مكة فكيف يمكن أن يكون سبب النزول ما ذكر؛ و أجيب بأن نزولها قبل الفتح لا ينافي كون نزول السورة بعده لأن المراد معظمها و صدرها و على القول بأنها نزلت في حاطب فالمعتبر عموم اللفظ لا خصوص السبب و يدخل حاطب في النهي عن الاتخاذ بلا شبهة».

التفسیر الحدیث، ج 9، ص 380: «و هي لا تنطبق على فحوى الآيات و روحها؛ و في الآيات التالية لها دليل قاطع على أنها نزلت بعد فتح مكة لا قبله كما تذكر الروايات أو تقتضيه. لأنها تذكّر المؤمنين بما كان من نصر اللّه لهم في يوم حنين بعد هزيمتهم على سبيل تدعيم النهي؛ و يوم حنين إنما كان بعد فتح مكة؛ و من العجيب أن لا ينتبه الرواة و المفسرون إلى ذلك».

تفسیر التحریر و التنویر، ج 10، ص 54: «استئناف ابتدائي لافتتاح غرض آخر و هو تقريع المنافقين و من يواليهم، فإنّه لمّا كان أوّل السورة في تخطيط طريقة معاملة المظهرين للكفر، لا جرم تهيّأ المتام لمثل ذلك بالنسبة إلى من أبطنوا الكفر و أظهروا الإيمان: المنافقين من أهل المدينة و من بقايا قبائل العرب؛ ممّن عرفوا بذلك، أو لم يعرفوا و أطلع اللّه عليهم نبيئه صلى اللّه عليه و سلم و حذّر المؤمنين المطّلعين عليهم من بطانتهم و ذوي قرابتهم و مخالطتهم و أكثر ما كان ذلك في أهل المدينة لأنّهم الذين كان معظمهم مؤمنين خلصا و كانت من بينهم بقية من المنافقين و هم من ذوي قرابتهم و لذلك افتتح الخطاب يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إشعارا بأنّ ما سيلقى إليهم من الوصايا هو من مقتضيات الإيمان و شعاره».

تفسیر التبیان، ج 5، ص 194.

تفسیر مجمع‌البیان، ج 5، ص 25: «روي عن أبي جعفر و أبي عبدالله (ع) أنها نزلت في حاطب بن أبي بلتعة حيث كتب إلى قريش يخبرهم بخبر النبي ص لما أراد فتح مكة».

تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 264: «روي عن أبي جعفر و أبي عبدالله رضي اللّه تعالى عنهما أنها نزلت في حاطب بن أبي بلتعة حين كتب إلى قريش يخبرهم بخبر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم لما عزم على فتح مكة».

مستند 9

تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 47: «قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ، يعني: الذين بمكة أولياء. قال مقاتل: نزلت الآية في التسعة الذين ارتدوا عن الإسلام و لحقوا بمكة، فنهاهم اللّه تعالى عن ولايتهم».

تفسیر الکشف و البیان، ج 5، ص 21: «و قال مقاتل: نزلت في التسعة الذين ارتدّوا عن الإسلام فنهى الله عز و جل عن ولايتهم فأنزل الله تعالى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ بطانة و أصدقاء فتفشون إليهم أسراركم و من المقام بين أظهرهم على الهجرة إلى دار الإسلام».

تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 164: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ يعنى اختاروا الكفر على الإيمان يعنى التوحيد، نزلت فى السبعة الذين ارتدوا عن الإسلام فلحقوا بمكة من المدينة فنهى اللّه عن ولايتهم فقال: وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ يا معشر المؤمنين فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏».

مستند 10

تفسیر زاد المسیر، ج 2، ص 245: «پاورقی: عزاه المصنف لمقاتل و هو متهم بالكذب».

تفسیر و مفسران، ج 1، ص 260: «طریق سالم و درستی است و آن طریق مقاتل بن سلیمان خراسانی بلخی مروزی است. او ابتدا به بصره و از آنجا به بغداد رفت. در بغداد شیخ حدیث و به تفسیر شهره بود؛ تفسیر وی رواج یافته و معروف است».

تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 59 و 60: «و آمنهم جميعا إلا خمسة نفر أمر بقتلهم و لو كانوا متعلقين بأستار الكعبة و أربع نسوة و هم: عبدالله بن عبد العزى بن خطل من بني تميم الأدرم بن غالب و كان رسول الله وجهه مع رجل من الأنصار فشد على الأنصاري فقتله و قال: لا طاعة لك و لا لمحمد و عبدالله بن سعد بن أبي سرح العامري و كان يكتب لرسول الله فصار إلى مكة فقال أنا أقول كما يقول، محمد و الله ما محمد نبي و قد كان يقول لي: اكتب عزيز حكيم، فأكتب لطيف خبير و لو كان نبيا لعلم. فآواه عثمان و كان أخاه من الرضاع و أتى به إلى رسول الله، فجعل يكلمه فيه و رسول الله ساكت ثم قال لأصحابه: هلا قتلتموه! فقالوا: انتظرنا أن تومئ. فقال: أن الأنبياء لا تقتل بالإيماء و مقيس بن صبابة أحد بني ليث بن كنانة و كان أخوه قتل فأخذ الدية من قاتله ثم شد عليه فقتله و الحويرث ابن نقيذ بن وهب بن عبد قصي، كان ممن يؤذي رسول الله بمكة و يتناوله بالقول القبيح؛ و النسوة: سارة مولاة بني عبدالمطلب و كانت تذكر رسول الله بالقبيح و هند بنت عتبة و قريبة و فرتنا جاريتا ابن خطل، كانتا تغنيان في هجاء رسول الله......».

تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 264: «روي عن مقاتل أنها نزلت في التسعة الذين ارتدوا و لحقوا مكة نهيا عن موالاتهم‏».

مستند 11

الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 270: «عن مجاهد: قال امروا بالهجره فقال العبّاس: أنا أسقي الحاج و قال طلحة أخو بني عبد الدار: أنا حاجب الكعبة، فلا نهاجر، فنزلت: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» [ضعیف]، پاورقی: قلنا: وهو ضعیف لارساله.»

تفسیر زاد المسیر، ج 2، ص 245: «پاورقی: عزاه المصنف لمقاتل و هو متهم بالكذب».


التفسیر الحدیث، ج 9، ص 380: «و هي لا تنطبق على فحوى الآيات و روحها؛ و في الآيات التالية لها دليل قاطع على أنها نزلت بعد فتح مكة لا قبله كما تذكر الروايات أو تقتضيه. لأنها تذكّر المؤمنين بما كان من نصر اللّه لهم في يوم حنين بعد هزيمتهم على سبيل تدعيم النهي؛ و يوم حنين إنما كان بعد فتح مكة؛ و من العجيب أن لا ينتبه الرواة و المفسرون إلى ذلك».

منابع

  1. ‏آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  2. ‏ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  3. ‏ابن الجزري. (۱۳۵۱). غاية النهاية في طبقات القراء. مكتبة ابن تيمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  4. ‏ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۱۱). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  5. ‏ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  6. ‏ابن هشام، عبد الملک بن هشام. (۱۴۰۹). السیرة النبویة. (ابراهیم ابیاری، مصطفی سقا، و عبد الحفیظ شبلی، ویراستاران) (ج 1). بیروت: دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  7. ‏ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی. (۱۴۲۲). زاد المسیر فی علم التفسیر (ج ۱–4). بیروت: دار الکتاب العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  8. ‏ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  9. ‏دروزه، محمد عزه. (۱۳۸۳). ‏التفسیر الحدیث : ترتیب السور حسب النزول (ج ۱–10). بیروت: دار الغرب الإسلامي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  10. ‏سلیم بن عید الهلالی. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان معرفه الأسباب. مکه: دار ابن الجوزي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  11. ‏سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۴). تفسیر بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  12. ‏شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  13. ‏طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۶). إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحدیثة) (ج ۱–2). قم: موسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  14. ‏طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  15. ‏طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  16. ‏طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۴). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  17. ‏محمد هادی معرفت. (۱۳۷۹). تفسیر و مفسران. قم: موسسه فرهنگی التمهید.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  18. ‏مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  19. ‏واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  20. ‏یعقوبی، احمد بن اسحاق. (۱۳۸۰). تاريخ اليعقوبي (ج ۱–2). بیروت: دار صادر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬


منابع

  1. ترجمه محمدمهدی فولادوند
  2. ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
  3. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1770‬؛ جامع البیان، طبری، ج 1، ص 69
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ الاستیعاب فی بیان معرفه الأسباب، الهلالی، ج 2، ص 270
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 21
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 10، ص 54
  7. جامع البیان، طبری، ج 1، ص 69
  8. فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 396
  9. بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 47‬؛ اسباب النزول، واحدی، ص 248‬؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 21
  10. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3358
  11. المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 17
  12. فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 395
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ روح المعاني، آلوسی، ج 5، ص 264
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ زاد المسیر، ابن‌جوزی، ج 2، ص 245
  15. غاية النهاية في طبقات القراء، ابن الجزري، ج 1، ص 172
  16. السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 852
  17. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحدیثة)، طبرسی، ج 1، ص 248
  18. مستند 7
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 5، ص 194
  20. مستند 8
  21. الاستیعاب فی بیان معرفه الأسباب، الهلالی، ج 3، ص 374 و 375
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ‏التفسیر الحدیث، دروزه، ج 9، ص 380
  23. مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 25
  24. مستند 9
  25. بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 47‬؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 21
  26. تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 164
  27. مستند 10
  28. تفسیر و مفسران، محمدهادی معرفت، ج 1، ص 260
  29. تاريخ اليعقوبي، یعقوبی، ج 2، ص 59 و 60
  30. ر.ک. مستند 11

مقالات پیشنهادی

رده مقاله: قرآن
رده مقاله: توبه
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.