سبب نزول سوره انعام آیه 82

از اسلامیکا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سبب نزول آیه 82 سوره انعام

آیه مربوط به سبب ‌نزول

«الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (الانعام، 82) (آنان­که به خدا ایمان آورده و ایمان خود را به ستم و ظلم نپوشیده­اند، برای آن­ها ایمنی است و ایشان راهنمایی یافته­اند)[۱]

خلاصه سبب نزول

سه سبب نزول برای آیه 82 سوره انعام نقل شده است: 1. آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شد؛ زیرا وی هرگز به خداوند شرک نورزید و خود را به ظلم و دروغ و دزدی و خیانت نیالود؛ 2. آیه درباره مردی است که ابتدا در لشکر کفار بود و سه مسلمان را کشت؛ ولی ایمان آورد و به لشکر کفار حمله کرد و سه تن از آن­ها را کشت و سپس خودش کشته شد؛ 3. آیه درباره مهاجران به مدینه است.

هرسه سبب نزول ضعف سندی دارند و در بسیاری از منابع ذکر نشده­اند. همچنین از نظر تاریخی اشکالاتی به هرسه وارد شده است؛ لکن با توجه به پاسخ­هایی که به اشکالات سبب نزول اول داده شده، اعتبار سبب اول بیش از دو سبب دیگر است.

بررسی تفصیلی سبب نزول

سبب اول[۲] (خلوص ایمان علی بن ابی طالب)(ر.ک. مستند 1)

در تفسیر فرات کوفی نقل شده که أبان بن تغلب از محمد بن علی الباقر دربارۀ آیه: «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (الانعام، 82) (آنان­که به خدا ایمان آورده و ایمان خود را به ستم و ظلم نپوشیده­اند، برای آنها ایمنی است و ایشان راهنمایی یافته­اند.)[۳] پرسید. ایشان فرمود: ای ابان! شما می­گویید که مقصود از آن، شرک به خداوند است؛ درحالی­که ما می­گوییم این آیه درباره علی بن ابی طالب نازل گردید؛ زیرا او به اندازه چشم­برهم­زدنی به خداوند شرک نورزید و لات و عزی را نپرستید، و او اولین کسی بود که همراه پیامبر نماز خواند و اولین کسی بود که ایشان را تصدیق کرد. پس این آیه درباره او نازل شد.‏[۴] روایت دیگری نیز در این تفسیر نقل شده که بر اساس آن، ابو مریم از جعفر بن محمد الصادق درباره این آیه پرسید و ایشان فرمود: ای ابو مریم! به خدا سوگند این آیه فقط درباره علی بن ابی طالب (علیه السلام) نازل گردید. وی ایمان خود را با شرک و ظلم و دروغ و دزدی و خیانت نپوشاند.‏[۴]

مصدر سبب نزول

تفسیر فرات کوفی (شیعی، قرن 4، تفسیر روایی)

بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)

سند روایت اول به ابان بن تغلب (متوفای 141 هجری) منتهی می­شود؛ ولی واسطه­های میان وی و فرات (متوفای 352 هجری) نام برده نشده­اند؛ بنابراین سند متصل نیست و از این­جهت ضعیف است. روایت دوم را فرات از حسین بن سعید (متوفای بعد از 254 هجری) نقل کرده و سند آن به ابو مریم منتهی می­شود؛ ولی واسطه­های میان حسین بن سعید و ابو مریم نام برده نشده­اند و لذا این سند نیز از این­جهت ضعیف است.

به نظر می­رسد روایت یادشده از نظر تاریخی با آیه سازگار است؛ زیرا علی بن ابی طالب اولین مردی بود که به پیامبر اسلام (صلوات الله و سلامه علیه) ایمان آورد‏[۵] و لذا نزول آیه 82 سوره انعام پس از ایمان ایشان بوده است.

به نظر می­رسد روایت اول از نظر محتوایی اشکالاتی دارد:# ضمایر آیه و کلمۀ «الذین» برای جمع است حال آن­که این سبب نزول، آیه را درباره یک­نفر (علی بن ابی طالب) می­داند. پاسخ: گاهی حکمی کلی یا خبری در قالب الفاظ جمع داده می­شود. با وجود اینکه لفظ بر افراد متعددی منطبق می­شود، مصداق خارجی آن فقط یک­نفر است. در آیات دیگری از قرآن کریم نیز چنین چیزی هست؛ همچون آیه یک سوره ممتحنه که گفته شده دربارۀ حاطب بن ابی بلتعة است، آیه هشت سوره منافقون که گفته شده دربارۀ عبد الله بن ابیّ بن سلول است، آیه 215 بقره که درباره یک­نفر است، آیه 274 بقره که گفته شده درباره علی بن ابی طالب یا ابو بکر است، آیه 52 مائده که گفته شده دربارۀ عبد الله بن ابی است، آیه 55 مائده که درباره علی بن ابی طالب است[۶] و آیه 22 نور که گفته شده درباره ابو بکر است.‏[۷]

  1. تعبیر «الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم» (آنان که به خدا ایمان آورده و ایمان خود را به ستم و ظلم نپوشیده­اند.)[۳] نشان­گر این است که مقصود از ظلم، اموری است که بعد از ایمان­آوردن برای عده­ای رخ می­داده است و لذا ربطی به امور قبل از آن (همچون شرکِ قبل از ایمان و گناهان دیگر قبل از ایمان) ندارد. ایمان علی بن ابی طالب نیز – همانند ایمان سایر مسلمانان – بعد از بعثت بوده است و لذا اگر این آیه در وصف علی بن ابی طالب باشد، باید ستم­نکردن ایشان بعد از ایمان به پیامبر اکرم را توصیف کرده باشد؛ حال­آن­که روایت، فضائل علی بن ابی طالب، قبل از بعثت (همچون عدم شرک و بت­پرستی) را سبب نزول آیه شمرده است. پس در واقع آیه کریمه به عدم ظلم بعد از ایمان اشاره کرده و روایت، به عدم ظلم قبل از ایمان، که ناسازگاری آیه و روایت را می­رساند. پاسخ: تعبیر «آمنوا» در این آیه مطلق است و مقصود از آن، تنها ایمان به پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) نیست، بلکه شامل کسانی هم می­شود که پیش از بعثت پیامبر اسلام به دین الهی مؤمن بودند. علی بن ابی طالب بنا به گفته محققین حتی پیش از بعثت پیامبر اسلام، مؤمن، و از شرک و بت­پرستی دور بود.(( و لذا عدم ظلم وی حتی پیش از بعثت پیامبر اسلام (همچون نپرستیدن بت) مشمول این آیه می­شود و با آنچه در روایت به­عنوان سبب نزول گفته شده، سازگار است.‬‬‬ ‬‬‬‬‬
  2. در این روایت، محمد بن علی الباقر با تعبیر: «یا أبان أنتم تقولون هو الشرك بالله و نحن نقول هذه الآية نزلت في [أمير المؤمنين‏] علي بن أبي طالب» (ای ابان، شما می­گویید که آن، شرک به خداوند است درحالی­که ما می­گوییم این آیه درباره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب نازل گردید.) تفسیر ظلم، به شرک را نادرست، و آیه را در وصف علی بن ابی طالب دانسته­اند. حال ­آن­که در روایتی صحیح، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) مقصود از ظلم در این آیه را شرک شمرده­اند.[۸] پاسخ: تعبیر این روایت ضرورتاً به­معنای نادرست­شمردن تفسیر ظلم، به شرک نیست؛ بلکه گاهی چنین تعابیری برای رفع حصرند و گوینده در کنار پذیرش تفسیر ظلم، به شرک، می­خواهد تفسیر دیگری نیز ارائه دهد؛ همانند آن­که کسی بگوید: شما می­گویید یک سخنران باید لباس­های تمیزی بپوشد و ما می­گوییم یک سخنران باید از دانش کافی و فنّ خطابه بهره­مند باشد. مقصود گوینده این نیست که پوشیدن لباس تمیز برای سخنران ضروری نیست؛ بلکه مقصودش این است که این، تنها ملاک نیست و ملاک دیگر و مهم­تری نیز هست و آن، دانش کافی و فنّ خطابه است. اتفاقاً این روایت سازگاری کاملی با تفسیر ظلم، به شرک دارد؛ چراکه عدم شرک ایشان و نپرستیدن لات و عزی را از جمله فضائل ایشان دانسته که به­سبب آن­ها، آیه نازل شد.


اشکال دیگری که نسبت به این سبب نزول به نظر می­رسد، ناهماهنگی آن با سیاق آیات است. چراکه طبق گفتۀ بسیاری از مفسران، آیه در سیاق آیات قبلی است که گفت­وگوی حضرت ابراهیم (علیه السلام) و قومش را حکایت می­کند. دربارۀ اینکه آیه، سخن حضرت ابراهیم (علیه السلام) است، یا سخن خداوند در مقام داوری میان او و قومش، یا سخن قومش، احتمالاتی داده شده؛(( ولی طبق هرسه احتمال، سبب نزول یادشده خارج از سیاق آیات است. پاسخ: این امر در جاهای دیگری از قرآن نیز سابقه دارد، از جمله در آیه 33 سوره احزاب که بر اساس روایات فراوانی درباره پیامبر اکرم و علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده؛[۹] درحالی­که آیات قبل و آیه بعد از آن دربارۀ همسران پیامبر اکرم است. ‬در میان تفاسیر جامع البیان، التبیان، المحرر الوجیز، مجمع البیان، فتح القدیر، روح المعانی، محاسن التأویل، التحریر و التنویر و المیزان این سبب نزول را ذکر نکرده­اند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

در مجموع، اشکالات تاریخی و محتوایی به این روایت وارد می­شود که پاسخ داده و حل­ شدند؛ لکن به­دلیل ضعف سند روایت و اینکه بسیاری از مفسران آن را نقل نکرده­اند، احتمال صحتش را کم می­کند.

سبب دوم (توبۀ یکی از جنگجویان سپاه کفر و پذیرش ایمان وی)(ر.ک. مستند 3)

نقل شده که مردی از دشمنان اسلام در سه مرحله به مسلمانان حمله کرد و هربار یک مسلمان را کشت. سپس گفت: آیا بعد از این­کار مسلمان­شدن برای من ثمری دارد؟ پاسخ پیامبر اکرم را خواستند. فرمود: بله. آن مرد اسبش را به میان مسلمانان راند. خود به جمع آنها پیوست و به سپاه کفر حمله کرد و سه تن از آنها را کشت. سپس خودش کشته شد. روایت شده که این آیه درباره او نازل شد.‏[۱۰]

مصدر سبب نزول

تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)

بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)

سند روایت به­دلیل ارسال (عدم اتصال سند) و ضعف عبید الله بن زَحر ضعیف شمرده شده است.[۱۱]

سبب نزول یادشده از نظر تاریخی نیز اشکال دارد؛ زیرا مفسران اتفاق نظر دارند که سوره انعام در مکه نازل شد (مگر چند آیه که احتمال مدنی­بودن آن­ها داده شده و آیه 82 جزء آنها نیست و در مکه نازل شده است).‏[۱۲] این ماجرا از جنگ میان مسلمانان و دشمنان حکایت می­کند؛ حال ­آن­که مسلمانان در مکه جنگ نکردند. دیگر اینکه بر اساس روایات بسیاری، سوره انعام یک­باره بر پیامبر نازل شد‏[۱۳] اما سبب نزول یادشده بیانگر این دیدگاه نیست. با وجود اینکه ممکن است پاسخ داده شود که آیه منظور نیز هم­زمان با آیات دیگر نازل شده؛ ولی ناظر به ماجرایی است که قبلاً رخ داده است.

این سبب نزول در بسیاری از مصادر و منابع، همچون: تفاسیر مقاتل بن سلیمان، سمرقندی، فرات کوفی، قمی، عبد الرزاق، عیاشی، نسائی، جامع البیان، الکشف و البیان، التبیان، أسباب نزول القرآن (واحدی)، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، المیزان، المحرر الوجیز، مجمع البیان، فتح القدیر، روح المعانی، محاسن التأویل، التحریر و التنویر، البرهان و صحاح سته نقل نشده است.

در مجموع روایت یادشده با توجه به ضعف سند و اشکالات تاریخی و محتوایی و نقل­نشدن در بسیاری از منابع، معتبر به نظر نمی­رسد.

سبب سوم (توصیف مهاجرین)(ر.ک. مستند 5)

نقل شده که آیه در وصف مهاجرین نازل شده است‏.[۱۴]

مصدر سبب نزول

جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)

بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 6)

طبق روایتی که طبری از عکرمه نقل کرده آیه 82 سوره انعام درباره کسانی است که به مدینه هجرت کردند.‏[۱۴] در روایت طبری هیچ اشاره­ای نشده به اینکه سبب نزول آیه، مهاجرین بوده­اند و گویا صرفاً آیه بر این عده تطبیق داده شده است. المحرر الوجیز از عکرمه نقل کرده که آیه درباره مهاجرین نازل شد.‏[۱۵] با اینکه تعبیر وی نشانگر سبب نزول است، سندی نقل نکرده و با توجه به اینکه وی نیز روایتش را از عکرمه نقل کرده، به نظر می­رسد مقصودش، همان روایت طبری است که با تسامح، از تعبیر نزل استفاده کرده است.

این سبب نزول از نظر تاریخی نیز اشکال دارد؛ زیرا سوره انعام مکی است؛[۱۲] حال ­آن­که ماجرا درباره مهاجران به مدینه است. البته ممکن است در پاسخ به این اشکال گفته شود که نزول سوره انعام پس از هجرت گروهی از مسلمانان به مدینه و پیش از هجرت پیامبر اکرم بوده است.

این سبب نزول در بسیاری از مصادر و منابع همچون تفاسیر مقاتل بن سلیمان، سمرقندی، فرات کوفی، قمی، عبد الرزاق، عیاشی، نسائی، تفسیر القرآن العظیم، جامع البیان، الکشف و البیان، التبیان، أسباب نزول القرآن (واحدی)، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، المیزان، مجمع البیان، فتح القدیر، روح المعانی، محاسن التأویل، التحریر و التنویر، البرهان و صحیحین و سنن اربعه نقل نشده است. در مجموع به نظر می­رسد آیه 82 سوره انعام تنها تطبیق بر مهاجرین است نه اینکه آنها سبب نزول آیه باشند و آنچه المحرر الوجیز نقل کرده، سهو قلم بوده است.

بررسی نهایی سبب نزول آیه 82 سوره انعام

سه سبب نزول یادشده همگی سند ضعیفی دارند و در بسیاری از منابع تفسیری و روایی و تاریخی نقل نشده­اند و اشکالات متعدد تاریخی یا محتوایی به آنها وارد کرده­اند؛ لکن اشکالات سبب نزول اول پاسخ داده شده است؛ لذا احتمال صحت آن بیشتر است.

مستندات

مستند 1

تفسیر فرات الکوفي، ج 1، ص 134: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ 158 قال فرات بن إبراهيم الكوفي معنعنا عن أبان بن تغلب قال قلت لأبي جعفر محمد بن علي ع في قول الله تعالى الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ قال أبو جعفر [ع‏] يا أبان أنتم تقولون هو الشرك بالله و نحن نقول هذه الآية نزلت في [أمير المؤمنين‏] علي بن أبي طالب ع لأنه لم يشرك بالله طرفة عين قط و لم يعبد اللات و العزى و هو أول من صلى مع النبي ص [القبلة] و هو [أول‏] من صدقه فهذه الآية نزلت فيه 159 فرات قال حدثني الحسين بن سعيد معنعنا عن أبي مريم قال سألت جعفر بن محمد ع عن قول الله [جل ذكره تعالى‏] الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ قال يا أبا مريم هذه و الله [نزلت‏] في علي بن أبي طالب ع خاصة ما ألبس إيمانه بشرك و لا ظلم و لا كذب و لا سرقة و لا خيانة [هذه و الله نزلت فيه خاصة].»

مستند 2

السنن الکبری، ج 7، ص 417: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ وَهُوَ أَبُو عَوَانَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَيْمُونٍ قَالَ: إِنِّي لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ تَخْلُونَا يَا هَؤُلَاءِ وَهُوَ يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قَبْلَ أَنْ يَعْمَى قَالَ: «أَنَا أَقُومُ مَعَكُمْ» فَتَحَدَّثُوا، فَلَا أَدْرِي مَا قَالُوا: فَجَاءَ وَهُوَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَهُوَ يَقُولُ: «أُفٍّ وَتُفٍ يَقَعُونَ فِي رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ» قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ لَا يُخْزِيهِ اللهُ أَبَدًا» فَأَشْرَفَ مَنِ اسْتَشْرَفَ فَقَالَ: «أَيْنَ عَلِيٌّ؟» وَهُوَ فِي الرَّحَا يَطْحَنُ، وَمَا كَانَ أَحَدُكُمْ لِيَطْحَنَ، فَدَعَاهُ، وَهُوَ أَرْمَدُ، مَا يَكَادُ أَنْ يُبْصِرَ، فَنَفَثَ فِي عَيْنَيْهِ، ثُمَّ هَزَّ الرَّايَةَ ثَلَاثًا، فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ فَجَاءَ بِصَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ، وَبَعَثَ أَبَا بَكْرٍ بِسُورَةِ التَّوْبَةِ وَبَعَثَ عَلِيًّا خَلْفَهُ، فَأَخَذَهَا مِنْهُ فَقَالَ: «لَا يَذْهَبُ بِهَا رَجُلٌ إِلَّا رَجُلٌ هُوَ مِنِّي، وَأَنَا مِنْهُ» وَدَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْحَسَنَ، وَالْحُسَيْنَ، وَعَلِيًّا، وَفَاطِمَةَ، فَمَدَّ عَلَيْهِمْ ثَوْبًا فَقَالَ: «هَؤُلَاءِ أَهْلَ بَيْتِي وَخَاصَّتِي، فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا» وَكَانَ أَوَّلَ مِنْ أَسْلَمَ مِنَ النَّاسِ بَعْدَ خَدِيجَةَ، وَلَبِسَ ثَوْبَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَنَامَ فَجَعَلَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ كَمَا يَرْمُونَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُ نَبِيُّ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللهِ فَقَالَ عَلِيٌّ: إِنَّ نَبِيَّ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ ذَهَبَ نَحْوَ بِئْرِ مَيْمُونٍ، فَاتَّبَعَهُ، فَدَخَلَ مَعَهُ الْغَارَ، وَكَانَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ عَلِيًّا حَتَّى أَصْبَحَ، وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ فَقَالَ عَلِيٌّ أَخْرُجُ مَعَكَ؟ فَقَالَ: «لَا» فَبَكَى فَقَالَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ؟» ثُمَّ قَالَ: «أَنْتَ خَلِيفَتِي» يَعْنِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي قَالَ: «وَسَدَّ أَبْوَابَ الْمَسْجِدِ غَيْرَ بَابِ عَلِيٍّ، فَكَانَ يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ وَهُوَ جُنُبٌ، وَهُوَ فِي طَرِيقِهِ لَيْسَ لَهُ طَرِيقٌ غَيْرَهُ» وَقَالَ: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَأَخْبَرَنَا اللهُ فِي الْقُرْآنِ أَنَّهُ قَدْ رَضِيَ عَنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ، فَهَلْ حَدَّثَنَا بَعْدُ أَنَّهُ سَخِطَ عَلَيْهِمْ قَالَ: وَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعُمَرَ حِينَ قَالَ: «ائْذَنْ لِي، فَلَأَضْرِبُ عُنُقَهَ - يَعْنِي حَاطِبًا -» وَقَالَ: «مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللهَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ؟» فَقَالَ: «اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ.»

المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 9 و 10: «و أما حديث لزوم إطلاق الجمع و إرادة الواحد في قوله: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» «إلخ»، فقد عرفت في الكلام على آية المباهلة في الجزء الثالث من هذا الكتاب تفصيل الجواب عنه، و أنه فرق بين إطلاق لفظ الجمع و إرادة الواحد و استعماله فيه، و بين إعطاء حكم كلي أو الإخبار بمعرف جمعي في لفظ الجمع لينطبق على من يصح أن ينطبق عليه، ثم لا يكون المصداق الذي يصح أن ينطبق عليه إلا واحدا فردا و اللغة تأبى عن قبول الأول دون الثاني على شيوعه في الاستعمالات. و ليت شعري ما ذا يقولون في مثل قوله تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ- إلى أن قال:- تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» الآية: الممتحنة: و قد صح أن المراد به حاطب بن أبي بلتعة في مكاتبته قريشا؟ و قوله تعالى: «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»: المنافقون: و قد صح أن القائل به عبد الله بن أبي بن سلول؟ و قوله تعالى: «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ»: البقرة: 215 و السائل عنه واحد؟، و قوله تعالى: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً»: البقرة: 274 و قد ورد أن المنفق كان عليا أو أبا بكر؟ إلى غير ذلك من الموارد الكثيرة. و أعجب من الجميع قوله تعالى: «يَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ» و القائل هو عبد الله بن أبي، على ما رووا في سبب نزوله و تلقوه بالقبول، و الآية واقعة بين الآيات المبحوث عنها نفسها. فإن قيل: إن هذه الموارد لا تخلو عن أناس كانوا يرون رأيهم أو يرضون بفعالهم فعبر الله تعالى عنهم و عمن يلحق بهم بصيغة الجمع. قيل: إن محصله جواز ذلك في اللغة لنكتة مجوزة فليجر الآية أعني قوله: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» هذا المجرى، و لتكن النكتة هي الإشارة إلى أن أنواع الكرامات الدينية- و منها الولاية المذكورة في الآية- ليست موقوفة على بعض المؤمنين دون بعض وقفا جزافيا و إنما يتبع التقدم في الإخلاص و العمل لا غير. على أن جل الناقلين لهذه الأخبار هم صحابة النبي ص و التابعون المتصلون بهم زمانا و هم من زمرة العرب العرباء الذين لم تفسد لغتهم و لم تختلط ألسنتهم و لو كان هذا النحو من الاستعمال لا تبيحه اللغة و لا يعهده أهلها لم تقبله طباعهم، و لكانوا أحق باستشكاله و الاعتراض عليه، و لم يؤثر من أحد منهم ذلك.»

جامع البیان، ج 18، ص 81: «وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ... غَفُورٌ رَحِيمٌ يقول تعالى ذكره: الحلف و لا يحلف بالله ذوو الفضل منكم، يعني ذوي التفضل و السعة يقول: و ذوو الجدة. و اختلف القراء في قراءة قوله: وَ لا يَأْتَلِ فقرأته عامة قراء الأمصار. وَ لا يَأْتَلِ بمعنى: يفتعل من الألية، و هي القسم بالله سوى أبي جعفر و زيد بن أسلم. فإنه ذكر عنهما أنهما قرآ ذلك:" و لا يتأل" بمعنى: يتفعل، من الألية. و الصواب من القراءة في ذلك عندي قراءة من قرأ: وَ لا يَأْتَلِ بمعنى يفتعل من الألية و ذلك أن ذلك في خط المصحف كذلك، و القراءة الأخرى مخالفة خط المصحف، فاتباع المصحف مع قراءة جماعة القراء و صحة المقروء به أولى من خلاف ذلك كله. و إنما عني بذلك أبو بكر الصديق رضي الله عنه في حلفه بالله لا ينفق على مسطح، فقال جل ثناؤه: الحلف و لا يحلف من كان ذا فضل من مال و سعة منكم أيها المؤمنون بالله ألا يعطوا ذوي قرابتهم فيصلوا به أرحامهم، كمسطح، و هو ابن خالة أبي بكر... .»

الکشف و البیان، ج 8، ص 127: «أخبرنا أبو بكر عبد الرّحمن بن عبد اللّه بن علي بن حمشاد المزكى بقراءتي عليه في شعبان سنة أربعمائة فأقرّ به قال: أخبرنا أبو ظهير عبد اللّه بن فارس بن محمد بن علي ابن عبد اللّه بن سالم بن عبد اللّه بن عمر بن الخطاب في شهر ربيع الأول سنة ست و أربع و ثلاثمائة قال: حدّثنا إبراهيم بن الفضل بن مالك قال: حدّثنا عن أخيه عيسى عن عبد الرّحمن ابن أبي ليلى عن أبيه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم: «سبّاق الأمم ثلاثة لم يكفروا بالله طرفة عين: علي بن أبي طالب، و صاحب آل يس، و مؤمن آل فرعون، فهم الصديقون و علي أفضلهم».»

المحرر الوجیز، ج 4، ص 451: «قال ابن أبي ليلى: سباق الأمم ثلاثة لم يكفروا باللّه طرفة علي بن أبي طالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون، و ذكر الناس من أسماء الرسل صادق و صدوق و شلوم و غير هذا و الصحة معدومة فاختصرته.»

صحیح البخاری، ج 9، ص 18: «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ، ح وحَدَّثَنَا يَحْيَى، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: {الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا} [الأنعام: 82] إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِكَ عَلَى أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالُوا: أَيُّنَا لَمْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " لَيْسَ كَمَا تَظُنُّونَ، إِنَّمَا هُوَ كَمَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ: {يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ".»

مقاتل بن سلیمان، ج 1، ص 573: «ثم قال لهم: فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ أنا أو أنتم إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ- 81- من عبد إلها واحدا أحق بالأمن أم من عبد أربابا شتى يعنى آلهة صغارا و كبارا ذكورا و إناثا فكيف لا يخاف من الكبير إذا سوى بالصغير؟ و كيف لا يخاف من الذكر إذا سوى بالأنثى؟ أخبرونى أى الفريقين أحق بالأمن من الشر، إن كنتم تعلمون فرد عليه قومه. فقال: الَّذِينَ آمَنُوا برب واحد وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ يعنى و لم يخلطوا تصديقهم بشرك فلم يعبدوا غيره أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ- 82- من الضلالة فأقروا بقول إبراهيم و فلح عليهم، فذلك قوله: وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ فى أمره عَلِيمٌ- 83- بخلقه.»

تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 4، ص 1333: «حدثنا أبو سعيد الأشج، ثنا أبو نعيم، عن قيس بن الربيع، عن زياد بن علاقة، عن زياد بن حرملة قال: سئل علي، عن هذه الآية وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قال: هذه لإبراهيم خاصة. رضي الله، عن علي و بنيه.»

تفسیر السمرقندی، ج 1، ص 464: «ثم قال: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قال بعضهم: هذا قول اللّه تعالى لما حكى قول إبراهيم للنبي صلى اللّه عليه و سلم قال: على أثر ذلك الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ يعني: لم يخالطوا تصديقهم بالشرك و لم يعبدوا غيره. أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ من الضلالة. و قال بعضهم: هذا كله قول إبراهيم لقومه.»

جامع البیان، ج 7، ص 167 و 168: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ اختلف أهل التأويل في الذي أخبر تعالى ذكره عنه أنه قال هذا القول، أعني: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ الآية. فقال بعضهم: هذا فصل القضاء من الله بين إبراهيم خليله عليه السلام و بين من حاجه من قومه من أهل الشرك بالله، إذ قال لهم إبراهيم: وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فقال الله تعالى فاصلا بينه و بينهم: الذين صدقوا الله، و أخلصوا له العبادة، و لم يخلطوا عبادتهم إياه و تصديقهم له بظلم، يعني: بشرك، و لم يشركوا في عبادته شيئا، ثم جعلوا عبادتهم لله خالصا أحق بالأمن من عقابه مكروه عبادته من الذين يشركون في عبادتهم إياه الأوثان و الأصنام، فإنهم الخائفون من عقابه مكروه عبادتهم أما في عاجل الدنيا فإنهم وجلون من حلول سخط الله بهم، و أما في الآخرة فإنهم الموقنون بأليم عذاب الله. ذكر من قال ذلك: حدثنا ابن حميد، قال: ثنا سلمة بن الفضل، قال: ثنا أحمد بن إسحاق، قال: يقول الله تعالى ذكره: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أي الذين أخلصوا كإخلاص إبراهيم صلى الله عليه و سلم لعبادة الله و توحيده. وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أي بشرك، أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ الأمن من العذاب و الهدى في الحجة بالمعرفة و الاستقامة يقول الله تعالى: وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ. حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ قال: فقال الله و قضى بينهم: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قال: بشرك، قال: أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ فأما الذنوب فليس يبري منها أحد. و قال آخرون: هذا جواب من قوم إبراهيم صلى الله عليه و سلم لإبراهيم حين قال لهم: أي الفريقين أحق بالأمن؟ فقالوا له: الذين آمنوا بالله فوحدوه أحق بالأمن إذا لم يلبسوا إيمانهم بظلم. ذكر من قال ذلك: حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسين، قال: ثني حجاج، عن ابن جريج: فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ أ من يعبد ربا واحدا أم من يعبد أربابا كثيرة؟ يقول قومه: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ‏ بعبادة الأوثان، و هي حجة إبراهيم أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ. و أولى القولين في ذلك عندي بالصواب، قول من قال: هذا خبر من الله تعالى عن أولى الفريقين بالأمن، و فصل قضاء منه بين إبراهيم صلى الله عليه و سلم و بين قومه، و ذلك أن ذلك لو كان من قول قوم إبراهيم الذين كانوا يعبدون الأوثان و يشركونها في عبادة الله، لكانوا قد أقروا بالتوحيد و اتبعوا إبراهيم على ما كانوا يخالفونه فيه من التوحيد، و لكنه كما ذكرت من تأويله بدأ.»

الکشف و البیان، ج 4، ص 166: «ثم قال فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ أولى بالأمن [أ نحن و من أتّبع ديني‏] إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فقال اللّه عز و جل قاضيا و حاكما بينهما الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ و لم يخلطوا إيمانهم بشرك أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.»

التبیان، ج 4، ص 190: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82) آية عند الجميع. تحتمل هذه الآية ان تكون اخبارا عن اللَّه تعالى دون الحكاية عن ابراهيم بأنه قال تعالى: ان من عرف اللَّه تعالى و صدق به و بما أوجب عليه و لم يخلط ذلك بظلم، فان له الامن من اللَّه بحصول الثواب و الامان من العقاب و هو المحكوم له بالاهتداء- و هو قول ابن إسحاق و ابن زيد و الطبري و الجبائي و ابن جريج- و قال البلخي: ان ذلك من قول ابراهيم، لأنه لما قطع خصمه و الزمه الحجة أخبر ان الذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظلم فإنهم الآمنون المهتدون. قال: و كذلك يفعل من وضحت حجته و انقطع بعد البيان خصمه.»

التبیان، ج 4، ص 191: «روي عن علي (ع): أن الآية مخصوصة بإبراهيم. و قال عكرمة مختصة بالمهاجرين.»

جامع البیان، ج 7، ص 171: «حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا يحيى بن يمان و حميد بن عبد الرحمن، عن قيس بن الربيع، عن زياد بن علاقة، عن زياد بن حرملة، عن علي، قال: هذه الآية لإبراهيم صلى الله عليه و سلم خاصة، ليس لهذه الأمة منها شي‏ء.»

جامع البیان، ج 22، ص 5 - 8: «اختلف أهل التأويل في الذين عنوا بقوله أَهْلَ الْبَيْتِ فقال بعضهم: عني به رسول الله صلى الله عليه و سلم و علي و فاطمة و الحسن و الحسين رضوان الله عليهم. ذكر من قال ذلك: حدثني محمد بن المثنى، قال: ثنا بكر بن يحيى بن زبان العنزي، قال: ثنا مندل، عن الأعمش، عن عطية، عن أبي سعيد الخدري، قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم:" نزلت هذه الآية في خمسة: في، و في علي، و حسن، و حسين رضي الله عنه، و فاطمة رضي الله عنها" إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا محمد بن بشر، عن زكريا، عن مصعب بن شيبة، عن صفية بنت شيبة قالت: قالت عائشة: خرج النبي صلى الله عليه و سلم ذات غداة، و عليه مرط مرجل من شعر أسود، فجاء الحسن، فأدخله معه، ثم جاء على فأدخله معه ثم قال: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا محمد بن بكر، عن حماد بن سلمة، عن علي بن زيد، عن أنس أن النبي صلى الله عليه و سلم كان يمر ببيت فاطمة ستة أشهر، كلما خرج إلى الصلاة فيقول:" الصلاة أهل البيت" إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. حدثني موسى بن عبد الرحمن المسروقي، قال: ثنا يحيى بن إبراهيم بن سويد النخعي، عن هلال، يعني ابن مقلاص، عن زبيد، عن شهر بن حوشب، عن أم سلمة، قالت: كان النبي صلى الله عليه و سلم عندي، و علي و فاطمة و الحسن و الحسين، فجعلت لهم خزيرة، فأكلوا و ناموا، و غطى عليهم عباءة أو قطيفة، ثم قال:" اللهم هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا". حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا أبو نعيم، قال: ثنا يونس بن أبي إسحاق، قال: أخبرني أبو داود، عن أبي الحمراء، قال: رابطت المدينة سبعة أشهر على عهد النبي صلى الله عليه و سلم، قال: رأيت النبي صلى الله عليه و سلم إذا طلع الفجر، جاء إلى باب علي و فاطمة فقال:" الصلاة الصلاة" إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. حدثني عبد الأعلى بن واصل، قال: ثنا الفضل بن دكين، قال: ثنا يونس بن أبي إسحاق، بإسناده عن النبي صلى الله عليه و سلم، مثله. حدثني عبد الأعلى بن واصل، قال: ثنا الفضل بن دكين، قال: ثنا عبد السلام بن حرب، عن كلثوم المحاربي، عن أبي عمار، قال: إني لجالس عند واثلة بن الأسقع إذ ذكروا عليا رضي الله عنه، فشتموه فلما قاموا، قال: اجلس حتى أخبرك عن هذا الذي شتموا، إني عند رسول الله صلى الله عليه و سلم، إذ جاءه علي و فاطمة و حسن و حسين، فألقى عليهم كساء له، ثم قال:" اللهم هؤلاء أهل بيتي، اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا". قلت: يا رسول الله و أنا؟ قال:" و أنت" قال: فو الله إنها لأوثق عملي عندي. حدثني عبد الكريم بن أبي عمير، قال: ثنا الوليد بن مسلم، قال: ثنا أبو عمرو، قال: ثني شداد أبو عمار قال: سمعت واثلة بن الأسقع يحدث، قال: سألت عن علي بن أبي طالب في منزله، فقالت فاطمة: قد ذهب يأتي برسول الله صلى الله عليه و سلم، إذ جاء، فدخل رسول الله صلى الله عليه و سلم و دخلت، فجلس رسول الله صلى الله عليه و سلم على الفراش و أجلس فاطمة عن يمينه، و عليا عن يساره و حسنا و حسينا بين يديه، فلفع عليهم بثوبه و قال: و إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً اللهم هؤلاء أهلي، اللهم أهلي أحق". قال واثلة: فقلت من ناحية البيت: و أنا يا رسول الله من أهلك؟ قال:" و أنت من أهلي"، قال واثلة: إنها لمن أرجي ما أرتجي. حدثني أبو كريب، قال: ثنا وكيع، عن عبد الحميد بن بهرام، عن شهر بن حوشب، عن فضيل بن مرزوق، عن عطية، عن أبي سعيد الخدري، عن أم سلمة، قالت: لما نزلت هذه الآية: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا، فجلل عليهم كساء خيبريا، فقال:" اللهم هؤلاء أهل بيتي، اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا" قالت أم سلمة: أ لست منهم؟ قال: أنت إلى خير. حدثنا أبو كريب، قال: ثنا مصعب بن المقدام، قال: ثنا سعيد بن زربي، عن محمد بن سيرين، عن أبي هريرة، عن أم سلمة، قالت: جاءت فاطمة إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم ببرمة لها قد صنعت فيها عصيدة تحلها على طبق، فوضعته بين يديه، فقال:" و أين ابن عمك و ابناك؟" فقالت: في البيت، فقال:" ادعيهم"، فجاءت إلى علي، فقالت: أجب النبي صلى الله عليه و سلم أنت و ابناك. قالت أم سلمة: فلما رآهم مقبلين مد يده إلى كساء كان على المنامة فمده و بسطه و أجلسهم عليه، ثم أخذ بأطراف الكساء الأربعة بشماله، فضمه فوق رءوسهم و أومأ بيده اليمنى إلى ربه، فقال:" هؤلاء أهل البيت، فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا". حدثنا أبو كريب، قال: ثنا حسن بن عطية، قال: ثنا فضيل بن مرزوق، عن عطية، عن أبي سعيد عن أم سلمة زوج النبي صلى الله عليه و سلم أن هذه الآية نزلت في بيتها إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً قالت: و أنا جالسة على باب البيت، فقلت: أنا يا رسول الله أ لست من أهل البيت؟ قال:" إنك إلى خير، أنت من أزواج النبي صلى الله عليه و سلم" قالت: و في البيت رسول الله صلى الله عليه و سلم و علي و فاطمة و الحسن و الحسين رضي الله عنهم. حدثنا أبو كريب، قال: ثنا خالد بن مخلد، قال: ثنا موسى بن يعقوب، قال: ثني هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبي و قاص، عن عبد الله بن وهب بن زمعة، قال: أخبرني أم سلمة أن رسول الله صلى الله عليه و سلم جمع عليا و الحسنين، ثم أدخلهم تحت ثوبه، ثم جأر إلى الله، ثم قال:" هؤلاء أهل بيتي"، فقالت أم سلمة: يا رسول الله أدخلني معهم، قال:" إنك من أهلي". حدثني أحمد بن محمد الطوسي، قال: ثنا عبد الرحمن بن صالح، قال: ثنا محمد بن سليمان الأصبهاني، عن يحيى بن عبيد المكي، عن عطاء، عن عمر بن أبي سلمة، قال: نزلت هذه الآية على النبي صلى الله عليه و سلم و هو في بيت أم سلمة إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فدعا حسنا و حسينا و فاطمة، فأجلسهم بين يديه، و دعا عليا فأجلسه خلفه، فتجلل هو و هم بالكساء ثم قال: و هؤلاء أهل بيتي، فأذهب عنكم الرجس و طهرهم تطهيرا" قالت أم سلمة: أنا معهم مكانك و أنت على خير. حدثني محمد بن عمارة، قال: ثنا إسماعيل بن أبان، قال: ثنا الصباح بن يحيى المري، عن السدي، عن أبي الديلم، قال: قال علي بن الحسين لرجل من أهل الشام: أما قرأت في الأحزاب: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً قال: و لأنتم هم؟ قال: نعم. حدثنا ابن المثنى، قال: ثنا أبو بكر الحنفي، قال: ثنا بكير بن مسمار، قال: سمعت عامر بن سعد، قال: قال سعد: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم حين نزل عليه الوحي، فأخذ عليا و ابنيه و فاطمة، و أدخلهم تحت ثوبه، ثم قال:" و رب هؤلاء أهلي و أهل بيتي". حدثنا ابن حميد، قال: ثنا عبد الله بن عبد القدوس، عن الأعمش، عن حكيم بن سعد، قال: ذكرنا علي بن أبي طالب رضي الله عنه عند أم سلمة قالت: فيه نزلت: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً قالت أم سلمة: جاء النبي صلى الله عليه و سلم إلى بيتي، فقال:" لا تأذني لأحد"، فجاءت فاطمة، فلم أستطع أن أحجبها عن أبيها، ثم جاء الحسن، فلم أستطع أن أمنعه أن يدخل على جده و أمه، و جاء الحسين، فلم أستطع أن أحجبه، فاجتمعوا حول النبي صلى الله عليه و سلم على بساط، فجللهم نبي الله بكساء كان عليه، ثم قال:" و هؤلاء أهل بيتي، فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، فنزلت هذه الآية حين اجتمعوا على البساط قالت: فقلت: يا رسول الله: و أنا، قالت: فو الله ما أنعم و قال:" إنك إلى خير".»

مستند 3

تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، ج 4، ص 1333 و 1334: «قوله عز و جل: أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ‏ حدثنا يونس بن عبد الأعلى قراءة عليه، انا ابن وهب، أخبرني يحيى بن أيوب، عن عبيد الله بن زحر، عن بكر بن سوادة قال: حمل رجل من العدو على المسلمين فقتل رجلا، ثم حمل فقتل آخر، ثم حمل فقتل آخر، ثم قال: أ ينفعني الإسلام بعد هذا؟ قالوا: ما ندري حتى نذكر ذلك لرسول الله صلى الله عليه و سلم. قال: فذكروا ذلك لرسول الله صلى الله عليه و سلم، فقال: نعم. فضرب فرسه فدخل فيهم، ثم حمل على أصحابه فقتل رجلا، ثم آخر، ثم آخر، ثم قتل. قال: فيرون أن هذه الآية فنزلت فيه: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.»

مستند 4

الاستیعاب فی بیان الأسباب، ج 2، ص 144 و 145: «عن بکر بن سوادة، قال: ... [ضعیف].»

الاستیعاب فی بیان الأسباب، ج 2، ص 145: «قلنا: وهذا سند ضعیف؛ فیه علتان: الأولی: الإرسال. الثانیة: عبید الله هذا ضعیف.»

المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 5 و 6: «و قد اتفق المفسرون و الرواة على كونها مكية إلا في ست آيات روي عن بعضهم أنها مدنية. و هي قوله تعالى: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»: (آية 91) إلى تمام ثلاث آيات، و قوله تعالى: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ:» (آية 151) إلى تمام ثلاث آيات. و قيل: إنها كلها مكية إلا آيتان منها نزلتا بالمدينة، و هما قوله تعالى: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ» و التي بعدها. و قيل: نزلت سورة الأنعام كلها بمكة إلا آيتين نزلتا بالمدينة في رجل من اليهود، و هو الذي قال: «ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ» الآية. و قيل: «إنها كلها مكية إلا آية واحدة نزلت بالمدينة، و هو قوله تعالى: «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ» الآية.»

فتح القدیر، ج 2، ص 111 و 112: «... و أخرج أبو الشيخ و ابن مردويه و البيهقي في الدلائل عن ابن عباس قال: أنزلت سورة الأنعام بمكة. و أخرج أبو عبيد و ابن المنذر و الطبراني و ابن مردويه عنه قال: أنزلت سورة الأنعام بمكة ليلا جملة و حولها سبعون ألف ملك يجأرون حولها بالتسبيح. و أخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال: نزلت سورة الأنعام يشيعها سبعون ألفا من الملائكة. و أخرج ابن مردويه عن أسماء قالت: نزلت سورة الأنعام على النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم و هو في مسير في زجل من الملائكة، و قد نظموا ما بين السماء و الأرض. و أخرج الطبراني و ابن مردويه عن أسماء بنت يزيد نحوه. و أخرج الطبراني و ابن مردويه عن ابن عمر قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: «نزلت عليّ سورة الأنعام جملة واحدة يشيّعها سبعون ألف ملك لهم زجل بالتسبيح و التحميد» و هو من طريق إبراهيم بن نائلة شيخ الطبراني عن إسماعيل بن عمرو عن يوسف ابن عطية بن عون عن نافع عن ابن عمر قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، فذكره. و ابن مردويه رواه عن الطبراني عن إسماعيل المذكور به. و أخرج الطبراني و ابن مردويه و أبو الشيخ و البيهقي في الشعب عن أنس قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم «نزلت سورة الأنعام و معها موكب من الملائكة يسدّ ما بين الخافقين، لهم زجل بالتّسبيح و التّقديس، و الأرض ترتجّ، و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يقول: سبحان اللّه العظيم، سبحان اللّه العظيم». و أخرج الحاكم و قال: صحيح على شرط مسلم، و الإسماعيلي في معجمه، و البيهقي عن جابر قال: لما نزلت سورة الأنعام سبح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم ثم قال: «لقد شيّع هذه السورة من الملائكة ما سدّ الأفق». و أخرج البيهقي و ضعّفه، و الخطيب في تاريخه عن عليّ بن أبي طالب قال: أنزل القرآن خمسا خمسا، و من حفظه خمسا خمسا لم ينسه، إلا سورة الأنعام فإنها نزلت جملة يشيّعها من كلّ سماء سبعون ملكا حتى أدّوها إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و سلّم، ما قرئت على عليل إلا شفاه اللّه. و أخرج أبو الشيخ عن أبيّ بن كعب مرفوعا نحو حديث ابن عمر. و أخرج النحاس في تاريخه عن ابن عباس قال: سورة الأنعام نزلت بمكة جملة واحدة، فهي مكية إلا ثلاث آيات منها نزلن بالمدينة قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ إلى تمام الآيات الثلاث. و أخرج الديلمي بسند ضعيف عن أنس مرفوعا: «ينادي مناد: يا قارئ سورة الأنعام هلمّ إلى الجنة بحبك إياها و تلاوتها». و أخرج ابن المنذر عن أبي جحيفة قال: نزلت سورة الأنعام جميعا معها سبعون ألف ملك كلها مكية إلا وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ فإنها مدنية. و أخرج أبو عبيد في فضائله، و الدارمي في مسنده، و محمد بن نصر في كتاب الصلاة، و أبو الشيخ عن عمر بن الخطاب قال: الأنعام من نواجب القرآن. و أخرج محمد بن نصر عن ابن مسعود مثله. و أخرج السلفي بسند واه عن ابن عباس مرفوعا: «من قرأ إذا صلى الغداة ثلاث آيات من أوّل سورة الأنعام إلى وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ نزل إليه أربعون ألف ملك يكتب له مثل أعمالهم، و نزل إليه ملك من فوق سبع سماوات و معه مرزبّة من حديد، فإن أوحى الشيطان في قلبه شيئا من الشرّ ضربه ضربة حتى يكون بينه و بينه سبعون حجابا، فإذا كان يوم القيامة، قال اللّه تعالى: أنا ربك و أنت عبدي، امش في ظلّي، و اشرب من الكوثر، و اغتسل من السلسبيل، و ادخل الجنة بغير حساب و لا عذاب». و أخرج الديلمي عن ابن مسعود قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: «من صلى الفجر في جماعة، و قعد في مصلاه، و قرأ ثلاث آيات من أوّل سورة الأنعام و كلّ اللّه به سبعين ملكا يسبّحون اللّه و يستغفرون له إلى يوم القيامة». و في فضائل هذه السورة روايات عن جماعة من التابعين مرفوعة و غير مرفوعة. قال القرطبي: قال العلماء: هذه السورة أصل في محاجّة المشركين و غيرهم من المبتدعين و من كذب بالبعث و النشور، و هذا يقتضي إنزالها جملة واحدة لأنها في معنى واحد من الحجة و إن تصرّف ذلك بوجوه كثيرة، و عليها بنى المتكلّمون أصول الدين.»

مستند 5

جامع البیان، ج 7، ص 170 و 171:«و قال بعضهم: عنى بها المهاجرين من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم... ذكر من قال: عني بها المهاجرون خاصة: حدثنا ابن وكيع، قال: ثنا يحيى بن يمان و حميد بن عبد الرحمن، عن قيس بن الربيع، عن سماك، عن عكرمة: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قال: هي لمن هاجر إلى المدينة.»

مستند 6

المحرر الوجیز، ج 2، ص 315: «و قال عكرمة: نزلت في مهاجري أصحاب محمد عليه السلام خاصة.»

منابع

  1. ‏ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.‬‬‬‬‬‬‬
  2. ‏ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬
  3. ‏بخاری، محمد بن اسماعیل. (۱۴۲۲). صحیح البخاری. دار طوق النجاة.‬‬‬‬‬‬‬
  4. ‏ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬
  5. ‏ثعلبی، احمد بن محمد. (بی‌تا). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬
  6. سليم بن عید الهلالي؛ و محمد بن موسی آل نصر. (۱۴۲۵). الاستيعاب في بيان الأسباب (ج ۱–3). السعودية: دار ابن الجوزي.‬‬‬‬‬‬‬‬
  7. ‏سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۶). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬
  8. ‏شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.‬‬‬‬‬‬‬
  9. ‏طباطبایی، محمدحسین. (۱۳۹۰). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.‬‬‬‬‬‬‬
  10. ‏طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.‬‬‬‬‬‬‬
  11. ‏طوسی، محمد بن حسن. (بی‌تا). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬
  12. ‏کوفی، فرات بن ابراهیم. (۱۴۱۰). تفسير فرات الكوفي (ج ۱–1). تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مؤسسة الطبع و النشر.‬‬‬‬‬‬‬
  13. ‏مقاتل بن سلیمان. (۱۴۲۳). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬
  14. ‏نسائی، احمد بن شعیب. (۱۴۲۱). السنن الکبری. مؤسسة الرسالة - بيروت.‬‬‬‬‬‬‬

منابع

  1. ترجمۀ محمدابراهیم بروجردی
  2. ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ترجمۀ بروجردی
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ تفسير فرات الكوفي، کوفی، ج 1، ص 134
  5. السنن الکبری، نسائی، ج 7، ص 417
  6. المیزان، طباطبایی، ج 6، ص 9 و 10
  7. جامع البیان، طبری، ج 18، ص 81
  8. صحیح البخاری، بخاری، ج 9، ص 18
  9. جامع البیان، طبری، ج 22، ص 5 - 8
  10. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 4، ص 1333 و 1334
  11. الاستیعاب فی بیان الأسباب، ج 2، ص 144 و 145
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ المیزان، طباطبایی، ج 7، ص 5 و 6
  13. فتح القدیر، شوکانی، ج 2، ص 111 و 112
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ جامع البیان، طبری، ج 7، ص 170 و 171
  15. المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 2، ص 315

مقالات پیشنهادی

رده مقاله: قرآن
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.