سبب نزول سوره حجر آیه 24
آیه مربوط به سبب نزول
«وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ» (الحجر، 24) (و بهیقین، پيشينيان شما را شناختهايم و آيندگان [شما را نيز] شناختهايم.)[۱]
خلاصه سبب نزول
برای آیه 24 سوره حجر دو سبب نزول نقل شده است: 1. عدهای از اصحاب در صف آخر نماز جماعت میایستادند و در هنگام رکوع چشمچرانی میکردند؛ لذا آیه 24 سوره حجر نازل شد. سند روایت را صحیح شمردهاند؛ اما پیرامون محتوای آن مباحث دامنهداری انجام شده است؛ 2. بر پایه گزارشی از ربیع بن اَنس، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) مسلمانان را برای حضور در صف اول نماز جماعت ترغیب و تشویق میکرد و بهتبع آن برخی از مسلمانان برای درک ثواب، محل زندگیشان را به نزدیک مسجد منتقل میکردند. سپس آیه 24 سوره حجر نازل شد. سند روایت را ضعیف شمردهاند و به محتوایش همان اشکالاتی را وارد کردهاند که برای سبب نزول اول مطرح شده است. در مجموع به نظر میرسد اعتبار گزارش اول، بیش از اعتبار روایت دوم است.
بررسی تفصیلی سبب نزول
سبب نزول اول[۲] (چشمچرانی برخی از اصحاب در نماز جماعت)(ر.ک. مستند 1)
بر اساس گزارشی از ابن عباس، سبب نزول آیه 24 سوره حجر چشمچرانی عدهای از اصحاب در نماز جماعت بوده است: زنی زیبا در نماز جماعت، انتهای صف زنان میایستاد. شماری از اصحاب به صف اول نماز جماعت میرفتند تا چشمشان به او نیفتد و مرتکب گناه نشوند؛ اما بعضی دیگر در صف آخر میایستادند و هنگام رکوع آنزن را تماشا میکردند. لذا آیه 24 سوره حجر نازل شد و فرمود ما از حال پیشینیان (عقب ایستادگان) و آیندگان (جلو ایستادگان) شما باخبریم.[۳]
مصادری که این سبب نزول را ذکر کردهاند از دو جهت اختلاف دارند:
1. کیفیت نگاه به زن زیبا: در شماری از مصادر آمده است که ابن عباس حین نقل ماجرا به چگونگی نگاهکردن گروهی از اصحاب به آنزن در رکوع نیز اشاره کرده است (هرچند نحوه آن در روایت ذکر نشده است)؛[۴] اما در دیگرمصادر این مطلب بیان نشده است.
2. چشمچرانی در رکوع یا سجده: در شماری از مصادر آمده که اصحاب چشمچران هنگام رکوع[۵] و در برخی دیگر گفته شده که هنگام سجده[۶] به زن زیبا نگاه میکردند و عدهای آن را هنگام رکوع و سجده توأمان دانستهاند.[۷]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کردهاند:# تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر النسائی (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- جامع البیان (سنی، قرن 4، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی)؛
- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) (سنی، قرن 8، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)
سند روایت را صحیح شمردهاند.[۸] البانی نیز به صحت سند این روایت تصریح کرده است.[۹]
پیرامون روایت یادشده از چند جهت میان مفسران و مورخان بحث شده است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1. خدشه در سند روایت: به نظر میرسد چون روایت یادشده در کتب معتبر حدیثی اهل تسنن و در نقلهای متعددی بیان شده، سندش در نزد اهل تسنن از اعتبار کافی برخوردار است؛ ولی شماری از نویسندگان نسبت به سند آن خدشههایی را وارد کردهاند:
الف) تردید در وثاقت برخی از راویان:
- عدهای حضور نُوحُ بن قَيْس را در میان راویان روایت، بهدلیل تردید در وثاقتش موجب ضعف سند روایت دانستهاند.[۱۰]؛ اما با توجه به اینکه نوح از راویان صحیح مسلم است و به وثاقتش تصریح شده است[۱۱] و نیز البانی درباره وی نوشته: احدی از ائمه حدیثی تضعیفی برای نوح بن قیس نقل نکرده است؛ مگر در روایتی از یحیی بن معین که صحیح نیست،[۱۲] تردید یادشده با توجه به مبانی اهل تسنن، بجا به نظر نمیرسد.
- برخی عَمْرُو بن مَالِكٍ النُّكْرِي را به داشتن خطاهای متعدد متهم کرده و تفرّد (فقط او ناقل روایت است) وی در روایت را دلیل نپذیرفتن روایت دانستهاند.[۱۳]؛ اما در جواب این تضعیف گفته شده: توثیقات فراوانی برای وی نقل کردهاند.[۱۴] علاوه بر اینکه با فرض صحت این تضعیف، مرتبه روایاتی که نکری نقل کرده از صحیح به حسن (روایتی که راویان آن در ضبط از راویان روایت صحیح رتبه پایینتری دارند، اما از نظر محتوایی مشکلی ندارند) تنزّل میکند، نه آنکه احادیث وی ضعیف قلمداد شود. از طرفی این احتمال هست که تضعیفاتی که به احادیث نقلشده توسط عمرو بن مالک النکری نسبت دادهاند، به شخص دیگری بهنام عَمْرُو بن مَالِكٍ الرَّاسِبِي مربوط است و بهاشتباه به او (نُکری) نسبت داده شده است.[۱۵]
ب) غرابتسند روایت: به نظر عدهای، همچون: ابن کثیر سند این روایت با مشکل غرابت (نقل روایت از یکنفر) روبهروست و آن را بدینجهت ضعیف دانستهاند.[۱۶] حال آنکه البانی از این اشکال پاسخ داده و مینویسد: غرابتی که ابن کثیر به آن اشاره کرده منتفی است؛ زیرا اصل حدیث (و لو مختصر) از طرق دیگر نیز نقل شده است که غرابت آن را جبران میکند.[۱۷]
2. ناسازگاری زمان ماجرا با زمان نزول آیه: دَروَزَه با اشاره به مکیبودن آیه 24 سوره حجر ماجرای یادشده در روایت سبب نزول را بهجهت مدنیبودن از نظر زمانی با آیه سازگار نمیداند.[۱۸] با بررسی این روایت مشخص میشود که ادعای مدنیبودن ماجرا به دو دلیل بوده است: نخست اینکه در روایت، سخن از نماز جماعت است و دیگر آنکه رخداد در مسجد بوده و بهیقین نماز جماعت در مسجد مربوط به مدینه و بعد از هجرت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) از مکه به مدینه بوده است؛ اما در واقع با وجود اینکه خواندن نماز جماعت مستلزم حضور در مسجد نیست، در مکه نیز مساجدی برای برگزاری نماز جماعت بوده است؛ چنانکه ابن عثیمین (از علمای سلفی) در پاسخ به سؤالی با این مضمون که: صحابه قبل از هجرت به مدینه با وجود نداشتن مسجد چگونه نماز جماعت میخواندند؟ میگوید: اینکه میگویید چگونه نماز جماعت میخواندند درحالیکه مسجدی در مکه نبود، کلام باطلی است؛ چراکه بزرگترین مسجد یعنی مسجد الحرام در مکه بود و در آن نماز میخواندند.[۱۹] اما اینکه از مسجد قبا بهعنوان اولین مسجد یاد میشود، مراد اولین مسجد عمومی است و الاّ برخی از اصحاب، چون ابو بکر بن ابی قحافه در مکه و قبل از هجرت، در خانه خود مسجدی بنا کرده بود که مسلمانان در آن نماز میخواندند.[۲۰]
3. نکارت شدید روایت: شماری از مفسران، همچون ابن کثیر عقیده دارند که این حدیث نکارت شدید دارد و آن را به دو صورت تفسیر کردهاند:
الف. مخالفت میان راویان: وی مینویسد، میان نُوحُ بن قَيْس با سُلَيْمَان بْن جَعْفَر از راویان روایت، مخالفت وجود دارد؛[۱۶] زیرا سند روایت نوح بن قیس متصل نقل شده؛ ولی سند روایت سلیمان مرسل است که این مطلب موجب تردید در اعتبار سند میشود. با پذیرش طریق مرسل، روایت ضعیف است؛ ولی با پذیرش طریق متصل، روایت معتبر است. البانی از این تعلیل پاسخ داده و مینویسد: بهجهت وثاقت نوح بن قیس و ارجحیت وی بر سلیمان بن جعفر، این اشکال وارد نیست.[۱۲]
ب) ناسازگاری با تحلیل عقلی: امکان دارد گفته شود، اینکه مسلمانی برای چشمچرانی از حضور در صف اول نماز جماعت پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) خودداری کند و در صف آخر بایستد، دور از ذهن است؛ اما البانی از این تحلیل نیز پاسخ داده و مینویسد، بر اساس قاعده، بعد از ورود اثر (روایت) نظریات باطل میشوند؛ لذا وقتی در این روایت ثابت شده که عدهای مرتکب این عمل ناپسند شدهاند، انکار مسئله در شأن اهل سنت نیست؛ بلکه در شأن پیروان معتزله است.[۱۷] درنتیجه به باور البانی، این اشکال نیز توان تضعیف روایت را ندارد.
4. ناسازگاری با آیات قبل و بعد: بسیاری از مفسران انسجام میان آیه 24 سوره حجر با آیات قبل و بعد را مستلزم وحدت میان آیات دانسته و روایت یادشده را با این آیات ناسازگار میدانند؛[۲۱] چراکه در آیات قبل سخن درباره مرگ و زندگی، و در آیات بعد نیز سخن درباره حشرونشر مردگان است و قبول این روایت بهمعنای فاصله شدن مسئله حضور در نماز جماعت، میان این دو آیه است که به انسجام آنها لطمه میزند.[۲۲] با وجود این، در روایات مصادیق گوناگونی برای مستقدمین و مستأخرین بیان شده است؛ مانند پیشیگرفتن در جنگ، خیر، اسلام و نماز جماعت[۲۳] که بیانگر آن است که سیاق آیات قبل و بعد موجب انحصار آیه در بحث مرگ و زندگی نیست تا اشکال ناسازگاری با آنها وارد باشد.
5. عدم تطابق با شأن و منزلت اصحاب: شماری از معاصران، ماجرای یادشده در این سبب نزول را بهجهت ناسازگاری با شأن اصحاب مردود دانستهاند؛ چراکه مدعیاند که مردم عادی نیز در هنگام نماز چنین عمل ناپسندی را مرتکب نمیشوند؛ پس سرزدن این رفتار از صحابه پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) بهمراتب بعید به نظر میرسد.[۲۴] اما توجه به این نکته لازم است که طبق گفته تفتازانی از علمای اهل سنت، در میان صحابه نیز گروهی بهجهت دنیاطلبی، قدرت و شهوت بعضاً از طریق عدالت خارج شده و حتی اقدام به ظلم و فسق کردهاند که در کتب تاریخی نیز نمونههای آن ذکر شده است؛ با اینکه عدهای از علما بهدلیل حسن ظنّشان به اصحاب، برای این موارد توجیهاتی آوردهاند.[۲۵] برای ادعای خروج بعضی از صحابه از عدالت نمونههای تاریخی متعددی هست؛ مانند چشمچرانی یکی از اصحاب بهنام حَكَمَ بْنَ أَبِي الْعَاصِ به اتاق پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و همسرشان که موجب ناراحتی ایشان شد.[۲۶] یا ارتکاب رفتار بهمراتب زشتتر برخی از صحابه که در منابع روایی معتبر اهل تسنن گزارش شده است؛[۲۷] بنابراین ردّ این روایت بهجهت ناسازگاری با شأن و جایگاه برخی از صحابه صحیح به نظر نمیرسد؛ زیرا چنانکه بیان شد از صحابه نیز خطا سر میزده است. افزونبر اینکه در ماجرای سبب نزول آمده، در مقابل کسانیکه برای چشمچرانی در صف آخر میایستادند، برخی از صحابه به صف اول میرفتند تا چشمشان به زن زیبا نیفتد. بنابراین در میان صحابه نیز بد و خوب بوده است.
6. ابهام در ماجرا: برخی از معاصران نسبت به ماجرای یادشده اشکال کرده و گفتهاند: چگونه متصور است که صحابی با وجود اینکه خود نیز در رکوع بوده، بتواند چشمچرانی کند؟[۲۸] در پاسخ گفتهاند، طبق شماری از مصادر تفسیری، چشمچرانی در سجده بوده است[۶] و بر اساس برخی دیگر از مصادر، ابن عباس خود نشان داد که ماجرا چگونه رخ داده است (هرچند که جزئیات در روایت نقل نشده است).[۴] از همین رو و با توجه به کلام البانی مبنی بر اینکه طبق قاعده ورود روایت در مسئله، احتمالات را بیارزش میکند، و با وجود صحت سندی روایت، جایی برای اینگونه سخنان نیست.[۱۷]
بدینترتیب به نظر میرسد از نگاه اهل تسنن برای پذیرفتن روایت بهعنوان سبب نزول آیه 24 سوره حجر مانعی نیست. شماری از مفسران، مانند طبری،[۲۹] طبرسی،[۳۰] ابن عطیه،[۳۱] شوکانی،[۳۲] آلوسی،[۳۳] ابن عاشور[۳۴] و طباطبایی[۳۵] این روایت را ذکر کردهاند که از میان آنها تعدادی، همچون: ابن عاشور و طباطبایی آن را نپذیرفتهاند. برخی دیگر نیز مانند طوسی در التبیان و قاسمی در محاسن التأویل اشارهای به آن نکردهاند.
سبب نزول دوم (ترغیب مسلمانان توسط پیامبر برای حضور در صف اول نماز جماعت)(ر.ک. مستند 3)
بر پایه گزارشی از ربیع بن انس، پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) مسلمانان را برای حضور در صف اول نماز جماعت تشویق میکرد تا اینکه اطراف حضرت شلوغ شد[۳۶]) و عدهای از مسلمانان (از قبیله بَنِي عُذرْه، تیرهای بزرگ از قبیله قضاعه و از قحطانیان)[۳۶] به فروش خانههای خود و خرید خانههایی نزدیک مسجد اقدام کردند تا بتوانند در صف اول نماز حاضر شوند. لذا آیه 24 سوره حجر نازل شد.[۳۷] در شماری از مصادر ادامه ماجرا اینگونه نقلشده است: وقتی مسلمانان خانههای دور از مسجد را بهجهت نزدیکشدن به مسجد، فروختند، خانههای دور از مسجد خالی از سکنه شد؛ پس پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: هرکس برای شرکت در نماز جماعت به مسجد بیاید ثواب حضور در صف اول نماز جماعت را دارد و در مقابل هر قدمی که برای رسیدن به مسجد برمیدارد، حسنه و ترفیع درجه برایش ثبت میشود. بعد از آن عدهای به خریداری خانههای دور از مسجد اقدام کردند؛ زیرا معتقد بودند بر اساس کلام پیامبر، با حضور در مسجد ثواب نماز در صف اول جماعت برایشان نوشته خواهد شد. بنابراین، آیه 24 سوره حجر نازل شد.[۳۸]
مصادر سبب نزول
مصادری که سبب نزول را با اختلاف در جزئیات ذکر کردهاند:# تفسیر بحر العلوم (سنی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
- اسباب نزول القرآن (سنی، قرن 5، اسباب نزول)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن (شیعی، قرن 5، تفسیر روایی - اجتهادی)؛
- الکشف و البیان (سنی، قرن 5، تفسیر روایی).
بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)
سند روایت بهجهت افتادن نام برخی از ناقلان تا ربیع بن انس، ضعیف بهحساب میآید؛ هرچند که خود ربیع، ثقه (مورد اعتماد) معرفی شده است.[۳۹]
بعضی از اشکالات و پاسخهای مطرح شده در سبب نزول اول، مانند مدنیبودن داستان و مکیبودن آیه یادشده یا ناسازگاری روایت با انسجام آیه با آیات قبل و بعد از آن، در مورد گزارش دوم نیز جریان دارد. بسیاری از مفسران، ازجمله: طبری در جامع البیان، ابن عطیه در المحرر الوجیز، شوکانی در فتح القدیر، قاسمی در محاسن التأویل، ابن عاشور در التحریر و التنویر و طباطبایی در المیزان به این سبب نزول اشارهای نکردهاند؛ اما برخی دیگر از مفسران، همچون: طوسی،[۴۰] طبرسی[۳۰] و آلوسی[۳۳] آن را ذکر کردهاند.
بررسی نهایی سبب نزول آیه 24 سوره حجر
رویکرد مفسران درباره اسباب نزول یادشده یکسان نیست؛ چنانکه شماری، همچون: طبری فقط سبب نزول اول[۲۹] برخی، همچون: طوسی تنها سبب نزول دوم[۴۰] و گروهی، مانند: آلوسی هردو سبب نزول را ذکر کردهاند؛[۳۳] اما عدهای دیگر، مانند: قاسمی در محاسن التأویل به هیچیک از آنها اشاره نکردهاند. سبب نزول اول از جهت سندی صحیح[۸] و سبب نزول دوم بهدلیل افتادن نام برخی از ناقلان ضعیف شمرده شده است. از نظر محتوا به هردو روایت اشکالاتی شده که قابل پاسخگویی بودند؛ با اینحال به نظر میرسد سبب نزول اول از اعتبار بیشتری برخوردار باشد.
مستندات
مستند 1
تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 7، ص 2261: «من طريق أبي الجوزاء، عن ابن عباس قال: كانت امرأة تصلي خلف رسول الله صلى الله عليه و سلم، حسناء من أحسن الناس، فكان بعض القوم يتقدم حتى يكون في الصف الأول لئلا يراها، و يستأخر بعضهم حتى يكون في الصف المؤخر، فإذا ركع نظر من تحت إبطيه، فأنزل الله وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِين».
تفسیر النسائی، ج 1، ص 631: «عن ابن عبّاس، قال: كانت امرأة تصلّى خلف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، حسناء من أحسن النّاس، قال: و كان بعض القوم يتقدّم في الصّفّ الأوّل لأن لا يراها، و يستأخر بعضهم، حتّى يكون في الصّفّ المؤخّر، فإذا ركع و ذكر كلمة معناها: نظر من تحت إبطيه، فأنزل اللّه عزّ و جلّ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 254: «و روى أبو الجوزاء، عن ابن عباس أنه قال: «كانت امرأة حسناء تصلي خلف النبي صلّى اللّه عليه و سلّم، فكان بعض القوم يتقدم في الصف الأول لكي يراها، و يتأخر بعضهم. فإذا ركع، نظر من تحت إبطيه، فنزل: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِين».
جامع البیان، ج 14، ص 18: «(حدثنى) محمد بن موسى الحرسي قال ثنا نوح بن قيس قال ثنا عمرو بن مالك عن أبى الجوزاء عن ابن عباس قال كانت تصلى خلف رسول الله صلى اللّه عليه و سلم امرأة قال ابن عباس لا و اللّه ما ان رأيت مثلها قط فكان بعض المسلمين إذا صلوا استقدموا و بعض يستأخرون فاذا سجدوا نظروا إليها من تحت أيديهم فأنزل اللّه و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستأخرين» ؛ «(حدثنا) أبو كريب قال ثنا عبيد اللّه بن موسى قال أخبرنا نوح بن قيس (و حدثنا) أبو كريب قال ثنا مالك بن اسمعيل قال ثنا نوح بن قيس عن عمرو بن مالك عن أبى الجوزاء عن ابن عباس قال كانت تصلى خلف رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم امرأة حسناء من أحسن الناس فكان بعض الناس يستقدم فى الصف الاول لئلا يراها و يستأخر بعضهم حتى يكون فى الصف المؤخر فاذا ركع نظر من تحت ابطيه فى الصف فأنزل اللّه فى شأنها و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستأخرين».
اسباب النزول، ص 281 و 282: «أخبرنا نصر بن أبي نصر الواعظ، قال: أخبرنا أبو سعيد عبد اللَّه بن محمد بن نُصَير الرَّازي، قال: أخبرنا [محمد بن أيوب الرازي، قال: أخبرنا] سعيد بن منصور قال: حدثنا نوح بن قيس الطَّاحي، قال: حدثنا عمرو بن مالك، عن أبي الجَوْزَاء، عن ابن عباس، قال: كانت تصلي خلف النبي صلى اللَّه عليه و سلم امرأة حسناء في آخر النساء، فكان بعضهم يتقدم إلى الصف الأول لئلا يراها، و كان بعضهم يكون في الصف المؤخر، فإذا ركع قال هكذا- و نظر من تحت إبطه- فنزلت: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
الکشف و البیان، ج 5، ص 338: «و روى أبو الجوزاء و ابن أبي طلحة عن ابن عبّاس قال: كانت النساء يخرجن إلى الجماعات فيقوم الرجال صفوفا [خلف] النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و النساء صفوفا خلف صفوف الرجال، و ربما كان في الرجال من في قلبه ريبة فيتأخر إلى الصف الأخير من صفوف الرجال، و ربما كان في النساء من في قلبها ريبة فتتقدّم إلى أول صف النساء لتقرب من الرجال، و كانت امرأة من أحسن الناس لا و الله ما رأيت مثلها قط، تصلي خلف النبي صلّى اللّه عليه و سلّم و كان بعض الناس و يتقدّم في الصف الأوّل لئلا يراها، و يستأخر بعضهم حتّى يكون في الصف المؤخر، فإذا ركع و سجد نظر إليها من تحت يديه، فأنزل الله تعالى هذه الآية، فقال النبي صلّى اللّه عليه و سلّم: «خير صفوف الرجال أوّلها و شرّها آخرها و خير صفوف النساء آخرها و شرّها أولها».
تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 457: «فقال ابن جرير: حدثني محمد بن موسى الجرشي، حدثنا نوح بن قيس، حدثنا عمرو بن قيس، حدثنا عمرو بن مالك عن أبي الجوزاء، عن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال: كانت تصلي خلف النبي صلى اللّه عليه و سلم امرأة حسناء، قال ابن عباس: لا و اللّه ما رأيت مثلها قط، و كان بعض المسلمين إذا صلوا استقدموا، يعني لئلا يروها، و بعض يستأخرون، فإذا سجدوا نظروا إليها من تحت أيديهم، فأنزل اللّه وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
مستند 2
الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج 2، ص 394: «عن ابن عباس قال: «كانت امرأة حسناء تصلّي خلف النبي صلى اللّه عليه و سلم فكان بعض القوم يتقدم حتى يكون في الصفّ الأول لئلا يراها. و بعضهم يتأخر فإذا ركع نظر من تحت إبطيه اذا رکع، فأنزل اللّه الآية: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ الحجر [صحیح]».
التعلیقات الحسان، ج 1، ص 412: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زُهَيْرٍ بِالْأُبُلَّةِ قَالَ: حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِيٍّ الْجَهْضَمِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا نُوحُ بْنُ قَيْسٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَالِكٍ عَنْ أَبِي الْجَوْزَاءِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: كَانَتْ تُصَلِّي خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ امْرَأَةٌ حَسْنَاءُ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ فَكَانَ بَعْضُ الْقَوْمِ يَتَقَدَّمُ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ لِأَنْ لَا يَرَاهَا وَيَسْتَأْخِرُ بَعْضُهُمْ حَتَّى يَكُونَ فِي الصَّفِّ الْمُؤَخَّرِ فَكَانَ إِذَا رَكَعَ نَظَرَ مِنْ تَحْتِ إِبْطِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِي شَأْنِهَا: {وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ} [الحجر: 24]. صحيح - [۴۱] (2472)».
مسند ابی داوود الطیالسی، ج 4، ص 434: «و نوح بن قیس متکلم فیه و قد خولف».
المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 384: «لم یتکلم احد فی نوح بن قیس بحجة. قلت: هو صدوق.خرج له مسلم».
میزان الاعتدال، ج 4، ص 279: «نوح بن قيس [م، عو] الحدانى. بصري صالح الحال».
سلسله الاحادیث الصحیحه، ج 5، ص 609: «لم یحک هو ولا الحافظ فی "التهذیب" عن أحد من الأئمة تضعیفه إلا روایة عن ابن معین، وهی مع کونها لا تصح عنه».
مسند ابی داوود الطیالسی، ج 4، ص 434: «اسناده ضعیف و متنه منکر.عمرو بن مالک النکری لا یحتمل تفرده».
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 2، ص 649: «وبناءً على ما تقدم فإني أقول: إن الحديث المذكور ليس سببًا لنزول الآية الكريمة لما يلي: 1 - ضعف إسناده فمداره على عمرو بن مالك النكري، لم يوثقه أحد من ذوي الشأن باستثناء ابن حبان، ومع تساهله في التوثيق فقد قال عنه: يخطئ ويغرب».
تقریب التهذیب، ج 1، ص 426: «عمرو ابن مالك النكري بضم النون أبو يحيى أو أبو مالك البصري صدوق له أوهام من السابعة».
میزان الاعتدال، ج 3، ص 286: «وعمرو بن مالك [عو] الجنبي. عن أبي سعيد الخدري وغيره، تابعي، فثقتان».
سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5، ص 608: «و هذا إسناد صحيح، رجاله ثقات، رجال مسلم، غير عمرو بن مالك النكري، و هو ثقة».
الکاشف، ج 1، ص 170: «عمررو بْن مالک النکری بصری : منکر الْحَدِیث عَن الثقات، وَیَسْرِقُ الحدیث. سمعت أبا یَعْلَى یَقُولُ عَمْرو بْن مالک النکری کَانَ ضعیفا؛ پاورقی: وصواب هذا: أنه الراسبي لا النكري، ووقع هذا الاشتباه لابن عدي أيضا في " الكامل" 5: 1799».
تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 457: «و قد ورد فيه حديث غريب جدا... و هذا الحديث فيه نكارة شديدة، و قد رواه عبد الرزاق عن جعفر بن سليمان، عن عمرو بن مالك و هو النكري أنه سمع أبا الجوزاء يقول في قوله: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ في الصفوف في الصلاة و الْمُسْتَأْخِرِينَ فالظاهر أنه من كلام أبي الجوزاء فقط، ليس فيه لابن عباس ذكر، و قد قال الترمذي: هذا أشبه من رواية نوح بن قيس، و اللّه أعلم».
سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5، ص 610: «الغرابة التی أشار إلیها منفیة بمجیء أصل الحدیث من طرق أخرى ولو باختصار».
التفسیر الحدیث، ج 4، ص 46: «و لقد روى الترمذي عن ابن عباس قال: «كانت امرأة حسناء تصلّي خلف النبي صلى اللّه عليه و سلم فكان بعض القوم يتقدم حتى يكون في الصفّ الأول لئلا يراها. و بعضهم يتأخر فإذا ركع نظر من تحت إبطيه فأنزل اللّه الآية: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ الحجر: [24]. و الحادث المذكور في الحديث من أحداث العهد المدني. و لا خلاف في مكية الآية فضلا عن انسجامها كل الانسجام مع السياق نظما و موضوعا».
الأوائل، ج 1، ص 109: «أخبرنا أبو أحمد قال: حدثنا ابو طاهر النديم قال: حدثنا اسحاق ابن محمد النخعى قال: حدثنا عبد الله بن محمد بن حفص قال: حدثنى أبى قال: مر أبو طالب ومعه جعفر على نبى الله- صلّى الله عليه وسلم- وهو يصلى وعلىّ على يمينه فقال لجعفر: صل جناح ابن عمك، فتأخر على وقام جعفر معه وتقدمهم رسول الله».
فتاوی نور علی الدرب، ج 8، ص 2: «متى فرضت الصلاة وكيف كان الصحابة رضي الله عنهم يصلون قبل الهجرة بالرغم من عدم وجود المساجد؟ فأجاب رحمه الله تعالى: فرضت الصلاة في ليلة المعراج ليلة عرج بالرسول صلى الله عليه وعلى آله وسلم وقد اختلف المؤرخون متى كان ذلك فقيل قبل الهجرة بثلاث سنوات وقيل بسنة ونصف وقيل قبل ذلك وفرضت على النبي صلى الله عليه وعلى آله وسلم في أعلى مكان وصله النبي صلى الله عليه وسلم فيما نعلم في السماء السابعة وفرضها الله على رسوله خمسين صلاة ثم نسخها سبحانه وتعالى إلى خمس صلوات بالفعل لكن هي في الأجر عن خمسين صلاة ولله الحمد أما كيف كان الصحابة يصلون وليس هناك مساجد قبل الهجرة؟ فهذا غلط لأن هناك مساجد فهناك أعظم المساجد وهو المسجدالحرام الذي يؤمه المسلمون ويصلون فيه».
فتاوی الشبکه الاسلامیه، ج 8، ص 860: «فإن أول مسجد بني في الإسلام هو مسجد قباء، قال الحافظ في فتح الباري: فهو أي مسجد قباء في التحقيق أول مسجد صلى النبي صلى الله عليه وسلم فيه بأصحابه جماعة ظاهراً، وأول مسجد بني لجماعة المسلمين عامة... و هذه الأولية بالنسبة للمساجد العامة لكل المسلمين، وإلا فإن أبا بكر رضي الله عنه كان قد أسس مسجداً في مكة في داره يصلى فيه. وروى ابن أبي شيبة عن جابر قال: لقد لبثنا بالمدينة قبل أن يقدم علينا رسول الله صلى الله عليه وسلم بسنين نعمر المساجد ونقيم الصلاة».
سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5، ص 609: «فقد أعل الحدیث بالإرسال، فقال الترمذی عقبه: "وروى جعفر بن سلیمان هذا الحدیث عن عمرو بن مالک عن أبی الجوزاء نحوه، لم یذکر فیه "عن ابن عباس" وهذا أشبه أن یکون أصح من حدیث نوح". واعتمده الحافظ ابن کثیر فی "تفسیره" (5 / 12 - 13) وقال: "حدیث غریب جدا وفیه نکارة شدیدة". وهذا الإعلال لیس بشیء عندی وذلک من وجوه. أولا: إرسال جعفر بن سلیمان للحدیث، ومخالفته لنوح بن قیس لا تضر، لأنه لو کان فی الثقة فی مرتبة نوح، لورد هنا القاعدة المعروفة فی علم المصطلح: زیادة الثقة مقبولة. فکیف وهو دونه الثقة؟ فإنه وإن کان من رجال مسلم فقد ضعفه غیر واحد من الأئمة، منهم البخاری، فقال: یخالف فی بعض حدیثه. وهذا وإن کان لا یسقط حدیثه بالمرة، فإنه یسقطه عن المرتبة العلیا من الصحة. ویجعله لا یعتد به عند المخالفة... و إذا کان الأمر کذلک، فوصل نوح بن أبی قیس مقدم على إرسال جعفر، لأنه أوثق منه ولأن الوصل زیادة من ثقة فیجب قبولها. ثانیا: الغرابة التی أشار إلیها منفیة بمجیء أصل الحدیث من طرق أخرى ولو باختصار».
سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5، ص 610: «وأما النکارة الشدیدة التی زعمها ابن کثیر رحمه الله، فالظاهر أنه یعنی أنه من غیر المعقول أن یتأخر أحد من المصلین إلى الصف الآخر لینظر إلى امرأة! وجوابنا علیه، أنهم قد قالوا: إذا ورد الأثر بطل النظر، فبعد ثبوت الحدیث لا مجال لاستنکار ما تضمنه من الواقع، ولو أننا فتحنا باب الاستنکار لمجرد الاستبعاد العقلی للزم إنکار کثیر من الأحادیث الصحیحة، وهذا لیس من شأن أهل السنة والحدیث، بل هو من دأب المعتزلة وأهل الأهواء».
التحریر و التنویر، ج 13، ص 33: «و هو خبر واه لا يلاقي انتظام هذه الآيات و لا يكون إلا من التفاسير الضعيفة».
المحرر الوجیز، ج 3، ص 358: «و ما تقدم الآية من قوله: وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ و ما تأخر من قوله: وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ، يضعف هذه التأويلات، لأنها تذهب اتصال المعنى، و قد ذكر ذلك محمد بن كعب القرظي لعون بن عبد اللّه».
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 2، ص 649: «سياق الآيات ليس بينه وبين الحديث صلة وقد أشار الطبري في بداية حديثه إلى المقصود بالآية ومثله ابن عطية وابن عاشوروقد قال السعدي: (فإنه تعالى يعلم المستقدمين من الخلق، والمستأخرين منهم، ويعلم ما تنقص الأرض منهم، وما تفرق من أجزائهم، وهو الذي قدرته لا يعجزها معجز فيعيد عباده خلقاً جديداً ويحشرهم إليه) اهـ. فسياق الآيات قبلها في الإحياء والإماتة، وبعدها في الحشر إلى اللَّه، فأين صفوف المصلين من السياقين السابق واللاحق؟ وإذا أردت أن تعرف أن الآية تدور على هذا فانظر قول رسول الله - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لعائشة - رضي الله عنها - (قولي: السلام عدى أهل الديار من المؤمنين والمسلمين ويرحم اللَّه المستقدمين منا والمستأخرين وإنا إن شاء الله بكم للاحقون)».
مجمع البیان، ج 6، ص 514: «قيل فيه أقوال (أحدها) أن معناه و لقد علمنا الماضين منكم و لقد علمنا الباقين عن مجاهد و الضحاك و قتادة (و ثانيها) علمنا الأولين منكم و الآخرين عن الشعبي (و ثالثها) علمنا المستقدمين في صفوف الحرب و المتأخرين عنها عن سعيد بن المسيب (و رابعها) علمنا المتقدمين في الخير و المبطئين عنه عن الحسن (و خامسها) علمنا المتقدمين إلى الصف الأول في الصلاة و المتأخرين عنه فإنه كان يتقدم بعضهم إلى الصف الأول ليدركوا فضيلته و كان يتأخر بعضهم لينظروا إلى أعجاز النساء فنزلت الآية فيهم عن ابن عباس (و سادسها) أن النبي ص حث الناس على الصف الأول في الصلاة و قال خير صفوف الرجال أولها و شرها آخرها و خير صفوف النساء آخرها و شرها أولها و قال ص أن الله و ملائكته يصلون على الصف المتقدم».
المحرر فی اسباب نزول القرآن، ج 2، ص 649: «وبهذه النصوص المتقدمة يتبين لك أن العلماء حيال هذا السبب طائفتان: طائفة قد أنكرته وضعفته، وطائفة قد رأته ممكنًا، وهذا - واللَّه - لا يمكن أن يصح إذ كيف يُظن ببعض أصحاب رسول الله - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - هذا الظن السيء مع ما لهم من المنزلة والإحسان والرفعة والإيمان والسابقة التي لا يلحقهم بها أحد أن يفعلوا هذا الفعل وهم قائمون بين يدي اللَّه وراكعون وساجدون... . إن رجلاً من أهل هذا الزمان لو قيل لك: إنه يفعل ذلك في صلاته لاقشعر جلدك ولم تكد تصدق حتى ترى هذا منه بأم عينيك، فكيف يصدق مثله في أشرف صحب وأطهر قوم، والحجة فيه كلام عجيب منتهاه أبو الجوزاء. النيل من بعض الصحابة والقدح فيهم دليل الخطأ والزلل، فوقوع هذا الفعل من الصحابة. من أبعد البعيد، فكيف إذا كانوا يصلون؟ النتيجة: أن الحديث المذكور ليس سبباً للنزول، لضعف سنده، ومخالفته للسياق، وطعنه في بعض أصحاب رسول اللَّه - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - والله أعلم».
شرح المقاصد، ج 5، ص 310: «إنّ ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ، و المذكور على ألسنة الثقاة، يدلّ بظاهره على أنّ بعضهم قد حاد عن طريق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق. و كان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملك و الرئاسة، و الميل إلى اللّذات و الشهوات، إذ ليس كلّ صحابي معصوماً، و لا كلّ من لقي النبيّ (صلى الله عليه وآله وسلم) بالخير موسوما. إلاّ أنّ العلماء لحسن ظنّهم بأصحاب رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ذكروا لها محامل و تأويلات بها تليق و ذهبوا إلى أنّهم محفوظون عمّا يوجب التضليل و التفسيق صوناً لعقائد المسلمين عن الزيغ و الضلالة في حقّ كبار الصحابة، لا سيما المهاجرين منهم و الأنصار، و المبشرين بالثواب في دار القرار».
انساب الاشراف، ج 1، ص 151: «كان الحكم مؤذيًا لرسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يشتمه ويسمعه. وكان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم يمشي ذات يوم، وهو خلفه يخلج بأنفه وفمه، فبقي على ذلك. وأظهر الإسلام يوم فتح مَكَّة. وَكَانَ مغموصًا عَلَيْهِ فِي دينه. فاطلع يوما على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم وَهُوَ في بَعْض حجر نسائه. فخرج إِلَيْهِ بعنزة وَقَالَ: «[من عذيري من هذه الوزغة؟ لو أدركته، لفقأت عينيه] » ، أَوْ كَمَا قَالَ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. ولعنه وما ولد، وغربه عن المدينة. فلم يزل خارجا منها إلى أن استخلف عُثْمَان بْن عَفَّان رَضِيَ اللَّه تَعَالَى عَنْهُ، فرده وولده».
صحیح بخاری، ج 8، ص 167: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الجُعْفِيُّ، حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِيرٍ، حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: سَمِعْتُ يَعْلَى بْنَ حَكِيمٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا أَتَى مَاعِزُ بْنُ مَالِكٍ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «لَعَلَّكَ قَبَّلْتَ، أَوْ غَمَزْتَ، أَوْ نَظَرْتَ» قَالَ: لاَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَنِكْتَهَا». لاَ يَكْنِي، قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ أَمَرَ بِرَجْمِهِ».
صحیح بخاری، ج 3، ص 102: «حدَّثَنَا ابْنُ سَلَّامٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الوَهَّابِ الثَّقَفِيُّ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: «جِيءَ بِالنُّعَيْمَانِ، أَوْ ابْنِ النُّعَيْمَانِ، شَارِبًا فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ كَانَ فِي البَيْتِ أَنْ يَضْرِبُوا» قَالَ: فَكُنْتُ أَنَا فِيمَنْ ضَرَبَهُ، فَضَرَبْنَاهُ بِالنِّعَالِ، وَالجَرِيدِ».
صحیح بخاری، ج 7، ص 63: «حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، حَدَّثَنَا أَبُو صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ مَا تَرَكَ غِنًى، وَاليَدُ العُلْيَا خَيْرٌ مِنَ اليَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ» تَقُولُ المَرْأَةُ: إِمَّا أَنْ تُطْعِمَنِي، وَإِمَّا أَنْ تُطَلِّقَنِي، وَيَقُولُ العَبْدُ: أَطْعِمْنِي وَاسْتَعْمِلْنِي، وَيَقُولُ الِابْنُ: أَطْعِمْنِي، إِلَى مَنْ تَدَعُنِي "، فَقَالُوا: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: «لاَ، هَذَا مِنْ كِيسِ أَبِي هُرَيْرَةَ»».
فتاوی یسألونک، ج 14، ص 22: «ولأن مضمون القصة يردها، فلو نظرنا إلى قول الراوي (ويستأخر بعضهم حتى يكون في الصف المؤخر فإذا ركع نظر من تحت إبطيه) فكيف سينظر إلى المرأة والحال أن المرأة تكون راكعة فكيف ينظر إليها وماذا يرى منها؟ ويضاف إلى ذلك أن هذه الحادثة المزعومة تطعن في عدالة الصحابة».
جامع البیان، ج 14، ص 18: «(حدثنى) محمد بن موسى الحرسي قال ثنا نوح بن قيس قال ثنا عمرو بن مالك عن أبى الجوزاء عن ابن عباس قال كانت تصلى خلف رسول الله صلى اللّه عليه و سلم امرأة قال ابن عباس لا و اللّه ما ان رأيت مثلها قط فكان بعض المسلمين إذا صلوا استقدموا و بعض يستأخرون فاذا سجدوا نظروا إليها من تحت أيديهم فأنزل اللّه و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستأخرين» ؛ «(حدثنا) أبو كريب قال ثنا عبيد اللّه بن موسى قال أخبرنا نوح بن قيس (و حدثنا) أبو كريب قال ثنا مالك بن اسمعيل قال ثنا نوح بن قيس عن عمرو بن مالك عن أبى الجوزاء عن ابن عباس قال كانت تصلى خلف رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم امرأة حسناء من أحسن الناس فكان بعض الناس يستقدم فى الصف الاول لئلا يراها و يستأخر بعضهم حتى يكون فى الصف المؤخر فاذا ركع نظر من تحت ابطيه فى الصف فأنزل اللّه فى شأنها و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستأخرين».
تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 457: «فقال ابن جرير: حدثني محمد بن موسى الجرشي، حدثنا نوح بن قيس، حدثنا عمرو بن قيس، حدثنا عمرو بن مالك عن أبي الجوزاء، عن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال: كانت تصلي خلف النبي صلى اللّه عليه و سلم امرأة حسناء، قال ابن عباس: لا و اللّه ما رأيت مثلها قط، و كان بعض المسلمين إذا صلوا استقدموا، يعني لئلا يروها، و بعض يستأخرون، فإذا سجدوا نظروا إليها من تحت أيديهم، فأنزل اللّه وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
اسباب النزول، ص 281 و 282: «أخبرنا نصر بن أبي نصر الواعظ، قال: أخبرنا أبو سعيد عبد اللَّه بن محمد بن نُصَير الرَّازي، قال: أخبرنا [محمد بن أيوب الرازي، قال: أخبرنا] سعيد بن منصور قال: حدثنا نوح بن قيس الطَّاحي، قال: حدثنا عمرو بن مالك، عن أبي الجَوْزَاء، عن ابن عباس، قال: كانت تصلي خلف النبي صلى اللَّه عليه و سلم امرأة حسناء في آخر النساء، فكان بعضهم يتقدم إلى الصف الأول لئلا يراها، و كان بعضهم يكون في الصف المؤخر، فإذا ركع قال هكذا- و نظر من تحت إبطه- فنزلت: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
مجمع البیان، ج 6، ص 514: «علمنا المتقدمين إلى الصف الأول في الصلاة و المتأخرين عنه فإنه كان يتقدم بعضهم إلى الصف الأول ليدركوا فضيلته و كان يتأخر بعضهم لينظروا إلى أعجاز النساء فنزلت الآية فيهم عن ابن عباس».
المحرر الوجیز، ج 3، ص 358: «و قال ابن عباس و مروان بن الحكم و أبو الجوزاء: نزل قوله: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الآية، في قوم كانوا يصلون مع النبي صلى اللّه عليه و سلم و كانت تصلي وراءه امرأة جميلة، فكان بعض القوم يتقدم في الصفوف لئلا تفتنه، و كان بعضهم يتأخر ليسرق النظر إليها في الصلاة، فنزلت الآية فيهم.».
فتح القدیر، ج 3، ص 154 و 155: «أخرج الطيالسي و سعيد بن منصور و أحمد و الترمذي و النسائي و ابن ماجة و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن خزيمة و ابن حبّان و الطبراني، و الحاكم و صحّحه، عن ابن عباس قال: «كانت امرأة تصلّي خلف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم حسناء من أحسن النساء، فكان بعض القوم يتقدّم حتى يكون في الصف الأول لئلا يراها، و يستأخر بعضهم حتى يكون في الصف المؤخر، فإذا ركع نظر من تحت إبطيه، فأنزل اللّه: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
روح المعانی، ج 7، ص 278: «أخرج أحمد و الترمذي و النسائي و ابن ماجة و الحاكم و صححه و البيهقي في سننه. و جماعة من طريق أبي الجوزاء عن ابن عباس قال: كانت امرأة تصلي خلف رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم حسناء من أحسن الناس فكان بعض القوم يتقدم حتى يكون في الصف الأول لئلا يراها و يستأخر بعضهم حتى يكون في الصف المؤخر فإذا ركع نظر من تحت إبطيه فأنزل اللّه تعالى الآية».
التحریر و التنویر، ج 13، ص 33: «و قد تقدم في طالع تفسير هذه السورة الخبر الذي أخرجه الترمذي في جامعه من طريق نوح بن قيس و من طريق جعفر بن سليمان في سبب نزول هذه الآية».
المیزان، ج 12، ص 149: «و فيه، أخرج ابن مردويه و الحاكم عن مروان بن الحكم قال": كان أناس يستأخرون في الصفوف من أجل النساء- فأنزل الله وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ الآية» ؛ «و روي فيه، أيضا عن عدة عن أبي الجوزاء عن ابن عباس قال": كانت امرأة تصلي خلف رسول الله ص- حسناء من أحسن الناس- فكان بعض القوم يتقدم حتى يكون في الصف الأول لئلا يراها- و يستأخر بعضهم حتى يكون في الصف المؤخر- فإذا ركع نظر من تحت إبطيه فأنزل الله: «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ و الآية لا تنطبق على ما في هاتين الروايتين لا من جهة اللفظ و لا من جهة السياق الذي وقعت هي فيه. و هو ظاهر. »
مستند 3
تفسیر بحر العلوم، ج 2، ص 254: «و يقال: إن النبي صلّى اللّه عليه و سلّم حرّض الناس على الصف الأول، و كان قوم بيوتهم قاصية من المسجد، فقالوا: لنبيعن دورنا و نشتري دورا قريبة من المسجد حتى ندرك الصف الأول، فصارت الديار البعيدة خالية، فقال النبي صلّى اللّه عليه و سلّم «من أتى المسجد فإنّه يكتب آثاره و يكتب له بكلّ خطوة كذا و كذا حسنة، و ترفع له كذا و كذا درجة» فجعل الناس يشترون الدور البعيدة من المسجد لكي يكتب لهم آثارهم، فنزل: وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ».
اسباب النزول، ص 282: «و قال الربيع بن أنس: حرّض رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم على الصف الأول في الصلاة، فازدحم الناس عليه، و كان بنو عُذْرَة دُورُهم قاصيةٌ عن المسجد، فقالوا: نبيع دورنا و نشتري دوراً قريبة من المسجد، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية».
التبیان، ج 6، ص 330: «قال الفرا: لما قال النبي صلّى اللَّه عليه و سلم إن اللَّه يصلي على الصف الاول، أراد بعض المسلمين ان يبيع داره النائية ليدنو الى المسجد، فيدرك الصف الاول. فأنزل اللَّه الآية، و أنه يجازي فقراء الناس على نياتهم».
الکشف و البیان، ج 5، ص 338: «و قال الربيع بن أنس: حضّ رسول الله صلّى اللّه عليه و سلّم على الصف الأوّل في الصلاة فازدحم الناس عليه، و كانت بنو عذرة دورهم قاصية عن المسجد. فقالوا: نبيع دورنا و نشتري دورا قريبة من المسجد، فأنزل الله تعالى هذه الآية و فيهم نزلت: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ».
مستند 4
الجرح و التعدیل، ج 3، ص 454: «ربيع بن انس الخراساني البكري بصرى سكن خراسان روى عن أنس وأبى العالية والحسن روى عنه سليمان التيمي ويعقوب بن القعقاع وأبو جعفر الرازي كتب عنه بمرو عبد العزيز ابن مسلم القسملي وأخوة المغيرة بن مسلم وابن المبارك وعيسى بن عبيد وسليمان بن عامر وحسين بن واقد سمعت أبي يقول ذلك وسمعته يقول: هو صدوق».
مجمع البیان، ج 6، ص 514: «أن النبي ص حث الناس على الصف الأول في الصلاة و قال خير صفوف الرجال أولها و شرها آخرها و خير صفوف النساء آخرها و شرها أولها و قال ص أن الله و ملائكته يصلون على الصف المتقدم فازدحم الناس و كانت دور بني عذرة بعيدة عن المسجد فقالوا لنبيعن دورنا و لنشترين دورا قريبة من المسجد حتى ندرك الصف المقدم فنزلت هذه الآية عن الربيع بن أنس».
روح المعانی، ج 7، ص 278: «قال الربيع بن أنس: حرض النبي صلى اللّه عليه و سلم على الصف الأول في الصلاة فازدحم الناس عليه و كان بنو عذرة دورهم قاصية عن المسجد فقالوا: نبيع دورنا و نشتري دورا قريبة من المسجد فأنزل اللّه تعالى الآية».
منابع
- آلوسی، محمود بن عبد الله. (۱۴۱۵). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن ابی حاتم، عبد الرحمن بن محمد. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–13). ریاض: مکتبة نزار مصطفی الباز.
- ابن حجر العسقلانی، یوسف بن عبد الرحمن. (۱۴۰۶). تقریب التهذیب. (ج1- 2). بیروت: دار المعرفة.
- ابن عاشور، محمد طاهر. (۱۴۱۱). التحریر و التنویر (ج ۱–30). بیروت: مؤسسة التاريخ العربي.
- ابن عثیمین. (بیتا). فتاوى نور على الدرب.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر. (۱۴۱۹). تفسیر القرآن العظیم (ج ۱–9). بیروت: دار الکتب العلمية.
- الجارود الطيالسي البصرى. (۱۴۱۹). مسند أبي داود الطيالسي. مصر: دار هجر.
- الرازي ابن أبي حاتم. (۱۹۵۲). الجرح و التعديل. هند: دائرة المعارف العثمانية.
- المزيني، خالد بن سليمان. (۱۴۲۷). المحرر في أسباب نزول القرآن. السعودية: دار ابن الجوزي، الدمام.
- بجاوی، علی محمد؛ و ذهبی، محمد بن احمد. (۱۳۸۲). میزان الإعتدال في نقد الرجال (ج 3). بیروت: دار الفکر.
- بلاذری. (۱۴۱۷). أنساب الأشراف. لبنان: دار الفکر.
- تفتازانی، مسعود بن عمر. (۱۴۰۹). شرح المقاصد (ج ۱–5). قم: الشريف الرضي.
- ثعلبی، احمد بن محمد. (۱۴۲۲). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله. (۱۴۱۱). المستدرک علی الصحیحین. دار الكتب العلمية - بيروت.
- حسام الدين بن موسى عفانة. (۱۴۲۷). فتاوى يسألونك. فلسطین: مكتبة دنديس.
- دروزه، محمد عزه. (۱۳۸۳). التفسیر الحدیث : ترتیب السور حسب النزول (ج ۱–10). بیروت: دار الغرب الإسلامي.
- ذهبی، شمس الدین. (۱۳۸۲). میزان الاعتدال فی نقد الرجال. دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت.
- سلیم بن عید الهلالی. (۱۴۲۵). الاستیعاب فی بیان الأسباب. مکه: دار ابن الجوزي.
- سمرقندی، نصر بن محمد. (۱۴۱۴). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.
- شمس الدین ذهبی. (۱۴۱۳). الكاشف. جده: دار القبلة للثقافة الإسلامية.
- شوکانی، محمد. (۱۴۱۴). فتح القدیر (ج ۱–6). دمشق: دار ابن کثير.
- طباطبایی، محمدحسین. (۱۴۱۷). المیزان في تفسیر القرآن (ج ۱–20). بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.
- طبری، محمد بن جریر. (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن (ج ۱–30). بیروت: دار المعرفة.
- طوسی، محمد بن حسن. (۱۴۱۴). التبيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). بیروت: دار إحياء التراث العربي.
- عسکری، حسن بن عبد الله؛ و وکیل، محمد السید. (۱۴۰۸). الأوائل (ج 1-1). طنطا - مصر: دار البشیر.
- لجنة الفتوى بالشبكة الإسلامية. (۱۴۳۰). فتاوى الشبكة الإسلامية.
- محمد بن إسماعيل البخاري. (۱۴۲۲). صحيح البخاري. دمشق: دار طوق النجاة.
- محمد بن حبان. (۱۴۲۴). التعليقات الحسان على صحيح ابن حبان. جده: دار با وزير للنشر والتوزيع.
- محمد ناصر الدين الألباني. (۱۴۱۵). سلسلة الاحادیث الصحیحة. مکه: مکتبة الملک فهد الوطنیة.
- نسائی، احمد بن علی. (۱۴۱۰). تفسیر النسایی (ج ۱–2). بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة.
- واحدی، علی بن احمد. (۱۴۱۱). اسباب النزول (ج ۱–1). بیروت: دار الکتب العلمية.
منابع
- ↑ ترجمه محمدمهدی فولادوند
- ↑ ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 7، ص 2661؛ تفسیر النسائی، نسائی، ج 1، ص 631؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 254؛ جامع البیان، طبری، ج 14، ص 18؛ اسباب النزول، واحدی، ص 281 و 282؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 338؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 457
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ اسباب النزول، واحدی، ص 281 و 282
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج 7، ص 2261؛ تفسیر النسائی، نسائی، ج 1، ص 631؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 254؛ جامع البیان، طبری، ج 14، ص 18؛ اسباب النزول، واحدی، ص 281 و 282
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ جامع البیان، طبری، ج 14، ص 18؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 457
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 338
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ الاستیعاب فی بیان الأسباب، الهلالی، ج 2، ص 394
- ↑ التعليقات الحسان على صحيح ابن حبان، محمد بن حبان، ج 1، ص 412
- ↑ مسند أبي داود الطيالسي، الجارود الطيالسي، ج 4، ص 434
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 2، ص 384؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج 4، ص 279
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ سلسلة الاحادیث الصحیحة، الألباني، ج 5، ص 609
- ↑ مسند أبي داود الطيالسي، الجارود الطيالسي، ج 4، ص 434؛ المحرر في أسباب نزول القرآن، المزيني، ج 2، ص 649
- ↑ تقریب التهذیب، العسقلانی، ج 1، ص 426؛ میزان الإعتدال، بجاوی و ذهبی، ج 3، ص 286؛ سلسلة الاحادیث الصحیحة، الألباني، ج 5، ص 608
- ↑ الكاشف، ذهبی، ج 1، ص 170
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 457
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ سلسلة الاحادیث الصحیحة، الألباني، ج 5، ص 610
- ↑ التفسیر الحدیث، دروزه، ج 4، ص 46
- ↑ فتاوى نور على الدرب، ابن عثیمین، ج 8، ص 2
- ↑ فتاوى الشبكة الإسلامية، لجنة الفتوى بالشبكة الإسلامية، ج 8، ص 860
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 13، ص 33؛ المیزان، طباطبایی، ج 12، ص 149
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 358؛ المحرر في أسباب نزول القرآن، المزيني، ج 2، ص 649
- ↑ مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 514
- ↑ المحرر في أسباب نزول القرآن، المزيني، ج 2، ص 649
- ↑ شرح المقاصد، تفتازانی، ج 5، ص 310
- ↑ أنساب الأشراف، بلاذری، ج 1، ص 151
- ↑ صحيح البخاري، البخاري، ج 8، ص 167 و ج 3، ص 102
- ↑ فتاوى يسألونك، حسام الدين بن موسى عفانة، ج 14، ص 22
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ جامع البیان، طبری، ج 14، ص 18
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ مجمع البيان، طبرسی، ج 6، ص 514
- ↑ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 3، ص 358
- ↑ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 154 و 155
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ روح المعاني، آلوسی، ج 7، ص 278
- ↑ التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 13، ص 33
- ↑ المیزان، طباطبایی، ج 12، ص 149
- ↑ ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ اسباب النزول، واحدی، ص 282؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 338
- ↑ الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 338؛ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 6، ص 330؛ اسباب النزول، واحدی، ص 282
- ↑ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 254
- ↑ الجرح و التعديل، الرازي ابن أبي حاتم، ج 3، ص 454
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ التبيان في تفسير القرآن، طوسی، ج 6، ص 330
- ↑ الصحيحة
مقالات پیشنهادی
- سبب نزول آیه 88 سوره قصص
- سبب نزول آیه 9 سوره حشر
- سبب نزول آیه ۶ سوره جن
- کتاب اسباب نزول القرآن
- سبب نزول آیه 109 سوره توبه
نظرات