سبب نزول سوره هود آیه12

از اسلامیکا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سبب نزول آیه 12 سوره هود

آیه مربوط به سبب ‌نزول

«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكيلٌ» (هود، 12) (و مبادا تو برخى از آنچه را كه به سويت وحى مى‏شود، ترك گويى و سينه‏ات بدان تنگ گردد كه مى‏گويند: چرا گنجى بر او فروفرستاده نشده يا فرشته‏اى با او نيامده است؟ تو فقط هشداردهنده‏اى، و خدا بر هرچيزى نگهبان است.)[۱]

خلاصه سبب نزول

برای آیه دوازده سوره هود در مصادر روایی و تفسیری دو سبب نزول ذکر شده است: 1. مخالفت شماری از اصحاب یا منافقان با جانشینی علی بن ابی طالب و فضائل ویژه او، که ظاهراً در واقعه غدیرخم روی داده است؛ 2. اعتراض کفار مکه به قرآن و درخواست اجازه پیامبر برای ادامه بت‌پرستی، و تخطئه قرآن نسبت به اعمال آنان.

سند و محتوای سبب نخست نسبت به سبب دوم استحکام بیش دارد و در برخی مصادر روایی و تفسیری مکرراً بدان اشاره شده است؛ اما سبب دوم در میان مفسران، طرف­دار چندانی ندارد و سندی برایش ذکر نکرده­اند. بنابراین سبب اول در میان مفسران از شهرت و مقبولیت بیشتری برخوردار است و قابل قبول‌تر به نظر می‌رسد.

بررسی تفصیلی سبب نزول

سبب اول[۲] (اعلان فضائل علی بن ابی طالب و جانشینی او به ­واسطه پیامبر و اعتراض بعضی از صحابه)(ر.ک. مستند 1)

با اندکی تفاوت در مصادر مختلف چنین گزارش شده است که پیامبر اسلام (صلوات الله و سلامه علیه) خطاب به علی بن ابی‌ طالب فرمود: ای علی! من از خدا موالات بین خود و تو را خواستم، و خواسته‌ام اجابت شد. برادری میانمان را خواستم که آن نیز پذیرفته شد. از خدا خواستم تو را جانشین من کند که این خواسته مرا نیز پذیرفت. یکی از حاضران در مجلس لب به اعتراض گشوده و گفت، مشتی خرما در مشکی پوسیده، از این خواسته محمد برای من خوشایند‌تر است. چرا از خداوند درخواست فرشته‌ای نکرد تا او را یاری کند، یا از خداوند مالی نخواست که برای رسیدن به اهدافش از آن بهره ببرد!؟ به خدا قسم که او علی را هرگز به سوی حق یا باطلی نخوانده؛ مگر اینکه اجابت کرده باشد. سپس آیه دوازده سوره هود نازل شد.‏[۳]

در نقل مشابهی، سخن پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به علی چنین بیان شده است: ای علی! دیشب از خدا خواستم تو را وزیر من کند، خداوند خواسته مرا اجابت کرد. از او خواستم که تو را جانشین و خلیفه من کند، پذیرفت.‏[۴] در نقل دیگری از این گزارش، پیامبر اسلام (صلوات الله و سلامه علیه) برادری، یاری‌گری، اخلاص قلب و خیرخواهی را برای علی بن ابی‌ طالب از خداوند درخواست کرده است.‏[۵]

اما تفاوت دیگری که درمیان نقل‌ها به چشم می‌خورد، درباره معترض‌ به پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) است؛ در برخی از نقل‌ها یکی از اصحاب منافق به ­عنوان فرد اعتراض‌کننده تعیین شده است،‏[۶] اما در نقل‌های دیگر، یکی از اصحاب،‏[۷] یکی از حاضران‏[۸] و دو تن از قریش‏[۹] به ­عنوان معترض گزارش شده است. ‬

در گزارش دیگری از سبب نزول یادشده به نقل از زید بن ارقم (متوفای 64 - 66 قمری، صحابی رسول اکرم و یکی از راویان حدیث غدیر خم) آمده است: چون پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در شب عرفه پس از نزول جبرئیل مأمور شد که علی بن ابی ‌طالب را به جانشینی خود برگزیده و آن را به همگان اعلام کند، ‌ترسید این اعلان با مخالفت اهل نفاق و گناه روبرو شود؛ لذا در موسم حج عده‌ای را که من هم در میان آنان بودم، فراخوانده و مسأله را با ما در میان گذاشت و چون ما چیزی برای گفتن نداشتیم، گریست. جبرئیل به او گفت: محمد! تو را چه شده است؟ آیا از امر خدا بیم­ناک شده‌ای؟ پیامبر پاسخ داد، هرگز، ای جبرئیل! اما خداوند شاهد است که به ­سبب تکذیب قریش نسبت به رسالت خود، چه کشیدم! تا اینکه مرا به جهاد با آنان فرمان داد و لشکریانی از آسمان بر من نازل کرد که مرا یاری دادند؛ پس بعد از من چگونه علی را خواهند پذیرفت؟ سپس آیه دوازده سوره هود نازل شد.‏[۱۰] در نقل دیگری از همین گزارش آمده است که پیامبر اسلام (صلوات الله و سلامه علیه) در سفر معراج مأمور شد که جانشینی علی بن ابی‌ طالب را بر همه مسلمانان اعلام کند. پس از هبوط، نسبت به اعلام، بی‌میل بود؛ چون می‌ترسید مردم به ­سبب اینکه تازه از دوران جاهلیت و عصبیت آن فاصله گرفته و مسلمان شده­اند، او را متهم و تکذیب کنند. تا اینکه پس از گذشت شش روز آیه دوازده سوره هود نازل شد و ایشان را به ابلاغ آن دعوت کرد. پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) دو روز در فکر چگونگی بیان چنین مسأله مهمی برای مردم بود که در روز هشتم آیه ابلاغ نازل شده و از پیامبر خواست که زودتر این کار را به انجام رسانده و رسالتش را کامل کند و به او اطمینان داد که تو را از شرّ بدخواهان حفظ می­کنیم.‏[۱۱]

مصادر سبب نزول

مصادری که با اندکی اختلاف سبب نزول را نقل کرده­اند:

  1. تفسیر القمی (شیعی، قرن 3، تفسیر روایی)؛
  2. التفسیر (تفسیر العیاشی) (شیعی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  3. تفسیر فرات الکوفی (شیعی، قرن 4، تفسیر روایی)؛
  4. الکافی (شیعی، قرن 4، حدیثی)؛
  5. الأمالی (للصدوق) (شیعی، قرن 4، حدیثی)؛
  6. الأمالی (للمفید) (شیعی، قرن 5، حدیثی)؛
  7. الأمالی (للطوسی) (شیعی، قرن 5، حدیثی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 2)

گزارش اول دو سند دارد که در سلسله هردو سند راویانی ناشناخته یا ناموثق هستند؛ اما به ­سبب نقل بعضی از اصحاب اجماع (به نظر شیعه، اصحاب اجماع کسانی­اند که روایت را جز از ثقه نقل نکنند. برخی شیعیان روایت یکی از اصحاب اجماع از یک راوی حدیث را دلیل توثیق او می‌شمارند.) و سایر بزرگان، به گزارش آنان اعتماد می­شود. عبدالله بن محمد بن عیسی الأشعری برادر و فرزند دو راوی بسیار مشهور و معتبر شیعه، یکی از کسانی است که با وجود عدم توثیق صریح، به ­سبب نقل روایت از پدرش و نقل راوی بزرگی همچون حِمیَری (از راویان سرشناس و بزرگان حدیث مکتب قم) از او، گزارشش قابل قبول به نظر می‌رسد. و عمار بن یزید (از اصحاب علی بن موسی الرضا) یا عمار بن سُوَید (از اصحاب جعفر بن محمد الصادق) که به ­سبب نقل ابن مُسکان (راوی موثّق و سرشناس) از او، از عدم توثیق وی چشم‌پوشی می­کنند. سند گزارش آخر به ­دلیل وجود راویان بزرگ و به ­شرط پذیرش وثاقت العبدی، صحیح و قابل قبول است؛ و الّا سند به ­سبب ناموثق بودن العبدی با چالش روبه ­روست؛ با وجود اینکه شاید نقل بزرگان علم حدیث از این شخصیت، عده­ای را به پذیرش این گزارش وادارد. نقل‌های دیگر یا اصلاً سند ندارند و یا به ­دلیل افتادن نام برخی راویان از سلسله سندشان یا حذف، ضعیف­اند.

در مجموع، کثرت نقل گزارش یادشده در منابع مختلف، و گزارشات دیگری که به ­عنوان شاهد، محتوای آن را تأکید و تأیید می‌کنند،‏[۱۲] برای چشم‌پوشی از ضعف احتمالی در سند و نسبت به صحت محتوای آن کافی به نظر می­رسد؛ چنان­که به ­نظر اندیشمندان حدیث‌پژوه کهن، همچون: کلینی، صدوق و مجلسی، اطمینان به صحت محتوای روایت، کاستی‌های احتمالی سند آن را جبران می­کند (مبنای اهل حدیث).

در بررسی منابع معتبر تفسیری دیده شد که طبری، طوسی، ابن عطیه، شوکانی، آلوسی، قاسمی، ابن عاشور و طباطبائی این سبب را بیان نکرده‌اند و فقط مجمع البیان به ­عنوان یکی از دو احتمال به آن اشاره و بدون داوری خاصی به ذکر آن بسنده کرده است.‏[۱۳]

حاکم حسکانی نیز در شواهد التنزیل با ذکر شماری از روایات ناقل سبب، از نظریه یادشده دفاع کرده است.‏[۱۴]

سبب دوم (پیشنهاد کفار قریش بر اجازه پیامبر به بت‌پرستی آنان و تصمیم ایشان بر مماشات با آنان)(ر.ک. مستند 3)

در شماری از مصادر روایی، با اندکی تفاوت در نقل، آمده است که کفار مکه پیرو بهانه‌تراشی برای پرهیز از ایمان به رسول گرامی اسلام می‌گفتند، چرا فرشته‌ای بر او نازل نمی‌شود و یا گنجی در اختیار ندارد؟ بنابراین از پیامبرخواستند یا قرآنی غیر از این قرآن بیاورد که در آن فرمان به ترک عبادت خدایان مختلف نباشد و از آنان عیب‌جویی نکند و یا قرآن را مطابق خواسته آنها تغییر دهد. پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) به امید ایمان آوردن آنان تصمیم گرفت آیات حاوی عیوب خدایان ساختگی آنان را برایشان نخواند؛ لذا آیه دوازده سوره هود نازل شد و حضرت را از این­کار بازداشت.‏[۱۵] ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

مصادر سبب نزول

مصادری که سبب نزول را با اندکی اختلاف بیان کرده­اند:

  1. تفسیر مقاتل (زیدی، قرن 2، روایی)؛
  2. تفسیر السمرقندی (سنی، قرن 4، روایی).


بررسی سبب نزول(ر.ک. مستند 4)

سند گزارش یادشده در کتب معتبر بررسی نشده است. منابع ناقل گزارش نیز سندی برایش ذکر نکرده­اند؛ ازاین‌رو داوری دقیق درباره سند آن دشوار است. محتوای روایت با مبانی عصمت انبیا و منزلت و جایگاه پیامبر گرامی اسلام قابل جمع نیست. چنان­که آلوسی در کتابش بدان اشاره می‌کند، عصمت انبیا که لازمه مقام نبوّت است، اقتضا می‌کند پیامبر برای ابلاغ پیام خدا ملاحظه نکند. پذیرفتن کوتاهی پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) در ابلاغ وظیفه­اش، و کتمان بخشی از پیام خدا برای به‌ دست آوردن دل مشرکان، با مقام بلند حضرت منافات دارد.‏[۱۶] لذا به ­نظر آلوسی افزایش انگیزه و تحریک پیامبر اکرم در رساندن پیام الهی و انجام وظیفه، سبب نزول آیه دوازده سوره هود است. او در پایان با اشاره به اسباب مختلفی که در تفاسیر برای آیه یادشده بیان کرده­اند، با تکیه بر مبنای خود در این زمینه، نزول آیه دوازده سوره هود را تطبیق آیه بر موارد مختلفی می‌داند که در زمان‌های متفاوت یا به سبب‌های گوناگون رخ داده است. با این توصیف ماجرا در دایره سبب نزول نمی­گنجد.‏[۱۷]

علاوه بر آلوسی، که ضمن ذکر گزارش، آن را تحلیل و نقد کرده، طبرسی و ابن‌عطیه نیز بدون بررسی سند و محتوایش، تنها به ذکر آن بسنده می‌کنند.‏[۱۸] ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

بررسی نهایی سبب نزول آیه دوازده سوره هود

با اینکه هیچ‌یک از اسباب نزول یادشده، به ­لحاظ سند یقین­آور نیست، به نظر می‌رسد سبب نخست از نظر سند و محتوا گزارشاتی قابل قبول‌تر دارد و شواهد بیشتری بر اعتبارش هست.

مستندات

مستند 1

الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏8، ص 378: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ سُوَيْدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ فِي هَذِهِ الْآيَةِ فَلَعَلَّكَ تارِكٌ‏ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ‏ وَ ضائِقٌ بِهِ‏ صَدْرُكَ‏ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ‏ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا نَزَلَ قُدَيْدَ قَالَ لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يُوَالِيَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَفَعَلَ وَ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يُوَاخِيَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَفَعَلَ وَ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يَجْعَلَكَ وَصِيِّي فَفَعَلَ فَقَالَ رَجُلَانِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَصَاعٌ مِنْ تَمْرٍ فِي شَنٍّ بَالٍ أَحَبُّ إِلَيْنَا مِمَّا سَأَلَ مُحَمَّدٌ رَبَّهُ فَهَلَّا سَأَلَ رَبَّهُ مَلَكاً يَعْضُدُهُ عَلَى عَدُوِّهِ أَوْ كَنْزاً يَسْتَغْنِي بِهِ عَنْ فَاقَتِهِ وَ اللَّهِ مَا دَعَاه‏ إِلَى حَقٍّ وَ لَا بَاطِلٍ إِلَّا أَجَابَهُ إِلَيْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ‏ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ.»

تفسير العياشى، ج ‏2، ص 141: «عن عمار بن سويد قال: سمعت أبا عبد الله ع يقول‏ في هذه الآية «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك- و ضائق به صدرك‏» إلى قوله: «أو جاء معه ملك‏» قال: إن رسول الله ص لما نزل غديرا قال لعلي ع: إني سألت ربي أن يوالي بيني و بينك ففعل، و سألت ربي أن يواخي بيني و بينك ففعل، و سألت ربي أن يجعلك وصيي ففعل، فقال رجلان من قريش: و الله لصاع من تمر في شن بال أحب إلينا فيما سأل محمد ربه، فهلا سأله ملكا يعضده على عدوه أو كنزا يستعين به على فاقته، و الله‏ ما دعاه إلى باطل إلا أجابه له فأنزل الله عليه «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏» إلى آخر الآية.»

الأمالي (للمفيد)، النص، ص 279: «قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الزَّيَّاتِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ‏ لَمَّا نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَطْنَ‏ قُدَيْدٍ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع يَا عَلِيُّ إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُوَالِيَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَفَعَلَ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يُوَاخِيَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَفَعَلَ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَجْعَلَكَ وَصِيِّي فَفَعَلَ- فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ وَ اللَّهِ لَصَاعٌ مِنْ تَمْرٍ فِي شَنٍّ بَالٍ‏ خَيْرٌ مِمَّا سَأَلَ مُحَمَّدٌ رَبَّهُ هَلَّا سَأَلَهُ مَلَكاً يَعْضُدُهُ عَلَى عَدُوِّهِ أَوْ كَنْزاً يَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى فَاقَتِهِ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى‏ فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ‏.»

الأمالي (للطوسي)، النص، ص 107: «أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الزَّيَّاتِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بَطْنَ‏ قُدَيْدٍ، قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): يَا عَلِيُّ، إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَنْ يُوَالِيَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَفَعَلَ، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يُؤَاخِيَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَفَعَلَ، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَجْعَلَكَ وَصِيِّي فَفَعَلَ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: وَ اللَّهِ لَصَاعٌ مِنْ تَمْرٍ فِي شَنٍ بَالٍ خَيْرٌ مِمَّا سَأَلَ مُحَمَّدٌ رَبَّهُ، هَلَّا سَأَلَهُ مَلَكاً يَعْضُدُهُ عَلَى عَدُوِّهِ، أَوْ كَنْزاً يَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى فَاقَتِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ (تَعَالَى): «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ».»

تفسير القمي، ج ‏1، ص 324: «حدثني أبي عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبي عن ابن مسكان عن عمارة بن سويد (عمرو بن سوید) عن أبي عبد الله ع أنه قال: سبب نزول هذه الآية- أن رسول الله ص خرج ذات يوم- فقال لعلي يا علي إني سألت الله الليلة- بأن يجعلك وزيري ففعل و سألته أن يجعلك وصيي ففعل- و سألته أن يجعلك خليفتي في أمتي ففعل- فقال رجل من أصحابه المنافقين- و الله لصاع من تمر في شن‏ بال أحب إلي- مما سأل محمد ربه ألا سأله ملكا يعضده- أو مالا يستعين به على ما فيه- و و الله ما دعا عليا قط إلى حق أو إلى باطل إلا أجابه- فأنزل الله على رسوله «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏ الآية.»

تفسير فرات الكوفي، ص 187: «فرات قال حدثني الحسن بن علي [لؤلؤ [اللؤلؤي‏] قال حدثنا محمد بن مروان قال حدثنا أبو حفص الأعشى عن أبي الجارود] عن أبي جعفر [ع‏] قال: قال رسول الله ص سألت ربي مواخاة علي و مؤازرته (یاری) و إخلاص قلبه و نصيحته فأعطاني قال فقال رجل من أصحابه يا عجبا لمحمد [يقول سألت ربي الله‏] مواخاة علي و مؤازرته و إخلاص قلبه فأعطاني ما كان [بالذي‏] يدع [يدعو] ابن عمه إلى شي‏ء إلا أجابه [إليه‏] و الله لشنة بالية فيها صاع من تمر أحب إلي مما سأل [محمد ربه‏] أ لا سأل محمد ربه ملكا يعينه أو كنزا يدع [يتقوى‏] به على عدوه قال فبلغ ذلك النبي ص فضاق من ذلك [ضيقا شديدا صدره‏] قال فأنزل الله [تعالى‏] فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك [و ضائق به صدرك أن يقولوا لو لا أنزل عليه كنز أو جاء معه ملك إنما أنت نذير و الله على كل شي‏ء وكيل‏] [إلى آخر الآية الآية] قال فكان النبي ص تسلى [يتسلى سلى‏] ما بقلبه.»

تفسير العياشى، ج ‏2، ص 141: «عن جابر بن أرقم عن أخيه زيد بن أرقم قال‏ إن جبرئيل الروح الأمين نزل على رسول الله ص بولاية علي بن أبي طالب ع عشية عرفة فضاق بذلك رسول الله ص مخافة تكذيب أهل الإفك و النفاق- فدعا قوما أنا فيهم فاستشارهم في ذلك- يقوم به في الموسم- فلم ندر ما نقول له و بكى ص، فقال له جبرئيل: ما لك يا محمد أ جزعت من أمر الله فقال: كلا يا جبرئيل، و لكن قد علم ربي ما لقيت من قريش إذ لم يقروا لي بالرسالة حتى أمرني بجهادهم- و أهبط إلي جنودا من السماء فنصروني- فكيف يقرون لعلي من بعدي، فانصرف عنه جبرئيل فنزل عليه: «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك- و ضائق به صدرك‏».»

الأمالي( للصدوق)، النص، ص 354 و 355: «حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ انْتَهَى بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى نَهَرٍ يُقَالُ لَهُ النُّورُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ فَلَمَّا انْتَهَى‏ بِهِ‏ إِلَى‏ ذَلِكَ‏ النَّهَرِ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ ع يَا مُحَمَّدُ اعْبُرْ عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ فَقَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَكَ بَصَرَكَ وَ مَدَّ لَكَ أَمَامَكَ فَإِنَّ هَذَا النَّهَرَ لَمْ يَعْبُرْهُ أَحَدٌ لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ غَيْرَ أَنَّ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ اغْتِمَاسَةً فِيهِ ثُمَّ أَخْرُجُ مِنْهُ فَأَنْقُضُ أَجْنِحَتِي فَلَيْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ أَجْنِحَتِي إِلَّا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْهَا مَلَكاً مُقَرَّباً لَهُ عِشْرُونَ أَلْفَ وَجْهٍ وَ أَرْبَعُونَ أَلْفَ لِسَانٍ كُلُّ لِسَانٍ يَلْفَظُ بِلُغَةٍ لَا يَفْقَهُهَا اللِّسَانُ الْآخَرُ فَعَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْحُجُبِ وَ الْحُجُبُ خَمْسُمِائَةِ حِجَابٍ مِنَ الْحِجَابِ إِلَى الْحِجَابِ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ قَالَ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ لِمَ لَا تَكُونُ مَعِي قَالَ لَيْسَ لِي أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَكَانَ فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَتَقَدَّمَ حَتَّى سَمِعَ مَا قَالَ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي فَمَنْ وَصَلَكَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَكَ بَتَكْتُهُ انْزِلْ إِلَى عِبَادِي فَأَخْبِرْهُمْ بِكَرَامَتِي إِيَّاكَ وَ أَنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِيراً وَ أَنَّكَ رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً وَزِيرُكَ فَهَبَطَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَكَرِهَ أَنْ يُحَدِّثَ النَّاسَ بِشَيْ‏ءٍ كَرَاهِيَةَ أَنْ يَتَّهِمُوهُ لِأَنَّهُمْ كَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ حَتَّى مَضَى لِذَلِكَ سِتَّةُ أَيَّامٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ‏ فَاحْتَمَلَ رَسُولُ اللَّهِ ذَلِكَ حَتَّى كَانَ يَوْمُ الثَّامِنِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏ ... .»

مستند 2

تفسير العياشى، ج ‏2، ص 142: «قال: و دعا رسول الله عليه و آله السلام لأمير المؤمنين في آخر صلاته رافعا بها صوته يسمع الناس- يقول: اللهم هب لعلي المودة في صدور المؤمنين- و الهيبة و العظمة في صدور المنافقين، فأنزل الله: «إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات- سيجعل لهم الرحمن ودا فإنما يسرناه بلسانك لتبشر به المتقين- و تنذر به قوما لدا» بني أمية فقال رمع: و الله لصاع من تمر في شن بال- أحب إلي مما سأل محمد ربه، أ فلا سأله ملكا يعضده أو كنزا يستظهر به على فاقته، فأنزل الله فيه عشر آيات من هود أولها: «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏»... .»

تفسير فرات الكوفي، ص 188 و 189: «فرات قال حدثني الحسين بن سعيد معنعنا عن زاذان قال: قال [أمير المؤمنين‏] علي [بن أبي طالب‏] ع ذات يوم و الله ما من قريش رجل جرت عليه المواسي و القرآن تنزل [ينزل‏] إلا و قد نزلت فيه آية تسوقه إلى الجنة أو تسوقه إلى النار فقال رجل من القوم فما آيتك التي نزلت فيك قال أ لم تر أن الله يقول‏ أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فرسول الله [ص‏] على بينة من ربه و أنا الشاهد منه اتبعته.

فرات قال حدثني الحسين بن سعيد [قال حدثنا محمد بن حماد قال حدثنا محمد بن سنان عن أبي الجارود عن حبيب بن يسار] عن زاذان قال سمعت عليا ع يقول‏ لو ثنيت لي الوسادة فجلست عليها لحكمت بين أهل التوراة بتوراتهم و بين أهل الإنجيل بإنجيلهم و بين أهل الزبور بزبورهم و بين أهل الفرقان بفرقانهم بقضاء يزهر يصعد إلى الله و الله ما نزلت آية في ليل أو في نهار و لا سهل و لا جبل و لا بر و لا بحر إلا و قد عرفت أي ساعة نزلت و فيمن نزلت و ما من قريش رجل جرى عليه المواسي إلا و قد نزلت فيه آية من كتاب الله تسوقه إلى الجنة [جنة] أو تقوده إلى نار [النار] قال فقال قائل فما نزلت فيك يا أمير المؤمنين قال‏ أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فمحمد ص على بينة من ربه و أنا الشاهد منه أتلو آثاره... . فرات قال حدثني الحسين بن الحكم [قال حدثني سعيد بن عثمان عن أبي مريم‏] عن عبد الله بن عطاء قال: كنت جالسا مع أبي جعفر ع في مسجد النبي ص فرأيت [ابن‏] عبد الله بن سلام جالسا في ناحية فقلت لأبي جعفر [ع‏] زعموا أن أبا هذا الذي عنده علم [من‏] الكتاب فقال لا إنما ذاك [ذلك‏] [أمير المؤمنين‏] علي بن أبي طالب [ع‏] نزل فيه‏ أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فالنبي ص على بينة من ربه و [أمير المؤمنين‏] علي [بن أبي طالب ع‏] الشاهد منه [و يتلوه شاهد منه‏].

فرات قال حدثني محمد بن عيسى بن زكريا الدهقان معنعنا عن عباد بن عبد الله قال: جاء حاجا إلى [أمير المؤمنين‏] علي [بن أبي طالب‏] ع فقال يا أمير المؤمنين‏ أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ قال قال [أمير المؤمنين‏] علي [بن أبي طالب ع‏] ما جرت المواسي على رجل من قريش [ما من رجل من قريش جرت عليه المواسي‏] إلا و قد نزل فيه طائفة من القرآن [من القرآن طائفة] و الله لأن يكونوا يعلمون ما سبق لنا أهل البيت على لسان النبي الأمي [ص‏] أحب إلي من أن يكون لي مل‏ء هذه الرحبة.»

تفسير فرات الكوفي، ص 190: «ذهبا و فضة و ما بي أن يكون القلم و قد جف بما قد كان و لكن لتعلموا و الله إن مثلنا في هذه الأمة كمثل سفينة نوح و مثل باب حطة في بني إسرائيل. فرات قال حدثني الحسين بن سعيد معنعنا عن عباد بن عبد الله قال: بينما أنا عند [أمير المؤمنين‏] علي [بن أبي طالب‏] ع في الرحبة فأتاه رجل فسأله عن هذه الآية أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فقال علي ع ما من رجل من قريش جرت عليه المواسي إلا و قد نزلت فيه طائفة من القرآن و الله لأن يكونوا يعلمون ما سبق لنا أهل البيت على لسان النبي الأمي أحب إلي من أن يكون لي مل‏ء هذه الرحبة ذهبا و فضة و الله إن مثلنا في هذه الأمة كمثل [سفينة نوح في قوم نوح و إن مثلنا في هذه الأمة كمثل‏] باب حطة في بني إسرائيل.

فرات قال حدثنا الحسين بن الحكم معنعنا عن عباد بن عبد الله الأسدي قال سمعت علي بن أبي طالب ع و هو على المنبر قال: و الله ما جرت المواسي على رجل من قريش إلا نزل فيه آية و [أو] آيتان قال فقال رجل من القوم ما نزل فيك آية قال فغضب ثم قال أما إنك لو [لا أنك‏] سألتني على رءوس القوم ما حدثتك هل تقرأ سورة هود ثم قرأ أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فرسول الله ص على بينة من ربه و أنا الشاهد منه.»

تفسير فرات الكوفي، ص 191: «فرات قال حدثني علي [بن محمد بن عمر الزهري‏] معنعنا عن زيد بن سلام الجعفي قال: دخلت على أبي جعفر ع فقلت أصلحك الله حدثني خيثمة عنك في قول الله [تعالى‏] أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فحدثني أنك حدثته أن رسول الله ص كان على بينة من ربه و علي [يتلوه من بعده‏] و هو الشاهد و فيه نزلت هذه الآية قال صدق و الله خيثمة لهكذا حدثته.»

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏5، ص 221: «النزول‏: روي عن ابن عباس‏ أن رؤساء مكة من قريش أتوا رسول الله ص فقالوا يا محمد إن كنت رسولا فحول لنا جبال مكة ذهبا أو ائتنا بملائكة يشهدون لك بالنبوة فأنزل الله تعالى‏ «فلعلك تارك» الآية و روى العياشي بإسناده عن أبي عبد الله (ع) أن رسول الله ص قال لعلي (ع) إني سألت ربي أن يؤاخي بيني و بينك ففعل و سألت ربي أن يجعلك وصيي ففعل فقال بعض القوم و الله لصاع من تمر في شن بال أحب إلينا مما سأل محمد ربه فهلا سأله ملكا يعضده على عدوه أو كنزا يستعين به على فاقته فنزلت الآية.»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج ‏1، ص 356: «أبو النضر العياشي في تفسيره قال: حدثنا محمد بن يزداد، قال: حدثني محمد بن علي الحداد، عن مسعدة بن صدقة، عن جعفر بن برقان، عن ميمون بن مهران، و ليث بن سعد المصري عن جابر بن أرقم، عن أخيه زيد بن أرقم قال: إن جبرئيل الروح الأمين نزل على رسول الله بولاية علي بن أبي طالب عشية عرفة فضاق بذلك رسول الله ص مخافة تكذيب أهل الإفك و النفاق- فدعا قوما أنا فيهم- فاستشارهم في ذلك ليقوم به في الموسم فلم ندر ما نقول له، فبكى [النبي‏] ص فقال له جبرئيل: يا محمد أ جزعت من أمر الله فقال: كلا يا جبرئيل و لكن قد علم ربي ما لقيت من قريش إذ لم يقروا لي بالرسالة حتى أمرني بجهادهم- و أهبط إلي جنودا من السماء فنصروني- فكيف يقرون لعلي من بعدي- فانصرف عنه جبرئيل فنزل عليه‏ فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك- و ضائق به صدرك‏.»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج ‏1، ص 357: «حدثنا أبو الفضل علي بن الحسين الحافظ عن القاضي أبي الحسين محمد بن عثمان بن الحسن النصيبي و قال: أخبرنا أبو بكر محمد بن الحسين بن صالح السبيعي قال: أخبرنا علي بن جعفر بن موسى قال: حدثنا جندل بن والق قال: حدثنا محمد بن عمر، عن عبادة، عن جعفر بن محمد عن أبيه قال: قال رسول الله ص‏ سألت ربي خلاص قلب علي و موازرته و مرافقته، فأعطيت ذلك، فقال رجل من قريش: لو سأل محمد ربه شنا فيه صاع من تمر- كان خيرا له مما سأله. فبلغ ذلك النبي فشق عليه- فأنزل الله تعالى: فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك- و ضائق به صدرك.

و قرأت في التفسير العتيق الذي عندي: حدثنا محمد بن سهل أبو عبد الله الكوفي، عن عثمان بن يزيد، عن جابر بن يزيد عن أبي جعفر محمد بن علي قال: قال رسول الله ص‏ إني سألت ربي مؤاخاة علي و مودته فأعطاني ذلك ربي فقال رجل من قريش: و الله لصاع من تمر أحب إلينا مما سأل محمد ربه، أ فلا سأل ملكا يعضده أو ملكا يستعين به على عدوه، فبلغ‏.»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج ‏1، ص 358: «ذلك رسول الله ص فشق عليه ذلك- فأنزل الله تعالى عليه: فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك- و ضائق به صدرك- أن يقولوا: لو لا أنزل عليه كنز أو جاء معه ملك، إنما أنت نذير، و الله على كل شي‏ء وكيل‏. - و [رواه‏] أبو الجارود، عن أبي جعفر مثله. فهذا [ما] في تفسير المتقدمين. و أما مؤاخاته إياه فهو باب كبير جمعته على حدته.

فرات بن إبراهيم قال: حدثنا الحسن بن علي [بن‏] لؤلؤ، قال: حدثنا محمد بن مروان قال: حدثنا أبو حفص الأعشى، عن أبي الجارود، عن أبي جعفر ع قال: قال رسول الله ص‏ سألت ربي مؤاخاة علي و موازرته- و إخلاص قلبه و نصيحته فأعطاني. فقال رجل من أصحابه: يا عجبا لمحمد و الله لشنة بالية فيها صاع من تمر أحب إلي عما سأل، أ لا سأل محمد ربه ملكا يعينه أو كنزا يتقوى به على عدوه، فبلغ ذلك النبي ص فضاق من ذلك صدره فأنزل الله تعالى: فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏ الآية، فكان النبي ص يسلي [به‏] ما بقلبه‏.»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج ‏1، ص 359: «و فيها [نزل أيضا] قوله سبحانه: أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه. حدثنا أبو عبد الله بن فنجويه، قال: حدثنا طلحة بن محمد، قال: حدثنا أبو بكر بن مجاهد، قال: حدثنا الحسن بن القاسم، قال: حدثنا علي بن سيف، عن أبيه، عن أبان بن تغلب عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله، عن علي‏ [ع في قوله تعالى‏]: أ فمن كان على بينة من ربه‏ قال: هو رسول الله ص: و يتلوه شاهد منه‏ قال: [و] أنا الشاهد منه‏.»

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج ‏1، ص 360: «أخبرنا محمد بن عبد الله الصوفي قال: أخبرنا محمد بن أحمد بن محمد الفقيه، قال: حدثنا عبد العزيز بن يحيى [كذا] قال: حدثنا المغيرة بن محمد، [قال: حدثنا] عبد الغفار بن محمد بن كثير الكلابي قال: حدثنا منصور بن أبي الأسود، عن الأعمش، عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله قال: كنا مع علي في الرحبة فقام إليه رجل فقال: يا أمير المؤمنين أ رأيت قول الله تعالى: أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏ فقال علي: و الذي فلق الحبة و برأ النسمة- ما جرت الموسي على رجل من قريش إلا و قد نزلت فيه من كتاب الله آية أو آيتان- و لأن تعلموا ما فرض الله لنا على لسان النبي الأمي أحب إلي من مل‏ء الأرض فضة، و إني لأعلم أن القلم قد جرى بما هو كائن.»

مستند 3

تفسير مقاتل بن سليمان، ج ‏2، ص 273: «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏ و ذلك أن كفار قريش قالوا للنبي- صلى الله عليه و سلم- فى يونس: ائت بقرآن غير هذا ليس فيه ترك عبادة آلهتنا و لا عيبها أو بدّله أنت من تلقاء نفسك، فهمّ النبي- صلى الله عليه و سلم- أن لا يسمعهم عيبها رجاء أن يتبعوه فأنزل الله- تعالى- فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏ يعنى ترك ما أنزل إليك من أمر الآلهة و ضائق به صدرك‏ فى البلاغ‏.»

بحر العلوم، ج ‏2، ص 140: «قوله تعالى: فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏ و ذلك أن كفار مكة قالوا: كيف لا ينزل الله إليه ملكا، أو يكون له كنز، و طلبوا منه بأن لا يعيب آلهتهم، فهم النبي صلى الله عليه و سلم بأن يترك عيبها رجاء أن يتبعوه، فنزل: فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏... .»

مستند 4

روح المعاني، ج ‏6، ص220: «فلعلك تارك بعض ما يوحى إليك‏ أي تترك تبليغ بعض ما يوحى إليك و هو ما يخالف رأي المشركين مخافة ردهم و استهزائهم به، فاسم الفاعل للمستقبل و لذا عمل، و- لعل- للترجي و هو يقتضي التوقع و لا يلزم من توقع الشي‏ء وقوعه و لا ترجح وقوعه لجواز أن يوجد ما يمنع منه، فلا يشكل بأن توقع ترك التبليغ منه صلى الله عليه و سلم مما لا يليق بمقام النبوة، و المانع من ذلك فيه عليه الصلاة و السلام عصمته كسائر الرسل الكرام عليهم السلام عن كتم الوحي المأمور بتبليغه و الخيانة فيه و تركه تقية.»

روح المعاني، ج ‏6، ص 220 و 221: «و المقصود من ذلك تحريضه صلى الله عليه و سلم و تهييج داعيته لأداء الرسالة، روي‏ أنهم قالوا: اجعل لنا جبال مكة ذهبا أو ائتنا بملائكة يشهدون بنبوتك إن كنت رسولا فنزلت، و روي عن ابن عباس رضي الله تعالى عنهما أن كلا من القولين قالته طائفة فقال عليه الصلاة و السلام: لا أقدر على ذلك فنزلت، و قيل: القائل لكل عبد الله بن أمية المخزومي، و وجه الجمع عليه يعلم مما مر غير مرة.»

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏5، ص 221: «النزول‏: روي عن ابن عباس‏ أن رؤساء مكة من قريش أتوا رسول الله ص فقالوا يا محمد إن كنت رسولا فحول لنا جبال مكة ذهبا أو ائتنا بملائكة يشهدون لك بالنبوة فأنزل الله تعالى‏ «فلعلك تارك» الآية و روى العياشي بإسناده عن أبي عبد الله (ع) أن رسول الله ص قال لعلي (ع) إني سألت ربي أن يؤاخي بيني و بينك ففعل و سألت ربي أن يجعلك وصيي ففعل فقال بعض القوم و الله لصاع من تمر في شن بال أحب إلينا مما سأل محمد ربه فهلا سأله ملكا يعضده على عدوه أو كنزا يستعين به على فاقته فنزلت الآية.»

المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج ‏3، ص 154: «سبب هذه الآيات أن كفار قريش قالوا: يا محمد لو تركت سب آلهتنا و تسفيه آبائنا لجالسناك و اتبعناك. و قالوا: ائت بقرآن غير هذا أو بدله، و نحو هذا من الأقوال. فخاطب الله تعالى نبيه صلى الله عليه و سلم على هذه الصورة من المخاطبة، و وقفه بها توقيفا رادا على أقوالهم و مبطلا لها، و ليس المعنى أنه صلى الله عليه و سلم هم بشي‏ء من ذلك فزجر عنه، فإنه لم يرد قط ترك شي‏ء مما أوحي إليه، و لا ضاق صدره، و إنما كان يضيق صدره بأقوالهم و أفعالهم و بعدهم عن الإيمان.»

منابع

  1. آلوسی، محمود بن عبد الله. (بی‌تا). روح المعاني في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني (ج ۱–16). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  2. ابن بابویه، محمد بن علی. (۱۳۷۶). أمالی شيخ صدوق (ج ۱–1). تهران: کتابچی.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  3. ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (۱۴۲۲). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (ج ۱–6). بیروت: دار الکتب العلمية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  4. حسکانی، عبید الله بن عبد الله. (بی‌تا). شواهد التنزيل لقواعد التفضيل (ج ۱–2). تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مؤسسة الطبع و النشر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  5. سمرقندی، نصر بن محمد. (بی‌تا). بحر العلوم (ج ۱–3). بیروت: دار الفکر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  6. طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۲). مجمع البيان في تفسير القرآن (ج ۱–10). تهران: ناصر خسرو.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  7. طوسی، محمد بن حسن. (بی‌تا). الأمالي (ج ۱–1). قم: دار الثقافة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  8. عیاشی، محمد بن مسعود. (بی‌تا). التفسير (ج ۱–2). تهران: مکتبة العلمية الاسلامية.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  9. قمی، علی بن ابراهیم. (۱۳۶۳). تفسير القمي (ج ۱–2). قم: دار الکتاب.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  10. کلینی، محمد بن یعقوب. (بی‌تا). الکافي (ج ۱–8). تهران: دار الکتب الإسلامیة.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  11. کوفی، فرات بن ابراهیم. (بی‌تا). تفسير فرات الكوفي (ج ۱–1). تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مؤسسة الطبع و النشر.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  12. مفید، محمد بن محمد. (بی‌تا). الأمالي (ج ۱–1). قم: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  13. مقاتل بن سلیمان. (بی‌تا). تفسیر مقاتل (ج ۱–5). بیروت: دار إحياء التراث العربي.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬


منابع

  1. ترجمه محمدمهدی فولادوند
  2. ترتیب ذکر اسباب نزول بر اساس درجه اعتبار نیست.
  3. الکافي، کلینی، ج 8، ص 378، حدیث 572‬؛ التفسير، عیاشی، ج 2، ص 141‬؛ الأمالي، مفید، ص 279، حدیث 5‬؛ الأمالي، طوسی، ص 107، حدیث 164
  4. تفسير القمي، قمی، ج 1، ص 324
  5. تفسير فرات الكوفي، کوفی، ص 187، باب 236
  6. تفسير القمي، قمی، همان
  7. تفسير فرات الكوفي، کوفی، همان
  8. الأمالي، طوسی، همان‬؛ الأمالي، مفید، همان
  9. التفسير، عیاشی، همان‬؛ الکافي، کلینی، همان
  10. التفسير، عیاشی، ج 2، ص 141، حدیث 10
  11. أمالی شيخ صدوق، ابن بابویه، ص 354 - 355، حدیث 10
  12. التفسير، عیاشی، ج 2، ص 142‬؛ تفسير فرات الكوفي، کوفی، ص 188 - 191
  13. مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 221
  14. شواهد التنزيل، حسکانی، ج 1، ص 356
  15. تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج 2، ص 273‬؛ بحر العلوم، سمرقندی، ج 2، ص 140
  16. روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 220
  17. روح المعاني، آلوسی، ج 6، ص 220 و 221
  18. مجمع البيان، طبرسی، ج 5، ص 221‬؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه، ۱۴۲۲، ج 3، ص 154

مقالات پیشنهادی

رده مقاله: قرآن
0.00
(یک رای)

نظرات

اضافه کردن نظر شما
اسلامیکا از همه نظرات استقبال می‌کند. اگر شما نمی‌خواهید به صورت ناشناس باشید، ثبت نام کنید یا وارد سامانه شوید.